Saturday, 11 January 2014

نگاهی به فاشیسم ونمادهای آن درافغانستان


شب تاریک وبیم موج وگردابی چنین هایل / کجا دانند حال ما سبک بارانِ ساحل ها
ابراهیم ورسجی
20-10-1392
درمیان باسوادان وفرهنگیان کشورهای پس مانده ،معمول می باشد که مفاهیم،مقوله ها وواژه ها راکمتردرمورد وجایگاه مناسب ودرخورش بکارببرند وعلت کاربرد نادرست هم دوپرسمانِ زیرمی باشد:نخست،حکومت های مستبد وخود سراجازه نمی دهند که فضای فکری ،فرهنگی وسیاسی بازشود تافرهنگیان وروشنفکران بدون خود سانسوری نواقص وکمبودی های کارکردیی حکومت ها ونظام ها رابه بررسی بگیرند.دوم،بخاطرچنان فضا وجوِ بسته ی فکری- فرهنگی- سیاسی، دانش وبرداشت درست وژرف ازتمدن وفرهنگ مدرن غربی درکشورهای پس مانده که افغانستان ازپس مانده ترینِ آن ها به شمارمی آید،شکل نگرفته ونمی گیرد.ازاین رو،کاربردِ واژه ها وایدئولوژی های دارای پسوندِ"ایسم"ودیگرواژه ها ومفاهیم همواره گرفتاراشکال وتناقض یاناهمسازی بوده ومی باشد.وقتیکه چنان ناهمسازی های را باگرایش ها وتمام خواهی های نژادی- سیاسی- زبانی درافغانستان همراه بسازیم که مدت ها است کنارهم به پیش رفته وکشوررابه حالت کنونی اش رسانیده است که ازآن، فاشیسم وکاربرد های آن بدست می آید که مدت ها است درگفتارورفتارسیاست کارانِ وطن دوستی گریزوبهره کش ازمردم ، روشنفکرانِ ناآگاه ازجوهرروشنفکری، فرهنگیانِ ناآگاه ازفرهنگ، زبان وفرهنگ روزانه ی رسانه ی افغانستان نماد برجسته ی پیدانموده است.
ازاین رو،لازم است که واژه های فاشیسم وفاشیست به گونه ی درست کالبد شکافی شوند،تا از کاربرد نادرست آن ها درافغانستان که غلط فهمی وبدنیتی پیداکرده ومی کند،مانع به عمل آورده شود. درزمینه، واقعیت این است که فاشیسم وفاشیست،نازیسم ونازیست که درادبیات سیاسی برابرباهم جای داده شده اند،هم یکی نیستند؛ وهمچنان،دردوکشورمدرن وپیشرفته ی اروپایی یعنی ایتالیا وآلمان برآمد کرده اند.بنابراین،ایجاب می کند که به ریشه ها وزمینه های برآمدنِ آن ها درمتن فرهنگ مدرن غربی پرداخته شود.ازاینکه، یاد آوری کرده شد که فاشیسم ونازیسم دردوکشورمدرن اروپایی قد برافراشتند،این نیازمبرم خود نمائی می کند که آن ها وبرخی ایدئولوژی های دیگرِ دارای پسوندِ "اسم" به حیث فراورده ها یاجنبه های سیاه ومنفی تمدن مدرن اروپائی مورد مطالعه قرارداده شوند.باتوج به آن،به صراحت می توان گفت که تمدن غربی، هم فاشیسم،نازیسم،مارکسیسم،کمونیسم،استالینیسم،صهیونیسم،ناسیونالیسم وامپریالیسم راپیداکرده است وهمچنان اومانیسم / انسان باوری،اصلاح دینی،دموکراسی وحقوق بشرو... رابیرون داده است.به سخن دیگر،همان گونه که درفرهنگ ادیان توحیدی،پیامبروشیطان پیش کش شده است،درفرهنگ مدرن غربی، دموکراسی، حقوق بشر،استعمار،ملی گرای،مارکسیسم،کمونیسم،استالینیسم،فاشیسم ،نازیسم و...بیرون داده شده است که با آثارخوب وبدِ آن ها درزندگی روزمره ی خود روبرومی باشیم.
