Tuesday, 27 August 2013

سفرکرزی به پاکستان بی نتیجه است


ابراهیم ورسجی
6-6-1392
زمانی که ازباروری وناباروریی سفرهای دیروزوامروزکرزی به پاکستان سخن به میان می آید، لازم است که به عامل های سود رسان وزیان رسان درروابط کابل واسلام آباد پی برده شود.واقعیت این است که روابط هردوکشوردربیشترازنیم سده ی گذشته نشان میدهد که درآن تنش بیشتروآرامش کمتربوده وریشه های تنش هم باندازه ی ژرف وگسترده می باشد که حتابخشی ازجهادی های دوست پاکستان هم تاپسین لحظه با آن دوست مانده نتوانستند.ازاین رو، به روشنی می توان گفت که وضع دوام دارِغیردوستانه در روابط سیاسی افغانستان وپاکستان زاده های عامل های زیرین می باشد:نخست،ازنظرتاریخی،نزاع مرزی هردوکشوروپشتونستان خواهی حکومت های کابل.دوم، ناسازگاریی آشکاروپنهانِ سیاست های افغانی واشنگتن واسلام آباد که اکنون رودرروی هم قرارگرفته اند.سوم،برتریی سیاست امنیتی پاکستان برمناسبات اسلام آباد وکابل که توسعه ی اقتصادی- تجاریی هردوکشور را زیرسایه ی تروریسم برده است.چهارم،دردوره ی جنگ سرد،مثلث مسکو،کابل ودهلی برمناسبات افغانستان وپاکستان سایه افگنده بود؛برخلاف،درشرایطی کنونی ، مناسبات مثلثِ واشنگتن،دهلی ،کابل، جانشین مناسبات واشنگتن، اسلام آباد،کابل شده است که به پیچیدگی ای مناسبات افغانستان- پاکستان،حتامناسبات اسلام آباد- واشنگتن فزونی بخشیده است.پنجم،ناتوانی کرزی وتیمش در12سال گذشته دردولت سازی،بازسازیی اقتصادی وبازگردانیدن مهاجرین به خانه هایشان.درحقیقت، پرسمانِ ماندن بیشترازدومیلیون آواره ی افغان درخاک پاکستان، مواد خامی فراوانی برای نظامی های آن کشورفراهم کرده است تابرنامه ی تروریست پروری وصا درکردن تروریسم به کشورما را بخوبی به پیش برانند.درواقع،این ناتوانی کرزی درانجام مسئولیت هایش می باشد که پاکستان را بیشترازپیش گستاخ ساخته است تا تنورجنگ وتروریسم را درافغانستان گرم نگهداری نماید.همین که، ازاول ژانویه2002-10جدی1380، تاکنون،کرزی به هیچ کشوری به اندازه ی پاکستان سفرنکرده است،نشان میدهد که تامین مناسبات دوستانه میان هردوکشوربرای طرف افغانی تاچه اندازه دارای اهمیت می باشد.طرفه این که،پس ازهمه سفرها که شمردنشان ازحوصله ی این نوشته بیرون می باشد،نتیجه نشان داد که کرزی دست خالی برگشته است.ازاین رو،لازم است که روابط کابل واسلام آباد، باریزبینی وملاحظه کاری نگریسته شوند تاسیه روی شودهرکه دراوغش باشد! درزمینه،واقعیت تلخ این است که هردوکشورهمسایه ومسلمان دراستوارسازیی روابط دوستانه میان خود دریک تناقض وناهمسازیی ژرف بسرمی برند.بنابراین،شناخت ناهمسازی ها درمناسبات طرفین که ازشماری ازآن ها نامبرده شد،ایجاب می کند که هردوجانب بکوشند برمانع ها برتری پیدانمایند؟اگرنگاهی بتاریخ روابط پُرفرازوفرود هردوطرف درشش ونیم دهه انداخته شود،روشن می شود که تاپیش ازتهاجم اتحاد شوروی سابق،پرسمان تنش پرورمرزدیورند وفرزند آن پشتونستان خواهی حکومت های کابل، درایجاد بحران درمناسبات طرفین نقش بنیادی داشته است.جالب این است که درمدت زمانی که درآن حکومت های افغانستان متحد مسکوودهلی وحکومت های اسلام آباد متحد امریکابودند، طرفِ پاکستانی خواستاربرسمیت شناسی ای خط دیورند توسط کابل بود که درسال1954توسط حکومت محمد داودخان رسمیتِ آن باطل اعلام شده بود.
برخلاف ، پس ازآن که در27ماه دیسامبر1979-6جدی1358،اتحاد شوری به اشغال افغانستان دست زد،حکومت نظامی پاکستان نهایت کوشش را بعمل آورد تا پرسمان کسب رسمیت خط دیورند توسط کابل را پشت معرکه انداخته تنها درجهت نفوذ استراتژیک یابی درافغانستان کارنماید.سیاستی افغانی- بد کنشتی که بدون کم وکاست توسط نظامی ها وسیاست مداران پاکستانی تاکنون ادامه یافته است.ازاین که دردوره ی اشغال افغانستان توسط مسکو،بحران افغانستان برای پاکستان ارزش سیاسی وپول درآوردی داشت وامریکا وکشورهای غربی وعرب های نفت داردرزمینه سرمایه گذاری های کلان کرده بودند.برای پاکستان،دست اندازی درافغانستان درکناراین که اهمیت اقتصادی وسیاسی پیدانموده بود این موقعیت راهم فراهم کرده بود که در سازمان های جهادی دست ساخت خود رخنه کرده سیاست افغانی خود را به گونه سمت وسوبدهد که درشرایط پساکمونیستی،این کشورحیثیت ولایت پنجم پاکستان را بخود بگیرد یادستکم درکناره ی سیاست درونی وبیرونی ای پاکستان موقعیت فرمان بری پیدانماید.البته،نا آگاه ازاین که،امریکا درافغانستان ومنطقه چه سیاست واستراتژیی را دربلند مدت روی دست می گیرد!
چون، امریکا به گونه ی دوستانه یافرصت طلبانه هم کمک مالی وسیاسی دهنده برای پاکستان دربرابرمسکووکابل بود وهم بطورآشکاروانمود نکرده بود که چه سیاستی برای آینده ی افغانستان روی دست دارد؟ ازاین سبب، ازسیاست یک بام ودوهوای امریکا درافغانستان،پاکستان این گونه دریافت کرده بود که این قدرت بزرگ، افغانستان رابه حیث تحفه درازای کمک دربراندازیی اتحاد شوروی به آن پیش کش کرده است! ازسوی دیگر، زمانی که پاکستان به نفوذ لجام گسیخته ی خود درسازمان های چند گانه ی مجاهدین می نگریست،این گونه برداشت کرده بود که شکست رسواخیزسال1971دربنگال شرقی / پاکستان شرقی دربرابرهند را باسلطه یا بی درافغانستان تلافی وپناه گاهی تروریست پروری مانند اداره ی طالبان دربرابرهند برای خود پیدا می نماید.اگربد قت به موضوع نگریسته شود،اشتباهی پاکستان درافغانستان بی مانند به اشتباهی عراق درکویت نمی باشد.به این معنا که، عراق گمان کرده بود که ایران بنیاد گرا را درنخستین جنگ خلیج فارس ازنفس انداخته است.ازاین رو،این گونه برآورد نموده بود که اشغال وضمیمه سازیی کویت به عراق باید تلافی زیان های بغداد درجنگ با ایران شمرده شود.دریافتی نادرستی که؛ نخست، باعث جنگ امریکا درجهت بیرون کردن عراق ازکویت، ودوم، براندازیی رژیم مغروروکم خرد صدام حسین دردومین جنگ خلیج فارس شد.
دربخش خاوریی خاورمیانه،زمانی که پس ازعقب نشینی ارتش سرخ ازافغانستان درماه فوریه ی1989-ماه دلو1367،حکومت وابسته به مسکودرکابل، دربهارسال1368،تمام تلاش های پاکستان وجهادی ها درجهت نصب حکومت وابسته به اسلام آباد درکابل را درنقطه ی آغازینش یعنی جلال آباد درهم شکست، دومسئله ی زیربه گونه ی برجسته ی خود نمای کرد:نخست،محاسبه ی پاکستان دربررسی ای توان حکومت کابل وجهادی ها نادرست ازآب درآمد.دوم،سیاست افغانی امریکا وپاکستان وارد برهه ی بسیارپیچیده ی شد.برهه ی حساس وتعین کننده که هم جهادی ها وهم پاکستان را درکلافه ی سرگم فروبرد وسبب شد که حکومت کمونیستی ای افغانستان هم به امریکا خدمات خود را پیش کش نماید که ماندنش درسفره ی قدرت درکابل بهترازبنیاد گرایان می تواند که منافع آن کشوررا برآورده نماید.پیش کشی که امریکا ازآن چشم پوشی کرد! درچنان شرایطی پیچیده ی، زمانی که امریکا ابزار- آلاتِ جنگی ای بازمانده ازارتش شکست خورده ی عراق درکویت را دراختیارپاکستان گذاشت تاماموریت نیمه کاره ی خود را درافغانستان دنبال نماید.اسلام آباد این گونه باور کرد که می تواند پس ازشکست رسواخیزدر جلال آباد وگردیز،بازهم سیاست افغانی نادرست ودرواقع افغان دشمنانه ی خود را به پیش براند.به سخن دیگر، امریکا دوباره برایش چراغ سبزنشان داده بود.چراغی سبزی که برای حکومت کابل ومخالفان جهادیی آن خط قرمیزگردیده وضع کنونی افغانستان را رقم زد.
ازنظرنویسنده،سیاست های افغانی ای متناقض وناسازگار امریکا وپاکستان درآن برهه این گونه قابل تفسیربود که پاکستان، افغانستان رامال غنیمت درجنگ سرد مسکووواشنگتن برآورد کرده بود وامریکاهم به این فکرشده بود که پاکستان درجهاد افغانستان بسیارفربه شده است که بایدلاغرکرده شود وبهترین جای لاغرکردن آن هم افغانستان پسا شوروی باسیاست،جامعه واقتصاد فروپاشیده اش می باشد.ازاین رو،پاکستان که شوروی راغایب وروسیه را دربحران بی حکومتی وایران را شیعه وزخم دیده درجنگ اول خلیج فارس وهند را بیرون ازمیدان بازی افغانستان وجهادی های افغان را ابزاری بی عرضه وبی خاصیت دردست خود وامریکا راهم کم علاقه نسبت به افغانستان ومنطقه می دید، دوخیزی بسیارخطرناک برداشت:نخست،به کمک عربستان، جهادی را بنام های پشتون وغیرپشتون،شیعه وسنی بجان هم انداخته کابل را ویران کرد.ایران هم که بخاطردرگیری باعراق ناوقت وارد بازیی افغانستان شده بود،بدورازویرانگری درکشورمانمانده بازاردوگانگی ای مذهبی را درکابل گرم نمود.دوم،پاکستان برای تکمیل بازیی ویرانگرانه ی خود درافغانستان ،طالبان را وارد میدان بازی بسیارپیچیده ی کشورما کرد.درظاهر،این بازیی ناپاک درآغازمایه ی خوشحالی پاکستان شده بود.اما،کمی ریزبینی درسیاست ،نظامی ها وسیاست کاران پاکستان راهشدارمی داد که درافغانستان لقمه ی کلانترازدهن شان را برداشته اند.
ازاین که، درسیاست، کامیابی های زود رس وکم دوام، سیاست مداران را مغروروبلند پروازمی کند.واقعاً،نظامی- سیاسی های پاکستانی بدون این که ریزبینی کرده باشند،آب به آون کوبیدن را آغازکردند.این آب به آون کوبیدن زمانی به کژراهه رفت که نظامی های پاکستانی دست به بهره برداری ازتروریسم به گونه ی ابزاردرسیاست افغانی- منطقه ی خود درازکردند.نگاهی به عقب نشان میدهد،ارتش پاکستان درجنگ 1971درپاکستان شرقی علیه بنگالی هاکه درفرجام بامداخله ی ارتش هند به جدایی آن بخش ازپاکستان متحد منجرشد،به گونه ی بسیارمسخره ی دربرابرارتش هند شکست خورده بود.شکستی که درادامه ی شکست های قبلی ؛ سبب شد که نظامی های پاکستان با ایجاد سازمان های تروریستی درزیرپوششی دین مداریی تباه کارانه، افغانستان وهند را درتنگنا قرارداده ازآن ها وامریکا امتیازخواهی نماید.زمانی که این گونه امتیازخواهی خاینانه ی پاکستان درافغانستان به حمایت ازپشتون ها درافغانستان چند قومی گرایش یافت، به نزاع های قومی ومذهبی دامن زده ایران وهند را به کمک مخالفان افغانی پاکستان تشویق کرد.ازاین رو،وضع افغانستان ومنطقه درجهت دیگرگونی علیه منافع پاکستان رقم خورد.درچنان شرایطی،وقتی که امریکا وانگلیستان درجهت براندازیی تروریسم،اداره ی طالبان را که زیرسایه ی ارتش پاکستان و پناه گاه القاعده شده بود، برانداختند،پاکستان دریافت که به بازیی خطرناکی دست زده است.
ازپیش روشن شده بود که،امریکا درافغانستان برخلاف برآورد سرسری انگارانه ی پاکستان، منافع درازمدت دارد وبه آسانی این کشورویران شده درجنگ سرد وجنگ های فراورده ی آن را فراموش نمی کند.با این که،موضع امریکا روشن ساخته بود که بدورازپُراهمیت نمایی موقعیت پاکستان درمنطقه توسط نظامی ها وسیاست کارانِ آن کشور؛براه راست افغانستان را بخاطرارزش موقعیت جغرافیای اش دردروازه ی ورودیی آسیای میانه وقفقاز،درجهت مهارچین وروسیه ی درحالی بازگشت به منطقه، مورد توجه قرارداد.اما، پاکستان درکنارصا درات کالای تروریستی ای خود این گونه درک کرده بود که بانا کام ساختن سیاست افغانی امریکا،می تواند آن را وا دارنماید که افغانستان را تخلیه کرده دوباره سرنوشت آن را مانند دوره ی تهاجم شوروی وبرهه ی پسا کمونیستی دراختیارآن بگذارد.دراین راستا،پاکستان درسال2004 طالبان افغانی را بازسازی کرد وبرای تقویه ی پشت سنگرآن ها،درسال2006،طالبان پاکستانی را دردوطرف مرز مشترک افغانستان-پاکستان،ازقبیله های پشتون شکل داد تا امریکا را توسط قبیله گرایی تاریک اندیش وخشن باشعارجهادی-اسلامی زیرفشارقراربدهد.دراین زمینه،اکبراِس احمد،سفیرقبلی پاکستان درلندن واکنون رئیس کرسی ابن خلدون دردانشگاه واشنگتن دیسی، کتابی نوشته است بنام"جنگ علیه تروریسم به جنگ علیه اسلام قبیلگی انجامیده است"! اسلامی قبیلگی ای که اکنون نقش بهترین پاسدارمنافع پاکستان دربرابرمنافع امریکا وافغانستان را بازی می کند.درواقع، اعزام سربازانِ اسلام قبیلگی به جنگ علیه افغانستان وامریکاوهند،نخستین بهره برداریی پاکستان ازچنان جان بازانی روزمزدی نیست،بلکه پیشترهم چنان بهره برداریی راکرده بود.بطورنمونه،درماه های آغازین برآمدنِ پاکستان که ارتش درحال شکل گیریی آن زیرفرماندهی یک ژنرال انگلیسی قرارداشت ومحمدعلی جناح نمی توانست ازآن درقبضه کردن کشمیراستفاده نماید.ازاین سبب، یک لشکرقبیلگی از منطقه ی که اکنون پایگاه طالبان افغانی- پاکستانی شده است ساخته به جنگ علیه هند به کشمیرفرستاد.زمانی که ارتش قبیلگی ای جناح به توحش وغارت علیه کشمیری ها دست زد، جواهرلعل نهرو، نخست وزیرهند بایک واکنشی خشم آلود،البته بخواست مردم محلی که ازتوحش ارتش قبیلگی پاکستان به ستوه آمده بودند وازدهلی خواهش مداخله کرده بودند فرمان جنگ داده هم حکومت بی طرف کشمیرراضمیمه ی دهلی نوکرد وهم ارتش وحشی-قبیلگی-پاکستانی را سرکوب نمود.سرکوب ارتش قبیلگی پاکستان توسط نهرووضمیمه ی هند کردن کشمیر،درسی درد ناکی بود که باید به پاکستان کمک می کرد که به تکرارآن علیه افغانستان مبا درت نورزد.بدبختانه،چنان نشد وپاکستان درکنارتشویق چنان ارتشی وحشی ونادانی، تروریسم وعملیات خود کشانه راهم به آن افزون نمود.تروریسمی که اکنون گریبان خود پاکستان را هم محکم گرفته است.درواقع،کشتاروتوحش ارتش وتروریسم قبیلگی دست ساخت ارتش پاکستان چنان به بربریت درکراچی،بزرگترین شهرتجارتی ای پاکستان دست زده است که درهفته پیش،الطاف حسین،رهبرجنبش قومی ای مسلمانان مهاجرهندی درآن شهر،ازفرمانده ارتش پاکستان خواست که یاطالبان وتروریستان رامهارنماید یا این که اجازه بدهد که آن ها بر پاکستان حاکم شوند.روشن است که درصورت حاکم شدن،ازکشتارکنونی دست برمی دارند! درحقیقت،دراین بازیی خطرناک که بخشی ازآن را الطاف حسین بازتاب داد،پاکستان بالای دوعامل زیرشماره بازنموده است:نخست،تهاجم امریکابه عراق این ذهنیت را درنظامی ها-امنیتی های پاکستانی ایجاد کرده بود که واشنگتن درنظام سازی درافغانستان جدی نیست.دوم،پاکستان بیشترازدرگیریی امریکا درعراق،بالای ضعف شخصیتی کرزی وتیمش وتناقضات درون قبیلگی پشتون ها وتنش های میان قومی ای کشورما حساب بازنمود.
ازهمه بارز تر، زمانی که درشرایطی پساطالبی-القاعده ی،هند به حیث متحد نزدیک امریکا وحکومت افغانستان درکابل خود نمای کرد،پاکستان دریافت که رقابتش بادهلی درکشمیربه دوطرف مرزدیورند کشانیده شده است.همچنان، زمانی که کنسولگری های هند درقندهار،خوست وجلال آباد کشوده وفعال شدند،پاکستان بدوکارزیردست زد:نخست،سازمان های تند روِطالبی- تروریستی ای زیرفرمان خود را انگیزه داد که رفتارحکومت کابل وحضورامریکا درافغانستان به زیان پاکستان وبه سودهند می باشد؛ازاین رو،باید علیه آن ها دست به جهاد زد.دوم،کمک خود به امریکا ودیگرکشورهای غربی درجهت مهارتروریسم وبه میزگفت وگوکشانیدن طالبان باحکومت درمانده وفاسد کرزی را با مهارسیاست افغانی هند گره زد.باچنان پیشینه وکارنامه ی سیاه وزشتی که پاکستان درمناطق قبیلگی خود درجهت پرورش تروریستان وصا درکردن تروریسم به افغانستان وکشمیرازخود نشان داده است،به داوری ونظریه پردازی باید پرداخت که حکومت کابل چگونه بارفتارپاکستان برخورد نماید تاهم به خود گردانی برسد وهم ازگردونه ی سیاست های رقابت آلود هند وپاکستان بیرون شود؟ اگرسفرهای رسمی- قبلی ای کرزی به پاکستان بارآورتمام می شد،نه نیازی به این همه گفتگوهاوشورای صلح بازی باهزینه ی کلان درمیان بود ونه هم سروصدا دررابطه به بازشدن دفترطالبان دردوحه بلند می شد.اگرسفرها وگفتگوهای قبلی ای کرزی بی اثرازآب درآمده اند،بدون شک، اخیرین سفراو که روز دو شنبه 26اگست-4سنبله صورت گرفت وبه درخواست نوازشریف برای گفتگوهای بیشتریک روزدیگرهم تمدید شد، به نتیجه ی درخورنمی رسد.درواقع، این همه سفرهاکه به پاکستان صورت گرفته ومی گیرد و پاکستان هم با این همه افسارگسیختگی، تروریست صادرمی نماید وکرزی هم بی شماربه آن کشوردهن کجی می نماید؛ بجای چنان سفرهای بی نتیجه ودهن کجی های توهین آمیز، ایجاب می کند که درزمینه درست وژرف اندیشیده شود.به سخن دیگروبهتر،به راه افغانی صلح بیشترفکرشود تاتوقع های بی جا ازپاکستان.
نویسنده که پیشترازسفرکرزی به اسلام آباد،سفروگفت وگوهای وزیرمالیه را باوزیرخزانه داریی پاکستان دررسانه های پاکستانی دنبال کرده بود،این واقعیت را نمایان یافت که پاکستان نه دربخش تجارت ،نه دربخش سیاست- امنیت ودرواقع درهیچ زمینه ی آماده نیست که ازسیاست افغانی خود که درمحورامنیت می چرخد وبی ثباتی کشورما را درراستای امنیت خود می داند،عقب نشینی نماید.ازاین رو،بجای سفرهای بی نتیجه ازگونه ی سفرروزهای دوشنبه وسه شنبه 4و5سنبله که درآن بازهم کرزی ازنخست وزیرپاکستان خواست که طالبان زندانی را رها ودرفرایند صلح کمک نماید،کمکی که باتوجه به نفوذ ارتش برطالبان وبی اختیاریی نوازشریف درزمینه،جزآب به آونگ کوبیدن نمی باشد.ازسوی دیگر،افغان هاشاهد بودند که درروزهای دوشنبه وسه شنبه که کرزی دراسلام آباد بود،12نفرازمهندسان کمک به همبستگی ملی درفراه کشته شدند وبدنبال آن کنرها بمبارد شد ودرکابل هم یک خودکش ،خود رادرجواروزارت انرژی وآب منفجرساخت که خوشبختانه دروقت رخصتی کارمندان بود وتنهایک نفرزخمی برجای گذاشت.این گونه عملیات درزمانی صورت گرفت که گفت وگوها دراسلام آبادادامه داشت ونشان داد که بهتراست افغان ها بجای گوش دادن به لفاظی های پاکستانی ها،کارکرد آن ها بنگرند نه شعارشان.بنابراین،بجای دهن کجی به پاکستان ،لازم است که حکومت کرزی وحکومتی که ازشکم انتخاباتِ سال آینده بیرون می شود، درجهت تامین منافع ملی بکارهای زیردست بزند:نخست،باید دانست که پاکستان باابزارنمودن طالبان دریک جنگ نیابتی علیه کشورما تازمانی که خواسته های ضدافغانی اش برآورده نشود،کمکی درجهت بازگشت صلح به افغانستان نمی کند.دوم،این اصل را باید حکومت ما بداند که پاکستان یکی ازمنفورترین کشورهای جهان می باشد که کالای صادراتی اش تنهاپنبه وتروریسم می باشد. خوشبختانه که، جهان آن را شناخته است .سوم،دیگرحتاهمان کمک کننده هایش درساخت وصادرنمودن طالبان همرایش نیستند.چهارم،دشواریی افغانستان نه تروریسم طالبان،بلکه نبودحکومت داریی خوب می باشد.زمانی که یک حکومت خوب وکارآمد درافغانستان بوجودآمد،همان وقت پاکستان ازحمایت تروریسم دست برداشته حاکمیت ملی افغانستان رابرسمیت می شناسد.پنجم،حکومت داریی خوب کاری که می کند این است که درجهت تحقق صلح برابربه تامین عدالت کارمی کند.زمانی که عدالت یارفع ظلم ظالم ازمظلوم درکشورما تحقق یافت،طالب افغانی به خانه ی پدری اش برمی گردد.وتازمانی که این کارنشود،مطمئن باشید که به شمارطالبان فزوده می شود وبالادستان حکومت نابکاروفاسد کرزی درواقع بزرگترین طالب سازان جامعه ی مامی باشند.ششم واخیری این که،حکومت خوب وکارآمد حاکمیت ملی وحکومت قانون را درسراسرکشوربویژه درنزدیک مرزبا پاکستان استوارمی نماید؛ دراین صورت، دروازه ی تروریسم صادراتی ای پاکستان به افغانستان بسته شده جامعه ی مابه سوی ثبات وتوسعه ی اجتماعی- اقتصادی- فرهنگی وسیاسی گام برمی دارد.اگرکسانی غیرازاین ،امید به پاکستان وجاهای دیگری بسته اند یقین کنند که راه به ترکستان می روند نه مکه.

