ابراهیم ورسجی
6-6-1392
زمانی که ازباروری وناباروریی سفرهای دیروزوامروزکرزی به پاکستان سخن به میان می آید، لازم است که به عامل های سود رسان وزیان رسان درروابط کابل واسلام آباد پی برده شود.واقعیت این است که روابط هردوکشوردربیشترازنیم سده ی گذشته نشان میدهد که درآن تنش بیشتروآرامش کمتربوده وریشه های تنش هم باندازه ی ژرف وگسترده می باشد که حتابخشی ازجهادی های دوست پاکستان هم تاپسین لحظه با آن دوست مانده نتوانستند.ازاین رو، به روشنی می توان گفت که وضع دوام دارِغیردوستانه در روابط سیاسی افغانستان وپاکستان زاده های عامل های زیرین می باشد:نخست،ازنظرتاریخی،نزاع مرزی هردوکشوروپشتونستان خواهی حکومت های کابل.دوم، ناسازگاریی آشکاروپنهانِ سیاست های افغانی واشنگتن واسلام آباد که اکنون رودرروی هم قرارگرفته اند.سوم،برتریی سیاست امنیتی پاکستان برمناسبات اسلام آباد وکابل که توسعه ی اقتصادی- تجاریی هردوکشور را زیرسایه ی تروریسم برده است.چهارم،دردوره ی جنگ سرد،مثلث مسکو،کابل ودهلی برمناسبات افغانستان وپاکستان سایه افگنده بود؛برخلاف،درشرایطی کنونی ، مناسبات مثلثِ واشنگتن،دهلی ،کابل، جانشین مناسبات واشنگتن، اسلام آباد،کابل شده است که به پیچیدگی ای مناسبات افغانستان- پاکستان،حتامناسبات اسلام آباد- واشنگتن فزونی بخشیده است.پنجم،ناتوانی کرزی وتیمش در12سال گذشته دردولت سازی،بازسازیی اقتصادی وبازگردانیدن مهاجرین به خانه هایشان.درحقیقت، پرسمانِ ماندن بیشترازدومیلیون آواره ی افغان درخاک پاکستان، مواد خامی فراوانی برای نظامی های آن کشورفراهم کرده است تابرنامه ی تروریست پروری وصا درکردن تروریسم به کشورما را بخوبی به پیش برانند.درواقع،این ناتوانی کرزی درانجام مسئولیت هایش می باشد که پاکستان را بیشترازپیش گستاخ ساخته است تا تنورجنگ وتروریسم را درافغانستان گرم نگهداری نماید.همین که، ازاول ژانویه2002-10جدی1380، تاکنون،کرزی به هیچ کشوری به اندازه ی پاکستان سفرنکرده است،نشان میدهد که تامین مناسبات دوستانه میان هردوکشوربرای طرف افغانی تاچه اندازه دارای اهمیت می باشد.طرفه این که،پس ازهمه سفرها که شمردنشان ازحوصله ی این نوشته بیرون می باشد،نتیجه نشان داد که کرزی دست خالی برگشته است.ازاین رو،لازم است که روابط کابل واسلام آباد، باریزبینی وملاحظه کاری نگریسته شوند تاسیه روی شودهرکه دراوغش باشد! درزمینه،واقعیت تلخ این است که هردوکشورهمسایه ومسلمان دراستوارسازیی روابط دوستانه میان خود دریک تناقض وناهمسازیی ژرف بسرمی برند.بنابراین،شناخت ناهمسازی ها درمناسبات طرفین که ازشماری ازآن ها نامبرده شد،ایجاب می کند که هردوجانب بکوشند برمانع ها برتری پیدانمایند؟اگرنگاهی بتاریخ روابط پُرفرازوفرود هردوطرف درشش ونیم دهه انداخته شود،روشن می شود که تاپیش ازتهاجم اتحاد شوروی سابق،پرسمان تنش پرورمرزدیورند وفرزند آن پشتونستان خواهی حکومت های کابل، درایجاد بحران درمناسبات طرفین نقش بنیادی داشته است.جالب این است که درمدت زمانی که درآن حکومت های افغانستان متحد مسکوودهلی وحکومت های اسلام آباد متحد امریکابودند، طرفِ پاکستانی خواستاربرسمیت شناسی ای خط دیورند توسط کابل بود که درسال1954توسط حکومت محمد داودخان رسمیتِ آن باطل اعلام شده بود.
