ابراهیم ورسجی
26-5-1390
افغانستان درتاریخ معاصرخود،گاهی هم دولت کارآمدبه معنای جدیددولت درفرهنگ سیاسی وحقوقی جهان نداشته است.باوجوداینکه، درتاریخ پرفرازوفروداین سرزمین حضور دولت وحکومت کارآمدبه چشم نمی خورد؛نمونه های فراوانی ازدولت- حکومت های قبیلگی- ایلی یافت می شدند.مشکل بنیادیی این کشوردررابطه باشکل دهی وشکل پذیریی دولت- حکومت های کارآمداین است که گونه گونی های قومی- ایلی دراین سرزمین دارایی تاریخ ناشادوناسازگاریی بخش های قبیلگی- ایلی جامعه بافرهنگ قانون پذیری واعتنابه قدرت ودولت؛ بویژه اگرنیرومندنباشند،سبب گردیده است تاباناتوان شدن ساختاردولتی بخاطرکمایی کردن پول ودست اندازی هایی بیرونی وکشمکش های درونی؛ همواره شماری ازمردم، به فکرهجوم برشهرهابه هدف چوروچپاول ونابودکردن ساختاردولتی به پاخیزند.تجربه ی شوربختانه وواپس گرایانه ی که اکنون هم مردم بلاکشیده ی این سرزمین، باآن دست به گریبان می باشند.
تاجائیکه به علت هاارتباط می گیرد،به صراحت می توان گفت که ناکارآمدی وضدمردمی بودن دولت- حکومت های دیروزوامروزِافغانستان به همراه ساختارسیاسی- اداری – ایلی- تحمیلی واپس گراونوکریی سران حکومت هابه قدرت های سلطه گرکهنه ونووبدورنگهداشتن مردم ازسیاست ودولت داری وازدواج نامشروع فرهنگ ایلی که سروتنه وریشه درخرافه هادارد؛بامذهب عوام زده،ازبازی گران مهم سربرنتافتن دولت- حکومت هایی کارآمدیانیمه کارآمدمدرن درکشورمابه شمارمی آیند.
تجربه های سیاسی- تاریخی دیروزوامروزنشان میدهندکه زمانیکه عامل های نامبرده بااستبدادایلی- بومی ونووکهنه استعمارگری یک جاشدند،فراورده ی جزوضعیت سیاسی- اجتماعی- دفاعی- فرهنگی و آموزشی کنونی ندارند؛وبروزوضعیت کنونی راهم نمی توان بطوروکامل مانندبرخی نظریه پردازان سیاست زده ومتعصب مذهبی- نژادی، بخاطرفرارازمسئولت های سیاسی- تاریخی به گردن بیگانگان انداخت.ازنظررفتاری- کارکردی واصل منافع،درکشانیدن پای بیگانگان به سیاست ملی افغانستان،بازهم این دولت سازان بیماردیروز وامروز بودندومی باشندکه در بهایی گرفتن عصای قدرت ازبیرونی ها،پایی سیاست واستراتژی آن هارابه عمق سیاست ملی افغانستان کشانیدند.
دراین ارتباط،پرسمانیکه بسیارقابل تاسف به نظرمی رسد،این است که ازتاریخ هرگزدرس آموزی نمی شود.اگرازتاریخ عبرت گرفته می شد،ما،اکنون باین پیمانه،سیاست کاریاسیاست بازمنفورونامحترم درجامعه ی سیاسی- تاریخی خودنمی داشتیم.برایی تائیداین ادعا،تنهابه کشتارگاه تبدیل شدن کاخ امارت وریاست افغانستان وپس ماندگی وفرودکشور؛باوجودمنابع سرشارمادی وفرهنگی،درسطح مغلستان،بوتان، صومالی وسودان جنوبی،واکنون،حتی پس مانده ترازآن هابسنده می شود.
افغانستان،ازاین رو،باین حالت غمبارفرودکردکه ساختارسیاسی- ایلی وناسازگاریی بخش هایی ازجامعه باقانون پذیری وفرهنگ گرایش به نظم،قانون،مدنیت وپیشرفت ومبدل شدن نخبه گان سیاسی- اداری وفرهنگی به بجای نقدپذیریی سیاسی- تاریخی وفرهنگی که راه به جهان نوبازمی کنند؛به مدافعان آن هاکه قوت هایی پراکنده، بی منطق،خشن وواپس گرایی باصطلاح دین مدارودرواقع قبیله مدارکنونی فرزندان نامشروع آن هابه شمارمی آیند،وضعیت بی دولتی وقانون گریزیی کنونی رابارآورد.