Tuesday, 20 August 2013

نبودِ خط سوم درمبارزه ی انتخاباتِ ریاست جمهوری ازدورنمای تاریک حکایت می کند


ابراهیم ورسجی
30-5-1392
درشرایط کنونی،بحث ها وسخن سرای ها درباره ی دوپرسمانِ زیرسرخط گزارشِ روزنامه ها ، را دیوها ونقل مجلس درهمه قشرهای جامعه شده است:نخست،برگزاری انتخاباتِ ریاست جمهوری توسط حکومتِ غرق درفسادِ کنونی درشرایطی که تروریسم وکارهای خود کشانه فربه ترشده اند، عملی است یانه؟ دوم،فرض می کنم که انتخابات توسط چنان حکومتی برگزارشود،پرسش بنیادی این است که حکومتی که ازشکم انتخاباتِ برگزارشده توسط حکومت کنونی که نمره ی فاسد ترین حکومت داری را درجهان گرفته است بیرون می شود، می تواند پس از2014که نیروهای نظامی-غربی ازافغانستان بیرون می شوند،سرِپای خود ایستاد شود یاباقی بماند؟ پاسخ این پرسش ازاین نگاه مهم ودشوارمی باشد که 150هزارنیروی نظامی ای ناتووآیساف / نیروهای کمک به امنیتِ افغانستان نتوانستند حکومت فاسد ودرمانده ی کرزی را استوارنمایند؛پس،چگونه می توان باورمند شد که حکومتی برخاسته ازانتخابات ریاست جمهوریی سال آینده می تواند ازخود دفاع نماید؟ حتا اگربه حضورپایگاه نظامی ای امریکا درافغانستان که برابربه برآورد رسانه ها شمارسربازانِ آن 15هزارسربازتخمین شده است پوششی قانونی هم فراهم کرده شود،پاسخ قناعت بخش به پرسش نامبرده آن هم درجامعه ی که سرتاپای آن را خشونت،تروریسم،تعصب وبی عدالتی ای برخاسته ازحکومت داریی فاسد فراگرفته است،داده نمی تواند! ازآنجاکه، پرسمانِ محوریی نوشته انتخاباتِ ریاست جمهوری ونبود خط سوم درآن می باشد؛بنابراین،ازبحث درباره ی بیرون رفتنِ نیروهای غربی وتاثیرمنفی- مثبتِ آن برباقی ماندن ونماندنِ حکومتِ زاده ی انتخاباتِ ماه آوریل2014- ماه حملِ1393خود داری وبه اصل پرسمان یا نبود خط سوم درمبارزه ی انتخاباتی وتاثیرکوتاه مدت ودرزامدتِ آن برفرایند بازگردانی ای ثبات وامنیت وترسیم دورنمای درست وروشن برای افغانستانِ فردا پرداخته می شود.
ازاین رو، در نوشته ی کنونی تنها درباره ی سه پرسمانِ به هم پیوسته ودورنمای تاریک وروشن آن ها پرداخته می شود:نخست،دست اندرکارانِ درمانده،سوخته ونهایت فاسدِ حکومتِ کنونی درصورت امکان می کوشند انتخابات را به گونه ی دلخواه خود برگزارمی کنند که نتیجه، ادامه ی وضع کنونی یابد ترشدن آن می باشد.دوم،مخالفانِ کم یابسیارشریک درفساد شان به کمک بیرونی ها درانتخابات برنده می شوند.سوم،نبود خط سوم وتلاش فاسدانی کنونی ومخالفان برابریا کمترفاسد شان درجهت ماندن درقدرت البته درپوششِ انتخابات چه دستاوردی رامی تواند دربلند مدت وکوتاه مدت برای افغانستان دربرداشته باشد؟ همراه این همه سرگیجگی وهراس مردم ازبازگشت طالبان و نابکاریی حکومت فاسد کنونی درمهارکردنِ آن ها،این روزها درکنار داغ شدن بازارِانتخابات ریاست جمهوری، این سخن هم به خورد مردم داده می شود که کرزی باهمه دستاوردی غمباری که در12سال گذشته داشته است می خواهد ولادی میرپوتین افغانستان شود.به این معناکه، تلاش می کند باتغییرقانون اساسی ازریاستی به پارلمانی دریک نظام پارلمانی نخست زیرشود یا این که بابرگزارکردنِ یک جرگه ی بزرگ دوره ی حکومت درمانده وبی نتیجه ی خود را برای دوسال دیگربه این بهانه که شرایط برای برگزاریی انتخابات مساعدنیست تمدید نماید. درواقع، به هرسناریویانمایش نامه ی که کرزی دست بزند،لازم است که ازدوپرسمانِ زیرغفلت نورزد:نخست این که،کرزی توان پوتین شدن را ندارد.دوم این که، بپذیرد که یک مهره ی سوخته ی است که زمان کاربردش برای باداروسودمندی اش برای مردم سپری شده است.ازهمه مهم تراین که،پوتین یک روسیه ی فروپا شیده ونا امید وتوهین شده توسط یلسن،سلف خود و غرب را سامان بخشیده دوباره البته نه درمقام اتحاد شوروی،بلکه درمقام یه دولت اثرگذاردرسیاست جهانی بالاکشید وهمین بالاکشیدن به اوموقع داد تادرمیان ملت روس برای خود جا بازنماید.ازسوی دیگر،روسیه دارای منابع فراوانِ نفتی- گازی و... می باشد که کمک به بازگردانی این کشوردرسطح بین المللی توسط پوتین کرد.اما،بی چاره کرزی وهمدستانش نه تنهاکاری درجهت ثبات افغانستان نکردند،بلکه کارهای بسیاری درجهت غارت وهزینه ی نادرستِ کمک های جامعه ی جهانی ودرآمدهای بومی کشور وبازگردانی ای طالبان کرده اند که دستاوردی جزآشوب وفساد برای افغانستان بجای گذاشته نمی توانند.ازاین رو،هم تلاش اودرجهت پوتین شدن وهم تمدید دوره ی کاری اش جزفاجعه چیزی دیگری دربرداشته نمی تواند! ازسوی دیگر،ماندنِ کرزی بیشترازاین درقدرت برای ولی نعمتش، امریکاهم دیگرسودمند نمی باشد.
بنابراین،پوتین شدن کرزی وخیال برگزارکردن جرگه ی بزرگ درجهت ماندن درقدرتِ هرچند لرزان مانند گذشته برای چند سال دیگر،نه برای امریکا قابل پذیرش می باشد ونه برای مخا لفانِ درونی که هم درفساد حکومت شریک می باشند وهم برای بیرون رفت ازبحران برنامه ی سنجیده ی ندارند.مخالفانی که برای اشغال صندلی ریاست جمهوری وصندلی های وزارت ها جدی وبرای حل بحران، کرزی گونه می اندیشند.ازاین رو،می توان ابرازکرد که ازهمکاران بیرون حکومتی ودرون حکومتی کرزی کسانی واردعرصه ی مبارزه ی صوری-انتخاباتی می شوند که هم پول بسیارهزینه کرده بتوانند وهم بیشترین حمایت ازدست های پشت سراداره ی لرزان وفاسد کنونی را باخود داشته باشند.دراین صورت،نتیجه ازپیش آشکاراست که ماندن حمایت نظامی- مالی- سیاسی بیرونی تازمان مورد نظربیرونی ها تضمین کننده ی ادامه ی حکومت وکاهش کمک ها وسازش آن ها باطالبان ودیگرمعترضان گورکنی آن را معنامی دهد.فرض می کنم که کمک ها ادامه یافتند وسازشی هم باطالبان ودیگرمعترضان صورت نگرفت،دونمایشنامه ی زیربسیارممکن می نماید:نخست،حکومت کرزی آنقدرفسادآفرینی کرده است که جانشینش راهم تاحلقوم درخود فرومی برد.دوم،ائتلافی متشکل ازجهادی نماها وطالبانی موجود درحکومت کرزی وطالبانی مقیم درپاکستان به کمک قدرت های منطقه ی جانشین حکومتِ فا سدِ برخاسته ازانتخابات می شود. اما،این اختیاربرای ادامه ی کارخود به نظرمساعدِ جامعه ی جهانی واعتراف امریکا به شکست وپذیرش آن نیازمبرم دارد.
بهرحال،درهرسناریویانمایش نامه ی که منطقه ی هاوفرامنطقه ی درهمکاری با دست اندرکا رانِ حکومت کنونی وبظاهرمخالفانِ گونه گونِ آن ها شکل وسامان بدهند،دوپرسمان ازهمه برجسته ترخود نمایی می نماید:نخست،حل بحران و بیرون شدن ازآن زمان گیرمی شود.دوم،کمک حکومت فاسد کرزی وحامیان درونی وبیرونی اش درجهت نابود کردنِ زمینه های برآمدن احزاب سیاسی وجامعه ی مدنی که کمک به برآمدن بدیلِ درستِ حکومتِ کنونی می کرد،تحقق آرزوهای مردم درجهت رسیدن به دولت وحکومتِ کارآمد را بدون تعبیرمی گذارد.درواقع، برآمد نکردنِ احزاب سیاسی وجامعه ی مدنی ای درخوروضع اقتصادی-اجتماعی- فرهنگی- سیاسی ای افغانستان نه تنهابزیان مردم ما،بلکه بزیان مخالفان جهانی تروریسم هم می باشد.پرسمانی که آگاهانه یاناآگاهانه کشورهای غربی ای درگیردربحران زمان گیروفرساینده ی افغانستان به آن توجه نکردند.
زمانی که ازنبود خط سوم درمبارزات انتخاباتی افغانستان وپیامد منفی ای آن برروند دولت- ملت سازی وبیرون رفت ازبحران افغانستان سخن می گویم هدفم این است که افراد ونیروهای باید درنبردِ دالر- تفنگ - قاچاق وجاسوسی زده ی انتخاباتِ ریاست جمهوریی افغانستان سربرمی افراشتند که درفساد پیشگی وغارتگریی حکومتی های مفسد کنونی ومخالفان کمتریا بیشترفساد پیشه ی آن ها ملوث نمی باشند.اکنون که بخاطردست کاری ای حکومت نابکاروفاسدکنونی وبرخی حامیانِ بیرونی اش البته نه همه ی آن ها،چنان نشد،پرسش بنیادی این است که تابرآمدن چنان حزب یاحزب های که برآمدنِ آن ها زمان گیرمی باشد،مردم افغانستان باانتخاباتِ پیشِ روچه باید بکنند؟ دوری گزیدن ازآن یا دست زدن به انتخاب میان بد ترین وبد ترکه ویژه ی بسیاری یا اغلب جامعه های استبدادِ سیاسی- نظامی- مذهبی زده ی مسلمان می باشد! واین حالت غمبارسیاسی- اجتماعی- فرهنگی هم به این خاطرقد برافراشت ودرازمدت شد که فرمان روایان ستمگرِنظامی- مذهبی نمامردم رابا دواختیارروبروساختند:نخست،پذیرش حکومت مستبد به بهانه ی تامین امنیت.دوم،ترسانیدن آن ها ازآشوب.به سخن دیگر،اگرحکومتِ مستبد حاکم را برنمی تابید به آشوب تن بدهید.برخلاف،اگرحق سه انتخاب،یعنی آزادی،آشوب وحکومت مستبد رابه مردم می دادند،بدون شک وضع بهتری مانند کشورهای غربی ای پسارنسانس / نوزایی می داشتیم که درگام نخست،توسعه ی اجتماعی-اقتصادی- فرهنگی؛ ودرگام دوم،به توسعه ی سیاسی دست یافتند. نگاهی به وضع غمبارکشورهای اسلامی،بویژه کشورهای عربی که همه روزه مردم درآن هاقربانی میدهند،نشان میدهد که"ماهنوزدرخمِ یک کوچه ایم"!
اکنون که چنان نشد، درانتخابات ریاست جمهوری ودیگرانتخاب ها،مردم افغانستان درموقعیتی قرارگرفته اند که نه انتخاب میان خوب وبد ونه انتخاب میان بدوبدتر،بلکه تنها انتخاب میان بد ترین وبد تررا پیشِ دارند واین انتخاب ناشایست هم درذات خود ازبرآمد نکردن احزاب سیاسی ای مدرن ومردمی ونبود جامعه ی مدنی ای شکل دهنده ی خط یاراهِ سوم ریشه می گیرد.احزابی که مردم را پرورش سیاسی میدهند تاحق انتخاب خود رابدرستی انجام بدهند وهمچنان به حیث دولت سایه عمل کرده به رفع بحران رهبریی کمک می نمایند.ازسوی دیگر،برای همه گان آشکاراست که بدترین ها،دست اندرکاران حکومت کنونی وبد تران هم دست اندرکارانِ دیروزو درظاهرمخالفانِ شعاریی امروزینِ آن ها می باشند.مخالفانی که در12سال گذشته دراکثربد کاری هایی کارگزارانِ این حکومت فاسد شریک می باشند.با این همه نابسامانی سیاسی-اجتماعی که حکومت درمانده ی کنونی ومخالفان سیاسی نما و تروریسمِ زداده ی ناکارآمدی اش ایجاد کرده اند،حق مردم است که درجهت پیشبردِ روند نیمه جان دموکراتیک به سوی صندوق های رائی دهی بروند وبه کسانی که بدترین نیستند رائی بدهند تاشرایط درآینده ی دوریانزدیک درراستای پویای به سمت گذار ازبدترین به سوی بد تروازبد تربه سوی بد وازبد به سوی خوب گذارکرده بتواند.همچنان،رائی دهند گان توجه نمایند که درصورت ماندن حکومتی های کنونی درحکومتی پس ازانتخابات،ممکن است که شرایط ازبد ترین به سوی فروپاشی سیرنماید که فرجام همه بد ترین ها درتاریخ می باشد.

