Saturday 20 February 2021

بمنا سبت روزجها نی زبان مادری ووضع نا هنجارزبان پارسی دررسا نه های افغانستان

مسعود که یافت عزوجاه ازلاهور/ تا بید چونورصبحگاه ازلاهور سالارسخن ورا ن به تازی ودری است/ خواه ازهمدان با شد وخواه ازلاهور رهی معیری ابراهیم ورسجی سوم ماه حوت سا ل 1399 درگذ شته های دور ونزد یک واکنون، پرسمان زبان ها وتهد ید به نا بودی شدن برخی ازآن ها به یک پرسمان بسیارمهم وقا بل توجه درسیا ست های ملی، منطقه ی وجها نی تبد یل شده است. اگر به گذ شته دورنرم، درگذ شته ای نزد یک ،پس ازفروپا شی امپراتوریی چند قومی- زبا نی اتحاد شوروی- کمونیستی، پرسمان زبان ها وپیوند آن ها باهویت های ملی- قومی بیشترازپیش بالاگرفت وبه پرسمان داغ جها نی تبد یل شد که سازمان ملل ، بویژه بخش فرهنگی آن هم به اهمیت زبان ها ونگهداری آن ها هم به نقش سازنده ی زبان ها وفرهنگ ها درتا مین مناسبات دوستا نه میان کشورها وفایده ی رسا نی آن ها به صلح وثبات جها نی تا کید ورزید. همزمان با تاکید بخش علمی- فرهنگی سازمان ملل متحد / یونسکوبه نگهداری زبان ها وفرهنگ ها وما نع شدن ازمرگ آن ها،کشورهای هم که به گونه ی زبان شان درگذ شته مورد بی مهری توسط دولت های باصطلاح ملی قرارگرفته بود، نسبت به این پرسمان حسا سیت ودلچسپی بیشتری نشان داد ند. بطورنمونه، کشوربنگله د یش / پاکستا نی شرقی د یروز که تا پیش ازجدای ازپاکستان غربی درروز16ماه د سا مبر1971میلادی ،زبا نش مورد بی مهری حت ادشمنی ای نخبه گان سیا سی- نظامی ای پاکستان غربی قرارگرفته بود، بیشترازدیگرکشورها درباره ی زبان ما دری واهمیت تد ریس وتقویت آن هم درسطح تدریس آن درسا ما نه ی آموزشی- پرورشی هم گفت وگو های عا میا نه کشورها درسازمان ملل توجه ژرف نشان داد. دراین راستا، کشوربنگله دیش اولین کشوری بود که درماه نوامبرسال1999، پیشنهاد خود مبنی برنام گذاری روز21 فوریه بنام روز روززبان مادری را به یونسکو/ بخش فرهنگی سازمان ملل پیش کش نمود. پیشنهاد پیش کش شده توسط بنگله د یش که حما یت انجمن جها نی طرفداران زبان ما دری را نیزبه همراه داشت. بنا برآن، درسی مین نشست عمومی سازمان یونسکوبه تصویب نما یند گان همه کشورهای عضوآن رسید. ازآن روزتا کنون، روز21 فوریه-3حوت به حیث روزجها نی زبان مادری درهمه کشورهای عضویونسکوبرگزارمی شود. طرفه این که، دانشمندان وآگاهان عرصه ی فرهنگی و روانشنا سی آموزشی- پرورشی به این نتیجه رسیده اند که دانش آموزان ودانشجویان بهتروبیشترازد یگرزبان ها درزبان مادری شان می توانند مفاهیم علمی وآموزشی را درک ویاد بگیرند. با اینکه، اهمیت زبان ما دری دردریا فت مفاهیم علمی-آموزشی توسط دانشجویان ودانش آموزان به یک اصل پذ یرفته شده جها نی مبد ل شده است. بد بختا نه، سیا ست کاران متعصب - قوم گرا- فا شیست درکشورهای چند قومی وچند زبا نی نمی خواهند به این واقعیت تلخ تن دهی نمایند. درواقع، گریزسیا ست کا ران متعصب ازپذ یرش اهمیت زبان ما دری د یگران نشانگری بی خبری ونا دانی آن ها ازماهیت وارزش زبان می باشد. دررابطه