اول ماه اسد 1396
آغازبحث های ناقص یا نیمه درباره پدیده های خوب و خراب درافغانستان گرفتارحکومت فاسد ونابکار ودست نشانده ی دیگران وتهدید ات تروریستی وقوم گرای ها وگروه های شبه سیاسی - مذهبی کارآسان وارایه راه حل یامهارآن ها دشواربه نظرمی رسد. ازاین نگاه ، خوب است که مستر غنی را مبتکرکشف ناقص یا نیمه ی دشواری ها وفاقد برنامه درجهت مهارآن ها بنامم. ازاینکه مسترغنی مانند مسترکرزی نه دانش سیاسی دارد، نه دانش اقتصادی ونه تجربه اداری ؛ ونتیجه کارشان هم در 13 سال و نه ماه دوره ی سیاه اولی و دو سال ونه ماه و22 روزدوره نابسامان دومی که مانند اولی توسط آمریکا به مقام ریاست جمهوری نصب کرده شده وبه کمک آن ادامه کارمی دهد، وضع رقت بار کنونی می باشد. پس ، حق دارم که شخص اورا قوم گرا و ایجاد کننده ی احساس وقطب بندی های قومی درمیان دیگرقوم ها وبحران سازبنامم ؛ نه رئیس جمهوری که میتواند به همگرای قومی ، مهارتروریسم وتامین صلح درافغانستان کمک کرده بتواند!
بدون شک، درافغانستان قوم های گونه گون وجود دارند. خوشبختانه ، درهیچ قومی احساس جدای طلبی وانحصارگری جز قبیله های قوم غنی به شمول خودش یافت نمی شود. قبیله های که سران خود فروخته شان دربیشتر ازدونیم قرن به کمک کهنه وسرخ ونو استعمارگری وارتجاع وتوحش پاکستانی درارگ حضورداشتد ودارند ودستاوردی به دیگرقوم ها که خیرحتا به قبایل پشتون هم نداشتند وندارند.اگر در دوطرف خط دیورند یا منطقه تجمع قبایل پشتون ، پس ماندگی فرهنگی وقبیله گرای وتروریسم مذهبی بیداد میکند وازکراچی تا بدخشان رابه کمک نظامی گری وملاگری پاکستان تروریزه کرده است ؛ پس ، بهتراست که به تعریف هویت قومی وضعف فرهنگی وتروریزه کاری های ناشی ازآن بپردازم.
واقعیت این است که ، درجهان تنها یک جامعه ی یک قومی وجود دارد که گورستان میباشد. برخلاف، جامعه های زنده گان جامعه های چند قومی وچند مذهبی با گرایش های متفاوت گه انقطابی وگه همسوباهم می باشند.معلوم است که انقطابی شدن قوم ها پیوند ناگستنی دارد به ستم وبیداد حکومت های قوم گرا مانند حکومت غنی وپیشینیان ناکامش درکشور- ملت ساختن. ازاین رو،بهتراست که به فرهنگ ورابطه آن با سیاست وتقویت سرمایه اجتماعی وفرهنگ های فراگیر- پیشرفته درجامعه ی چند قومی افغانستان تمرکزکنم. درغیرآن، ازشکم فرهنگ پس مانده وقبیلگی مانند فرهنگ قبیلگی ای مسترغنی ، طالبان وتروریسم برمی خیزند! به گونه ی که طالبان وگروه حقانی وداعش به کمک ارتش وملاهای پاکستانی درقبایل پشتون دوسوی مرزدیورند ایجاد وگسترش داده شده اند.
با درنظرداشت گفته های بالا، به تعریف ازقوم وهویت قومی پرداخته نویشته را ادامه وبه راه بیرون رفت ازدشواری های کنونی هم پرداخته آن را پایان می دهم. معلوم است که قوم ها گروههای فرهنگی هستند که دارای شاخص های فرهنگی حایزاهمیتی چون زبان میباشند که درمحدوده های بزرگ یا کوچک جغرافیای زندگی میکنند وبه گذشته خوب وخراب خود احساس تعلق یا پیوستگی سختی دارند. بلی، وقتی که هویت وسرزمین اینگونه قوم ها دراثر تهاجم وغارتگری تفنگ سالاران پیشا مدرن یا استعمارگران عصرمدرن ، اشغال وبزور با دیگر قوم ها به خصوص شهرها درتماس شده و می شوند؛ دوحالت ازخود تبارزمی دهند:نخست ، گوشه گیری وپناه بردن درتعصبات کورمحلی وسمتی یا فرورفتن در خرده فرهنگ؛ دوم، جذب شدن درفرهنگ های بزرگ دارای حضور قدرتمند دربزرگ شهرها ومناطق کناره آن ها. برعکس، تهاجم تفنگ سالاران گرسنه وقبایل پس مانده به مردمان شهرنشین و متمدن باعث پس ماندگی خودشان ومردمان متمدن می شود. پسماندگی ای که نماد آن نخست پس ماندگی خراسان بزرگ درنتیجه تهاجم مغل ها؛ ونماد دوم آ ن پس ماندگی خراسان بازسازی شده - پسامغلی درنتیجه تهاجم قبایل پشتون به کمک هند برتانیه وروسیه تزاری می باشد.