Saturday, 17 August 2013

کودتاچی های مصری باکشتاروحشیانه ی معترضانِ مسلمان،جنازه ی دموکراسی را برداشتند


ابراهیم ورسجی
26-5-1392
کودتای خون ریزِ 3ژوئیه-13سرطان درمصر،ازچند نگاه تعجب برانگیزبود:نخست این که، درتاریخ کود تاهای نظامی اولین کود تای بود که بسیاری کشورهای بزرگ ازجمله امریکا بخاطرتامین منافع خود ونفرت ازاسلام سیاسی آما ده نشد ند که آن را کود تا نامیده سرزنش نمایند.دوم این که، درتاریخ ننگین کود تا ها ونظامی گری ها آن را کود تا درجهت دموکراسی نام گذاشتند؛ البته باچشم پوشی ازاین واقعیتِ تلخ که درهیچ کشوری، نظامی ها وکود تا چی ها درجهت تحقق دموکراسی گامی به پیش نگذاشته اند.درحقیقت،این کود تا رابه این لحاظ درجهت دموکراسی خواندند که ازتظاهرات30جونِ مصری ها علیه حکومت منتخب رئیس جمهور مرسی، پوششی دروغینِ دموکراتیک برای خود گرفته بود.سوم این که،ازکودتا بودنِ آن به این خاطرچشم پوشی شد که یک رژیم اسلام گرا درمصرزیررهبریی جنبش اخوان المسلمین یا به گفته ی غربی ها، اسلام سیاسی را برکنارکرده بود.حزبی سیاسی- مذهبی ای که ما درِهمه ی سازمان های سیاسی- مذهبی جهان اسلام پنداشته می شود وازاین نگاه دوستان ومخالفان بسیاری درجهان، چه اسلامی وچه غیراسلامی پیداکرده است.ازاین نگاه که به کودتای نظامی های سیاه کارمصری،نام کودتا داده نه شد؛ آن ها با ین بخاطراین که مسلح هستند،فکرکردند که حق دارند دست به هرجنایتی بزنند! روشن است. زمانی که نظامی های کودتاچی درک کنند که بزرگان سیاست درجهان، آن ها راکودتاچی نمی دانند،بخود اجازه میدهند که مخالفان خود را بهرطریقی که می شود بکوبند وازمیدان بازیی دموکراتیک بیرون نمایند.همین که درمصرحالت اضطراری وبربری گونه برقراراست واز25ولایت،در19ولایتِ آن ژنرال ها بامشت آهنین فرمان می رانند، چه کود تا نامیده شود وچه نشود، دال براین است که بدترین نوعِ کود تا دراین کشورِگرفتاربحران بوقوع پیوسته است.
دراین بازیی دموکراسی سوزدرمصر که کشورهای بزرگ بویژه امریکا نسبت به کودتاچیان مصری درپیش گرفته است وکشورهای نفت خیز- شیخی- مستبد- پس مانده ی عرب هم که اسلام دموکراسی گرای نهضت اخوان تهدیدی علیه سلطه ی قبیلگی- بظاهرمذهبی ای آن ها فراهم کرده بود وآن ها بی درنگ12میلیارد دلاربه شماره ی بانکی ای کودتاچیان واریزنمودند.طبیعی است که کودتای درنمایش جانب داردموکراسی برضد آن گام برمی دارد.باتوجه به سخنانِ یاد شده، فاجعه ی کنونی درمصرازپیش قابل پیش بینی می نمود.ازسوی دیگر،کودتا نخوانده شدنِ کودتا توسط سکولار- لیبرال های مصری وبقایای رژیم سرنگون شده ی حسنی مبارک دردرون وکشورهای غربی دربیرون وفراهم کردن پول های کلان توسط کشورهای قبیلگی-نفتی عرب به کودتاچیان،به این معنانیست که نهضت اخوان که هم حکومت منتخبش توسط کودتا سرنگون شده وهم بنام اسلام سیاسی زیرضربات سختِ مخالفانِ بومی وغیربومی ای خود قرارگرفته است باپذیرش کود تا تن به انحطاط داده کودتای دموکراسی براندازرا درجهت تحقق دموکراسی می پذیرد.ازپیش روشن بود که اخوان نمی گذارد که نظامی ها طوریکه در62سال گذشته ستم کرده بودند،برای چندین سال آینده هم باحذف مردم ازمیدان سیاست بویژه کنشگران مذهبی، خودکامگی وستمگری نمایند.ازاین رو،اخوان ازروز3ژوئیه تاروز13اگست،باگردهمایی درشهر نصرومیدانِ رابعه ی عدویه درقاهره، بگونه ی مسالمت آمیزکود تا را، کودتا نامیده آن را درجهت نابودیی دموکراسی سرزنش کرد.نظامی ها که برخرمرادی خود دوباره سوارشده بودند ووزیرخارجه ی امریکا،بزرگترین کمک کننده شان هم کود تا شان را دموکراتیک خوانده بود،به این فکرشدند چراغ سبزبدست آورده اند؛بنابراین، یک گام ازحکومت مبارک که اخوان را نزدیک به القاعده وتهدید به منافع غرب خوانده بود،به پیش گذاشته، آن را جنبشی تروریستی ومخل امنیت مردم نام گذاشتند. مزاحمی که تنها ازطریق میله ی تفنگ باید به سراغ آن رفت.
بادرنظرداشتِ دریافتِ آن چنانی ای کودتاچی ها ازنهضت اخوان وخواست این گروه مردمی که هم درسنگردموکراسی نشسته است وهم خواستاربازگردانی رئیس جمهورمرسی بقدرت می باشد،طبیعی به نظرمی رسید که کودتاچی ها وحامی های بیرونی شان که گوشه ی چشمی مهربانانه ی به سوی آن ها نشان داده اند،درتنگنا قرارمی گیرند.درواقع، همین تنگنابود که دولت امریکا،سناتورمکین وسناتورگراهام را به قاهره فرستاد تا درجهت ایجاد سازش وپیش گیری ازراه حل های خشونت آمیزتلاش نمایند.درعین زمان،وزیرخارجه ی اتحاد یه ی اروپا،خانم اشتون هم راهی قاهرشد تادرجهت خشونت پرهیزی وپیدا نمودن راه حلی مسالمت آمیز، مانع کشتارمصری ها توسط نظامی ها وفرورفتن مصردرآشوب وبحران شود.ازپیش آشکار بود که میان اخوان که بازگردانی ای مرسی به ریاست جمهوری و نظامی ها- سکولار- لیبرال- چپ گرا ها که حکومتِ بدون اخوان را درسرمی پروردند،میانه ی مشترکی وجود ندارد.ازاین رو،نظامی ها کمربه کشتارطرفدارانِ مرسی بستند وکشتارهم با آ غاز کودتای3ژوئیه آغازشده بود نه14اگست.بطورنمونه،51نفربتاریخ8ژوئیه دربیرون قرارگاه ریاست جمهوری،جای که محمد مرسی نگهداری می شد کشته شدند.زمانی که بتاریخ 24ژوئیه عبدالفتاح سیسی،فرمانده کودتا ازمخالفان مرسی خواست که روز26ژوئیه به خیابان ها ریخته مجوزسرکوب برایش فراهم نمایند؛ در روز27ژوئیه،70نفرازطرفداران مرسی درهجوم نیروهای امنیتی کشته شدند.پس ازآن است که درادامه ی کشتارهای پیشین، کشتارمعترضان ودموکراسی خواهانِ مصری در روزچهارشنبه23ماه اسد-14ماه اگست،توسط حکومت نظامی درمصرکه درآن به اعترافِ وزارتِ بهداشت630نفرکشته و2930نفرزخم برداشته اند وبرپایه ی گزارش اخوان المسلمین بیشتراز2000کشته وهزاران نفرزخمی برجای گذاشته است؛براه انداخته شد.کشتاری که سه مسئله ی زیررابرای مصری ها وجهانیان برملاساخت:نخست،فرهنگ سیاسی- استبدادیی مصررا به نمایش گذاشت.دوم،یک باردیگربرای مصری ها نشان داد که ارتشِ آن ها چه وظیفه ی سیاه وننگینی را بدوش گرفته است.سوم،چه پیوندی خنده آوری میان لیبرال- سکولار- ملی گرا- چپ گراهای شکست خورده ی عرب وکودتاچیانِ آن کشور بوجود آمده است؟ واقعیت تلخ این است که برآمدنِ جنبش اخوان المسلمین / برا د رانِ مسلمان، درسیاستِ مصرِپسا حسنی مبارک،دست بسیا ری دموکراسی خواهانِ فریب کاررا با زکرد. اگرکمی به عقب برگشته رخدادهای دیروزوامروزکشورِمصررا باهم گره بزنیم،بحث درباره ی پرسمان های زیراهمیتِ فزاینده ی پیدا می نماید:نخست،کودتای نظامی های وحشی وواپس گرای مصری وخوشامدگویی لیبرال- سکولار- ملی گرا- چپ ها به آن ها نشان داد که تاچه اندازه دشمنی ای آن ها با نهضتِ برا درانِ مسلمان ژرف می باشد.دشمنی ای کورمغزانه ی که سبب شد آن ها دموکراسی را قربانی ای نظامی گرانِ مسخره وبدنامی کنند که خود وبزرگان شان شکستِ رسواخیزی جنگ6روزه ی ماه جون1967وبرداشته شدن جنازه ی ملی گرایی شعاریی عرب ،حکومتِ بی نتیجه ی62ساله وخیانت بداعیه ی فلسطین را درکارنامه ی سیاه وننگینِ خود دارند.دوم،با آغازبهارعربی که هرگزشایسته ی بهارنامیدن نمی باشد،توسط همان سکولار- لیبرال- ملی گرا- چپ ها، این گفتمان برجسته و ازراه رسانه های مصری- عربی وجهانی بخوردِ ملت های عرب وغیرعرب داده شد که اسلام سیاسی ودرراس شان نهضت برا دران مسلمان، دشمن دموکراسی می باشد.سوم،دربراندازیی دموکراسی توسط نظامی های مصری،ائتلافی متشکل ازارتش- لیبرال- سکولار- ملی گرا- چپ های مصری،اسرائیل وارتجاع قبیلگی- واپس گرا- نفتی ای عرب نقش بازی کرد.
درارتباط به اصل نخست،باید گفت که نظامی های مصری حق دارند ازاخوان بترسند.چرا؟به این خاطرکه میراث خواریک حکومت نظامی بسیارفاسد ونابکارمی باشند.حکومتی که از1952تا2011،بقا ودوام خود را درحکومت باحالت اضطراری وسرکوب اخوان می دید وتا که توانست سرکوب کرد وبه شمارشهیدانِ اخوان افزود.افزون برآن، این ارتش براقتصاد وسیاستِ مصری ها بگونه ی بی رقیبی فرمان می راند ومزیدی برآن سالانه یک ونیم میلیارد دلار ازامریکا،بخاطرخوشخد متی به اسرائیل دریافت می کند وهیچ قدرتی درمصرنیست که بازارمالی وتجارتی ای آن را بررسی وازچگونگی هزینه ی پول های بی شمارپرسانش کند! ازهمه مهم تراین که،این ارتشی نابکاربا بهره برداری ازتوان بی رقیب مالی- امنیتی ای خود بویژه با استفاده ازساختارباقی مانده ازحکومت فاسد وستمگرقبلی ،می تواند هزاران اوباش وراه زن را بسیج کرده صداهای اعتراض وانتقادِ مخالفان را درگلوخفه نماید ودرتظاهرات30جونِ باصطلاح لیبرال- سکولار- ملی گرا- چپ گراهاهم بطورزیاده روانه ازچنان اوباشانی علیه حکومت مرسی بهره برداری کرد.بطورنمونه،درتمام شورش ها وآشوبگری ها دردوره ی یکساله ی حکومت منتخبِ مرسی،آشوبگران دفترجنبش اخوان را غارت وآتش زدند وپولیس های باقی مانده ازحکومت قبلی ومتحد نظامی ها بی تفاوت نظاره گریاغایب بودند.عقل سلیم وبازیی دمکراتیک حکوم می کند که معترضانِ دموکراسی خواه هرگزدفترحزب حاکم یامخالف راغارت و آتش نزنند وپولیس هم بدون رعایت پیوستگی به گرایش های ایدئولوژیک- سیاسی وظیفه ی خود راکه تامین نظم عامه می باشد بدرستی انجام دهد! ازاین نگاه که،سردسته های گروه های مخالفِ محمد مرسی،چنان غارت- ویرانگری های را سرزنش نکردند،نشان دادند که لیبرال های غیردموکرات ودموکرات های غیرلیبرال می باشند.باین خاطرکه،لیبرال دموکرات های واقعی، آزادی،تظاهراتِ مسالمت آمیزوحکومت محدود درچارچوبِ قانون می خواهند نه غیرازآن! ازجانب دیگر،جاده سازی وحمایتِ آن ها ازکودتای نظامی نشان داد که سزاوارهمان لیبرالِ غیردموکرات ودموکراتِ غیرلبرال هم نمی باشند.وهمین دموکرات- لیبرال- سکولارهای غیردموکرات بودند که کوشیدند سرخود را درزیرسایه ی تهدیدی اسلام سیاسی پنهان نمایند وحمایت های بی چون وچرای آن ها ازکودتای نظامی واصراربراین که ارتش برای دموکراسی کود تا کرده است،طشت شان را ازبام تاریخ به زباله دانِ جغرافیا انداخت.