برخلاف ، پس ازآن که در27ماه دیسامبر1979-6جدی1358،اتحاد شوری به اشغال افغانستان دست زد،حکومت نظامی پاکستان نهایت کوشش را بعمل آورد تا پرسمان کسب رسمیت خط دیورند توسط کابل را پشت معرکه انداخته تنها درجهت نفوذ استراتژیک یابی درافغانستان کارنماید.سیاستی افغانی- بد کنشتی که بدون کم وکاست توسط نظامی ها وسیاست مداران پاکستانی تاکنون ادامه یافته است.ازاین که دردوره ی اشغال افغانستان توسط مسکو،بحران افغانستان برای پاکستان ارزش سیاسی وپول درآوردی داشت وامریکا وکشورهای غربی وعرب های نفت داردرزمینه سرمایه گذاری های کلان کرده بودند.برای پاکستان،دست اندازی درافغانستان درکناراین که اهمیت اقتصادی وسیاسی پیدانموده بود این موقعیت راهم فراهم کرده بود که در سازمان های جهادی دست ساخت خود رخنه کرده سیاست افغانی خود را به گونه سمت وسوبدهد که درشرایط پساکمونیستی،این کشورحیثیت ولایت پنجم پاکستان را بخود بگیرد یادستکم درکناره ی سیاست درونی وبیرونی ای پاکستان موقعیت فرمان بری پیدانماید.البته،نا آگاه ازاین که،امریکا درافغانستان ومنطقه چه سیاست واستراتژیی را دربلند مدت روی دست می گیرد!
چون، امریکا به گونه ی دوستانه یافرصت طلبانه هم کمک مالی وسیاسی دهنده برای پاکستان دربرابرمسکووکابل بود وهم بطورآشکاروانمود نکرده بود که چه سیاستی برای آینده ی افغانستان روی دست دارد؟ ازاین سبب، ازسیاست یک بام ودوهوای امریکا درافغانستان،پاکستان این گونه دریافت کرده بود که این قدرت بزرگ، افغانستان رابه حیث تحفه درازای کمک دربراندازیی اتحاد شوروی به آن پیش کش کرده است! ازسوی دیگر، زمانی که پاکستان به نفوذ لجام گسیخته ی خود درسازمان های چند گانه ی مجاهدین می نگریست،این گونه برداشت کرده بود که شکست رسواخیزسال1971دربنگال شرقی / پاکستان شرقی دربرابرهند را باسلطه یا بی درافغانستان تلافی وپناه گاهی تروریست پروری مانند اداره ی طالبان دربرابرهند برای خود پیدا می نماید.اگربد قت به موضوع نگریسته شود،اشتباهی پاکستان درافغانستان بی مانند به اشتباهی عراق درکویت نمی باشد.به این معنا که، عراق گمان کرده بود که ایران بنیاد گرا را درنخستین جنگ خلیج فارس ازنفس انداخته است.ازاین رو،این گونه برآورد نموده بود که اشغال وضمیمه سازیی کویت به عراق باید تلافی زیان های بغداد درجنگ با ایران شمرده شود.دریافتی نادرستی که؛ نخست، باعث جنگ امریکا درجهت بیرون کردن عراق ازکویت، ودوم، براندازیی رژیم مغروروکم خرد صدام حسین دردومین جنگ خلیج فارس شد.