به اهمیت زبان، لازم است که به سراغ ها نس گیورک گادامردانشمند شنا خته شده ای آلما نی برویم. گادامردانشمندی که درسال1960 ، بانوشتن وپخش مهم ترین اثرخود "حقیقت وروش" شهرت جها نی یافت. کتا بی که درآن پرسیدن، پاسخ دادن، گفت وشنید ودرک متقا بل درشمارپرسمان های می با شد که گادامربه آن ها پرداخته وبه این نتیجه رسیده است که "زبان بهترین روشی است که با آن می توان به معنای زند گی وواقعیت هستی پی برد. بطورنمونه ، اوزبان را بنیاد ناشناخته ها می داند وباوردارد که زبان آخرین افق هستی شنا سی هرمنیوتیک برای فهم وشناخت جهان می با شد. معنای هرمنوتیک دربنیاد چیزی نیست مگر"فهمیدن". درواقع، کسی که قصد شناخت وفهم د یگران را دارد، با ید توان وهنراین را داشته باشد که نخست پیش پندا شته های خود ر ادستکم درهنگام گفتگوبه کناربگذارد وبتواند به سخن مخاطب خود گوش دهد. اوبه این باوراست که هدف ازگفتگونمی تواند صرف شرکت درجدل برای پیروزی درآن چیزی با شد که به سود ما است، بلکه قصد ما یاری رسا ندن به یک د یگربرای نزد یک شدن هرچه بیشتربه حقیقت است. طرف های گفت وگو، درجستجوی حقیقتی هستند که هرکدام به تنها یی قا دربه دسترسی به آن نیستند." برخلاف گفته ی گا دامر، پاکستان البته پیش ازآن افزون براین که نه خواست زبان بنگا لی های خود رابشناسد. بطور نمونه ، درسا ل 1948، درجهت کمرنگ کردن یا ازمیدان بیرون نمودن زبان بنگا لی ها یا اکثریت نفوس آن کشورمبا درت ورزید که نتیجه ی آن دوپارچه شدن آن کشوربود، وترکیه به این نام که همه شهروندان ترکیه ترک هستند، کوشید که ازهویت کرد ها انکارنماید. پرسما نی که برای ترکیه به کابوس تبد یل شده است واکنون می کوشد که به گونه ی ازآن بیرون شود. ازسوی د یگر، پیوند استواری میان زبان وفرهنگ وهویت های ملی- قومی وجود دارد که نا د یده انگا شتن آن می تواند به فاجعه بینجامد. بطورنمونه، پاکستان درسا ل 1948 به بالاکشیدن زبان اردوبه حیث زبان ملی وانکارزبان بنگا لی گام نخست درجهت تجزیه ی خود رابرداشت. باوجود این که، پرسمان زبان چه به حیث زبان مادری وچه به حیث زبان فرهنگی وهویت سازیکی ازستون پا یه های هویت های قومی وملی می باشد، امادربسیاری کشورهای چند زبا نی- چند فرهنگی مورد بی مهری یا دشمنی سیا ست کاران پس مانده ویکسان سازقرارگرفته ومی گیرد. سیا ست وشیوه ی نگرشی نا درست به زبان وفرهنگ که نقش منفی ای آن دربرهم زدن فرایند ملت سازی یک اصل پذ یرفته شده می باشد. نه تنها درضربه زدن به فرایند ملت سازی، بلکه به توسعه ی علم، زبان وفرهنگ هم زیا نبارتمام می شود. به گفته ی علیزاده ی توسی،"اگرزبان راخراب کنیم، ادبیات ازبین می رود، اگراد بیات ندا شته با شیم، زبان نا توان وفقیرمی شود. وزبان واد بیات که ازارزش واعتباربیفتند، قومیت وتاریخ وفرهنگ ماهم دیگرقدرت وغیرت وهمتی نخواهند داشت که بتوانند خود شان را توی این د نیای ازاسب واصل هردوافتاده، زنده وپیشرووسربلند نگهدارند! فرانسوی ها زبا نشان را کتابی می نویسند ولی محاوره ی یاعامیا نه می خوانند. وای