باتوجه به آنچه گفته شد،به صراحت می توان ابرازکرد که بیشترازاخوان ودیگرسازمان های مذهبی، ارتشی ها،لیبرال- سکولار- ملی گرا- چپ های مصری بادموکراسی دشمنی دارند.اگردشمنی نمی داشتند،اجازه می دادند که اخوان دوره ی حکومت منتخب4ساله اش راتکمیل ودرسال2016دریک انتخابات دموکراتیک پیروز یا شکست می خورد.دراین صورت،دستاورد ها بسیاروکمبودی ها کم می بودند! بطورنمونه، جنازه ی دموکراسی برداشته نمی شد. مردم مصرچند پارچه نمی شدند. همچنان، نه جان های بسیاری تلف می شدند.ازهمه خنده دارتر، آبروی لیبرال- سکولار- ملی گرا- چپ ها بخاطرحمایت ازکودتای3ژوئیه که به بازگشت حکومت مبارک وکشتار14اگست منجرشد، نمی ریخت! بهرحال،درکاسه همان می ریزد که دردیک پخته شده باشد! دررابطه به کشتارروزچهارشنبه که بی فرجامی ای بهارعربی ودموکراسی خواهی ای سکولار- لیبرال ها- ملی گراها- چپ های مصری را به نمایش گذاشته بزرگترین بحران را درمصردا من زد؛ درواقع،این کشورمهم وپُرنفوس عربی را وارد برهه ی حساس وبحرانی ای کرد که چهار گونه احتمال را می توان برای آینده ی آن پیش بینی کرد:نخست،نظامی های که ازتاریخ درس نگرفته اند گمان می کنند که می توانند بانظامی گری وکودتا، نظم وامنیتِ ستمگرانه- خشونت گرا را برمردمی تحمیل کنند که طعم آزادی را چشیده اند.نمایش نامه ی که راه انداخته شد.دوم،لیبرال- سکولار- ملی گرایان- چپ های مذهب ستیزبه خاطردشمنی با اخوان المسلمین، یابه گفته ی منابع ورسانه های غربی،تهدیدِ اسلام سیاسی،بائتلاف بسیارننگین بانظامی ها،اسرائیل وحکومت های ستمگر- واپس گرا- نفتی ای عرب دست می زنند که دست زدند.ائتلافی که جزشرمساری نتیجه ی دیگری برای آن ها نمی تواند دربرداشته باشد.سوم،متکی براین باور که اسلام سیاسی شکست خورده است وبا راه اندازیی حربه ی تروریست خواندن وسرکوب خشونت بارمی توان آن را ازمعرکه بیرون نمود.درواقع،با این برداشتِ نادرست،نظامی ها- سکولار- لیبرال-ملی گرا-چپ گراهای مصری مرتکب اشتباهی بزرگی شدند.چهارم،بجای نابودشدن یانابود کردنِ اخوان که برداشتِ صوری وسرسری می باشد،این جنبشِ تا اندازه ی بسیاری مردم گراشده و ازغلطی های یکسال دوره ی حکومتِ خود پندگرفته آینده ی خوب وواقع بینانه ی برای خود ترسیم وبابهره برداری ازکشتاربی رحمانه ی نظامی ها وتاکید بردموکراسی، همه مخالفانِ نظامی وملکی خود را درتنگنا قرارمی دهد. این که جنبشِ اخوان روزجمعه16اگست- 25ماه اسد را روزخشم نامیده وازطرفداران خود خواستارتظاهرات سرتاسری علیه حکومت نظامی شد وپس ازادای نمازجمعه بازهم بازارتظاهرات همگانی علیه حکومتِ خشن وستمگرِ نظامی را به نمایش گذاشته نشان داد که به این نزدیکی گریبان ارتش ازچنگال اخوان رهای نمی یابد ونظامی هاهم که به کمبودعقل وحسِ انسانی مبتلاشده اند امر پروازبه چرخبال های نظامی داده اند که برپایه ی گزارش الجزیره80نفروبه گزارش دیگرخبرگزاری ها 95نفررا درمیدان را مسیس قاهره کشته وصدها نفردیگررازخمی کردند.همچنان،رویترزگزارش داد که8نفردرشهردمیتا و5نفردرشهراسکندریه کشته شده اند.درواقع، خیزش ها وکشتارها درروزهای 14-15و16ژوئیه مشعر براین است که دموکراسی خواهی دربرابرکودتاچیان روبه پیش دارد.
دراین راستا،دشواریی نظامی ها این است که می خواهند چرخه ی تاریخ راکه روبه پیش دارد،بازور- فشاروتروربه عقب بر گردانند.عقب گردانی ای که تنها درصورت بیرون را ندن مردم ازمیدان کارزارسیاسی آن هم به نام تامین امنیت و درغیرسیاسی کردن آن هامیسراست.واقعیت این است که درجامعه ی دوشقه شده ی مصرکه طعم آزادی راچشیده است،نمی توان باکودتا وحکومت ستمگرنظامی،امنیت را تامین کرد.بدودلیل:نخست،اخوان که اکنون بنام بازگشت دموکراسی ایستادگی می کند نه حکومت اخوانی- اسلامی،هم حمایت مردمی بدست می آورد وهم مخالفانِ باصطلاح لیبرال- سکولار- ملی گرا- چپ گرای خود را بخاطرهمد ستی باکودتا وحکومت نظامی منزوی می کند.همین که محمد البرادعی ازلیبرال های مخالفِ حکومتِ مرسی ومعاونِ رئیس جمهورِدست نشانده ی ارتش درروزچهارشنبه به این دلیل که دراجرای تصمیم های که باخشونت همرامی باشند،کمک کرده نمی تواند استعفاکرد وداود رشید رهبرجبهه ی نجات ملی، یکی دیگرازمخالفانِ حکومتِ مرسی بدلیل همانند ازمقام خود کناررفت ،نشانگراین است که لیبرال- سکولار- ملی گرا- چپ گراهای دورویه ی مصری درچه موقعیتی شکننده ی قرارگرفته اند؟ ازجانب دیگر،فضای بین المللی درسمتی به پیش می رود که نه به نفع نظامی هامی باشد ونه به نفع سکولار- لیبرال- ملی گرا- چپ گراهای دموکراسی گریزونظامی گرای مصری.بطورنمونه،درآغازکودتا،امریکا آماده نبود که کودتا راکودتاخوانده باعث رنجش خاطرکودتاچیان شود.اما،کشتاروزچهارشنبه14ماه اگست،چنان وحشت باربود که وجدانِ جامعه ی جهانی باستثنای وجدانِ کورِمحافل ارتجاعی- نفت دارعرب جنوب خلیج فارس وعربستان راتکان داد.درواقع،توحش نامبرده سبب شد که موضع گیریی رئیس جمهورامریکاهم سخت ترشود.به گونه ی که، رئیس جمهوراوباما هم آن کشتاررابشدت سرزنش کرد وهم گفت که مانورمشترکِ نظامی های امریکایی- مصری را که قراربود چندی بعد برگزارشود،لغوکرده است.اما،سناتورجان مکین،رقیبِ انتخاباتی ای اوباماکه برای ایجاد سازش میان طرف های درگیربه مصررفته بود،ازحکومتِ اوباما خواست که کمکِ یک ونیم میلیارد دلاری امریکابه ارتش مصررا قطع نماید.
درسرزنش کشتارنظامی های مصری،بارک اوباما تنها نبود،بلکه شدید ترازاو،رجب طیب اردوان، نخست وزیرترکیه موضع گیری و کشتارروزچهارشنبه راقتل عام نامیده خواستاربحث درباره ی آن درشورای امنیت سازمان ملل شد.اردوان تنها کشتارِ روزچهارشنبه نظامی های مصری راقتل عام نخواند،بلکه هم سفیرکشورخود را زقاهره فراخواند وهم ازکودتا خوانده نشدنِ کودتا درمصرازکشورهای غربی انتقاد کرده گفت که درگفت وگوهای پشت درهای بسته آن را کودتامی خوانند وازیادآوریی آن درسخن های آشکارگریزمی نمایند. بهرصورت،درادامه ی خواست اردوان،طوری که رسانه ها گزارش داده اند،روزپنجشنبه15اگست-24اسد، درپی تقاضای استرالیا،انگلیستان وفرانسه،شورای امنیت به نشستِ اضطراری درباره ی اوضاع غم انگیزِمصرپرداخته باابرازتاسف ازوضعیتِ آن کشور،ازدولت نظامی واخوان خواست که نهایت کوشش را درجهت گریزازخشونت بخرج دهند ومنشی عمومی سازمان ملل،بانکی مون مانندِ اردوان، کشتارروزچهارشنبه را محکوم نمود.اتحادیه ی اروپاهم باسرزنش کشتارِروزچهارشنبه خواستارپایانِ حالت اضطراری درمصروپیدانمودنِ راه حل مسالمت آمیزشد.درپایانِ روزجمعه 16اگست که توسط اخوان روزخشم اعلام شده بود ونظامی هامانند روزهای چهارشنبه وپنجشنبه توحش کرده 95نفرمعترض راکشتند،کشورهای آلمان،فرانسه وانگلیستان خواستارگردهمایی اتحادیه ی اروپا برای بحث درباره ی اوضاع مصرشدند.پس ازتوحش ارتش درروزجمعه ی خشم،اخوان هفته ی پیشِ روراهفته ی تظاهرات مردمی خوانده ازمردم خواست که به مبارزه علیه حکومت نظامی ادامه دهند.جالب این است که،با وجود سرزنشِ کشتارروزچهارشنبه توسط اکثرِ کشورهای جهان، باستثنای تونس وقطر.تمام حکومت های عرب، چه شیخی- قبیلگی، وچه نظامی-جمهوری- سکولار-ستمگر،ازکودتای نظامی حمایت وآن راگامی درجهت تامین ثبات مصردانستند.طرفه این که، حکومت مفسد- ستمگر- قبیلگی عربستان باردیگر،درپایان روزجمعه ی خشم، طی بیانیه ی به حمایت خود ازکودتاچیان تاکید و کشتارمصری هاتوسط آن ها را گامی درجهت تامین امنیت خوانده ازهمه حکومت های عرب خواست که به کمک نظامی های وحشی درقاهره بشتابند! جالب این است که،حکومت اسرائیل هم درزمینه همفکرحکومت های عرب می باشد.دراین میان،حکومتِ سوریه که دربحرانی برخاسته ازتوحشِ خود علیه مردم زیرفرمانش گرفتارمی باشد پیشتردرهمنوایی باعربستان ازکودتای نظامی های مصری حمایت کرده بود.اما،حکومت آخوندی ایران که هم درمیخ می زند وهم درنل، درعمل نشان داده است که دررابطه بداعیه ی نهضتِ برادرانِ مسلمان درجهت براندازیی حکومت نظامی درمصر، با اسرائیل وعربستان نزدیک می باشد.
دراخیر، نوشته را این گونه باید به پایان برد که حکومت ها دررابطه به نهضت برا دران مسلمان موضع ورویکردِ گه همسازوگه ناهمسازازخود نشان داده اند که اغلب ازترس شان ازبا صطلاح اسلام سیاسی مایه می گیرد.بطورنمونه،اسرائیل باحماس بیشترازگروه الفتح دشواری دارد وحماس هم شاخه ی ازنهضتِ برادرانِ مسلمان می باشد. ازاین رو،حق بااسرائیل است که مخالف حکومت اخوان درقاهره باشد.ازهمه مهم تراین که،حکومت مرسی طرفداراجرای آن بندها ازقرارداد کمپ دیوید، منعقد شده میان سادات- میناخیم بیگین درسال1979می باشد که به مسئله ی فلسطین مربوط می شود وحکومت های سادات- مبارک ازآن چشم پوشی کرده بودند.پرسمانی که مزید برپیوند حماس با اخوان، باعث درد سر"تل اویو"می شود.ازسوی دیگر،ایدئولوژیی نهضت اخوان ازسازمانش بزرگتروجهان اسلام شمولترمی باشد که گستردگی طرفدارانش درجامعه های مسلمان براین اصل مهرتایید می گذارد. برخلاف، دولت آخوندی ایران ازایدئولوژی اش بزرگترمی باشد.ازاین رو،ادعای رهبری آن را درجهان اندیشه ی مسلمان ها زیرپرسش می برد.زمانی که برخورد ایدئولوژیی کوچک آخوندی باایدئولوژیی بزرگ اخوان با درگیریی فرقه ی ایران درسوریه همراه شد،حکومت مرسی وحکومت آخوندیی ایران را بسیارازهم دورساخت.درسوی دیگرکشمکش،عربستان وحکومت های شیخی- نفتی ای عرب قراردارند که برای عوام فریبی، دین مداری وازهمه سازمان های طالبی- تروریستی – اسلامی حمایت مالی می کنند.البته دین مداریی ستمگرانه وغیراخلاقی.روشن است که این گونه دین مداریی دین- انسان- اخلاق- آزادی ستیزازیگانه چیزی که هراس دارد،همراهی اسلام بادموکراسی،حقوق بشر،آزادیی بیان و رسانه ها وحکومت قانون می باشد.اسلامی که حزب عدالت وتوسعه برهبریی اردوان درترکیه ،حزب عدالت وآزادی برهبریی مرسی درمصر،حزب اسلامی النهضه درتونس برهبریی راشد الغنوشی،نهضت آزادی درایران برهبریی دکترابراهیم یزدی،حزب اسلامی درمالیزی برهبریی دکترانورابراهیم وچند تاسازمانِ خرد وریزدیگربه آن متعهد می باشند.نویسنده تا اندازه ی که درباره ی جنبش های اسلامی مطالعه دارد وتجربه ی غم انگیزافغانستان را نیزشاهد است که غرب راهم درکنارمردم کشورما درتنگنا انداخته است،به این با ورمی باشد که به نفع کشورهای غربی بویژه امریکا است که ازسازمان های اسلامی ای که به همسازیی اسلام بادموکراسی وحقوق بشردربسترفرهنگی جامعه های مسلمان تن داده اند کمک نماید وبکوشد پس ازاین دموکراسی وحقوق بشرخواهی غرب را درجهان اسلام قربانی منافع اقتصادی وحمایت ازاسرائیل وکشورهای ستمگرنفتی- شیخی- تاریخ زده- قرون وسطایی عرب ونظامی های طالب- تروریست پرورپاکستانی نکند.دراین صورت،هم دروازه ی جهان اسلام بروی اندیشه های نو بازمی شود وهم تروریسم- بنیاد گرایی تاریک اندیش مذهبی- قبیلگی همراه حکومت های استبدادیی پرورش دهنده ی آن هاکمرنگ می شوند وهم کمک می کند که مناسبات خوبی میان جهان غرب وجهان اسلام برقرارشود.