بادرنظرداشت گفته های بالا،برای ریشه یابی واژه های فاشیسم وبرادربزرگِ آن یعنی نازیسم،سری به ریشه ها وتاریخ پیدایش آن ها درایتالیا وآلمان می زنیم.واقعیت این است که فاشیسم ونازیسم همرکاب ناسیونالیسم یاملی گرائی می باشند؛ واینکه ملی گرائی درایتالیا وآلمان بدامان فاشیسم ونازیسم افتادند،پرسمانی می باشد که درکنارفاشیسم دراین نوشته پی گرفته می شود. روشن است که برآمدن کشور- ملت مدرن دراروپا،بااستعمارغیراروپائی هاهمراه شد،پدیده ی که کشورهای ایتالیا وآلمان درآن بی نصیب ازآب درآمدند.این بی نصیبی؛ درواقع، هم زمینه سازملی گرائی تندروبه گونه های فاشیستی- نازیستی شد که یکی ازمرگبارترین دستاوردهای آن جنگ جهانی دوم می باشد.ازاین رو،لازم است که به موفقیت های کشورهای انگلیس،فرانسه،هالند،پرگال حتابلژیک درمستعمره سازی ازغیرِاروپائیان اشاره نموده نوشته را ادامه دهم.نگاهی به تاریخ سلطه جوئی اروپائیان دربیرون مرزهای سرزمینی شان ، نشان میدهد که انگلیس،فرانسه،اسپانیا ،پرتگال وبلژیک، درگام نخست،قاره ی امریکا رابزیرسلطه ی خود درآورده آنگاه به سراغ هند وکشورهای دیگردرآسیا وافریقاپرداختند.
بطورنمونه،امریکای شمای شمالی وبخش بزرگترکانادا، ازانگلیس،بخشی ازکانادا وجزایرکارائب ازفرانسه،برازیل ازپرتگال، ودیگربخش های امریکای جنوبی بزیرسیطره ی اسپانیا قرارگرفتند.درافریقا،انگلیس اول، وفرانسه دست دوم وبلژیک هم کشورزئیر،کانگوئی کنونی را ازخود کرد.درافریقا وآسیا،ازمدیترانه تاهند، مستقیم یاغیرمستقیم زیرسلطه ی انگلیس وفرانسه قرارگرفتند.درشرق دور، ازاسترالیا تا تاکوریا، زیرسلطه ی انگلیس،فرانسه،هالند وپرتگال رفتند که مدرنیزه کاریی ژاپان ومبارزه جوئی چینی ها دربرتری یابی برآن ها برایشان درد سرآفرین تمام شد.درشرق اروپا وبالکان، گه گاهی امپراتوریی عثمانی وروسیه ی تزاری، تااندازه ی برای استعمارگران اروپائی غربی درد سرآفرین شدند که اولی درجنگ جهانی اول نابود ودومی هم بدست کمونیسم استالینی افتاد.نگاه کنید! درتمام این بازارمکاره ی سیاست واستعمارگری،نه ایتالیا حضوردارد ونه آلمان.علت عدم حضورهردوکشوردربازارمکاره ی استعمارگری این است که آلمان تادوره ی بسمارک در1870،گرفتاردولت نامتمرکزپروس وایتالیاگرفتارکشمکش های پاپ وپادشاه بود.درواقع،نابکاریی دولت پروس درنمایندگی ازخواست درونی وبیرونی جرمن ها وناتوانی ای ایتالیا بخاطرکشمکش پاپ وشاه، باعث عدم حضورهردوکشورپیشرفته ی اروپائی درسطح جهانی ،عامل تعیین کننده ی برآمدن ملی گرائی ایتالیا وآلمان وگرفتارشدن آنها درچنگال فاشیسم ونازیسم شمرده می شود.