دربخش خاوریی خاورمیانه،زمانی که پس ازعقب نشینی ارتش سرخ ازافغانستان درماه فوریه ی1989-ماه دلو1367،حکومت وابسته به مسکودرکابل، دربهارسال1368،تمام تلاش های پاکستان وجهادی ها درجهت نصب حکومت وابسته به اسلام آباد درکابل را درنقطه ی آغازینش یعنی جلال آباد درهم شکست، دومسئله ی زیربه گونه ی برجسته ی خود نمای کرد:نخست،محاسبه ی پاکستان دربررسی ای توان حکومت کابل وجهادی ها نادرست ازآب درآمد.دوم،سیاست افغانی امریکا وپاکستان وارد برهه ی بسیارپیچیده ی شد.برهه ی حساس وتعین کننده که هم جهادی ها وهم پاکستان را درکلافه ی سرگم فروبرد وسبب شد که حکومت کمونیستی ای افغانستان هم به امریکا خدمات خود را پیش کش نماید که ماندنش درسفره ی قدرت درکابل بهترازبنیاد گرایان می تواند که منافع آن کشوررا برآورده نماید.پیش کشی که امریکا ازآن چشم پوشی کرد! درچنان شرایطی پیچیده ی، زمانی که امریکا ابزار- آلاتِ جنگی ای بازمانده ازارتش شکست خورده ی عراق درکویت را دراختیارپاکستان گذاشت تاماموریت نیمه کاره ی خود را درافغانستان دنبال نماید.اسلام آباد این گونه باور کرد که می تواند پس ازشکست رسواخیزدر جلال آباد وگردیز،بازهم سیاست افغانی نادرست ودرواقع افغان دشمنانه ی خود را به پیش براند.به سخن دیگر، امریکا دوباره برایش چراغ سبزنشان داده بود.چراغی سبزی که برای حکومت کابل ومخالفان جهادیی آن خط قرمیزگردیده وضع کنونی افغانستان را رقم زد.
ازنظرنویسنده،سیاست های افغانی ای متناقض وناسازگار امریکا وپاکستان درآن برهه این گونه قابل تفسیربود که پاکستان، افغانستان رامال غنیمت درجنگ سرد مسکووواشنگتن برآورد کرده بود وامریکاهم به این فکرشده بود که پاکستان درجهاد افغانستان بسیارفربه شده است که بایدلاغرکرده شود وبهترین جای لاغرکردن آن هم افغانستان پسا شوروی باسیاست،جامعه واقتصاد فروپاشیده اش می باشد.ازاین رو،پاکستان که شوروی راغایب وروسیه را دربحران بی حکومتی وایران را شیعه وزخم دیده درجنگ اول خلیج فارس وهند را بیرون ازمیدان بازی افغانستان وجهادی های افغان را ابزاری بی عرضه وبی خاصیت دردست خود وامریکا راهم کم علاقه نسبت به افغانستان ومنطقه می دید، دوخیزی بسیارخطرناک برداشت:نخست،به کمک عربستان، جهادی را بنام های پشتون وغیرپشتون،شیعه وسنی بجان هم انداخته کابل را ویران کرد.ایران هم که بخاطردرگیری باعراق ناوقت وارد بازیی افغانستان شده بود،بدورازویرانگری درکشورمانمانده بازاردوگانگی ای مذهبی را درکابل گرم نمود.دوم،پاکستان برای تکمیل بازیی ویرانگرانه ی خود درافغانستان ،طالبان را وارد میدان بازی بسیارپیچیده ی کشورما کرد.درظاهر،این بازیی ناپاک درآغازمایه ی خوشحالی پاکستان شده بود.اما،کمی ریزبینی درسیاست ،نظامی ها وسیاست کاران پاکستان راهشدارمی داد که درافغانستان لقمه ی کلانترازدهن شان را برداشته اند.
ازاین که، درسیاست، کامیابی های زود رس وکم دوام، سیاست مداران را مغروروبلند پروازمی کند.واقعاً،نظامی- سیاسی های پاکستانی بدون این که ریزبینی کرده باشند،آب به آون کوبیدن را آغازکردند.این آب به آون کوبیدن زمانی به کژراهه رفت که نظامی های پاکستانی دست به بهره برداری ازتروریسم به گونه ی ابزاردرسیاست افغانی- منطقه ی خود درازکردند.نگاهی به عقب نشان میدهد،ارتش پاکستان درجنگ 1971درپاکستان شرقی علیه بنگالی هاکه درفرجام بامداخله ی ارتش هند به جدایی آن بخش ازپاکستان متحد منجرشد،به گونه ی بسیارمسخره ی دربرابرارتش هند شکست خورده بود.شکستی که درادامه ی شکست های قبلی ؛ سبب شد که نظامی های پاکستان با ایجاد سازمان های تروریستی درزیرپوششی دین مداریی تباه کارانه، افغانستان وهند را درتنگنا قرارداده ازآن ها وامریکا امتیازخواهی نماید.زمانی که این گونه امتیازخواهی خاینانه ی پاکستان درافغانستان به حمایت ازپشتون ها درافغانستان چند قومی گرایش یافت، به نزاع های قومی ومذهبی دامن زده ایران وهند را به کمک مخالفان افغانی پاکستان تشویق کرد.ازاین رو،وضع افغانستان ومنطقه درجهت دیگرگونی علیه منافع پاکستان رقم خورد.درچنان شرایطی،وقتی که امریکا وانگلیستان درجهت براندازیی تروریسم،اداره ی طالبان را که زیرسایه ی ارتش پاکستان و پناه گاه القاعده شده بود، برانداختند،پاکستان دریافت که به بازیی خطرناکی دست زده است.