Sunday, 11 August 2013

نگاهی به وضع تفکرسیاسی دررسانه های افغانستان


ابراهیم ورسجی
20-5-1392
ازسه سال بدین سو،گه گاهی بحث ها، تبصره ها وسخن سرای های سیاسی را دررسانه های دیداری- شنیداریی حکومتی وغیرحکومتی تماشا می کنم.ازبد شانسی یاخوش شانسی، هرگزموفق نشدم که درزمینه ابرازنظرنمایم. تا این که، درشبانگاه16ماه اسد،یاشبا نگاه نخستِ روزِ عید رمضان،بابهره برداری ازوقتی مناسب فراهم شده، به نوشتن این مقاله آغازنمودم.واقعیت این است که درکشورما هرچیزی متولی دارد،مگردین ووطن! زمانی که دین ووطن متولی نداشته باشند،چه گلایه ی می توان ازبی متولی بودن علم ها ودانش های سیاسی وغیرسیاسی، بویژه اولی که با زارش این روزها درافغانستان بسیارگرم می باشد،کرد! ازجانب دیگر،درکشوربلاکشیده ی ما،به همان اندازه که حزب های سیاسی،نهادهای بی رنگ جامعه ی مدنی و...سمارق گونه برآمد کرده اند، تا درجهت تجارت پیشگی شماری ازکم سوادان، پول درآوردی داشته باشند؛نظریه پردازی وتبصره های سیاسی ومبصرانِ رنگارنگِ آن هم با زارپُررونق وسمارق گونه ی خود را پیداکرده اند. ازهمه مهم تراین که، رسانه های دیداری وشنیداریی بی شماری توسط جنگ سالاران، اوباشانِ سیاسی نما، سردسته های زنده مانده ی سازمان های نام نهاد جهادی ودرواقع تباه کارومافیای مواد مخدر، اِن جی اوکارانِ خود فروخته- شکم پرست ونوکران پُرمزد وکم مزدِ بازارِ سیاه ومکاره ی سیاستِ ملهم ازدست کاری های بیرونی؛بخاطرنداشتن پیام،مبصران سیاسی ای بی شماری تولید کرده اند. مبصرانی نادان وبی مغزی که به هرچیزآگاهی دارند،مگردانش وجهان پُررمزورازِ سیاست وبازیی پیچیده وچند پهلوی سیاسی،آن هم درشرایطی که جهانی شدن اقتصاد واطلاعات، محیط های ملی وجهانی را بسیارباهم پیوسته نموده است.
بهرصورت،افغانستانِ ماتم- جنگ سالار- تکنوکراتِ نادان- اِن جی او- مافیا زده ی ما،همان گونه که برابربه شمارمردم داری / ولسوالی های خود،حزب ورهبرمذهبی- جهادی- طالبی،حزب ورهبرسیاسی- کمونیستی- سکولار- ملی گرا- فاشیست- قبیله گراو... پیدانموده است؛بدون هرگونه گمانه زنی ای،حق دارد که مبصرانِ بی شمارسیاسی- نظامی بی سواد، داشته باشد. مبصرانی که می توانند هرچه بگویند،اما نمی دانند که سیاست چیست وجامعه ی بحران زده ی افغانستان چه می خواهد وبه چه نیازمبرم دارد وبازی های سیاسی- استراتژیکِ بازی گران منطقه ی وجهانی برای درازمدت وکوتاه مدت، چه خط سیری را دنبال می کنند؟ ازآنجا که درجهان سیاستِ روبه جهانی شدنِ اقتصاد- اطلاعات ورسانه های آزادِ زاده ی انقلاب اطلاعاتی،مسایل سیاسی ای درونی بامسایل سیاسی ای بیرونی پیوند ناگسستنی پیداکرده اند،جهانی درهم آمیخته ی که همه چیزراتخصصی نموده است.ازاین رو،لازم است که درهمه زمینه ها، بویژه سیاست وتبصره گریی سیاسی،ازاصول ومعیارها یاسنجه های درخورعصردیجیتال / انقلاب آگاهی بخشِ ریاضیکی پیروی کرده شود.درغیرآن،سیاست هم به کلافه ی سردرگمی فرومی رود که جهاد،شریعت،دموکراسی،حکومت قانون،حقوق بشر، و...درکشورما،فرورفته است.
طوری که گفته شد،جهانی شدنِ اقتصاد واطلاعات که دراصل درجهت بازاریابی،کسب موادِ خام ،کارگرانِ ارزان قیمت وشکستن مرزهای ملی سیرمی نماید؛ درذات خود،هم اقتصاد وفرهنگ های ملی را زیرفشارمی گیرد وهم سیاست گران ملی گرا یابظاهرملی گرا را درتنگنا می اندازد،تابدوکارزیردست بزنند: نخست،به تمام فیصله ها وبرنامه های صاحبان سرمایه وفن آوریی اقتصادی- اطلاعاتی ای جهانی سازان،گردن نهند.دوم،به مخالفت برخیزند که دراین حالت، انقلاب رسانه ی با تشویقِ خیزش های توده ی، نخست،بازارسانسورگری- خبری- تحریف گری شان را اشغال می نماید.دراین صورت،برسرشان همان می آید که برسرمستبدان سانسورگرعرب آمد که شماری بتاریخ پیوستند وشماری دیگرازجمله بشاراسد درجهت زنده ماندن مصروف کشتارمردم خود آن هم به کمک روسیه،چین وایران می باشد ومخالفانش هم وضع مشابهی دارند.ازاین رو، روشن است که سیاست کاران،چه مردمی وچه مردم ستیز،بدو پدیده ی زیرنیازمبرم دارند:نخست،احترام به مردم ومحترم شدن درمیانِ آن ها.دوم،بی احترامی به مردم منفورشدن درمیان آن ها وتکیه بربیگانگان درجهت سرکوب مردم. جنایت وخشونتی که درسوریه ادامه دارد.بدبختانه،درکشورهای مسلمان،سیاست کارازگونه ی نخست را نداریم؛اما،سیاست کارازنمونه ی دوم را فراوان داریم که سرنوشت شان همان خواهد بود که درقسمت قذافی،مبارک،بن علی،علی عبدالله صالح وپرویزمشرف رقم خورد! با این که،پرویزمشرف،به سرنوشت قذافی ومبارک روبرونشد که ویژه ی فرهنگ انعطاف پذیرنیم قاره ی هند می باشد؛اما،باندازه ی توهین شد ومی شود که بد ترازحالت قذافی را به نمایش می گذارد. به سخن دیگر،توهین شدن درزنگی بهتر ازتوهین شدن درجریانِ مرگ وپس ازآن می باشد. وضعیتِ ناخوشایندی که کرزی هم انتظارآن را می کشد!
درواقع،سیاست کارانی نامبرده ازدوچیزرنج می بردند ومی ترسیدند:نخست،ازآگاهی ونه ترس شدنِ مردمانِ زیرفرمانِ خود. دوم،مشاوران سیاسی نادان وبلی،بلی گو،رسانه ها وخبرنگارانِ گوش بفرمان ومبصرانِ سیاسی ازگونه ی مبصرانی افغانی.تاجای که به اصل نخست ارتباط می گیرد،به روشنی می توان گفت که نترس شدن توده ها ورویاروی مردم بامستبدانِ عرب،همه چیزراپیش ازتهیه کردن بدیل، عوض وبحرانی را دامن زد که نظامی ها وسیاست کاران ازمهارآن ناتوان می باشند.وضعی که اکنون درمصرشاهدِ آن می باشیم.اما، نماد اصل دوم را درافغانستان داریم که کمک به دوام بدترین حکومت داری کرده وباعث شده است که مردم دربی باوری وسیاست کاران ومبصران نادان وبی سوادِ سیاسی شان امید به ماندن نیروهای نظامی امریکا،نمایند.درغیرآن،تروریسم وطالبان ودیگرقانون گریزان وتباه کاران، کارشان را یکطرف خواهند کرد!
بهرحال،نیازمبرم به این داریم که نگاهی ریزودرشت به کرانه های دورونزدیک انداخته بنگریم که دیگران درشرایط همانندِ ماچه کرده اند که گلیم خویش را ازموج های غرق کنده وتوفان زابیرون نموده اند. البته، چه درشرایطی پیچیده ی ما وچه درشرایط های کم وبیش همانندِآن.درواقع، سیاست مدارانِ کارکشته وآینده نگرومشا وران ومبصرانِ سیاسی ای آگاه شان هستند که بحران ها رامهاروبه سوی توسعه وپیشرفت گام برمی دارند.دراین زمینه،پال کینیدی،دانشمند خوشنام کانا دای، درکتاب پرخواننده ی"ظهوروافول قدرت های بزرگ"که به فارسی هم ترجمه شده است؛بسیارزیبا،حالت سیاست مداران را تمثیل می نماید.اومی گوید:"سیاست مداران مانند ناخدایان کشتی دربحرفراخ، دراز وپرژرفنایی شنا می کنند که نجات شان وابستگی به هنرشناگری شان دارد." به این معنا که، اگرشناگرماهریا سیاست کارآزموده نباشند،غرق شدن شان حتمی می باشد! بدی غرق شدن این گونه سیاست کارانِ بی هنرِسیاست کاری این است که تنها خود شان غرق نمی شوند،بلکه مردمان زیرفرمانِ خود راهم نابخردانه غرق می کنند.وضع غمباری که درقالب حکومت درمانده ونابکارکرزی ومشاورانِ نادانش ویاوه سرایی مبصران سیاسی- نظامی اش تجسم پیدانموده افغانستان را به سوی فرورفتن درورطه ی فروپاشی می راند.وضعیتی غم انگیزی که بالادستی ای تروریسم قبیله سالاروآشوبگریی دوام دارِ جنگ سالاران ودست اندازی هایی نا روای بیرونی ها را حتمی می سازد.
خوشبختانه که درجهت به آزمون گیری وتلاش درمسیربیرون رفت ازورطه ی هلاکت وبحران،همه سیاست کاران،مانند سیاست کاران افغانستان ومبصرانِ سیاسی- نظامی ای نادان شان نیستند،بلکه درمیان آن ها کسانی به وفرت یافت می شوند که به ناخدایی وغواصی ای کشتی دربحرپُرفرازوفرود سیاست مهارت دارند وتوانستند ومی توانند گلیم کشورهای خود را ازبحران های ژرف وتوفان زا بیرون وبه ساحل مرا د برسانند! بطورنمونه،اتاترک،ترکیه ی فروپاشیده پس ازجنگ جهانی اول را، ازبحران بیرون ونظم سیاسی نوبخشید.رضاشاه پهلوی،ایران فروپاشیده پس ازانقلاب مشروطه رانظم نوگرا بخشید.کنراد ادنایر،آلمان متلاشی شده درجنگ جهانی دوم راسامان بخشیده به یک قدرت بزرگ اروپای بالاکشید،وتوکوشیدا،عین کاررا درژاپانِ پس ازجنگ دوم جهانی،کرد.مائوزیتنگ،چین تریاک زده رابه یک قدرت اتومی مبدل کرده درواقع بزرگترین چرخش درتاریخ آن ایجاد نمود وجانشین،دینگ شیائوپنگ،این کشوررابه یک قدرت بزرگ اقتصادی متحول کرد.کشوری که اکنون با امریکادرسیاست واقتصاد جهان، شاخ می زند.ریچارد نکسن،امریکای شکست خورده درجنگ ویتنام را موفقانه ازآن جنگ بی فرجام بیرون وباتامین ارتباط باچینِ مائو،پکن ومسکورابجان هم انداخت.ودراخیر،دیدیم که رجب طیب اردوان،ترکیه ی نظامی زده وازنظراقتصادی ناکام را هم اززیرسایه ی ارتشی ها بیرون کرد وهم اقتصاد نیمه جان آن را متحول وبه دوازدهمین اقتصاد جهان بالاکشید.درحقیقت، این گونه فرازوفرودها درجهان سیاست،بدوعامل زیرپیوستگی دارند:نخست،احترام سیاست گران ومدیران به منافع وحقوق مردم شان.دوم،بهره برداریی درستِ آن ها ازتوانای ها واستعداهای بالقوه وبالفعل جامعه.توانایی های که مدیران ومبصران آگاه،کارشناس ،نترس ومنتقد،بخشی مهم وسازنده ی آن ها به شمارمی آیند.
بدبختانه،کشورجنگ زده ی ما ازهمه عامل های سازنده ی نامبرده بدورمی باشد.بادرک وشناخت ژرفِ چنان کمبودیی،این پرسش، پاسخ می خواهد که چگونه می توان بربحران غلبه وکشوررابه سوی پیشرفت مادی وفرهنگی رهنمون شد؟ روشن است.برای پاسخ درستِ پرسش یاد شده راهی نیست،جزتوسل به کارها وعامل های زیر:نخست،درک وشناخت علمی از پدیده های اجتماعی،اقتصادی،سیاسی وفرهنگی کشور.دوم،تخصصی وکارشناسانه ساختن همه مقام ها وبست های دولتی درهمه سطوحِ مرکزوولایت ها، البته به سویه ی علمی-فنی- اداری وسیاسی کشورما.درارتباط به اصل نخست،باید گفت که جامعه ی افغانستان که درآغازشرایطی پسا کمونیستی، درنتیجه ی برخوردهای میان گروهی وپس ازآن طالب بازی وشریعت سازیی پاکستانی ها فروپاشیده بود،به یک چیزبنیادی نیازداشت وآن این که سیاست کارانِ آن درباره ی جامعه ،سیاست ،اقتصاد وفرهنگ این کشور،بویژه روابط بین المللی آن چگونه می اندیشند؟ واقعیت این است که درآن برهه ی حساس،کسانی به قدرت بالاکشیده شدند که ازدانش وتجربه ی سیاسی- اداری که خیر؛ بی بهره بودند،ازارزش های انسانی- اخلاقی هم فرسنگ هابدور بودند! دوربودن ازاخلاق وانسانیت ومشغله های جنگی یک ونیم دهه، آن ها را طوری با رآورده بود که درمیدان سیاست،جزجنگ وآشوبگری وگردآوریی پول وبرآوردنِ منافع شخصی- گروهی ونادیده انگاشتن منافع مردم،اندیشه وتدبیری نداشته باشند.ازاین رو،ازویرانگریی زاده ی جنگ ها میان حکومتِ وابسته به مسکو ومخالفانش دردوره ی جنگ سرد که خودبخی ازآن بودند؛ یک گام به پیش گذاشته، پایتخت کشورراویران نمودند.درادامه ی چنان ویرانگریی بود که بادا ران شان درجهت رهای ازآن ها،طالبان راتولید کرده دیگربخش های کشوررا درکشمکش جهادی- طالب، بیشترازپیش، ویران کردند.
دراین راستا، واقعیت تلخ این است که، داستان غمبارِ ویرانگران جهادی- طالبی که دررابطه به سیاست ومدیریت سیاسی-اجتماعی- اقتصادیی کشورآگاهی صفری داشتند،پایان نیافت.ازبد رخ دادها،نادان ترین وفاسد ترین بخش هایی همان نادان ها درسیاست،اداره واقتصاد،درشرایطی پساطالبی بقدرت نصب کرده شدند که وضعیت درد آورِکنونی دستاورد آن ها می باشد.زمانی که نادانی ای بیش ازاندازه ی آن ها با نا دانی ای مدیران وسیاست بازانِ نادان تروفاسد ترازایشان وحضورنظامی- سیاسی کشورهای غربی وبرخورد منافع منطقه ی ها وفرامنطقه ی ها گردِ هم آمدند،شرایطی رنج آورکنونی را رقم زدند که صد درصد بزیان مردم وفایده ی طالبان وآشوبگران می با شد.درواقع،سلطه ی مدیرانِ نادانِ سیاسی- بروکراتیک- وارداتی ازهتل ها وکاباره های کشورهای غربی ،جنگ سالاران،اِن جی اوکاران سود جو ومافیای مواد مخدر،برنهادهای دولتی،وضع کشوررابیشترازپیش بحرانی ساخت.اینجا است که همه چیزوهمه نا دان ها سیاسی ومبصرسیاسی شدند وباید چنین می شد،چرا؟ باین خاطرکه ، درکشوری که گردش نخبه گان سیاسی بانبض جامعه همراه نباشد،همه چیزرنگ سیاسی به خود می گیرد ونا دان ترین افراد، نظریه پردازومبصرسیاسی می شوند! تحولی به عقب که آینده ی افغانستان را ازگذ شته ی ناشادِ آن تاریک ترساخته ومردم رابیشترازهرزمانی نسبت به آینده ی حکومت درمانده ی کرزی بی باور وچشم به انتظارِحضورنیروهای امریکایی ساخته است.
روشن است. وضعِ غمبارکنونی که زاده ی مدیریت سیاسی- نظامی ای سیاست بازانِ متعصب،نالایق و بدنام وجنگ سالارانِ تباه کارومافیای مواد مخد رمی باشد،باید مردم را متوجه سود وزیان ماندن نظامی های امریکای وهمچنان،زیان های احتمالی دوباره قدرت گیریی طالبان بسازد.دراین باره که، چرا افغانستان با وجود هزینه های کلان جانی ومالی ای خودش وجامعه ی به چنین حالتِ لرزان با دورنمایی سیاسی ای تاریک وبزرگ شدن تهدید تروریسم روبروشده است؟ پاسخی روشنی دارد وآن این که،دولت مردان ومبصران سیاسی- نظامی شان به گونه ی مرگباری شکست خورده اند وباید شکست می خوردند وبرای بیان دلیل های شکست خوردن آن ها،بدو علت اشاره می شود:نخست،موضع طالبانی کرزی درپیام عیدانه اش که پاسخ پیام ملاعمرآخوند می باشد.دوم،چرندیات سرایی مبصران سیاسی-نظامی در رسانه های حکومتی وغیرحکومتی درکشورجفاکشیده ی ما.درواقع،هم سخنان عیدانه ی کرزی وهم سخنان عیدانه ی ملاعمروهم چرندیات سرای مبصرانِ سیاسی ای نا دان درباره ی سیاست وحکومت داری،نشان مید هند که دشواری درکجا است، واین ها چه می گویند؟
چون،بیانیه های ملاعمربه بهانه های گونه گون توسط آی اِس آی / سازمان اطلاعات وامنیتِ پاکستان تهیه وپخش می شود؛ازاین رو،درآن ها کمترکمبودی دیده می شود.برخلاف،بیانیه های کرزی که توسط مشا ورانِ بی سواد ومتعصبش تهیه می شوند؛مشاورانی که شماری بسیارشان سروکله درسازمان نامبرده هم دارند،طبیعی است که پُرازخامی بوده وبجای فایده رسانی به کشور،باید زیان رسانی نمایند.ازسوی دیگر،مبصران سیاسی- نظامی ای چرندیات گو دررسانه های افغانستان هم که همانند مشا وران کرزی پس ماندگی ای ذهنی- فکری دارند ، باید درروند بیان پرسمان های روزمره- سیاسی و استراتژیک،بهوده گویی نمایند! دراین بخش ازنوشته،بهتراست که ازموضع گیری های نا درستِ کرزی بیاغازم ونیازی هم نیست که بسیاربه عقب بروم.درهمین چند ماه پیش که دفترتماس باطالبان در"دوحه" بازشد،اعصاب کرزی چنان خراب شد که تاتوانست خلاف واقع یاغیرسیاسی سخن گفت وموضع گرفت.ازجمله سخنان کرزی،این سخنش مهم بود که گویا با بلند شدن بیرق طالبان دردوحه،افغانستان دوشق می شود واین آقا بوحدت آن کارمی کند! آن سخن پایان کارنبود وکرزی درپیام عیدانه اش به طالبان گفت که اگردفترخود رادرا فغانستان بازمی کردید،مشکلی دربرافراختن پرچم تان پیش نمی شد! چون،کرزی پیشترطالبان را برادرخوانده بود،حیف اگرپرچم برا درانش درافغانستان برافراشته نشود! وداستانِ بزرگ کردن افسانه ی تجزیه ی افغانستان هم درروزهای پسین،توسط کرزی،به این اصل برمی گشت که داود زی،یکی ازفادارِانِ پیشینِ طالبان،وسفیرکنونی ای کرزی دراسلام آباد،ازیک مقامِ دولت پاکستان دریافته بود که اگرچند ولایت افغانستان به طالبان سپرده شود،فرایند صلح خوبتربه پیش می رود.پرسمانی که پسانترتوسط وزارت خارجه ی پاکستان تردیدشد.ودرپسین سفرسرتاج عزیز،مشاورامنیتِ ملی ای نخست وزیرپاکستان به کابل،نامبرده به صراحت گفت که درفرایند گفت وگوهای صلح میان طالبان وحکومت کابل،کشورش کمک می کند،اماضمانتی به موفقیت آن داده نمی تواند.به این معناکه پاکستان برطالبان نفوذِ درخورضمانت ندارد،یا تازمانی که حکومت کابل صد درصد به سازاسلام آباد نرقصد،ازنفوذِ نظامی های پاکستانی برطالبان درروندِ صلح کارگرفته نمی شود.
بهرصورت، سخن داود زی درست بود. به این خاطرکه،پاکستان مایل است که قندهار،خوست وجلال آباد،به طالبان سپرده شود،تا نه این که کمکی به فرایند صلح شود،بلکه این زمینه فراهم شود که مرکزهای نمایندگی هند ازشهرهای نامبرده برداشته شوند. وعملیات خود کشانه درجلال آباد،درروزهای عید، درکنارکنسولگریی هند،پاسخ پاکستان به خواسته های مکررکرزی درکمک به فرایند صلح بود.درسوی دیگری ماجرا، رفتن سفیرهند به جلال آباد وکمک دالری به شهیدان وزخمی های عملیاتِ نوکران پاکستان،نشانگراین است که هند درموضع بازسازی وپاکستان درموضع ضد بازسازی درافغانستان پا می فشارند.باتوجه به سخنان یاد شده،نویسنده ازکرزی می خواهد که به حیث نفراول افغانستان سخن بگوید،نه افرادِ کوچه وبازاروهمچنان بداند که سخنان وموضع گیری های ناسنجیده ی اوبیشترازویرانگریی طالبان وپاکستان،به اعتبارجهانی ای کشورمازیان رسانیده است.نویسنده این راهم تاکید می کند که کرزی دیگرنمی تواند سخنانِ درخورپذیرش عوام بزند؛ازاین رو،لازم است درچندماهِ دیگری که برایش مانده است،کتاب بخواند، خاموشی اختایرنماید.به سخن روشنتر،خاموشی اختیارکردن هم برای مردم عادی مفید است وهم برای سیاست بازان مانند کرزی.شایانِ دقت است که خاموشی ای مردم عادی برای خودشان وخاموشی ای سیاست با زان هم برای خودشان وهم برای جامعه سودمند می باشد.
پس ازمفید ارزیابی کردنِ خاموشی ای کرزی که به نفع خودش ومردم برآورد شد، لازم است به مبصران کم سواد سیاسی- نظامی هم توصیه های کرده شود.دراین راستا، برای مبصران سیاسی ازگونه ی افغانی لازم است بدانند که برای مبصرسیاسی شدن به مسایل زیرنیازمبرم دیده می شود:نخست،تمیزگذاشتن میان رخ دادهای روزومسایل استراتژیک- سیاسی.دوم،درک وشناخت بنیادی درباره ی علوم انسانی، مانند:جامعه شناسی، بویژه جامعه شناسی سیاسی،علوم سیاسی، روابط بین المللی، سازمان های بین المللی- منطقه ی،بلاک های جهانی- منطقه ی،علم حقوق،قانون بین الملل،اقتصادِ سیاسی،بویژه اقتصادِ سیاسی- جهانی،جهانی سازی،مردم شناسی،فلسفه،رواشناسی،دانش جنگی ومدیریت.ازآنجا که درسال های پسین، فن آوریی اطلاعاتی- آگاهی بخش، نقش مهمی درسیاست های ملی- منطقه ی- جهانی بازی می کند،فهم ودرک درستِ نقش رسانه ها درسیاست ملی وروابط بین المللی نیز اهمیت بیش ازاندازه پیدانموده است.دررابطه به اصل نخست، باید یاد آورشد که کرنت اِفیرز / رویدا دهای جاری،ازمسایلی می باشند که روزنامه نگاران بدرستی به حساب آن ها می رسند ونیازی به پیشگام شدن مبصران سیاسی نیست.بطورنمونه،سخن گفتن درباره ی امضای معاهده میان کابل وواشنگتن،یک مسئله ی روزبا ماهیت استراتژیک- سیاسی می باشد که ازعهده ی بیان آن روزنامه نگاران بدرستی برمی آیند،بویژه زمانی که کرزی درباره ی آن پراکنده وبی ربط سخن سرای می کند.اگرسخن ازتاثیرامضاکردن ونکردن آن برآینده ی افغانستان ومنطقه به میان می آید،آنگاه بحث ازمسایل سیاسی- استراتژیک- اقتصادی درافغانستان،منطقه وجهان به میان می آید.کاری که ازعهده ی آن نه روزنامه نگاران،بلکه مبصران سیاسی- نظامی- اقتصادی برمی آیند.همچنان،بم گذاری ها- عملیاتِ تروریستی- خود کشانه ی روزانه ی طالبان وراه اندازیی گفت وگوهای صلح با آن ها توسط شورای صلح، درذات خود،مسایل روزانه وبا زتاب درست آن ها،وظیفه ی خبرنگاران می باشد.اما،اگرکارکرد طالبان، به هدف های پشت سرآن ها درپاکستان پیوند داده شود،آنگاه مسایل پیچیده ی روابطی خارجی کابل واسلام آباد خود نمایی می کند که سخن گفتن درباره ی آن، کارمبصران سیاسی- نظامی- استراتژیک می باشد.ازسوی دیگر، برای آگاهانِ افغان روشن شده است که طالبان یک گروهِ خود گردان با آ درس وهدف سیاسی مشخصی افغانی نمی باشند وتنها جنگ نیابتی پاکستان را درافغانستان به پیش می برند؛ ازاین رو، تازمانی که هدف های آن کشوردرکشورما برآورده نشود،صلحی میان طالبان وحکومت کابل درکار نخواهد بود. باتوجه به سخنان بالا،نویسنده برای مبصران سیاسی ای افغانی توصیه می نماید که نه تفکرسیاسی رابه مسخره گی بگیرند ونه کله ی تماشاچیان وشنود کنند گان رسانه های دیداری وشنیداریی کشوررا ازخرافه های سیاسی نما-خبریی یک بارمصرف پُرنمایند.اگربا وجود نادانی درزمینه ادامه میدهند،بهتراست که خود را زحمت داده کتاب بخوانند.پس ازکتاب خواندن های فراوان، می توان باورکرد که کله ومغزخود را درجهتِ شناخت پرسمان های بنیادیی افغانستان،منطقه وجهان بکارانداخته اند. دراین صورت،هم گام نخستِ مبصرسیاسی- نظامی شدن رابرداشته اند وهم می توانند باتبصره های سیاسی- نظامی- سنجیده ی خود به کشوروسیاست بازانش کمک نمایند تا سیاست مدارشوند.