ازاین رو،اگرازفاشیسم ونازیسم سخن می گوئیم، نباید تاثیرویرانگرانه ی عدم حضورآلمان وایتالیا رابه گونه ی قدرت های استعماری، مانند: فرانسه ،انگلیس،اسپانیا،بلژیک وهلند درسیاست جهان، برروحیه وذهنیت فاشیست های ایتالیا ونازی های آلمان، نا دیده گرفت.دراین راستا،پیشینه ی کاریی موسولینی، رهبرفاشیسمِ ایتالیا وهتلر، رهبرنازیسمِ آلمان نشان میدهد که اولی یک روزنامه نگارهوشمند ودومی یک نظامی ای هوشمند وبلند پروازِسهم گرفته درجنگ جهانی اول بوده است.جنگی که هم آلمان راتوهین وهم بزرگترین بحران اقتصادیی جهان رادرپی داشت.به سخن دیگر،شکست آلمان،اتریش ومجارستان درجنگ،بحران اقتصادیی برخاسته ازجنگ دراروپا، وپیروزی بلشویک ها درروسیه باشعارهای مارکسیستی، موسولینی روزنامه نگارِ پیشترمارکسیست وهتلر،نظامی ای بلند پروازِ سهم گرفته درجنگ جهانی اول را به ترتیب، فاشیست ونازیست ساخت تابابهره برداری ازشرایطِ مساعدِ فراهم شده توسط پس لرزه های جنگ، قد افرازی نمایند.این دوشخصیت،درعین اینکه فاشیست ونازیست شده بودند،ازشیوه های موفق شهرت وجذب آرا وافکارمردم به سوی خود وبسیج آن ها درجهت بزرگ نمائی خود دراروپای پس ازجنگِ اول، دست بالاداشتند.دست بالای که باعث شد که موسولینی درسال1922به قدرت برسد؛اماتلاش های هتلربرای قبضه کردن قدرت درسال1923ناکام وباعث شدکه روانه ی زندان شود.برویت اسناد،کتاب"نبردمن"راهتلردرزندان نوشته است.کتابی که اکنون درکنارکتابِ "سرمایه ی مارکس"، خواننده پیدانموده است.
باتوجه به شرایط مساعد برای رشد ونموی سیاسی- شخصیتی ای موسولینی وآدولف هتلر، درجونابسامانِ اقتصادی- ذهنی- سیاسی بحرانزائی پس ازجنگ جهانی اول،نخست، به بهره برداریی آن هاازوضعیت متشنجِ حاکم برایتالیا وآلمان پرداخته درگام دوم، به ارائه ی ویژگی های فاشیسم ونمادهایش درمهد برآمدنِ آن ها وبسیاری کشورهای پیشرفته وپس مانده ازجمله افغانستان پرداخته می شود.دراین راستا،پرسمانِ جالب این است که، هم موسولینی وهم هتلر،ازاندیشه های اندیشمندانِ پیش ازخود وشرایط حاکم برکشورهای خود بهره برداریی بزرگی کرده اند.بطورنمونه،جنتیله،یک پروفیسورایتالیای دریکی ازنوشته های خود ابرازنموده بود که:"جنگ برای ملتی که بیشتربه میانجی گری اقبال خوش شکل گرفته تاشجاعتِ فرزندانش،همچون شیوه ی برای استحکام دیده می شود.مردم اهمیت ندارند مگراینکه زیرپرچم یک رهبرکاریزماتیک یافرهمند گرد بیایند! مردم فکرنمی کنند ورهبربرایشان فکرمی کند.رهبری که کاریزما یا فره ایزدی دارد.اندیشه وکنش فاشیست هانیزمهم است.ازاین رو،بادیگران مخالفت کردند."ابرازچنان نظری توسط جنتیله باعث شد که موسولینی اورابه حیث نظریه پردازوچهره ی ایدئولوپژیک- فرهنگی ای حزب حاکمِ فاشیست بالابکشد.درعین زمان،هتلرهم درآلمانِ پس ازجنگ دوم،درتلاش برای گرفتن قدرت شکست خورده زندانی شده بود،دنبال شخصیت های آلمانی وفرهنگیان وفیلسوفانی می گشت که پیشتردرباره ی بزرگی مردم آلمان سخن هاگفته بودند.ازاین رو،بسیاری کارشناسانِ ایدئولوژی وفلسفه ی نازیسم،نیچه وهاید گررا آموزگاران خوبی برای هتلربرآورد نموده اند.واقعیت این است که هتلر،بیشترازنیچه وهایدگر،ازاندیشه های اندیشمندانی مانند:جوزیف آرتوردی گابینوولویدویگ والتمان(1871-1907)اثرپذیرفته است.