دررابطه به قوم یا قبایل پشتون که خوب است ازآن ها به حیث قبایل یاد نمایم نه قوم ؛ به این خاطرکه تاکنون ازحالت قبایلی گری به قوم متحول نه شدهاند. مثلا، شما به تبلیغات گمراه کننده رادیو کابل توجه نمائید تا دریابید که قبایل را بنام قوم ها یاد می کنند. درواقع، ازروی نادانی تیشه به ریشه حا لت کمر نگ قومی خود می زنند. پس، بهتراست که روحیه قبیله زده گی یا قبیله گری را دریک روحیه فراگیرقومی ذوب کرد تا قوم پشتون جای قبایل را گرفته کمک به حرکت این قوم به سمت جهان نو کرده شود. به این خاطرکه، ماندن درحالت قبایلی برابر به ماندن درقرون وسطی میباشد نه حرکت به سوی عصرنو یا کشور- ملت. متاسفانه، درسیاست تاریک رسمی افغانستانِ دارای تاریخ ناشاد که ناشادی اش زاده سهم بزرگ قبایل درسیاست می باشد، گرایش به قبیله ماندن قوی ترازقوم شدن می باشد. پس، حق دارم این حالت انفعالی- واپس گرایانه را به عقب ماند گی فرهنگی فرهنگیان وسیاسی های پشتو زبان گره بزنم. عقب گرایی که سیاست کاران جاهل دیروز وامروز افغانستان حتا بحث درباره آن را روانداشته ونمی دارند.
ازاینکه جامعه ها سه هویت دارند:هویت محلی،ملی (سیاسی) وجهانی.بنابراین، هویتهای قبیلگی - قومی راهویت ملی یا سیاسی دیگرگون کرده همسازباهویت سیاسی وجهانی می سازد. برخلاف، درافغانستان، سیاست کاران پوک وجاهل قبیلگی نه تنها موفق درتبدیل هویتهای محلی یاقبایلی درهویت قومی نشدند حتابحث دراین زمینه را روانمی دانستند ونمی دارند. همچنان، با مبارزه علیه دیگر قوم های بیرون شده ازهویت محلی وتبدیل شده به قوم ، به دشمنی های میان قومی دامن زده مانع برآمدن ملی گرای سرزمینی وشکل گرفتن کشور- ملت درافغانستان شدند .وقتیکه عدم ظهورملی گرای سرزمینی را با مخالفت دیگر قوم ها با نام افغانستان یا تذکرواژه افغان درشناسنامه / تذکره جمع کنم؛ نامی که دراصل بسیاری قبایل پشتون هم به آن موافق نیستند. یعنی خود را بنام قبیله های خود یاد میکنند نه افغان. بهرحال،افغان به حیث نام یک قوم توسط روسیه تزاری وهند بریتانیا درربع پسین سده نزدهم با پسوند فارسی ستان / افغانستان وجایگزین خراسان چند قومی کرده شد، ونتیجه این شد که ما اکنون افغانستان هم نداریم بلکه مشکلستان داریم.اگر دربیشتر ازدونیم قرن ، حاکمان مزدوروادامه ی دورباطل یعنی رفتن اززیرسایه یک استعماربزیرسایه استعماردیگر ونبود خود گردانی داشتیم واکنون هم همان هارا داریم ، نمایان گراین است که ازملت به معنای سرزمینی شدن بسیار دورهستیم. دوریی که جمع ناسازگاریی ساختارفرهنگی جامعه با ساختارسیاسی ناشی ازادامه حکومت های مزدور وبی خبرازفرهنگ وتاریخ آن هم درزیرسلطه های تحمیلی ای گونه های سیاه، سرخ ونواستعمارگری داشتیم وداریم.خوشبختانه،اکنون انفجاراطلاعاتی ، برخلاف آنگونه حکومت گری های خود فروخته ، بزرگ وخرده هویت هارا زیرنام جهانی سازی پرخاشگرساخته ومی سازد. پرخاشگریی که مسترغنی ازآن بنام انقطاب قومی یاد کرده است.معلوم است که کشمکش های قومی داریم.کشمکش های که بی عدالتی های اقتصادی- سیاسی- اداری به ابعاد آن افزوده ومی افزاید.اینجاست که به تعمق درباره قومیت وهویت وکمک وزیان آنها در مسیرملت سازی سرزمینی - فراقومی وممانعت آنها درمسیر پیشرفت وتحول نیازمبرم احساس می شود.