به روزی که ماهمه مان بخواهیم هم محاوره ی بنویسیم، هم محاوره ی بخوانیم. هرکسی هرجوری که دلش خواست! هرج ومرج مطلق"! وضعیتی ناهنجاری که درافغانستان سال ها است که ادامه دارد وممکن است تا آینده ی نامعلوم بخاطرنافرهیخته بودن سیا ست کاران ونا توانی نویسند گان وفرهنگیان ادامه داشته باشد. اگربخواهیم زیان رسا نی های نگاه وبرخوردعصبا نی وقبیله گرایا نه به زبان وفرهنگ را بررسی نما ییم، به صراحت می توان ابرازنمود که نمونه ی برجسته پیشِ رومان افغانستان می باشد. درافغانستان، بدو دلیل ،نگاه وبرخورد عصبا نی- قبیله زده با زبان پارسی دری همواره زیا نبارتمام شده است:نخست، پس ازجنگ جها نی دوم که دوره ی کهنه استعمارگری پا یان ودوره ی برآمدن دولت های تازه برخاسته ازشکم آن آغازشد، سران کشورهای تازه سربرآورده اغلبن ازقشرآموزش د ید گان وفرهیختگان بود ند. اصل فرهیخته بودن آن ها ونیازشان به فربه نمودن زبان وفرهنگ ملی،اهمیت هردو را دوچندان ساخت. ازاین رو، فرهنگ سراها تشکیل داده شد تازبان وفرهنگ ملی تقویت واززبان وفرهنگ آقایانِ دیروزدوری گزیده شود. دوم، نافرهیخته بودن زمام دا ران قبیلگی افغانستان ودشمنی پنهان وآشکارشان بازبان پارسی دری زیا نبارتمام شد. دررابطه به اصل نخست، با ید گفت که افغانستان برخلاف بسیاری کشورهای مستعمره، بجای افتادن بدامن استعمارمستقیم، بدامن استعمارغیرمستقیم گرفتارشده بود که ویرانگریی آن درعرصه فرهنگ، زبان، هنروپیشرفت به مراتب زیا نبار ترازافتادن بدامن استعمارمستقیم بود. روشن است که درافغانستان، زمام داران پس مانده وقبیله گرا، درعرصه ی علم وفن آوری به کشورزیان رساند ند و درعرصه ی زبان ، فرهنگ وهنر، به زبان دری زیان های فراوانی وارد نمود ند. زیان ها یی واپس گرایا نه ی که بدوبها نه ی زیرصورت گرفت:نخست، بخاطرتوسعه ی زبان پشتوکه درپاکستان/ زادگاهش روبمرگ داشت واکنون ازنگاه نوشتاری تقریبن جان باخته است. بطورنمونه، روزی ازیک جوان پشتوزبان پاکستا نی پرسان کردم که به زبان پشتونوشته می توا نی یا نه؟ درپاسخم گفت که : نه! بازپرسید م که چرا؟ پاسخ داد که پشتو"برای من نان داده نمی تواند"! دوم، جدا ی انگاری میان حوزه ی فرهنگی- زبا نی ایران وافغانستان. بی خبرازاین که ، زبان وفرهنگ مرزنمی شناسند ؛ وبه گفته ی رهی معیری، شاعرفرهیخته ی ایرا نی، سالارسخن وران به تازی و دری است / خواه ازهمدان باشد وخواه ازلاهور. درواقع، جدا ی انگاری میان حوزه ی فرهنگی- هنری- زبا نی ایران وافغانستان ازنهایت حماقت ونادانی زمام داران تحمیلی ونیمه فرهنگیان قبیله گرای افغانستان حکا یت می نماید. به این خاطر که، آن ها گمان کرده اند که فرهنگ وزبان هم پیرومرزهای مصنوعی کشیده شده توسط استعمارهای کهنه ای روپا یی می باشد. ناآگاه ازاین که زبان ها، فرهنگ ها، د ین ها واید ئولوژی ها نمی توانند تا بع مرزهای جغرافیای ومصلحت های سیا سی حکومت ها شوند. ازجانب د یگر، این نابخردی ازنا آگاهی تاریخی هم الهام می گیرد. البته، ازدونگاه:نخست، هرزبان وفرهنگی حوزه ی تاریخی- پیدا