طوریکه یادآوری شد،ضدمردمی بودن حکومت هاوناکارآمدی وزراندوزیی سران آن ها، وبجایی تن دهی به خواسته های مردمی،پناه بردن آن هابه حمایت های مادی وسیاسی- نظامی بیگانگان؛ بخاطرمدیریت سرکوب گرانه ی مردم؛به گونه ی که دروابستگی وحشتبارسران حکومت های تبارگراوایلی به هندبریتانیاوپناه بردن فرزندان شان به شوروی پیشین که کمونیسم قبیلگی وتوحش زاوجهادی هاوطالبان پس مانده تر،واپس گراتروتوحش زاترراتولیدوکشوررابیشترازهرزمانی دستخوش سیاست هایی بیرونی های دورونزدیک وبرآمدن شرایط جانکاه کنونی ساخت،می باشد.
اگرامروز،افغانستان،دروضعیت جانکاه وفرسایش دهنده ی که شاهدویران گری هایی روزافزون می باشیم، افتاده است ونمی تواندبه سویی شکل دهی دولت کارآمدگام بردارد،بدوعلت زیرین برمی گردد:نخست،ناتوانی ودرماندگی سیاسی- فکریی نخبه گان سیاسی- نظامی دیروزوامروز؛بخاطرخاستگاه ایلی- تباری شان،درشناخت وهمسوسازیی خودوکشورباتحولات جهان نو.دوم،ناسازگاریی ساختارقدرت باساختارفرهنگی- تاریخی کشوردرشرایط دیروزوامروز،ودیگرگون شدن ماهیت سیاست ازحالت کنترول مردم توسط حکومت، به حالت کنترول حکومت توسط مردم که ازویژگی هاجهان امروزمی باشد،وناتوانی نخبه گان نانخبه ی کنونی درسازگارساختن خودبه دیگرگونی نامبرده.
برهمه آگاهان سیاسی- نظامی وفکریی بومی وغیربومی روشن است که جهان سیاسی نو،ازدل جهان سیاسی سنتی برخاست.درجهان سنتی که پاپ،فئودال/بزرگ مالک وپادشاه، بنام نمایندگی ازخداومشروعیت گیری ازدین فرمان می راندند،استبدادسیاسی- مذهبی قرون وسطایی سخن نخست رامی گفت.زمانیکه روشنگران ایتالیایی بابازخوانی اندیشه وفرهنگ یونانی وتمدن رومی درسده ی پانزده میلادی،رنسانس/نوزایی راکه پسانتربه دیگربخش های قاره ی اروپاسرایت کرد؛رقم زدند،خط جدایی میان جهان قدیم وجدیدنمایان گردید.پس ازآن بودکه درایتالیا،ماکیاولی ودرجزیره ی انگلیس که ازدادگاه بازرسی عقایدبرخلاف ایتالیا مصئون مانده بود،هابزبرآمدکرد.ماکیاولی،میان دین دولت مرزکشی کرد،وهابزدر"لویاتان"خدایی میرایی خود/دولت این جهانی،به تفکرسیاسی بازمانده ازدیروزضربه ی نابودکننده ی زدند.
به گواهی تاریخ اندیشه ی سیاسی یاتاریخ اندیشه ی نوکه بدرستی معمارجهان کنونی می باشد،دولت های خودکامه وکارآمدمدرن،جای دولت های خودکامه وناکارآمدجهان سنتی راگرفتند.دیگرگونی که بدون گمانه زنی؛ماکیاول وهابزدرتاریخ اندیشه ی جدیدسیاسی، بانی آن می باشند.ازبدرخ دادها،این دیگرگونی که غرب راواردعصرنوکرد،درجهان پس مانده؛بویژه کشورهای اسلامی که افغانستان ازپس مانده ترین آن هابه شمارمی آید،جامه ی کاری به تن کرده نتوانست.به سخن دیگر،درکشورهای اسلامی،دولت های ناکارآمدخودکامه تاکنون ادامه یافته،مانع ازآن شدندتادولت های کارآمدمدرن،جای دولت های ناکارآمدسنتی یابازمانده ازجهان کهنه رابگیرند.
درحالیکه دربسیاریی کشورهای مسلمان،دولت های ناکارآمدسنتی تااندازه ی توانستنددرسمت نوخواهی ونوسازی خودرامتحول وعناصرهرچندکم رنگ مدرنیته رازیرنام مدرنیسم/نوسازی بگیرند؛شوربخانه،درافغانستان،دولت ناکارآمدوخودسرسنتی بجای تحول آفرینی درجهت مدرنیسم/نوین سازی ودیگرگون ساختن خوددرراستای مدرنیته/نواندیشی،درجهت نگهداریی قدرت درخانواده وقبیله ی زمام داران، به بازیی سیاسی میان ابر قدرت هادست زده، وضعیت غمبارکنونی راببارآوردند.وضعیتی که سبب قدرتمندشدن اوباشان وزورگویان وناتوانی مردم بویژه آگاهان وفرهنگیان گردید.