آری، هم نیازمبرم بدرک مانع های کشور- ملت شدن افغانستان احساس میشود هم احساس ترس ازانحصارگران قبایلی- عنعنوی قدرت و خود فروخته بودن آنها به بیگانگان دور ونزدیک راباعث میشود ونمی گذارد که گام های مهم وسرنوشت سازدرمسیر آینده ی بهتر برداشته شود.واقعیت این است که ،چند قومی بودن افغانستان دراصل هم ممانعت هم کمک میکند به ساختن جامعه پیشرفته - کثرت گرا ومدرن ؛ به شرطی که انحصارگریی قومی- قبیلگی درقدرت که دوام آن دیگرممکن نیست، ریشه کن وبا فربه کردن سرمایه اجتماعی، همسوی درمیان قوم ها ایجاد کرده شود.ازاین رو، افغانستان به تبدیل قبایل پشتون به قوم پشتون ودرادامه ی آن به تقویت سرمایه اجتماعی درجهت برانداختن حکومت داری فاسد- انحصار طلب - نوکربیگانگان ومهار انقطاب قومی ورسیدن به خود گردانی ورسیدن به حالت کشور- ملت مدرن نیازمبرم دارد. منظورم ازسرمایه اجتماعی اعتماد واحترام متقابل میان قوم ها وگروه های سیاسی- مذهبی درکشور می باشد. سرمایه که یافت آن درشرایط کنونی افغانستان بسیاردشوارمی باشد؛ وعلت فقدان آن هم میراث ننگین بی اعتمادی سیاست کاران قبیلگی دیروز وپافشاری سیاست کاران قبیلگی ای امروزبه ادامه آن میراث ناشاد می باشد.روشن است که، درتایید نبود سرمایه اجتماعی درافغانستان مبتلا به انقطاب قومی، بسیار به استدلال نیازندارم وتنها به یک مسأله درگذشته نزدیک استناد میکنم .مسئله ی که قبیله گرای را بسیاربارز درسیاست افغانستان نمایش داد و میدهد.
روشن است که مسأله مورد نظرم رویداد های بعد ازفروپاشی حکومت چپ گرا- مسکویی نجیب الله ورسیدن استاد ربانی ازتاجیک ها به قدرت می باشد. من شاهد بودم که با رسیدن استاد ربانی به ارگ ماتم در پشتون های سیاسی رونما شد. به این خاطرکه، حکومت قبیلگی متکی به کمک استعمارگران سیاه وسرخ جای خود را به حکومت به رهبریی فردی بیرون ازنظام بی حاصل قبیلگی سپرده بود. اگرکابل با رسیدن استاد ربانی به قدرت ویران کرده شد ، بدون شک، درویران کردن آن حس نفرت انگیزقبیلگی ای پشتون های سیاست زده نقش عمده بازی کرد. حس قبیلگی ای که باورها واخلاق دینی بسیاری جهادی های قبیله گرارا هم نیست کرد.ازهمه تاسفباراینکه ، تمام قبیله سالاران به شمول خود غنی ازطریق بخش پشتوی صدای آمریکا وبخش پشتوی رادیوی بی بی سی درجهت منافع پاکستان تبلیغات خود را علیه دولت اسلامی جهادی ها که ریاست آن با یک فارسی زبان بود، صورت دادند. دراین راستا، روزی به بخش پشتوی بی بی سی گوش میدادم که صمد حامد ازمحمدزای ها ومعاون نخست وزیردر دوره ی شاهی گفت که: “ دا دولت افغانی خصلت نلری» یعنی دولتی که رئیس آن یک فارسی زبان می باشد، خصلت افغانی ندارد. وقتی که دردوره حکومت طالبانی نصیرالله بابر، آی اِس آی صمدخان حامد را به اسلام آباد دعوت کرد، فهمیدم که پدرانش نوکرهند بریتانیا بودند وخودش نوکر پاکستان می باشد.