یشی خاصی خود را دارامی باشد وبیا بان گردان تفنگ بد ست و بی فرهنگ نمی توانند درمرزهای آن ها دیگرگونی ایجاد نمایند. بطورنمونه، ازشمال به جنوب، سرزمین فراخی میان خجند درشما ل تاجیکستان وگرد یزدرجنوب افغانستان، وازشرق به غرب،ازتاج قرغن ، یا بخش پارسی زبان دردامنه ی هما لیا، یا درمرزمشترک پاکستان وچین ، تا بحرین، امیرنشین جنوب خلیج فارس، قلمروزبان دری یا پارسی می باشد. ازآن هم جا لبتراین که، تا برآمدن استعماراروپا یی، ازتا تارستان درجنوب روسیه، تاحیدرآباد دکن درجنوب هند وازارومجی مرکزولایت سیکیا نگ چین تا دریای مد یترا نه، زبان پارسی دستکم درحوزه سیاست مداران وفرهنگیان دست بالائی داشت. بد بختا نه، درمنطقه ی میان خجند وآمودریا،بلشویک های جنایت کارروسی به این بهانه که درافغانستان وایران زبان پارسی دری وجود دارد وچه نیازی به وجود آن دراین بخش ازجنوب شوروی می باشد، تامرزنابودی زبان زبان پارسی درازبکستان کنونی به پیش رفتند وزبان نیمه جان دری که درتاجیکستان کنونی وجود دارد، نتیجه ی ایستادگی صدرالد ین عینی ود یگرفرهیختگان تاجیک می باشد؛ ورنه، این حالت نیمه جان هم وجود نمی داشت! ازآن هم غمباررتراین که، درکشورازبکستان تاکنون سیاست پارسی ستیزیی بلشویک ها ادامه دارد! با وجود همه نا انصافی ها وزبان ستیزی ها، زبان دری یا پارسی درتاریخ خود نشان داده است که چه مصیبت ها وفاجعه های را پشت سرگذاشته وزنده مانده است. بطورنمونه،نخست، مورد تهاجم زبان عربی قرارگرفت. پرسما نی که به د ین اسلام ربطی نداشت. به این خاطرکه، دردوره ی خلافت ، خلیفه ها کاری به زبان نومسلمان ها، چه آن های که به زورمسلمان ساخته شده بود ند وچه آن های که به رضایت مسلمان شده بود ند؛ نداشتند. برخلاف، درسال685 میلادی، یعنی 25 سا ل پس ازدوره ی خلیفه ها،عبدالملک ابن مروانِ اموی زبان دری را برانداخت وبه زورزبان عربی را زبان دفتری درخراسان بزرگ ساخت. سیاست زبان - فرهنگ ستیزانه ی که دستاورد آن خیزش شعوبیان دری زبان علیه عرب ها بود.خیزشی که دربیشترازنیم سده بعد ریشه دود مان حکومت گروغاصب اموی را برانداخت وحکومت عبا سیان راروی کارآورد که نیمه عرب ونیمه پارس بود. به زبان روشنتر، به انحصارسلطه ی عرب ها درخراسان بزرگ پا یان داده شد. به گواهی تاریخ ، با پا یان پذ یرفتن حکومت انحصاریی عرب های اموی، دردوره ی عبا سیان، خاندان هایی بویه، صفاری، طاهری، سا ما نی ، غزنوی ، سلجوقی وغوری ، درپارس وخراسان سربلند کرد ند. از خا ندان های نامبرده ، با وجود این که بویه ها، طاهری ها،صفاری ها وسامانی ها دری زبان بود ند؛ ازمیان آن ها، تنها ساما نی ها چنان زبان دری یا پارسی را بالاکشیدند که با دوره ی ساسانی همترازی می کرد، وپس ازآنهاغوری های پارسی زبان درگسترش زبان پارسی وفرهنگ اسلامی درهند کارها یی شایسته ی انجام داد ند. خوشبختا نه، سا مانی ها زبان دری را آنقدرنیرومند ساخته بود ند که خلیفه ی بغداد با بالاکشیدن غزنویان متعصب که به بهانه ی شیعه - قرمطی ستیزی، پارسی زبان هایی آگاه را می