بطورنمونه،گابینونوشته است که"نژاد نقش کلیدی درفرازوفرودِ تمدن های بزرگ بازی کرده است.مانند بسیاری مردم درطول سده ها،گابینو تعجب می کرد که چرایک امپراتوریی بزرگی مانند امپراتوریی روم فروپاشید؟ پاسخی که گابینو برای این پرسش یافته بود،آمیزش نژادها درآن امپراتوری بود.برپایه ی برداشت گابینو،امپراتوریی روم رایک نژاد خالص ساخته بود،وقتیکه آمیزش بادیگرنژاد کرد،نژاد اصلی تضعیف شد ونتیجه برآمدن مردم کم اصل یاپست بود که توان نگهداریی امپراتوری نداشت.ازاین رو،باعث نابودیی امپراتوری شد.افزون برآن،ازنظرگابینو،نژادهابرابرآفریده نشده اند.نژاد سفید برترازنژاد زرداست ونژاد زرد برترازنژاد سیاه است.ازدیدگابینو،این قانون طبیعت است ولازم است که ماآن راپاس بداریم....دراین زمینه،ولتمان استدلال می کند:چیزی که درتئوری مارکسیست موجود نیست،مفهوم نژاد می باشد.ولتمان پرسش می کند که چراهمه دستاوردهادرهنر،موزیک،ادبیات،فلسفه وصنعت متمرکزدرغرب اروپاشده است؟ پاسخ اوهم این است این همه به نژاد جرمن یاآرین منوط است که درمنطقه زندگی می کند....افزون براثرپذیری ازگابینو،هتلرهمچنان،ازنویسندگان انگلیسی- امریکائی انتی سیمیتیزم/ مخالف یهود،مانند:هوستان ستیوارت(1855-1927)،مدیسن گرانت(1865-1937)وهنری فورد(1863-1947)چمبرلین،یک اشرافی انگلیسی که بادخترریچارد واگنر،یک کمپوزرِجرمن ازدواج کرده بود،اثرپذیرفته است.بطورنمونه،واگنردربنیادهای سده ی نزدهم(1911)ستایش ازجرمنیزم کرده یهودی هارانیروی بیگانه خواند که فرهنگ اروپای راآلوده کرده اند.گرانت،یک تئوریسن نژادی-امریکایی نویسنده ی کتاب"پایه ی نژادیی تاریخ اروپا"(1916) که هتلرترجمه ی آن رادرآغازدهه ی1920خوانده بود.وفورد،سازنده ی خود روِامریکایی،در"بین الملل یهود"(1922)نوشت که یهودی ها،دشواریی بزرگ جهان می باشند.کتابی که بزرگترین اثررابرهتلرگذاشته بود.ازاین سبب،عکس بزرگ فورد دردفترهتلرنصب شده بود وهتلردرسال1938به فورد،جایزه ی پرافتخارعقاب جرمنی راداد.(1)
روشن است که چنان اندیشه ها،ونوشته هاهمراه بحران های سیاسی – اقتصادیی برخاسته ازجنگ جهانی اول،سبب شدند که فاشیسم درایتالیا ونازیسم درجرمنی برآمد نمایند.بنابراین،به کاوش اندیشه ی فاشیستی- نازیستی واثرات آن هادراروپاوجهان پرداخته می شود.ازنظرواژه شناسی،واژه ی فاشیسم ریشه ی لاتینی دارد یابرخاسته ازفاسِس / دسته ای چوب های باهم پیوسته همراه تبرمی باشد که منصب داران هنگام ملاقات باشاه یاامپراتورِ روم ومقام بالای دستگاه عدلی باخود حمل می کردند.اما ازنیمه ی دوم سده ی هفدهم،فاسِس نماد قدرت شد؛ ودرسده ی بیستم،ازطریق زبان ایتالیائی وارد زبان انگلیسی شده درگام نخست، برای معرفی حکومتِ تمامیت خواهِ موسولینی(1922-1943)بکارگرفته شد.برابربا واژه ی فاشیسمِ درزبان آلمانی، نازیسم ونماد آن هتلر(1889-1945)می باشد.بااینکه دربسیاری زمینه هافاشیسم برابربانازیسم کاربرد پیدانموده است،واقعیت این است که میان هردوفرقِ آشکاراست.بطورنمونه،فاشیسم جنبه ی نژاد گرائی تندرومانند نازیسم نداشت.امازمانیکه موسولینی به کمک آلمان نازی وارد جنگ شد،به تشویق هتلربه یهود ستیزی دست زد که پیشتربدورازآن بود.دررابطه به تفاوت فاشیسم ونازیسم،این قدرمی توان گفت که فاشیسم جمع نژاد پرستی یا دیگرنژاد ستیزی، می شود نازیسم.