ازپیش روشن شده بود که،امریکا درافغانستان برخلاف برآورد سرسری انگارانه ی پاکستان، منافع درازمدت دارد وبه آسانی این کشورویران شده درجنگ سرد وجنگ های فراورده ی آن را فراموش نمی کند.با این که،موضع امریکا روشن ساخته بود که بدورازپُراهمیت نمایی موقعیت پاکستان درمنطقه توسط نظامی ها وسیاست کارانِ آن کشور؛براه راست افغانستان را بخاطرارزش موقعیت جغرافیای اش دردروازه ی ورودیی آسیای میانه وقفقاز،درجهت مهارچین وروسیه ی درحالی بازگشت به منطقه، مورد توجه قرارداد.اما، پاکستان درکنارصا درات کالای تروریستی ای خود این گونه درک کرده بود که بانا کام ساختن سیاست افغانی امریکا،می تواند آن را وا دارنماید که افغانستان را تخلیه کرده دوباره سرنوشت آن را مانند دوره ی تهاجم شوروی وبرهه ی پسا کمونیستی دراختیارآن بگذارد.دراین راستا،پاکستان درسال2004 طالبان افغانی را بازسازی کرد وبرای تقویه ی پشت سنگرآن ها،درسال2006،طالبان پاکستانی را دردوطرف مرز مشترک افغانستان-پاکستان،ازقبیله های پشتون شکل داد تا امریکا را توسط قبیله گرایی تاریک اندیش وخشن باشعارجهادی-اسلامی زیرفشارقراربدهد.دراین زمینه،اکبراِس احمد،سفیرقبلی پاکستان درلندن واکنون رئیس کرسی ابن خلدون دردانشگاه واشنگتن دیسی، کتابی نوشته است بنام"جنگ علیه تروریسم به جنگ علیه اسلام قبیلگی انجامیده است"! اسلامی قبیلگی ای که اکنون نقش بهترین پاسدارمنافع پاکستان دربرابرمنافع امریکا وافغانستان را بازی می کند.درواقع، اعزام سربازانِ اسلام قبیلگی به جنگ علیه افغانستان وامریکاوهند،نخستین بهره برداریی پاکستان ازچنان جان بازانی روزمزدی نیست،بلکه پیشترهم چنان بهره برداریی راکرده بود.بطورنمونه،درماه های آغازین برآمدنِ پاکستان که ارتش درحال شکل گیریی آن زیرفرماندهی یک ژنرال انگلیسی قرارداشت ومحمدعلی جناح نمی توانست ازآن درقبضه کردن کشمیراستفاده نماید.ازاین سبب، یک لشکرقبیلگی از منطقه ی که اکنون پایگاه طالبان افغانی- پاکستانی شده است ساخته به جنگ علیه هند به کشمیرفرستاد.زمانی که ارتش قبیلگی ای جناح به توحش وغارت علیه کشمیری ها دست زد، جواهرلعل نهرو، نخست وزیرهند بایک واکنشی خشم آلود،البته بخواست مردم محلی که ازتوحش ارتش قبیلگی پاکستان به ستوه آمده بودند وازدهلی خواهش مداخله کرده بودند فرمان جنگ داده هم حکومت بی طرف کشمیرراضمیمه ی دهلی نوکرد وهم ارتش وحشی-قبیلگی-پاکستانی را سرکوب نمود.سرکوب ارتش قبیلگی پاکستان توسط نهرووضمیمه ی هند کردن کشمیر،درسی درد ناکی بود که باید به پاکستان کمک می کرد که به تکرارآن علیه افغانستان مبا درت نورزد.بدبختانه،چنان نشد وپاکستان درکنارتشویق چنان ارتشی وحشی ونادانی، تروریسم وعملیات خود کشانه راهم به آن افزون نمود.تروریسمی که اکنون گریبان خود پاکستان را هم محکم گرفته است.