Sunday, 4 August 2013

پیشنهادِ ما دررابطه به انتخاباتِ ریاست جمهوریی پیشِ رووراه بیرون رفت کشورازبحران


ابراهیم ورسجی
14-5-1392
برای همه ی مردم افغانستان،بویژه آگاهان،فرهنگیان، روشنفکرانِ مبارز،مدیران وسیاست کارانِ فاسد ناشده ی آن ها روشن شده است که کشورشان به گونه ی بی پیشینه ی دربحرانِ مدیریت،مدیریت بحران، بحرانِ اعتماد درمناسبات حکومت ومردم وازهمه غمباراینکه،بخاطرسلطه ی بی مهارقانون گریزان وغارتگران،حکومت شان به سویی بد ترین نوع حکومت داری دیگر گون شده است. روشن است که بخاطربد ترین نوع حکومت،مردم گرفتارخشونت های بی شمارِطالبی- تروریستی ودست اندازی هایی بیرونی شده اند.ازهمه مهم تراین که، بحران،خشونت وتروریسم درگام نخست، از حکومت داریی بد مایه می گیرند؛ ودرگام دوم است که، دست اندازی های بیرونی درپیدایش وگستره ی آن ها نقش بازی می کنند. درواقع، حکومت داریی بد باعث بحرانی بی پایانی درافغانستان شده است که هم فرایندِ دولت – ملت سازی وهم بازسازیی اقتصادی را با وجود هزینه های بی شمارمالی- جانی ملت وجامعه ی جهانی، ناکام ساخته است.هم چنان، بدترین گونه ی حکومت داری، شرایطِ غمباری سیاسی- اجتماعی ای را فراهم نموده است که سبب ادامه ی دستِ بالای دسته های واپس گرا- متعصب- تروریست پروروغارتگربرنهادهای دولتی گردیده است.اگرازپرداختن بیشتربه خطاهای بی شمارافغانستانی ها وغربی ها درآغازشرایطِ پسا طا لبانی خود داری نمائیم،آنچه که بسیارمهم می نماید،این است که علتِ بسیارموثرِ برآمدن وادامه ی حکومت کنونی که سزاوارپیشوندِ بد ترین حکومت است وکارکردش هم این پیشوند را تایید می کند،انتخاباتِ2009-1388می باشد. انتخاباتِ تقلبی ودست کاری شده ی که بد ترین نوعِ حکومت را برشانه ی مردم افغانستان بارنمود.درحقیقت،حکومتِ فساد پیشه ی که به فقرهمگانی،بی اعتمادیی ژرف درمناسبات اقوام ومناسبات بالا- زیرینِ مردم وخودش دامن زده است! به سخن دیگر،حکومت درمانده وفاسد کنونی،حکومتی می باشد که ازشکمی انتخابات دست کاری شده ی1388،نبود احزاب سیاسی، بی امنیتی، فساد گسترده ی اداری- مالی ودست اندازی هایی نا درستِ درونی ها و بیرونی ها سربلند کرده است. عامل های که بجای ثبات به ناتوانی اش وفربه شدن طالبان کمک نموده اند.اگرازوا قع بینی کارگرفته شود، روشن می شود که بقای این حکومتِ نهایت فاسد رانه طالبان،بلکه فساد وتعصب قبیلگی ای گسترده درخودش تهدید می نماید.عامل های که به بی امنیتی بیشتر،فساد فراگیر،سربلند کردن دوباره ی تروریسم وخشونت منجرشده اند. روشن است.تا زمانی که این حکومت که بدترین نوع حکومت داری را به نمایش گذاشته است،ادامه داشته باشد،هم بحران ادامه میابد وهم ماندن کشوردرفقر،نادانی ،چند دستگی وبی ثباتی حتمی می شود.ازاین رو،همه نگاه های درونی وبیرونی به انتخابات ریاست جمهوریی پیشِ رُو وحکومتی که ازشکم آن بیرون خواهد شد، متمرکزشده است.حکومتی که توقع برده می شود به مهاربحران ورسا نیدن کشوربه ثبات وامنیت موفق شود!
بنابراین، زمانی که هم بحران ژرفتر شده وهم ، همه نگاه ها درجهت بیرون رفت ازآن متوجهِ انتخابات سال آینده ی ریاست جمهور شده است.لازم به نظرمی رسد که عامل های درجه اول ودوم، و... بحران ریزبینانه بررسی وراه های درست بیرون رفت ازآن روی دست گرفته شوند.دراین راستا،می توان چنین ابرازنظرنمود که بد ترین گونه ی حکومت داریی را یج درکابل ، و تروریسم وخشونتِ برخاسته از آن است که دستِ پاکستان را دردورترین گوشه های کشورما با زنموده است.درواقع، بدترین نوع حکومت درکابل وتروریست پروریی پاکستان به حیث دوعامل درونی- بیرونی وحضورسازنده وناسازنده ی نظامی- سیاسی ای غربی ها وناسازگاریی منافع آن ها با منافع کشورهای منطقه درافغانستان، به حیث عامل هایی بیرونی- فرامنطقه ی بحران وکمک رسان به بد ترین نوعِ حکومت داریی کنونی درافغانستان، به شمارمی آیند.بزبان دیگر، بدترین گونه ی حکومت داری درکابل وطالبان دو روی یک سیکه می باشند.به این خاطرکه، این گونه حکومت داری به نفع طالبان وطالبان هم کمک کننده درجهت دوام آن می باشند! پس، زمانی که عامل های بحرانزایی یاد شده را با بحرانِ اعتمادِ گسترده میان حکومتِ فاسد ومردم جمع نمائیم، این پرسشی پاسخ طلب خود نمایی می کند که افغانستان باچه مصیبت وحالتِ پیچیده وبغرنجی روبرومی باشد؟ وضعیتی اندوهناک ودرد سرآفرینی که هم بررسی ای ژرفتروهم راه های سنجیده تروبرنامه ریزیی ریزودرشت وهمچنان،کوشش ها وفدا کاری های بیش ازاندازه درجهت بیرون رفت ازبحران را طلب می نماید.درواقع، بحرانی ژرفی که گام نخستِ بیرون شدن ازآن، ایجاد وگسترش ذهنیت وفرهنگِ بحران زدایی درمیان مردم وسیاست کارانِ فاسد ناشده ، نهادهای کم خونی جامعه ی مدنی تاجرنشده ، فرهنگیان وروشنفکران را می خواهد.ازسوی دیگر، بحران افغانستان ازاین نگاه هم پیچیده ودوام دارشد که سرگردانی ای زیستِ مبهم سیاسی درسردوراهی متکی براین که ماچه کرده می توانیم وبیرونی ها درجهت بدحالی وخوشحالی ای ما چه کرده می توانند، ادامه یافت؟ ماندن درسردوراهه ی که بگونه ی شک وگمانه زنی ها برذهنیتِ مردم وسیاست کاران خوب وبد بیش ازاندازه اثرگذارشد.همچنان،شایانِ یاد آوری است که دوراهه ی سیاسی با دورنمای تاریک ونبود بینش ودانش آینده نگرانه، زمانی دهن می کشاید که مردم به نا امیدی وسیاست کا ران به فساد وچند دستگی مبتلا شوند وجامعه ی مدنی کم خون وفرهنگیان وروشنفکران کرخت باشند.اینجا است که روحیه ی گسست ورفت وبرگشت ازبد به بد تروازبد تربه بدترین برفرهنگ سیاسی وفرهنگ عامه دستِ بالاپیدا می نماید.وضعیتی نابسامانی که بذات خود اصلاح گری ومصلح بودن ومصلح شدن وبحران زدایی را درجامعه ی جنگ زده ی مانند افغانستان که خیر،درهرجامعه ی روبه سازندگی وپیشرفتی دشوارترمی سازد.به سخن دیگر،حالت یاد شده بیماریی فرسایشی ونیست کننده ی می باشد که سرتا پای جامعه وسیاست افغانستان،بویژه محیطِ درهم تنیده ی بازیی سیاست کا رانِ خوب وبد آن با درون وبیرون کشوررا فرا گرفته است.ازاین رو، اکنون، همه توجهات به سوی امضای معاهده ی اسراتژیک با امریکا متمرکزشده است. درغیرآن، مردم وآگاهان باورندارند که حکومت بد کاره ی کنونی که خیر، دیگر امکانی برای ماندن ندارد؛حکومت زاده ی انتخابات1393هم بتواند پس از2014، سراپی خود ایستاد ودربرابرتروریسم وآشوب سرجای خود بماند!
باتوجه به آنچه که گفته شد، پرسش های پاسخ طلب درباره ی بحران کنونی ای افغانستان که دربخش درونی ازبد ترین حکومت داری مایه می گیرد وبخشِ بیرونی ای آن، یعنی غربی ها هم نسبت به آینده دچارشک وتردید شده اند. وچنان حکومت داریی نمی گذارد که این کشورِدارای تاریخ ناشاد، موقعیت درونی ای خود را تثبیت وخواستاردست یابی به جایگاه شایسته ی خود درجامعه ی جهانی شود.اینکه افغانستان با وجود کمک های بی شمارِمالی - سیاسی وحضورنظامی کشورهای غربی درقالب"ناتو"، نتوانست ازبی حکومتی به حکومت داری برسد وبرخلاف انتظار، به بد ترین نوعِ حکومت گرفتارشد.حکومتی که به حیث ریشه ی بحران جاری شناخته می شود؛برمی گردد به نا دا نی ونا آگاهی ای دسته ی واپس گرا و متعصب حاکمِ تحمیل شده برمردم که ازدو وا قعیت زیرمایه می گیرد:نخست،جنگ دوام دارعلیه کمونیسم وبدنبال آن جنگ امریکاعلیه تروریسم، مردم رابه میدان سیاست کشاند.دوم،سیاست کاران مزدورونادان ومدیران دوره گردِ وارداتی ازهتل ها وپارک های کشورهای غربی وتفنگ داران غارتگرودست اندرکارانِ مواد مخدر،ناتوان ترازاین هستند ومی باشند که پیچید گی برهه ی گذارسیاست ازعصرکهنه به عصر دیجیتال / آگاهی بخشی ای نمبری- حسابی را درک نمایند.
دراین راستا، واقعیتِ تلخ درزندگی سیاسی- تاریخی ای مردم افغانستان این است که تاکنون نه ازتاریخ درسِ عبرت گرفته اند ونه ازشکست های تحمیلی توسط حکومت های مزدور که ازروی نا دانی- تعصب - غرض ورزی وقبیله گرایی هم کشوررا گرفتاردورباطلِ افتادن بدامن هند بریتانیا،پس ازآن افتادن بدامن اتحاد شوروی وبا فروپاشی ای آن گرفتارجنگ داخلی ایی زاینده ی تاریک اندیشی طالبی- قبیلگی - تروریسم القاعده ی ودرادامه ی آن افتادن بوضع کنونی رارقم زده وهمچنان نظریه ی توطئه را درجهت فرارازپذیرش مسئولیت فربه نموده اند تا موفقانه عوام فریبی کرده باشند.خوشبختانه،اکنون، انقلاب اطلاعاتی- آگاهی بخش ورسانه های آزاد وفراگیردرعصرجهانی سازیی اقتصادی- فرهنگی، شرایطی اجتماعی- سیاسی- روانشناختی ای را ایجاد نموده است که دیگردجالان سیاسی- مذهبی – قبیلگی نمی توانند مانند گذشته عوام فریبی وازتن دهی به واقعیت های تلخ زندگی ای اجتماعی- سیاسی ای کنونی سرپیچی نمایند.زمانی که ازانقلاب آگاهی بخشِ زاده ی جهانی سازیی اطلاعاتی-فرهنگی سخن به میان می آید، بی درنگ تا ثیرژرف آن برجهان سیاستِ کهن ورانش آن به سوی جهان سیاستِ نو،خود نمایی می نماید.
بنابراین، جهان سیاست دردوران کنونی به گونه ی شرایطی دوران گذار ازعصرکهنه به عصردیجیتال / آگاهی بخشی ای نمره ی یا تارنمایی را می گذ راند که لازمه ی آن نرمش وانعطاف پذیری،شناخت منطقی، دقیق وریزدیگرگونی های پیش بینی نا شده ی علمی- فنی- سیاسی- اجتماعی وفرهنگی،آمادگی ای هم زمان درجهت روی دست گرفتن استراتژیی موزون ومتناسب باشرایط ویژه، دریافت فراملی ازمنافع ملی وشیوه ی بدست آوردن آن وپذیرش آگاهانه ومتعهدانه ی عنصررقابت وهمکاری یا کاربرد سیاست به معنایی چالش وسازش بدورازناهمسازی ها وبرخوردهای ایدئولوژیکی- مذهبی- قومی می باشد.همچنان،درشرایطی باشتاب روبه جهانی شدن که پیشِ روداریم،همه ی پدیده ها چه سیاسی، چه اقتصادی ،چه فرهنگی- زبانی و...رنگ وگونه ی جهانی به خود گرفته است که دیگرگونی های سیاسی- فرهنگی واقتصادی دردرون هرکشوری تابعی ازدیگرگونی ها درسیاست جهانی می باشد.پرسمانی که نه سیاست کاران افغانستانی ونه سیاست کاران پاکستانی موفق بدرک وشناخت آن شده دشواری های فراوانی برای کشورهای خود ایجاد نموده اند.پاکستانی ها که خیر، دچارفروپاشی ای ساختاری نشده اند،اما، افغانستانی ها بخاطرنا بخردیی سیاسی ای رهبران مزدورودست اندازی های بادارانشان به بد ترین گونه ی فروپاشی ساختاری گرفتارشده اند که بحران مزمن وحل طلب کنونی زاده ی آن می باشد و ایجاب می کند که درباره ی بیرون شدن ازآن اندیشه ی بنیادی کرده شود.