کشتند که کشتن حسنک وزیریک نمونه ی بارزآن می باشد هم نتوانستند جلوآن رابگیرد. ازبد رخدادها، با برآمدن مغلان بیا بان گرد، خراسان بزرگ وزبان دری وفرهنگ وهنرشا یسته ی آن زیان ها ی نیست کننده ی رامتحمل شد. ازآنجاکه مغلان، بیا بانگرد وبی فرهنگ بود ند، به گفته ی خواجه نصیرتوسی درزبان وفرهنگ نیرومند پارسی ذوب شد ند. ازجانب د یگر، آل کُرت پارسی زبان که درمرکز خرا سان / افغانستان کنونی حکومت می کرد، ما نع ازبسیاری ویران گری های مغلان شده بود ودرادامه ی آن هاخاندان تموری یا ترک های پارسی زبان شده هم خدمت ها ی به زبان پارسی نمود ند. بد بختا نه، با برآمدن صفویان وقاجاری ها وهم زمان با دومی ها برآمدن افغان ها درخراسان بزرگ، واژه های عربی برزبان دری تحمیل کرده شد. وعلت تحمیل واژه های عربی بزبان پارسی این بود که ملایان زیاد قدرت گرفتند. ملایا نی که افزایش واژه های عربی به دری یا پارسی را نمونه ی رشد اد بی وازنظرمذهبی ثواب می پندا شتند. دردوره ی افغان ها، افزون بررخنه ی بی مورد واژه های عربی به زبان دری، پرسمان د یگری که به نا توان سازیی زبان وفرهنگ دری کمک نمود، گرفتارشدن کشوردردام جنگ های قبیلگی بود. جنگ های کوری که کشورماهنوزهم با پس مانده های ریزودرشت آن ها دست وپنجه نرم می کند. درشرا یطی که، جنگ های قبیلگی مرکزخراسان بزرگ، یا افغانستان را ازنظرفرهنگی- هنری- زبا نی وعلمی ازنفس انداخته بود، درایران هم زمان باجنبش ترک های جوان، انقلاب مشروطه رقم خورد. انقلابی که متا ثرازتجربه ی رنسا نس/ نوزا یی ونهضت روشنگری اروپا یی ونگرش نوبه زبان وفرهنگ وهنربود. باوجود اینکه، انقلاب مشروطه ی ایران شکست خورد، اما نواند یشی درعرصه ی زبان وفرهنگ وهنررونقی بیشتری یافت. البته، بدودلیل:نخست، رضا شاه پهلوی، شاه نوگرای ایران توانست با ایجاد فرهنگ سرا نوسازی را درعرصه ی زبان وفرهنگ تشویق نماید. فرهنگ سرای که اهمیت آن را حکومت آخوند یی کنونی هم انکارکرده نمی تواند. دوم، روشنفکران وفرهنگیان ایرانی ای دانش آموخته درغرب به این خاطرکه ازشکست انقلاب مشروطه وآشوب برخاسته ازآن نا امید شده بود ند، ازپرسمان آزادی وآزاد اند یشی صرف نظرکرده به نوگرای ونوسازیی رضا شاه که همتا یان اودرآغازغرب مدرن ودربخش ها ی ازجهان پس مانده به استبداد روشنفکرا نه یا استبداد منورشهره شده بودند، کمک کرد ند. درحقیقت، فرهنگ سرای رضا شاه پهلوی پس ازدوره ی ساما نی که به حق عصررنسا نس/ نوزای درفرهنگ اسلام وایران بزرگ بود، دومین گام سازنده وسرنوشت ساز درجهت رشد وپیشرفت زبان پارسی به شمار آید. به سخن د یگر، آنچه ما امروزبنام زبان دری یاپارسی نوداریم، تا اندازه ی بسیاری دستاورد فرهنگ سرای رضا شاه پهلوی می باشد. درحا لی که درایران فرهنگ سرای رضا شاه پهلوی مصروف نوسازی وبه روزکردن زبان پارسی بود، درافغانستان زمام داران نادان وقبیله زده به بها نه ی تقویت زبان پشتووجدا ی انگاری میان حوزه ی فرهنگی ایران وافغانستان ، کمربه نا بود کردن زبان دری بستند. سیا ست فرهنگ - زبان ستیزا نه ی که دستاورد