باوجود این که فاشیسم ونازیسم فرق یادشده را داشتند ودارند،امادرپرسمان های زیرهم دست یک دیگربودند ومی باشند:مخالفت بادو دستاورد نهضت روشنگری، یعنی لیبرالیسم وسوسیالیسم که، پدیده های زیرالهام گرفته ازآن هامی باشند: هومانیسم / انسان باوری،خرد گرائی،سکولاریسم،ترقی خواهی وجهان گرائی. ازدید گاه فاشیسم، آرمان های روشنگری ارزش پیروی راندارند.(2)وقتیکه ازفاشیسم ونازیسم یادآوری می شود،خالی ازفایده نخواهدبود اگرازشووینیزم هم نامبرده شود.شووینیزم ،حمایت ووفاداریی افراطی ومتعصبانه به کشور،داعیه، گروه ونژاد خود می باشد.ازاین رو،برابرباجنگ طلبی،ملی گرائی،وطن پرستی،دیگرترسی، دوگانه بازی،تعصب وجنسیت گرائی(مردسالاری) هم گرفته شده است.وپیروِ آن یعنی شووینیست:شخص یاگروه ویاحکومتی می باشد که بسیارخواهش وتمایل متعصبانه درجهت حمایت ازکشور،قوم وقبیله ی خود دارد.به این خاطر،هرسه شان درهمگرای باملی گرای یابامسخ عنصرانسانی ملی گرائی به سوی تباه کاری واپارتاید / جدائی نژاد ها،رنگ ها ونسل ها رفتند ومی روند که ازهرنگاه بشدت سزاوارسرزنش می باشند.(3)
اکنون که که ازریشه های واژه شناسانه ی فاشیسم،نازیسم وشووینیزم سخن گفته شد، درباره ی فاشیسم وویژگی های حکومت های فاشیستی بحث به عمل آورده می شود.دراین زمینه،یدالله موقن،نویسنده ی ایرانی که درباره ی معرفی اندیشه ی مدرنِ غربی به فارسی زبان هاخدمات خوبی تاکنون انجام داده است،می نویسد: بعضی از جامعه شناسان معتقدند که فاشیسم برخلاف نظر مارکسیست ها آخرین مرحله ی لیبرالیسم و سرمایه داری نیست ، بلکه برعکس، فاشیسم در کشورهایی امکان ظهور می یابد که در آن ها انقلاب از بالا صورت گرفته و روند صنعتی شدن شتاب آلود بوده باشد. بنابر عقیده ی این نظریه پردازان ، فاشیسم پاسخ گروه های محافظه کار به تهدیدی است که بر اثر بازشدن سریع فضای نظام اجتماعی سنتی متوجه منافع و امتیازات سنتی آنان شده است. از این دید گاه فاشیسم در وهله ی نخست ، از لحاظ سیاسی، تجلی راست رادیکال و بیان جدیدی از اندیشه و عمل سنت پرستان است که هم در فرهنگ غرب و هم در فرهنگ شرق سابقه ی تاریخی طولانی دارد. بر پایه ی این برداشت ، فاشیسم شکل مدرن سیاست جناح راست افراطی است . از جمله کسانی که به این نظریه ی معتقدند برینگتون مور است . او در اثر خویش به نام : ریشه های اجتماعی دیکتاتوری و دموکراسی می نویسد:
«آلمان و ژاپن می خواستند مسئله ای را حلّ کنند که حلّ ناشدنی بود، یعنی می خواستند بدون تغییر ساختارهای اجتماعی دست به نوسازی و توسعه بزنند و یگانه راه گریز از این مشکل، نظامی گری بودکه [ ...] فاشیسم بدون دموکراسی، و یا به بیان واضح تر، بدون ورود توده ها به صحنه ی تاریخ غیرقابل تصور است. فاشیسم، کوششی در جهت خلقی و مردمی کردن ارتجاع و محافظه کاری بود ولی البته بر اثر این جریان ، محافظه کاری پیوند بنیادی خود را با آزادی از دست داد. با سلطه ی فاشیسم مفهوم قانون عینی ناپدید گردید. ( …)

از جمله مهم ترین ویژگی های فاشیسم انکار آرمان های انسان دوستانه و به ویژه اندیشه ی برابری بالقوه ی همه ی انسانها بود.