باتوجه به گفته های بالاکه درآن ها تا اندازه ی بحران افغانستان وعامل های درونی وبیرونی آن بازتاب داده شد،نویسنده می کوشد راه کارها وشیوه هایی بیرون رفت ازبحران را بررسی وپیشنهاد نماید: نخست، دشواریی بیش ازاندازه ی افغانستان که هم به ادامه ی بحران کنونی کمک نموده وهم مانع کاربردی کردن راه کاری کارآمد درجهت بیرون رفت ازبحران شده است،حکومت کرزی می باشد که ازآن به حیث بد ترین حکومت نامبرده شد.اکنون که ازحکومت کرزی به حیث بد ترین حکومت که هم فرصت ها را تلف کرده وهم کمک های بزرگ جامعه ی جهانی ومنابع درونی راضایع کرده است،نامبرده شد.به یکی ازسیاه ترین کارنامه های آن اشاره ونوشته پی گرفته می شود.برای همه ی آگاهان سیاست،حقوق وجامعه شناسی ای سیاسی، آشکاراست که حزب یا حزب های سیاسی ای کارآمد حیثیتِ حکومتِ سایه را درنظام سیاسی دارند.ازاین رو، زمانی که نظام سیاسی دچاربحران شده ونمی تواند درمهارآن موفق شود، برای حزب سیاسی ای رقیب جاخالی می کند تاهم رفع بحرانِ رهبری را بکند وهم خالیگاه قدرت را پُرنماید.بد بختا نه، حکومت کرزی که سزاواربد ترین حکومت بودن دانسته شد،به کمکِ حامیانش بسیارکوشش نمود تاحزب سیاسی واقعی ای مهارکننده ی بحران وپُرکننده ی خا لیگاه قدرت درافغانستان برآمد نکند؛ وبرآمد نکردن چنان حزب سیاسی ای سبب شد که تروریسم وخشونت فراگیروازهمه فرساینده تر، بحران اعتماد درمناسباتِ مردم وحکومت گسترش یابد.
اکنون که حکومت فاسد کرزی نگذاشت حزب سیاسی فراگیرقد برافرازد وجایگاه چنان حزبی را البته به حیث بد ترین بدیل، طالبان، تند روان، خشونت گران وتروریستان می کوشند پُرنمایند،پرسش بنیادی این است که با فرا رسیدن زمان برگزاریی انتخابات ریاست جمهوری،تکلیف سیاست کاران فاسد نشده درکناره ی حکومت یاشامل در ائتلاف های سیاسی نمای که دراکثرزمینه ها شریک سیاه کاریی حکومتِ درمانده ی کابل می باشند،مدیرانِ دلسوزوناراض ازکارکرد حکومت، روشنفکران وفرهنگیان چیست؟ درصورتی که این جناح ها ودسته ها کاری سازنده درفرایند بحرانزایی وبرگزاریی انتخابات انجام ندهند،به این معنا است که اجازه میدهند بابلند کردن مهرهای سوخته ی خود، حکومتِ افسد بادستکاری درانتخابات ریاست جمهوری با زهم به فساد وبد ترین حکومت داری ادامه داده مانند دیروزوامروز، مردم را درفردا وپس فردا نیز بیازارد وبیشترازپیش غارتگری وبحرانزایی نماید. سیاستِ ناشایسته ی که دستا ورد آن چیزی جزژرفنا بخشیدن به بحران وجاده سازی برای طالبان وگسترش خشونت وتروریسم نمی باشد. برای اینکه، چنان کاروسیاستِ ناروای جامه ی کاری به تن نکند،لازم است که دیگرنهادها ازجمله:سیاست کاران فاسد نشده، سازمان های سیاسی ای غیرتجارت پیشه ، نهادهای کم خونی جامعه ی مدنی،فرهنگیان وروشنفکران دنبال ایجاد بدیل به گونه ی جبهه ی- فراگیر- فراقومی- مذهبی گشته، به رفع بحران کمک نمایند؛ وبخشی مهمی سیاستِ رفع بحران هم پیشنهاد یک کاندیدای مشترکِ جبهه ی وحمایت ازآن می باشد.
پس ازارج نهادن به اهمیت شکل دهی ای ائتلاف انتخاباتی وکاندیدای پیش کش شده توسطِ آن، دوپرسمانِ زیربسیارمهم به نظرمی رسد:نخست،زیرفشارگرفتن دستگاه فاسد حکومت درجهتِ دست اندازی نکردن درفرایند انتخابات.دوم، خود گردان وبدورازاثرورسوخ حکومت ماندن کمیسیون انتخابات.دررابطه به اصل نخست،کارکرد نهادهای نیمه جان وکم خونِ جامعه ی مدنی ورسانه های آزاد که مبارزه نمایند وحکومت را زیرفشارقراربدهند تا تجربه ی تلخ انتخابات2009-1388را درانتخابات2014-1393،تکرارنکند.دراین زمینه،همچنان،نقش شماری ازاعضای پارلمان که خود را دربدل پول نه فروخته اند،مهم می باشد.پس ازآن،اصل دوم یا خود گردان ماندن اعضای کمیسیون انتخابات است که می تواند نقش مسئولانه بازی کرده نگذارد انتخابات به بیراهه برود.دراین صورت،ازشکم انتخابات،رئیس جمهوروحکومتی بیرون می آید که می تواند دردوزمینه،انجام وظیفه نماید:نخست،بجای روابط به ضوابط وارزش ها اهمیت قایل شده کسانی را درمقام های دولتی بالامی کشند که بدرستی امورحکوت را به پیش ببرند.دوم،ازچنان حکومتی است که می توان خواست به مهاربحران بپردازد.روشن است که درمهاربحران مزمنِ افغانستان؛ دوعامل نقش تعیین کننده بازمی کند:نخست،حمایت دوام دارمردم ،فرهنگیان،روشنفکران ،نهادهای کم خونی جامعه ی مدنی وسازمان های سیاسی هرچند کم خون ازحکومت.دوم،حمایت دوام دارجامعه ی جهانی ازحکومت.درصورتی که انتخابات درست برگزارشود وحکومت بیرون شده ازشکم آن بافاصله گرفتن ازبدکاریی حکومت قبلی، دستگاه دولت را پاک بازی نماید که برابرسازیی تنخواه های همه ی کارمندان دولتی،بخشی ازآن می باشد،بدون گمانه زنی حمایت مردم وجامعه ی جهانی را ازآن خود می کند.دراین صورت،می توان باورمند شد که تروریسم کمرنگ وبحران مهارمی شود.
فرض می کنم که گربه عابد شد وحکومت بد کاره ی کرزی درا نتخابات ریاست جمهوری درجهت بالا کشیدن یکی ازمهره های سوخته وفاسد خود تقلب نکرد وکمیسیون انتخابات هم خود مختارانه کارکرد، رسانه ها،حزب ها، ائتلاف ها، نهادهای کمرنگ جامعه ی مدنی،فرهنگیان وروشنفکران هم خوب عمل کردند وحکومتِ بهترازحکومت درمانده ی کنونی ازشکم انتخابات بیرون شد.آیا بسیارخوش بینانه نخواهد بود اگربا ورمند شویم که حکومتِ برخاسته ازفرایند انتخابات درمهارنمودن بحران موفق خواهد شد؟ نه خیر! نباید بسیارخوش بین بود،به سه دلیل:نخست،حکومت کرزی در12سال گذشته باندازه ی درکشورچتلی کرده ودشواری آفریده است که دستِ بالاپیدا کردن بر آن بزودی وآسانی میسر نیست.به سخن دیگر،برتری یافتن بردشواری های زاده ی حکومت کرزی زمان گیرمی باشد. دوم، درافغانستان ظلم ها،غارت ها ،ستمگری ها وغصب های بی شماری با دستبرد زدن به زمین ها ودارای های مردم ودولت صورت گرفته است که سرنوشت بحران را باسرنوشت تحققِ عدالت که برابربه تامینِ صلح می باشد وبه رفع ظلمِ ظالم ازمظلوم منوط می باشد،گره می زند.سوم،تامین امنیت درمرزها وزیرفشارگرفتن پاکستان درجهت بستن مرکزهای تروریست پروری وپایان دادن به کالای صادراتی- تروریستی ای آن.به عبارت دیگر،تازمانیکه حکومت کابل توانمند به تحکیم حاکمیت ملی درمرزها وحکومت قانون درجامعه نشود،پاکستان واداربه بستن مرکزهای تروریست پروری درسرزمین خود نخواهد شد. ازهمه مهمتراین که،حکومت های پیشین افغانستان با پشتونستان خواهی، ادعای سرزمینی علیه پاکستان نمودند وحکومت فاسد کنونی هم درسرچنان خیالاتِ بهوده ی را می پروراند. ازپیش آشکارشده بود که ادعای سرزمینی علیه پاکستان به سه دلیل غیرعملی می نمود:نخست،پشتون های پاکستان به جزیک دسته ی کوچک تاجرپیشه وجاسوس، ازخواست حکومت های افغانستان حمایت نکردند وسردسته های گروه کوچک، یعنی غفارخان وپسرش ولی خان واجمل ختک، غیراز پول درآوردن ازسفارت های شوروی وهند بویژه پسینی درکابل،هدفی دیگری نداشتند.ازهمه خنده دارتراین که،بازوال شوروی وحتمی شدن فروپاشی رژیم کمونیستی درکابل،ولی خان واجمل خان، متحد حزب مسلم لیگ،بانی پاکستان وپاکستانی های وفادار شده به سوی جنازه ی پشتونستان تُف انداختند!
بطورنمونه،درسال1986،نویسنده درلاهور،دردانشگاه پنجاب، دانشجوبود وشاهد بود که ولی خان دریک گردهمایی پنجابی هاگفت که:"ای پنجابی ها! من یک پاکستانی می باشم وسه باراین سخن را تکراروهمچنان تاکید نمود که دیگرپشتونستان نمی خواهد! ونظربه اسناد فاش شده،خانم بی نظیربوتو ازحکومت کارمل خواستارکمک مالی شده بود که پیام رسان ولی خان بود.زمانیکه نجیب الله،رئیس خاد گفته بود که ازچه طریق برایتان پول داده شود؟ پاسخی ازجانب بوتونیافته بود.مدتی بعد که زمینه ی تماس بابوتو برقرارشده بود،بوتویاد آورشده بود که پاسخ را ازآی اِس آی دریافتم! به این معناکه ولی خان پیش ازبی نظیر،پیام رابه سازمان امنیتی پاکستان داده بود! دوم،حکومت های افغانستان، هم ادعای سرزمینی علیه پاکستان داشتند ودارند وهم درپشاورهمیشه کنسولگری داشتند ودارند وپاکستان هم با بهره برداری ازاین خواست غیرعملی حکومت افغانستان،همیشه کوشید ومی کوشد که مسیرتجارتی افغان ها را بسته مردم کشورما را ازنظراقتصادی زیرفشاربگیرد. حربه ی که زیان های فراوانی مالی-تجارتی برای مردم ما دربرداشت ودارد.اکنون که هند نقش سازنده ی را درفرایند بازسازیی اقتصاد افغانستان بدوش گرفته است، پاکستان که توان سرمایه گذاریی اقتصادی درکشورما ندارد، انتقام جویانه به فشارخود برکابل بیشترازپیش افزوده است.فشاری که با راه اندازیی ابزارطالبی- تروریستی کاربرد پیدا نموده است و بم گذاری های روزهای شنبه ویکشنبه،12و13ماه اسد،درشهرجلال آباد،علیه کنسولگریی هند ومردم بی گناه آن شهر،و...نماد برجسته ی آن می باشند! سوم ،پشتونستان خواهی حکومت های پشتون کارافغانستان مورد تایید غیرپشتوزبان های افغانستان که اکثریت قاطع مردم کشوررا شکل میدهند، نبود ونمی باشد! ازاین رو،لازم است که حکومت پسینی افغانستان وامریکا بکوشند به نزاع مرزی میان هردوکشورپا یان بدهند. دراین صورت،می توان امید کرد که پاکستان مرکزهای تروریستی درخاک خود را بسته ودر مهاربحران به حکومت کابل، کمک نماید.
باتوجه به دشواری های یاد شده،به روشنی می توان گفت که تاچه اندازه مانع ها درسرِراه مهاربحران وجود دارند وتاچه اندازه مهارت،تجربه ، درست کاری وایستادگی را ازحکومت پسینِ افغانستان طلب می نماید؟ ازاین رو، برای جامعه ی سیاسی،جامعه ی نیمه جان مدنی،فرهنگیان،روشنفکران ومردم افغانستان لازم است که دست بدست هم داده کارهای زیررا بدرستی انجام دهند:نخست، برای جامعه ی سیاسی یا حکومت وحزب ها وائتلاف های سیاسی لازم است که مهره های بد نام وسوخته و آلوده درناپاکی های حکومتِ کنونی را برای مقام ریاست جمهوری کاندید نه نمایند.وبرای جامعه ی مدنی لازم است که درهمکاری وهمراهی با روشنفکران وفرهنگیان، به سراغ مردم بروند وآن ها را آگاه وبسیج نمایند تا هم درفرایند رای دهی شرکت نمایند وهم به کسانی رائی بدهند که آزمون بد نداده باشند.باچنین کارکرد ورویکردی،می توان باورکرد که دوکارزیرجامه ی کاری به تن خواهد کرد:نخست،شماری بیشتری ازکارکنان درشت وریزحکومت فاسد کنونی به پشت معرکه پرتاب می شوند.دوم،یک چنان رئیس جمهوروبدنبال آن، حکومتی بمیان می آید که آهسته آهسته می تواند کشوررا ازبحران بیرون وبه سوی توسعه وپیشرفت رهبری نماید.درغیرآن، باید باورداشته باشیم که یا انتخابات برگزارنمی شود که خواست حکومت فاسد کنونی می باشد،یا این که انتخاباتی برگزارمی شود که مهره های فاسد جای دوستان پیشین شان را می گیرند وبحران بیشترشده فروپاشی وجنگ داخلی را دوباره به ارمغان می آورد!