آن کمرنگ کردن زبان وفرهنگ دری برای تقویت زبان پشتو بود که درزاد گاهش / پاکستان روبه مرگ دارد! طوریکه د یده شد ومی شود، پا یه نگرفتن زبان پشتووتضعیف زبان پارسی ، افغانستان را در جهل ونا دانی بی سا بقه فرو برد. اگر،امروزافغانستان ازنظرتوسعه وپیشرفت مادی ، فرهنگی ، فن آوری وصنعتی درسطح جها نی ، همتا ی مغلستان،بوتان در آسیا و سوما لی، جنوب سودان درافریقا وجنگلی های امازون درقاره امریکا قراردارد، برمی گرد د به سیا ست هایی علم - فرهنگ وزبان ستیزا نه ی زمام داران قبا یلی تحمیل شده برآن نه عامل های د یگر. خوشبختا نه ، زبان دری همان گونه که باعربی سازیی اموی ها ودسته های بی فرهنگ پس ازآن ها مقا بله کرد وموفق ازآب درآمد، سیا ست دری ستیزا نه ی زمام داران پشتوگرا وقبیله زده ی افغانستان راهم خنثی نموده است. با این که زبان دری ازبسیاری کوره راه ها یی پرخم وپیچ درزاد گاهش گذ شته است، اما با چا لش ها ازگونه ی د یگری روبرومی می باشد که دونمونه ی آن درافغانستان بخاطرنبود فرهنگ سرا ما نند ایران ومصروسیا ست کا ران نافرهیخته مود روزمی باشد:نخست، کاربرد زورمدا را نه وتحمیلی واژه ها یی پشتو درزبان رسمی- دری - درباری افغانستان. دوم، هجوم زبان جها نی سازی یعنی انگلیسی. دررا بطه به اصل نخست، بهتراست یاد آور شوم که نافرهیختگی وقبیله گرای سیا ست کاران ویرانگری ها ومسخ کاری های بسیاری درزبان پارسی درافغانستان کرده است.مسخ کاری های که درعصرگسترش آزاد یی رسانه ها وابزارآگاهی رسا نی به همه، تنها کاری که می کند ایجاد نفرت درمنا سبات قومی درکشورچند قومی- چند زبا نی وزیان رسا نی به همگرای میان قومی بسیارشکننده ی که داریم می باشد نه چیزی دیگری. دررابطه به اصل دوم، این گونه می توان سخن گفت که تنهاراه کارپناه جستن به آیین یا دستورزبان می باشد ودستور زبان دررا بطه به هردواصل نخست ودوم کاربرد می تواند داشته باشد. بطورنمونه، واژه ها ازیک زبان به زبان د یگرازسه طریق وارد می شوند:نخست،ازطریق د ین واید ئولوژی های سیا سی. دوم، ازطریق تجارت ومنا سبات ما لی وداد وگرفت میان کشورها. سوم، ازطریق گسترش علم وفن وصنعت دریک زبان وترویج فن آوری وصنعت وپیدا واروابسته به آن درکشورهای دیگر.اگرواژه های زبان عربی به فراوانی درزبان دری یا پارسی یا فت می شوند، عامل آن را با ید تنها دردی ن اسلام جستجونمود تاچیزهای د یگری؛همچنان،اگرواژه های نومانند:کمونیسم، سوسیا لیسم، لیبرالیسم، هومان یسم، رنسا نس، ما تریا لیسم، فیمینیسم و...درزبان دری رخنه کرده وکاربرد دارند، برمی گردد به اید ئولوژی ها یی سیا سی جهان نو.