وضعیت ناگوارکنونی باهمه تبلیغات وسخن پراگنی های داغ وچربی که باخودبه همراه آورد،نتوانست که حتی کارکرد دولت های سنتی- ایلی دیروزرادرجهت تامین حاکمیت سرزمینی که رکن بنیادی دولت- ملت به معنای مدرن آن می باشد،ازخودنشان بدهد.دولت- درمعنای سیاسی- حقوقی خود،متشکل ازسه عنصرزیرمی باشد:نخست،سرزمینی بامرزهایی مشخصِ جغرافیایی.دوم،مردمی که باهم میل باهم زیستی داشته باشندوهمین میل باهم زیستن می باشدکه سنگ بنای ملت راتشکیل میدهد.سوم،حاکمیت برهمان محدوده ی سرزمینی که توسط حقوق بین الدول پذیرفته شده ونقض آن توسط هرکشوردیگربه معنای مداخله یانقض حاکمیت ملی می باشد.
زمانیکه شرایط نامبرده راباوضعیت کنونی افغانستان مطابقت دهیم،بدرستی روشن می شودکه کشورماباوجوددارابودن هرسه عاملِ سرزمین،مردمِ هرچندمتنوع وگونه گون،بدوعلت زیردارای حاکمیت ملی به معنای سیاسی- حقوقی نیست:نخست،حضوربی دستاوردنیروهایی نظامی بیرونی وهمه کارگی آن هادرامورکشوری ولشکری سرزمین ما.دوم،ناتوانی نهادهایی دولتی(اداری،امنیتی وپولیس) درتطبیق قانون وگسترانیدن فرهنگ قانون پذیری وعرضه ی خدمات درمیان مردم.اکنون درافغانستان،به گونه ی نمایشی دولت حضوردارد؛حضوریکه بخاطردلیل های گونه گون درونی وبیرونی نمی تواندخودرابطورواقعی،سیاسی وحقوقی به نمایش بگذارد.
این یک واقعیت است که دولت به صورت عملی درافغانستان وجودندارد.زمانیکه ازنبودِ دولت به طورواقعی درافغانستان سخن به میان می آید،سه پرسمان به طورآشکاروبه گونه ی اثرگذارچه منفی وچه مثبت درشرایط کنونی نقش خودرابه نمایش می گذارند:نخست،نقش جامعه ی بین المللی که بسیارازآن نام برده می شودودرواقعیت مسئله بایدیادآورشدکه بهتراست بجای واژه ی جامعه ی بین المللی،ازنقش کشورهای غربی به شمول برخی کشورهای پیرامونی متحدآن هاسخن به میان آورد؛چراکه نبودنقش کشورهای مسلمان وکشورهای جهان سومی دررخ دادهای یک دهه ی گذشته ی افغانستان ومخالفت بسیاری کشورهای پیرامون افغانستان به طورعملی واثرگذاربابرنامه وپروسه ی دولت سازی وبازگردانی صلح وبازسازیی افغانستان؛اگرچه درسخن پراگنی های رسمی ازکمک به بازگشت وبازسازی درکشورمادادمی زنندودرعمل ضدآن رامی کنند،پرسمان حضورجامعه ی جهانی رادرپایان بخشیدن به وضعیت بحرانی افغانستان،چندین سال است که به چالش می کشد.دوم،درماندگی وناکارآمدیی مدیران وارداتی ازبیرون به افغانستان وفسادپیشگی مالی،اداری،واطلاع رسانی بسیاریی آن هابه ضمانت کننده هاودرنقطه ی صفری قرارداشتن ارتباط آن هابامردم افغانستان،ازعامل های عمده ی عدم توفیق شان دردولت سازی به شمارمی آید.سوم،نقش انفعالی وگفته می توانم صفریی مردم افغانستان دررونددولت سازی،باعث شده است تادوپرسمان زیربانیرومندی خودرابه نمایش بگذارند:نخست،جدایی آشکارمیان دولت غرق شده درفسادوزدوبندهای نژادی،زبانی،سمتی،مالی،تجاری ومافیای ومردم.دوم،همین جدایی سبب شده است تامخالفان بتواننددربخش های ازجامعه موفقانه سربازگیری نمایند.