درواقع،کشتاروتوحش ارتش وتروریسم قبیلگی دست ساخت ارتش پاکستان چنان به بربریت درکراچی،بزرگترین شهرتجارتی ای پاکستان دست زده است که درهفته پیش،الطاف حسین،رهبرجنبش قومی ای مسلمانان مهاجرهندی درآن شهر،ازفرمانده ارتش پاکستان خواست که یاطالبان وتروریستان رامهارنماید یا این که اجازه بدهد که آن ها بر پاکستان حاکم شوند.روشن است که درصورت حاکم شدن،ازکشتارکنونی دست برمی دارند! درحقیقت،دراین بازیی خطرناک که بخشی ازآن را الطاف حسین بازتاب داد،پاکستان بالای دوعامل زیرشماره بازنموده است:نخست،تهاجم امریکابه عراق این ذهنیت را درنظامی ها-امنیتی های پاکستانی ایجاد کرده بود که واشنگتن درنظام سازی درافغانستان جدی نیست.دوم،پاکستان بیشترازدرگیریی امریکا درعراق،بالای ضعف شخصیتی کرزی وتیمش وتناقضات درون قبیلگی پشتون ها وتنش های میان قومی ای کشورما حساب بازنمود.
ازهمه بارز تر، زمانی که درشرایطی پساطالبی-القاعده ی،هند به حیث متحد نزدیک امریکا وحکومت افغانستان درکابل خود نمای کرد،پاکستان دریافت که رقابتش بادهلی درکشمیربه دوطرف مرزدیورند کشانیده شده است.همچنان، زمانی که کنسولگری های هند درقندهار،خوست وجلال آباد کشوده وفعال شدند،پاکستان بدوکارزیردست زد:نخست،سازمان های تند روِطالبی- تروریستی ای زیرفرمان خود را انگیزه داد که رفتارحکومت کابل وحضورامریکا درافغانستان به زیان پاکستان وبه سودهند می باشد؛ازاین رو،باید علیه آن ها دست به جهاد زد.دوم،کمک خود به امریکا ودیگرکشورهای غربی درجهت مهارتروریسم وبه میزگفت وگوکشانیدن طالبان باحکومت درمانده وفاسد کرزی را با مهارسیاست افغانی هند گره زد.باچنان پیشینه وکارنامه ی سیاه وزشتی که پاکستان درمناطق قبیلگی خود درجهت پرورش تروریستان وصا درکردن تروریسم به افغانستان وکشمیرازخود نشان داده است،به داوری ونظریه پردازی باید پرداخت که حکومت کابل چگونه بارفتارپاکستان برخورد نماید تاهم به خود گردانی برسد وهم ازگردونه ی سیاست های رقابت آلود هند وپاکستان بیرون شود؟ اگرسفرهای رسمی- قبلی ای کرزی به پاکستان بارآورتمام می شد،نه نیازی به این همه گفتگوهاوشورای صلح بازی باهزینه ی کلان درمیان بود ونه هم سروصدا دررابطه به بازشدن دفترطالبان دردوحه بلند می شد.اگرسفرها وگفتگوهای قبلی ای کرزی بی اثرازآب درآمده اند،بدون شک، اخیرین سفراو که روز دو شنبه 26اگست-4سنبله صورت گرفت وبه درخواست نوازشریف برای گفتگوهای بیشتریک روزدیگرهم تمدید شد، به نتیجه ی درخورنمی رسد.درواقع، این همه سفرهاکه به پاکستان صورت گرفته ومی گیرد و پاکستان هم با این همه افسارگسیختگی، تروریست صادرمی نماید وکرزی هم بی شماربه آن کشوردهن کجی می نماید؛ بجای چنان سفرهای بی نتیجه ودهن کجی های توهین آمیز، ایجاب می کند که درزمینه درست وژرف اندیشیده شود.به سخن دیگروبهتر،به راه افغانی صلح بیشترفکرشود تاتوقع های بی جا ازپاکستان.