دیدگاه و جهان بینی فاشیسم نه تنها سلسله مراتب قدرت ، انضباط و اطاعت را گریز ناپذیر دانست بلکه آن ها را ارزش های ذاتی قلمداد کرد. مفهوم رومانتیک برادری مرسوم در فاشیستم این ویژگی ها را جبران نمی کند، زیرا برادری فاشیستی برادری در تسلیم است.ویژگی فاشیسم تاکید برخشونت است که ازحدِ شناسایی معقول اهمیت خشونت درسیاست درمی گذرد وبه پرستش عرفانی آن مبدل می شود.خون ومرگ درفاشیسم جذابیت شهوانی بدست می آورند.
از جمله مورخانی که معتقد است فاشیسم واکنش قهرآمیز گروه های محافظه کار و سنت پرست به ارزش های جهان مدرن است . تصورات و آرمان هایی که بر پایه ی آنها فاشیست ها جنبش خود را استوار می کنند، چنین برمی شمارد:
1- برداشت های ارگانیک ازجامعه یعنی همان برداشتی ها رومانیتک هاازجمله هگل ومارکس داشتند.
2-ایده آلیسم فلسفی
3-آرمانی کردن صفات"مردانه"که معمولاًصفات وخصایل یک کشاورزروستای است.
4-دشمنی باسرمایداری پیشرفته
5-تحقیردموکراسی
6-برداشت های نخبه گرایانه ازرهبری سیاسی واجتماعی
7-نژادپرستی ومعمولاً،امانه ضرورتا،یهودی ستیزی
8-نظامی گری
9-کشورگشایی (4)
درادامه ی بازتا ب خصلت های فاشیسم ازدید گاه برینگتن مور،دید گاه دونظریه پردازدیگررا درزمینه بازتاب داده به بررسی نمادهای فکری- گروهی وسیستمی- فاشیستی دربرخی کشورها بویژه افغانستان پرداخته نوشته رابه پایان می برم. برپایه ی نوشته ی ناصرایرانپوردرمقاله ی "تلقی فاشیستی از"ملت ودولت" که درسایت خودش وسایت ایران گلوبال،بازتاب یافته است، در سالهای اخير، تعريفِ ماتیو لیون ،پژوهشگر علوم سياسی،ازفاشیسم با اقبال عده‌ی زيادی از صاحب‌ نظران روبرو شده‌ است.ازاین رو، تعریف لیون از فاشيسم پیش کش می شود:
1-ایدئولوژی راست گرایانه ی افراطی است که بر"نژاد"گرایی وملت گرایی وافسانه گرایی حول آن هااستوارمی باشد.
2-انقلاب گرا،خشونت گرا،جنگ طلب،ستیزه جوومهاجم است.
3-بیگانه ستیزاست وافسانه ی تهدید خارجی شاه بیت توجیهات وتوجیه گراقداماتش است.
4-مدام انحطاط اخلاقی جامعه که ازنظرآن به ویژه ریشه درفردگرایی لیبرالی دارد،رابه چالش می کشد وپرچم اصلاح خشن اجتماع رابرافراشته نگه می دارد.
5-دردرون خود اقوام زیردست واقلیت رامورد تبعیض وتعقیب وآزارخشن قرارمیدهد وبه بیرون توسعه طلبی امپریالیستی دارد.
6- زن ستیزومرد گرایانه است.(5)
پس ازبازتاب تعریف ماتویولیون ازفاشیسم وویژه گی های آن،دیدگاه لارنس بریت درباره ی فاشیسم راپیش کش کرده به بررسی نمادهایی دیروزوامروزآن پرداخته می شود.ازدید گاه بریت،حکومت های فاشیستی دارای14ویژگی می باشند که درزیرپیش کش می شود:
1-ابرازملی گرای واقتدارگرای
2-بی اهمیت جلوه دادنِ حقوق بشر
3-دشمن سازی برای تاکید بروحد ت ملی
4-تسلط نظامی ها برسیاست ونظامی گریی افسارگسیخته
5-تبعیض جنسیتی بی اندازه میان زن ومرد
6-کنترول دولت بر رسانه ها
7-تاکید بیش ازاندازه برامنیت ملی