برای بیرون رفت ازوضعیت بحرانی کنونی،ایجاب می کندکه دررفتارهرسه نیرویی نامبرده، دیگرگونی های بنیادی بعمل آورده شود؛دیگرگونی که نخست، بایددررفتاروبرخوردحامیان بیرونی بادولت ناکارآمدکنونی به عمل آید.چراکه درعرصه ی کارکردی،این نیروهایی بیرونی هستندکه به گونه ی موثرمی تواننددرهرسه عرصه ی دولت سازی،بازسازیی واقعی ونه نمایشی که درپخته کاری کم کیفیت بزرگ راه هاوسرک های درون شهری،میان شهری ومیان شهری- روستایی افغانستان دیده می شود؛وجلب حمایت های مردمی،درفرایندهایی دولت سازی وبازسازی که باهم رابطه ی تنگاتنگی دارند.رفتاروبرخورددوستان بیرونی باپرسمان دولت سازی درافغانستان،زمانی می تواندکارآمدوتعیین کنندتمام شودکه آن هاازشیوه وبرخوردآقامنشانه دست برداشته،واقع بینانه ودلسوزانه هم مردم افغانستان رادرجهت رسیدن به دولت وحکومت کارآمدکمک نمایند؛وهمچنان،راه بیرون رفت موفقانه ومحترمانه خودراازکشورماهموارنمایند.
دراین راستا،بایدبه صراحت ابرازکردکه نیروهای بیرونی مصروف درفراینددولت سازی وبازگردانی صلح وتحقق بازسازی درافغانستان؛زمانی می توانندشکست پرمصرف خوددرافغانستان تلافی ومصدرخدمت به مردم کشورماشوندکه ازمهره های سوخته ی ناکارآمدوفاسدووارداتی خودزیرنام های تکنوکرات ها/مدیران کاردان که کاردانی خودراتنهادرچپاول وغارت کمک های بیرونی واطلاع رسانی به بیرونی هانشان داده اند،دست برداشته،اجازه بدهندعناصرنامرتبط بابرنامه هاوسیاست هایی غیرمفیدآن هابه افغانستان،واردرونددولت سازی وبازسازی شوند.دراین صوت،دونتیجه ی زیررامی توان پیش بینی کرد:نخست،دمیدن خون وروح تازه درساختارلرزان دولت فاسدودرمانده وناکارآمدکنونی.دوم،نیروبخشی به روندبازسازی وکسب حمایت های مردمی درجهت دولت سازی وناتوان سازیی مخالفانیکه غیرازمخالفت وسنگ اندازی درسرراه توسعه وپیشرفت وتامین منافع بیگانگان،کاردیگری ازآن هاساخته نیست.
برای ثبوت این مدعا،بسنده می کندکه تهی دست بودن مجاهدان/مخالفان آن زمان دولت کابل رادردودهه ی پیش که به مراتب محترم تروتوامندترازمخالفان کنونی بودند،درنظربگیریم.محترم ترباین خاطرکه درآن وقت،مجاهدان امتحان سیاست کردن وحکومت کردن رانداده بودند.درحالیکه،برخلاف آن ها،مخالفان کنونی درعرصه ی سیاست وحکومت کردن، امتحان صفری درپیشگاه مردم افغانستان وجامعه ی بین المللی داده اند.بنابراین،لازم به نظرمی رسدکه بیرونی ها،بجای هزینه ی زیاددرادامه ی جنگ وتلاش درجهت کسب پایگاه نظامی درافغانستان،درساخت اردو،نهادهای امنیتی وپولیس واداره ی عامه/بروکراسی کشورماکمک موثرنمایندتابتواننددربرابرشورش هایی درونی ودست اندازی هایی منطقه ی ایستادگی کنند.
زمانیکه هرسه نهادِاداری،لشکری،پولیسی وامنیتی که پایه های دولت، چه دموکراتیک وچه غیردموکراتیک می باشند،دربرابرشورش هاوخیزش هایی درونی کمک گیرنده ازبیرون نیرومندساخته شوند؛دراین صورت،اصل استقلال/خودگردانی دولت وملت وفرایندبازسازیی اقتصادی درکشورما موفقانه میسر،ومی توان امیدوارشدکه بیرونی ها،چه دوروچه نزدیک، درکناردولت وحکومت اصلاح ونیرومندشده ی افغانستان، درجلب حمایت مردم ما موفق ودر نقطه ی پایان گذاشتن به هراس افگنی وتندرویی بی منطق قبیلگی و مذهبی نمای میلان دهنده به آن که ازپیش عامل فرودآمدن نیروهایی آن هابه سرزمین ماعنوان شده بود؛پیروز، ودرواقع می توانندیک کشوردوست وباثبات رادرنقطه ی حساس پیوندآسیایی مرکزی،جنوب آسیاوخاورمیانه شکل بدهند.کشوریکه هم درحل مشکلات درونی خودموفق ازباتلاق بحران مزمن بیرون آمده؛همچنان،به حیث کمک کننده درجهت تامین صلح وثبات منطقه ی وجهانی نقش بازی کند.درغیراین صورت،تعمیق بحران،شکست پرهزینه ی نیروهای بیرونی وبازگشت افغانستان به دهه ی نودِسده ی گذشته که جزتکرارفاجعه چیزی دیگری نمی باشد،حتمی به نظرمی رسد.
0 comments:
Post a Comment