نویسنده که پیشترازسفرکرزی به اسلام آباد،سفروگفت وگوهای وزیرمالیه را باوزیرخزانه داریی پاکستان دررسانه های پاکستانی دنبال کرده بود،این واقعیت را نمایان یافت که پاکستان نه دربخش تجارت ،نه دربخش سیاست- امنیت ودرواقع درهیچ زمینه ی آماده نیست که ازسیاست افغانی خود که درمحورامنیت می چرخد وبی ثباتی کشورما را درراستای امنیت خود می داند،عقب نشینی نماید.ازاین رو،بجای سفرهای بی نتیجه ازگونه ی سفرروزهای دوشنبه وسه شنبه 4و5سنبله که درآن بازهم کرزی ازنخست وزیرپاکستان خواست که طالبان زندانی را رها ودرفرایند صلح کمک نماید،کمکی که باتوجه به نفوذ ارتش برطالبان وبی اختیاریی نوازشریف درزمینه،جزآب به آونگ کوبیدن نمی باشد.ازسوی دیگر،افغان هاشاهد بودند که درروزهای دوشنبه وسه شنبه که کرزی دراسلام آباد بود،12نفرازمهندسان کمک به همبستگی ملی درفراه کشته شدند وبدنبال آن کنرها بمبارد شد ودرکابل هم یک خودکش ،خود رادرجواروزارت انرژی وآب منفجرساخت که خوشبختانه دروقت رخصتی کارمندان بود وتنهایک نفرزخمی برجای گذاشت.این گونه عملیات درزمانی صورت گرفت که گفت وگوها دراسلام آبادادامه داشت ونشان داد که بهتراست افغان ها بجای گوش دادن به لفاظی های پاکستانی ها،کارکرد آن ها بنگرند نه شعارشان.بنابراین،بجای دهن کجی به پاکستان ،لازم است که حکومت کرزی وحکومتی که ازشکم انتخاباتِ سال آینده بیرون می شود، درجهت تامین منافع ملی بکارهای زیردست بزند:نخست،باید دانست که پاکستان باابزارنمودن طالبان دریک جنگ نیابتی علیه کشورما تازمانی که خواسته های ضدافغانی اش برآورده نشود،کمکی درجهت بازگشت صلح به افغانستان نمی کند.دوم،این اصل را باید حکومت ما بداند که پاکستان یکی ازمنفورترین کشورهای جهان می باشد که کالای صادراتی اش تنهاپنبه وتروریسم می باشد. خوشبختانه که، جهان آن را شناخته است .سوم،دیگرحتاهمان کمک کننده هایش درساخت وصادرنمودن طالبان همرایش نیستند.چهارم،دشواریی افغانستان نه تروریسم طالبان،بلکه نبودحکومت داریی خوب می باشد.زمانی که یک حکومت خوب وکارآمد درافغانستان بوجودآمد،همان وقت پاکستان ازحمایت تروریسم دست برداشته حاکمیت ملی افغانستان رابرسمیت می شناسد.پنجم،حکومت داریی خوب کاری که می کند این است که درجهت تحقق صلح برابربه تامین عدالت کارمی کند.زمانی که عدالت یارفع ظلم ظالم ازمظلوم درکشورما تحقق یافت،طالب افغانی به خانه ی پدری اش برمی گردد.وتازمانی که این کارنشود،مطمئن باشید که به شمارطالبان فزوده می شود وبالادستان حکومت نابکاروفاسد کرزی درواقع بزرگترین طالب سازان جامعه ی مامی باشند.ششم واخیری این که،حکومت خوب وکارآمد حاکمیت ملی وحکومت قانون را درسراسرکشوربویژه درنزدیک مرزبا پاکستان استوارمی نماید؛ دراین صورت، دروازه ی تروریسم صادراتی ای پاکستان به افغانستان بسته شده جامعه ی مابه سوی ثبات وتوسعه ی اجتماعی- اقتصادی- فرهنگی وسیاسی گام برمی دارد.اگرکسانی غیرازاین ،امید به پاکستان وجاهای دیگری بسته اند یقین کنند که راه به ترکستان می روند نه مکه.