8-درهم تنید گی حکومت ودین
9-حمایت ازقدرت شرکت هاوسرمایداران بزرگ
10-سرکوب نیروی کاروکارگران
11-سرکوب روشنفکران وتحقیرهنر
12-تاکید بیش ازاندازه نسبت به مسئله ی جرم وجنایت
13-فساد وپارتی بازیی گسترده
14-انتخابات تقلبی (6)
اکنون که، ازریشه های واژه شناسانه ی فاشیسم ونازیسم،تبدیل شدن آن ها به ایدئولوژی های مرگبارسیاسی- نظامی وقدرت گرفتن شان به رهبریی موسولینی وهتلر،درایتالیا وآلمانِ نیمه ی نخست سده ی بیستم سخن گفته شد،به بازتاب نمادهای عینی وذهنی ای آن هادرکشورهای پیشرفته وپس مانده بویژه افغانستان پرداخته می شود.دراین زمینه،واقعیت تلخ این است که فاشیسم،نازیسم وفرزندانِ حرام زاده شان، یعنی حکومت های خود سرِ استبدادی گیاهِ هرزورذلی می باشند که درهرسرزمینی می توانند رشد ونمونمایند.بطورنمونه،ادامه ی حکومت های سرهنگان فاشیست، مانند: فرانکو،دراسپانیا وسالازار،درپرتگال وسرهنگان یونان تا1975،آن هم درمهد تمدن مدرن غربی،نشان داد که فاشیسم واستبداد تاچه اندازه زودرس ودیرمیر می باشند! ازسوی دیگر،بازهم درهمان مهد تمدن غربی، یعنی فرانسه وآلمان و...برآمدن دسته های نونازی ونوفاشیست که سیاه هان بویژه مسلمان ها رادرجهت خود ارضائی وکسب رضایت صهیونیسم که گونه ی ازفاشیسم ونازیسم می باشد؛هدف گرفته اند،بیانگراین است که، برآمدن این پدیده ی واپس گراوستمگر،بسترهای تمدن وبی تمد نی را لحاظ نمی کند.به این معنا که هم درجامعه ی پیشرفته وهم درجامعه ی پس مانده می تواند برآمد کرده زهرپاشی علیه کرامت انسانی نماید.
درحالیکه فاشیسم ونازیسم تنهاتوانستند درایتالیا وآلمان برآمد نمایند،اماباویژگی های گونه گونی که ازفاشیسم برشمرده شد،فاشیست هاوفاشیسم شرایط وامکانات لازم وبسنده رادارند که بیشترازکشورهای پیشرفته درکشورهای پس مانده خود نمائی وگسترش پیدا نمایند.بطورنمونه،دراروپا،تنهااسپانیا،ایتالیا،آلمان،پرتگال،یونان وشوروی، حکومت های فاشیست- نازیست- استالینیست رابه آزمون گرفتند.برخلاف،جهان پسمانده چه دیروزوچه امروز، ازاین گونه حکومت ها بسیارداشتند ودارند.مثلن،پنوشه درشیلی،کاسترو درکوبا،سهارتو دراندونیزیا،خانواده ی کیم ایل سونگ درکوریای شمالی،پل پت درکمبودیا،مائووبازماندگانش درچین،ازناصرتامبارک درمصر،حافظ اسد وپسرش بشاراسد درسوریه،صدام حسین درعراق، نظامی هادرترکیه،رضاشاه ،خمینی وخامنه ی درایران،قذافی درلیبی،بن علی درتونس،بوتیفلیقه درالجزایر،عبدالله صالح دریمن،عمربشیردرسودان،حکومت تمام خواه درایریتره،سران قبایل ونفت داران درعربستان وامارت های جنوب خلیج فارس،داودخان،امین ونجیب الله درافغانستان،ضیاء الحق ومشرف درپاکستان،کریموف درازبکستان،پوتین درروسیه وهمتایش درروسیه ی سفید،رابرت موگابه درزیمباویه،ازنمونه های فاشیستی ای حکومت گران می باشند که ملت هااز چنگال برخی شان نجات وبرخی دیگرشان بدون درس عبرت گیری ازتاریخ به گونه ی تباه کارانه حکومت می کنند.