Friday, 2 August 2013

اداره ی فاسدِ کابل ازتطبیقِ فرمانِ باصطلاح اصلاحی شماره"45" خود سخن می گوید


ابراهیم ورسجی
11-5-1392
گزارش های خبریی روزهای سه شنبه وچهارشنبه،هشتم ونهم ماه سرطان1392، ازچندین نگاه برای نویسنده جالب می باشند:نخست، روزسه شنبه، اداره ی امورِ حکومتِ نابکاروغرق شده درفساد وتعصبات قبیلگی، برابربه گزارش رویترز / خبرگزاریی انگلیس،اعلام کرد که فرمان شمار45 تاریخ5-5-1391راکه توسط رئیس جمهوردرگردهمایی هردومجلس شورای ملی به خوانش گرفته شده بود؛ به گونه ی درست وهمه جانبه، توسط حکومت تطبق شده است.دوم،درعین روز،نماینده ی دولت سویدن درکابل به گونه ی که دراخبارشبانگاهی شبکه ی تلویزیون طلوع بازتاب یافت؛اعلام نمود که، درافغانستان کارهای بنیادی وسازنده ی که درزندگی مردم دیگرگونی آورده باشد، صورت نگرفته است.ازاین رو،تمایلی درمیان مردم درجهت شرکت درانتخاباتِ ریاست جمهوری وانتخاب های دیگردیده نمی شود.سوم،روزچهارشنبه9سرطان،سخن گوی بخشِ حقوق بشرسازمان ملل متحد اعلام کرد که تلفات مردم ملکی درنیمه نخست سال جاری 23درافزایش وتلفات نظامی ها کاهش یافته است وهمچنان ازطالبان خواست که درزمینه تغییرموضع بدهند وطالبان هم بارد سخنانِ سخن گوی نامبرده به ادامه ی رفتارهمیشگی خود تاکید ورزیدند.
ازنظرنویسنده، با این که، بالارفتن درصدیی شمارتلفات مردم ملکی درافغانستان قابل تاسف وعاملان آن شایان سرزنش می باشند؛اما، پرسمان قابل دقت وبررسی دراین نوشته نه خشونت ورفتارخشن وقابل نکوهش طالبان علیه مردم ملکی،بلکه نابکاری ودرمانده گی حکومت کرزی وادعاهای دروغین وتکراریی آن دررابطه به انجام اصلاحات وانجام کارهایی عام المنفعه ی می باشد که نه درفرمانش طورلازم آمده است ونه هم نمونه ی کوچکی ازآن ها درزندگی اجتماعی- اقتصادیی مردم جفاکیده ی افغانستان دیده می شود.پیشینه وعلتِ تهیه ورسانه ی کردنِ فرمان45ماده ی حکومت که توسط کرزی درپارلمان درماه سرطان1391به خوانش گرفته شده بود،ازاین قرارمی باشد که درماه های جون وجولای2011،نمایند گان کشورهای کمک کننده به افغانستان به ترتیب درکابل توکیودست به گردهمایی زده فراهم نمودن کمک دهی پسینِ خود رابه راه اندازیی اصلاحات گسترده درحکومت فساد پیشه وقبیله زده ی کرزی منوط ساخته بودند.باتوجه به چنان پیش شرطی بود که، اداره ی نابکارکرزی، فرمان45ماده ی اغلب بی ربط و بی سروتهِ مورد بحث این نوشته را تهیه ورئیس جمهورِتابع اراده ی کمک کننده ها،نه اراده ومصلحت مردم افغانستان،آن را درپارلمانِ فاسد ترازنهادهای قضای واداری به خوانش گرفت.
تاجای که به اصل وجوهربیانه ی نامبرده وپیوند آن به خواست کشورهای کمک کننده ونیازمندی های فوریی دیروزوامروزمردم جفا کشیده ی افغانستان ارتباط می گیرد،به قاطعیت وروشنی می توان ابرازنمود که اغلب بندها وزیرعنوان های آن ربطی به راه اندازیی اصلاحاتِ مورد نظربیرونی ها وخواسته های مردم افغانستان پیدا کرده نمی تواند.افزون براین که بیانیه ی نامبرده پیوند پایداربه اصلاحات ورفتاربهبود خواهانه – اصلاحی ندارد،کارکرد حکومت کابل هم ازروزتهیه ورسانه ی کردن آن تاکنون،مخالفت تام با ادعای حکومت رابه نمایش می گذارد واوضاع سیاسی- اجتماعی- اقتصادیی کشورازروزبه خوانش گرفتن آن تاکنون بسیاربد ترهم شده است.ازآنجا که نویسنده ازبیشترازدوسال بدین سوبه نویسندگی دردنیای مجازی روی آورده و روزا نه رخداد های خوب وبد افغانستان راپی گیری می نماید،نه دربیانه پرسمانی اصلاح گرانه سراغ کرده می تواند ونه درحکومت کرزی اراده،نیت وعزم دست زدن به ایجاد دیگرگونی سازنده به نفع مردم افغانستان وبرآورده کردن خواسته های درست وهمه پذیرکشورهای کمک کننده دیده می شود.
بهرصورت،برای بازتاب درست وهمه جانبه ی خواسته های مردم افغانستان وتاکید کمک کننده ها به راه اندازیی اصلاحات توسط حکومت که بیانگرنگرانی آن ها ازفساد گسترده دردولت وبی اعتمادیی ژرف وروبه گسترش مردم نسبت به آن می باشد. رویدادی نامیمونی که هرچه بیشتربه فربه شدن تروریسم وشکست حکومت کرزی وحامیانش کمک می نماید.ازاین رو، نویسنده لازم می داند به برخی مواد وفقرات درج شده دراعلامیه ی نامبرده وکارکرد ناسازگارحکومت با آن اشاره نماید تا"سیه روی شود هرکه دراو غش باشد"! درآغازبیانیه، رئیس اداره ی کابل ادعای دست آورد های بزرگ درکشورنموده است که نویسنده آن را ناهمسازبا مقدارهنگفت کمک های جامعه ی جهانی درجهت بازسازیی افغانستان میداند وکارکرد غارتگرانه وضد مردمی ای دست اندرکارانِ حکومت هم به ناهمسازی ها افزوده است.بطورنمونه،درماده ی دومِ بیانیه ازدستگاه قضایی خواسته شده است که درمدت6ماه تمام دوسیه های تحت دورانِ قضایی به خصوص دوسیه های مربوط به فساداداری وغصب زنجیره ی زمین های عامه وشخصی را فیصله ی نهایی نماید.درماده ی7آمده است که ازمقام های عالی رتبه ی حکومتی خواسته می شود که ازحمایتِ قانون شکنان،مجرمین،مفسدین وگنه کاران دوری جویند وبه ارگانهای عد لی وقضای کشورهدایت داده می شود تا درصورت مشاهده ی چنین مواردی صرف نظرازسمت وپست دولتی شان، درمورد افراد مداخله کننده قانون راجدی اجرانماید.درماده8ازوزیران خواسته شده است که درخلال مدت پنج ماه ازیگان های محلی شان به سطح ولایت ها وولسوالی ها بازدید ودررفع نیازمندی ها،کمبودی ها ونواقص کاری شان اقدام وازاجرا آت خود به شورای وزیران گزارش ارایه نمایند.درماده ی9آمده است که مقام های دولتی ازدست اندازی درپروسه ی تقررواستخدام کا درها خود داری ودرزمینه قانون را مراعات نمایند.درماده18،ازوزارت های اطلاعات وفرهنگ،حج واوقاف،امورداخله،تحصیلات عالی ومعارف خواسته شده است که به همکاری شورای علما،ملا امامان وخطیبان مسجدها،معلمان وروشنفکران کشور،مردم رابه کمک به تامین وحدت ملی دعوت نمایند.طرفه این که،برخلافِ محتوای فرمانِ45،وخواست وزارت های اطلاعات وفرهنگ وامورمذهبی،ملاها دربسیاری مسجد های کشوربا وجود پول گیری ازحکومت وامریکای ها به نفع تاریک اندیشی،تند روی وطالبان سخن سرایی می کنند.اینجا است که، بررسی ای کارنامه ی وزارت ها درجهت کاربردی کردن فرمان نامبرده اهمیت ویژه پیدامی نماید.
دراین راستا، درزیرعنوان:وزارت دفاع ملی ،ماده ی دوم آمده است که طی مدت سه ماه پالیسی شفاف وعادلانه ی تقرر،تبدل وترفیعات کارمندانِ اردوی ملی را ترتیب وبه مقام ریاست جمهوری گزارش ا رایه نماید.درزیرعنوانِ وزارت داخله، ماده2آمده است که تمام فیصله های محاکم؛ به خصوص، فیصله های را که دررابطه باغصب ملکیت های عامه وخصوصی می باشند ، نهایی وبه آن وزارت ابلاغ گردیده است، عملی ، وگزارش کتبی اجرا آت خود را به ریاست عمومی اداره ی امور ودارالانشای شورای وزیران ارایه نماید.درزیرعنوان وزارت تحصیلات عالی،ماده ی4 آمده است که طی مدت6ماه طرح مشخصی راجع به به تدریس دردانشکده های طب وانجینری درتمام دانشکده های کشوربزبان انگلیسی،اعتبارازآغازسال تعلیمی1392را به شورای وزیران ارایه نماید.درزیرعنوان وزارت اطلاعات وفرهنگ،ماده ی1 آمده است که به شمول والی غزنی،درمورد بهبود کارمرکزثقافت اسلامی درشهرغزنی رابه شورای وزیران ارایه نماید.درماده ی3این زیرمجموعه آمده است که درمورد تقویت زبان های ملی،لهجه ها،اصطلاحات ملی،حذف اصطلاحات نامانوسِ بیرونی ازادبیات معمولی کشور،تحکیم وحدت ملی،رعایت رسوم وعنعنات پسندیده ی افغانی وانعکاس فرهنگ غنی افغانی کشورازطریق رسانه های جمعی دولتی وخصوصی اقدام وبه شورای وزیران گزرش ارایه نماید.
درواقع، آنچه که گفته شد،همه ی درفشانی های بازتاب یافته درفرمان شماره"45" نیست،بلکه به وزارت های فوایدعامه،زراعت،شهرسازی،شهداومعلولین، انکشاف دهات،آب وبرق،مالیه،تجارت،معادن وصنایع،صحت عامه،معارف،مواد مخدر وشهرداری ها،بویژه شهرداریی کابل هم فرمایشاتی صورت گرفته است که وزیران وگردانند گانِ درشت وریزآن ها ناکرده کاری، مجریی همه ی کارها وا نمودشده اند.ازجمله کارهایی ناکرده ی که به وزارت های نامبرده سپرده شده بود،کارهای زیرمی باشند:رسیدگی به پرونده ی کابل بانک،ترمیم جاده ها وشاه راه ها که وضع فلاکت بارشهرکابل،سیلوی مرکز وتونل سالنگ بیانگرآن می باشد،ارزیابی ومهارداروهای بی کیفیتِ وارداتی،شهرک سازی برای مهاجرین،پروژه ی کابلِ نوکه نویسنده صد درصدمخالف آن می باشد، زیراکه بزرگ شدن کابل به همین اندازه ی هست بسیارفاجعه باربرای باشندگانِ آن می باشد،ترمیم سیلوها،تهیه واکمال بند های برقِ پیش بینی شده،زیرکشت آوردنِ زمین های بایر / خشک وبیکار،تهیه پروژه ی کانالیزاسیون شهری درشهرکابل،مبارزه بابیکاری ومواد مخدر وبیماریی روبه گسترش اعتیاد و...می باشند که برابربه گفته ی سخن گوی اداره ی امورِحکومتِ درمانده وفاسد کرزی، همه گی موفقانه جامه ی کاری پوشانیده شده اند!
درادامه ی گفته های بالا،برای این که بگونه ی درست ادای مطلب شده باشد. نویسنده مهم ترین بخش ها وجنبه های فرمان شماره"45"راکه برخی ازآن ها زیرنام وحدت ملی دری ستیزانه وتفرقه انگیزمی باشند؛به بررسی می گیرد تا برابربه ادعای دروغینِ سخن گوی اداره ی امور، برای خوانند گان روشن شود که حکومت چه کرده وچه نکرده است وچه افتخا راتی را درجهت فریب عوام می کوشد ازآن خود کند؟ درزمینه، واقعیت تلخ این است که بروایت تاریخ هیچ حکومت فاسد وتاریخ زده ی ادعانکرده است که کارهای انجام ناشده را انجام داده است.چون حکومت کنونی افغانستان،برابربه گفته های شفافیت / درست کاریی بین المللی،عفو / بخشایشی بین المللی،بخش حقوق بشرملل متحد، رسانه های آزاد جهانی،مقام های رسمی وغیررسمی امریکا،یعنی سرپرستش و...فاسد ترین ونابکارترین حکومت درجهان برآ ورد شده است؛بنابراین،حق دارد ادعانماید که کارهای انجام ناشده را انجام داده است تا دردرون عوام فریبی ودربیرون گوش کمک کننده ها راکروبه اغفال آن ها پرداخته باشد!
دراین راستا،نخست، به بررسی ای کارکرد دستگاه قضایی دررابطه به زمین های غصبی- دولتی وشخصی پرداخته می شود.برای همه ی افغان ها روشن است وبیاد دارند که وزارت شهرسازی درزمینه ی غصب زمین های مردم ودولت چه گفته بود؟باری وزیرپیشین شهرسازی گفته بود که بیشترازیک ونیم میلیون جریب زمین دولتی وشخصی توسط زورمندان غصب شده است وباری این پرسمان درپارلمان هم مطرح شده بود که پسانترادامه نیافت وچند روزپیش که یک نهادبین المللی دستگاه قضای افغانستان رافاسد ترین نهاداعلام نمود،شخصی طی گفت وگوبا بی بی سی گفت که:"90لک افغانی به قاضی ها رشوت پرداخته وکارش پیشرفت هم نکرده است"! گفته ی یاد شده وسخنان بی شمارمشابه دیگرکه برملا شده وبرخی دیگرهم درگلوخفه شده است،نشانگراین است که دردفاع ازملکیت های عامه ودولتی وبازگردانی آن ها به دارند گان اصلی شان دستگاه قضای کاری نکرده وبهتراست گفته شود که ازدست آن کاری ساخته نیست.ازآنجا که درغصب زمین های یادشده دست وپای زورمندان حکومتی وچوکی دارانشان درمیان می باشد،درزمینه،دستِ دستگاه قضایی وکارگزارانش بسته است.پرسمانِ تحقیق / بررسی وبازگردانی زمین های غصب شده به مالکانش که خیر،ازدست قضا وقاضی ها درفیصله نمودن عادلانه ی پرونده های عادی هم بخاطررشوت گسترده درآن کاری سخته نیست.ازهمه مهمتراین که،درفرمان 45ازوزارت داخله هم خواسته شده است که درزمینه ی اجرایی نمودن فیصله های دستگاه قضای دررابطه به غصب زمین ها وبازگردانی آن ها به مالکانشان اقدام جدی نموده به شوارای وزیران گزارش ارایه نماید.جالب این است که، این هدایت به وزارت داخله درزمانی داده شده است که نه ازغاصبان زمین ها نامی ونه هم نشانی درفرمان وجود دارد ونه فیصله ی درزمینه توسط دستگاه قضایی صورت گرفته ست! درفرمان،همچنان ازوزارت دفاع خواسته شده بود که درجهت تحقق شایسته سالاری وتعیین رتبه هاوبازنشستگی هاو...اقدام نماید.درزمینه،پرسمان شایان توجه این است که امریکای ها بارهاگفته بودند که کهن سالان وزارت دفاع بروند تاجایشان رانسل نوبگیرد تا سویه ی کاریی این نهاد بالابرود.اما،متعصبان نشسته دردستگاه ریاست جمهوریی کرزی با این نگاه امریکا به این بهانه مخالفت کردند که وزارت نامبرده ازفرسوده های هم قوم شان که ساختاردفاعی- پولیسی کشوررابه گروگان گرفته بودند،تهی می شود.ازسوی دیگر،باند بدنام باصطلاح جهادی دروزارت دفاع، افراد بهوده ازده وقریه وگرایشی خود را جا بجا نموده وکمک کرده است تاکرزی ودستگاه پس مانده ومتعصبش بدفاع ازکهنه سالان نابکاربدلیل های قومی برخیزند.درواقع،هم متعصبان وهم جهادی نماهای سکتریست / بخش گرا کمک کرده اند تا وزارت دفاع به مرکزی ازنابکا ران تبدیل شده وبا وجود کمک های بی شمارخارجی ها ناتوانتربماند.ناتوانی ای که بزیان مردم وفایده ی طالبان وپاکستان تمام شده ومی شود.افزون برنا توانی ای وزارت دفاع که به سود طالبان وپاکستان وزیان کشورتمام شده است،درفرمان45،ازوزیران خواسته شده بود که درجهت بهبود بخشیدن بکارهای خود به لایت ها سفرنمایند وازکارهای خود گزارش بدهند! درزمینه،پرسمان مهم این است که بسیاریی وزیران کلیدیی کرزی که ازجنوب وازقوم پشتون می باشند نمی توانند به ولایت های خود بخاطربهبود کارهای وزارت زیراثرخود بروند.این آقاین افزون براین که به ولایت خود رفته نمی توانند،درکابل، مصروف مبارزه بانفوذ دیگرقوم ها،بویژه تاجیکان می باشند.درواقع،با ناتوانی دررفتن به ولایت خود ودامن زدن به جنگ قومی،این گونه وزیران کمکی خوبی به تروریسم وپاکستان کرده ومی کنند.به سخن دیگر،فرمان45،همان اندازه که درمورد دستگاه قضایی ناکاره برآمد،درمورد وزارت دفاع ودیگروزارت خانه بویژه وزارت خانه های که وزیرانشان به ولایت خود رفته نمی توا نند هم نا کاره ازآب درآمد.ناکاره گی ای که با تاکید برکاری بودن آن،اداره ی اموردروغ هایی سفید گفت!
ازبحث درباره ی کارکرد دستگاه های قضایی- دفاعی که دراولی،پرونده های غاصبان زمین بخاطرزیرجیب رفتن پول های کلانِ رشوت بدون فیصله ماند وادامه ی کارِ کهنه سالانِ زمان گذشته دروزارت دفاع که بدلیل های قبیلگی وسمتی بافلج کردن آن وزارت تضمین شد وناتوانی ای وزیران درسفربولایت های خود درجنوب که بگذریم،سخن گفتن درباره ی کارکرد وزارت اطلاعات وفرهنگ وبازسازیی غزنی درجهت برگزاری کنفرانس اسلامی دراین شهرکه مرکزفرهنگی جهان اسلام نام گرفته است وهمچنان کارکرد آن وزارت درتحکیم وحدت ملی به هدایت کرزی البته بامسخ زبان دری، زیرنام مبارزه با واژه های نامانوس که منظورازآن مرزکشی میان حوزه ی فرهنگی ایران وافغانستان وزبان های فارسی ودری می باشد،ازهمه برجسته ترمی نماید.برای نویسنده ،تحکیم وحد ت ملی ازطریق مسخ زبان دری ازراه تحمیل واژه های من درآوردیی پشتو برآن،بسیاردارای اهمیت می باشد.جالب این است که ،نه تنها وزارت اطلاعات وفرهنگ به بهانه ی وحدت دروغین ملی دستور به مسخ زبان دری گرفته است،بلکه به وزارت تحصیلات عالی هم هدایت داده شده است که دردانشکده های پزشکی ومهندسی زبان انگلیسی راجایگزین زبان دری نماید.باید حکومت درمانده ی کنونی بکوشد زبان انگلیسی راجایگزین زبان دری نماید! به این لحاظ که، درزبان پشتوآثارعلمی نیست وتوان بیان مفاهیم علمی راهم ندارد.پس لازم است بخاطرناتوانی پشتودربیان مفاهیم علمی،زبان دری که پشتوانه ی علمی دارد، قربانی شود.ازسوی دیگر،پیدا کردن استادانِ انگلیسی دان که بتوانند دردانشکده های مهندسی وپزشکی بزبان انگلیسی تدریس نمایند، بسیار دشوارمی باشد.البته که این گونه دشواری ازدیدگاه فاشیست های قبیله گرامهم نیست، چراکه هدف آن ها نه دانش وآزمون پیشرفته ی پزشکی ورسانیدن مردم افغانستان به ابزارعلمی- پزشکی ای نوین،بلکه فروبردن هرچه بیشترآن ها درنادانی وبیماری های مزمن می باشد.
درپسین بخش نوشته، می خواهم به روشنی وقاطعیت ابرازنمایم که ازتمام بندهای فرمانِ شماره"45" که ازبی فرجامی ای آن یاد کرده شد،تنها بندی مربوط بزبان وواژه ها وبدین طریق مسخ زبان دری مدِ نظرِ دستگاه ریاست جمهوری وتوله ی فاشیستان گرد آمده درآن بود، نه خواست دیگری! دراین راستا،نخست،فاشیستان گردآمده درپارلمان، درماه سنبله91، یک کارمند وزارت آموزش عالی رابخاطربکاربردن واژه ی دانشگاه لت وکوب کردند؛دوم،فاشیستان حکومتی ازدستگاه فاسد قضایی زیرفرمان خود درماه عقرب91،کمک باصطلاح قانونی گرفتند! به سخن دیگر،نادان ها وفاسدان گردآمده دردستگاه قضایی ازحقوق دانی خیزبرداشته زبان شناس هم شده واژه های تحمیلی ای پشتوبردری را میرث معنوی ای کشورخواندند! بسیارمسخره است که واژه های یک زبان وتحمیل آن برزبان دیگرمیراث معنوی خوانده می شود! ازاین رو،ازخوانند گانِ وبلاک"اندیشه"، می خواهم که مقاله ی "زبان وسیاست درافغانستان"نشرشده درماه سنبله91ومقاله ی"ما درزبان شناسی،زبان ادبی- معیاری داریم،نه واژه های معیاری"نشرشده درما عقرب91رابخوانند! ازنظرپیشینه ی رفتاری ،علت دری ستیزیی احمقانه این بود ومی باشد که فاشیست های قبیلگی- زبانی ازعقده ی حقارت وپس ماندگی تاریخی- زبانی- فرهنگی درقیاس با دری زبان ها وزبان وفرهنگ وتاریخ شان دررنج بودند ومی باشند؛بنابراین،کوشیدند ومی کوشند زیرنام وحدتِ دروغینِ ملی که خودشان در12سال گذشته فراوان علیه آن رزمیده اند، زبان وفرهنگ تاجیکان را درگام نخست؛مسخ،ودرگام دوم،ازمیدان بیرون نمایند.خواستی نادرست وویرانگرانه ی که بجای استوارسازیی همسویی واتحاد شکننده ی کشورچند قومی ای ما واقلیتِ محض بودنِ قوم فاشیستان که بخاطر زندگی قبیلگی به سطح قوم هم نرسیده است،به سستی هرچه بیشترپیوندهای مردمی که همه فهمی وگسترده گی زبان دری وبرا دریی دینی به آن شکل واستواری می بخشد،کمک می نماید. جالب این است که، دری ستیزی به بهانه ی وحدت ملی توسط کسانی راه انداخته شده ومی شود که خود به خانه ها وولایت های جای پیدایشِ خود ازترس طالبان،دوستان دیروزخود سفرکرده نمی توانند! دراین بخش،پرسش بنیادی این است که آیاکسانی که به ولایت خود سفرکرده نمی توانند ودرکابل،دل فرهنگ تاجیکان، علیه آن هامبارزه می نمایند،حق دارند که ازوحدت ملی سخن بگویند؟ آری ! این گونه افراد بی حیا می توانند این گونه سخن بگویند وکارکنند! چه خوب فرموده است رسول الله صلی الله علیه والسلم که"اگرحیانداری،هرچه دلت می خواهد بکن"! به گونه ی حسن ختام،به فاشیست ها می گویم که زبان به هیچ صورت تامین کننده ی یگانگی ملی نیست.به سخن دیگر،اگرزبان یگانگی ملی می آورد،عرب زبان ها بجای 21کشور،یک کشورمی داشتند! با این که زبان یگانگی ملی نمی تواند بیاورد،اما، داشتن یک زبانِ فراگیرودارای ذخیره ی علمی- فرهنگی - واژگانی وتوان گرفتن مفاهیم نو وداد وگرفت بازبان ها وفرهنگ های پیشرفته، ستون فقرات پیشرفت وهمسویی وهم دلی ای مردمان باشنده درکشور- ملت مدرن می باشد. کاری که درافغانستان، تنها ازعهده ی زبان دری ساخته است نه پشتو! اگرآماده ی پذیرای ازآن نیستید،بیازمائید آزمون های بی نتیجه را به گونه ی که پد رانِ پس مانده تان که وضع غمبارِکنونی کشوررا پی ریختند،آزموده بودند.