همچنان، اگرصدها واژه اززبان انگلیسی وارد زبان دری شده است ومی شود، پیوند تنگا تنگ پیدا می کند به رشد علمی وفن آوریی نودرجغرافیا یی این زبان ومنا سبات تجاریی کشورهای انگلیسی زبان باجهان ازجمله افغانستان. درافغانستان هم که عامل هائی نامبرده دررا بطه به زبان پشتویا فت نمی شود، وحکومت های قبیلگی- تاریخ زده بزورکوشید ند ومی کوشند که واژه های ترجمه شده ازفارسی به پشتورا به زبان پارسی بارنمایند. سیا ستی زبان ستیزانه ی که نتیجه ی جز دامن زدن به نفرت درمنا سبات قومی درجا معه چند قومی ما درعصرجها نی سازی دستاوردی د یگری نمی تواند داشته باشد. با توجه به گفته های بالا، روشنی اندازی دردوزمینه سازنده می باشد:نخست، واژه های بیگا نه را زبان ها به گونه ی عادی ونارمل ازخود می کنند نه بزوروفشاربه گونه ی که درافغانستان رواج دارد. دوم، برای این که ماهیت زبان گیرنده ای واژه های بیرونی د یگرگون نشود، آیین یا دستورخود رابرگردن واژه ها یی بیرونی سوارمی کند. بطورنمونه، واژه های که با حرف ها یی ص، ع، ذ، ض، ظ ث، ح درزبان دری کاربرد دارند، همه عربی می باشند. با این که زبان دری دربرا برسازی دشواری ندارد وبسیاری واژه ها یی عربی را یج درپارسی را دا را می با شد؛ با وجود آن ، حا لت روزمرگی پیدانمودن واژه ها یی عربی درپارسی، تلاش درجهت برابرسازی را به گفته مولوی ها "تحصیلِ حاصل"ساخته است. ازسوی د یگر،صدای حرف های عربی را یج درپارسی را پارسی زبان ها د یگرگون کرده اند. بطورنمونه، ض، ظ، ذ ، صدای ز راگرفته وص وث صدای س را گرفته وع هم صدای الف را گرفته است که ازنظرعرب ها نا شناخته می باشند. به سخن د یگر، این سوارکردن دستورزبان پارسی برشا نه وگردن واژه های بیرونی می باشد.عین سوارکاری دستوری برواژه های وارد شده ازد یگرزبان ها درپارسی هم کاربرد دارد. دراخیر، این پرسش را ازهم وطنان پشتوزبان خود می کنم که سیا ست بارکردن واژه های پشتوبر زبان دری چه فا یده ی تا کنون به زبان پشتوداشته است؟ اگردرشهرکا بل یک کتاب علمی به زبان پشتویافت نمی شود، وکتاب ها یی درسی ای را یج در لیسه ها ودانشگاه های کشورماهم که با محتوا وجوهرعلمی- فنی فاصله ی آسمان- زمینی دارد، برمی گردد به چشم پوشی حکومت های قبیلگی - فاشیستی ازپرسمان رشدی علمی ، زبان ، فرهنگ ودانش درکشورجفا کشیده ای ما. برای این که، به بیهود گی سیا ست زبان ستیزانه ی رسمی دررسا نه های حکومتی درافغانستان پی برده شود،بسنده می کند که نگاهی به سخن رانی های کرزی،غنی ونشرات باصطلاح رادیووتلویزیون ملی واکاد می علم ستیز"علوم"انداخته شود! دراین راستا، روزی دریک چاپ خا نه درکا بل روزنامه ی انیس را به خوانش گرفتم. ناگهان درآن، نظرم بد وپرسمان خورد:نخست، سخن رانی کرزی. دوم، بازتاب یک گردهما یی دروزارت اطلا عات فرهنگ. ازسخن رانی کرزی که خیر، به بی دانشی نامبرده همه معترفند وغنی هم که با نواسه تراشی برای خدا به جهل خود مهر تا یید ثبت کرد، اما درگردهما یی وزارت فرهنگ،ازسخنرانی وزیرفرهنگ این عنوان ازهمه برجسته بود: "جامعه ی مد نی جوانان افغانستان"! زما نی که نا آگاهی مسئولان وزارت اطلا عات وفرهنگ را دررا بطه به جامعه ی مد نی و تعریف جامعه ی مد نی وکاربرد آن دریافتم، دانستم که وضع زبان، دانش وفرهنگ درافغانستان درچه سمتی سیرمی نما ید؟ بنا برآن، مسئولیت فرهنگیان ، نویسند گان وروشنفکران می باشد که بکوشند کشوررا ازاین وضعیت غمبارفرهنگی- زبا نی بیرون نما یند.

0 comments:

Post a Comment