امادرافغانستان،فاشیسم تنها نمونه های فاشیستی- حکومت داری نداشته است،بلکه درکنارحکومت گرانِ فاشیست،باندهاودسته های به وفرت دارای ویژگی های14گانه ی فاشیسم موجود بودند ومی باشند،که مردم این کشوررارنج داده ومی دهند.بطورنمونه،درتاریخ بیشترازیک سده ی افغانستان،عبدالرحمن خان،پسرش حبیب الله خان،پسرعموهایش نادرخان،هاشم خان،داودخان وهم قبیله هایش:حفیظ الله امین،نجیب الله ،طالبان وبرخی سازمان های جهادی نما به گونه های متفاوت فاشیست بودند.فاشیست های که موفقانه کارهای فاشیستی کردند وبه حیث واکنش دردیگرقوم هاوقبیله هاذهنیت فاشیستی را تولید کردند که وضع ناگوارکنونی افغانستان دستاوردآن می باشد.اکنون که ویژگی های فاشیسم ونمادهایش دربیرون ودرون افغانستان بازتاب داده شد،ایجاب می کند که برای بیرون رفت ازآن درجامعه ی چندقومی افغانستان سخن گفته شود.برپایه ی نمایش ویژگی های فاشیسم،می توان به صراحت آن رادشمن کرامت انسانی اعلام کرد.زمانیکه فاشیسم ،نمادها وکاربرانش دشمنانِ کرامت انسانی اعلام شوند که به حق سزاوارآن می باشند،راه بیرون رفت ازآن هم درپدیده های برخاسته ازنهضت روشنگری، مانند:انسان باوری،دموکراسی،کثرت گرائی،حقوق بشر،برابریی زنان ومردان،آزادی رسانه ها،مبارزه بانظامی گری درسیاست ودشمن تراشی دردرون وبیرون برای امنیتی ساختن جامعه وسیاست می باشد که فاشیسم ونازیسم علیه آن ها اعلام جنگ کرده بودند.
ازاین رو،افغانستان برای بیرون شدن ازمظاهروبازمانده های فاشیسم قبیلگی- استالینیستی که جهادی گریی شکم پرست- طالبیسمِ خود کش- تروریست ودموکراسی مسخره ی کرزی که، اخیری باپناه بردن به قبیله گریی فاشیستی تنش های نژادی- قومی رادامن زده وتروریسم رافربه کرده است،نیازمبرم به انجامِ سه کارزیردارد:نخست،پشت سرگذاشتن تجربه ی سیاسی-فاشیستی ی دیروزوفرهنگ سیاسی ای تمام خواهِ پیوسته به آن که جزادامه ی بحران وتقویت تروریسم وبازگشت به گذشته ی ناشاد،دستاوردی دیگری نمی تواند داشته باشد.دوم،تن دادن به حکومت داریی دموکراتیک همراه با کثرت گرائی فرهنگی- سیاسی ورعایت درست منشورجهانی حقوق بشر.دوپرسمانی که تحقق آن ها بازنگری درقانون اساسی تمرکزگراراکه حسب مصلحت جورج بوش،رئیس جمهورقبلی امریکا وبه پیشنهاد فاشیست های پشتون وحمایت تفنگ داران جهادی-طالبی ی همه ی اقوام، بویژه تفنگ دارانِ شکست خورده وفراریی گردآمده در"جبهه ی باصطلاح مخالفِ طالبان"ودرواقع جاده هموارکن قدرت گیریی طالبان،فرصت طلبانه ساخته شده بود که ناکارائی خود را در13سال گذشته بخاطرایجاد وادامه ی بدترین حکومت داریی کرزی به نمایش گذاشته است.سوم،نفوس شماریی درست به کمک بخش انکشافی سازمان ملل وتعیین واحدهای اداری برپایه ی نفوس.دراین صورت،نوعی ازقانون اساسی پارلمانی وحذف فاشیست هاوتفنگ داران ازمیدان سیاست ممکن شده وافغانستان وارد برهه ی کشور- ملت می شود که دستاوردِ آن توسعه ی اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی وسیاسی وبیرون شدن ازدورباطل افت وخیزبدامن این وآن قدرت بیرونی می باشد.
پانویس ها:
1-Political Ideology and the Democratic Ideal,second edition,by Terence,Richard Dagger,William Christian and Colin Campbell,Pearson Canada,Toronto,copyright©2010,2006,pearson Canada Inc.,Toronto,Ontario.page,192
2-ibid,pp,183-84
-Reader’s Digest
3-Word power dictionary,p,154
4-نگاهی فلسفی فاشیسم چیست؟ نویسنده:یدالله موقن
Cheragheazadi.org/index.php/archives/57
5-تلقی فاشیستی ازملت ودولت،نوشته ی ناصرایرانپورکه ازآن تعریف ماتیولیون از فاشیسم،گرفته شده است.
www.nasser-Iran.com
6-Fourteen Defining Characteristics of Fascism,by Dr.Lawrence Britt,source free inquiry.co 5-28-3,from liberty forum,www.libertyforum.org or www.Rense.com/General37/char.htm

0 comments:

Post a Comment