ازهمه خنده داراینکه ، صمدخان حامد ودیگر پشتون ملتی ها حکومت طالبان زیر اداره ژنرال نصیرالله بابر وزیرداخله پاکستان را دارای خصلت افغانی میدانستند وهمین خصلت را درحق حکومت استاد ربانی قایل نبودند. بلی ، درباره خصلت افغانی داشتن حکومت طالبان، ازمسترغنی میخواهم که ازژنرال دوستم معاون اول خود پرسان نماید که نصیرالله بابر چگونه نماینده طالبان را به مزار نزد ت آورد ومعرفی کرد؟ آری، حکومت طالبان درجهت منافع پاکستان ودارای خصلت افغانی بود. شایان ذکراست که، از تبلیغات قبیله سالاران به این خاطریاد کردم که ، استاد ربانی وفرمانده مسعود آماده نبودند که مانند حکمتیاربنیاد گرا وپشتونستان خواهان بارکش پاکستان شوند .بنابراین، مطابق این سخن ژنرال اخترعبدالرحمن ازقبیله یوسفزای و رئیس آی اِس آی دردوره ضیاء الحق که کابل باید به آتش کشیده شود،کابل به آتش کشیده شد! کابل رابه آتش کشیدند، اما موفق نشدند ربانی ومسعود را ازکابل بیرون نمایند.ازاین رو، از تجربه ی کهنه استعمارگری که ازملا وحضرت وپیر وسران قبایل بسیارخوب بهره برداری را یاد داشت درس گرفته ، نظامی های پاکستانی به کمک مالی عربستان، طالبان والقاعده را ساختند وبه جنگ حکومت جهادی هازیررهبریی یک فارسی زبان گسیل داشتند. همه میدانیم که درجنگ وشریعت انگلیسی- پاکستانی ای طالبان، شمالی هم که پایگاه بزرگ تاجیکان بود ویران کرده شد.شایان ذکراست که، درویرانی کابل وشمالی، ربانی ومسعود هم بخاطراشتباهات سیاسی وجنگی خود مقصربودند!
بهررو، ازهمه خنده دارواسفباراینکه، فرماندهی طالبان بدست ژنرال نصیرالله بابر، وزیرداخله پاکستان، رحمن ملک ملک معاونش وکرنیل امام افسر آی اِس آی بود. ازاین که ملی گرای سرزمینی قبیله گرایان صفر وپشتون گرای توخالی شان فربه بود، می رقصیدند که آی اِس آی حکومت جهادی ها به رهبریی فارسی زبان ها را ازکابل بیرون وحکومت پشتون ها را اعاده کرده است.این گونه رقاصی ها را پشتو زبانهای مقیم پشاور وکویته میکردند ؛ وپشتو زبانهای مقیم غرب دربخش پشتوی صدای آمریکا وبخش پشتوی بی بی سی به ستایش ازپیروزی طالبان زیرفرمان وزیرداخله پاکستان درفشانی میکردند تا وطن خواهی خود را به نمایش بگذارند. من که درهمان روزها درپشاوربودم؛ دیدم فخرفروشی پاکان پوک وپوکان پاک را که تشت رسوای پشتونستان خواهی خود را دردریای گند پشاور غرق کردند.
ازقبل معلوم بود که پاکستان پشتونستان خواهان افغان را مسخره می کند، اما فرهنگ سیاسی اینها چنان فرسوده بود که توان فهم مسایل سیاسی- اجتماعی افغانستان و دسیسه گریی پاکستان را نداشتند. مثلا، در اکتوبر 2001، درروم با ظاهرخان ملاقات داشتم ودرحاشیه او دیدم که آی اِس آی همان پشتونستان خواهان افغانی- طالبانی را در اطراف اوهم جابجاکرده این باوررا خلق کرده بود که درجهت اعاده حکومت پشتون هاکارمی کند؛ وشخص ظاهرخان هم متأثر ازاین گونه توطئه گری شده طالبان قندهاری را ستایش کرد.همین که ستارسیرت کاندید ظاهرخان برای حکومت انتقالی بود وکرزی کاندید آی اِس آی وخلیلزاد به حیث نماینده ی سیا / سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا حامی کرزی بود، وشخص شاه سابق درگردهمای بن بتاریخ پنج ماه دیسامبر2001 ، برای ریاست جمهوریی سیرت ایستادگی نکرد، بیانگر قبیله گرای اش بود نه ضعف شخصیتش که بدون شک دارای شخصیت ضعیف هم بود. بلی، قبیله گرای ظاهرخان موقع نداد که کمک به ریاست جمهوری یک سیاست مدار ازقوم ازبک نماید.
بعد ازرئیس دوره های انتقالی وموقت ورئیس جمهورشدن کرزی ، خود کرزی وتیمش که همه از آی اِس آی ها بودند، درداخل جاده سازی برای بازگشت طالبان را شروع کردند.البته که حضورجهادی های مخالف پاکستان درحکومت کرزی به مذاق آی اِس آی برابرنمی آمد؛ وکرزی وباداران امریکای- پاکستانی اش چاره ی غیرازپذیرش آنها نداشتند.دراین رابطه، رابرت گیتس ، وزیر سابق دفاع آمریکا درکتاب خود(وظیفه) نوشته است که:” کرزی تأکید داشت که خطراتحاد شمال بیشترازخطرطالبان می باشد.” درواقع، حمایت کرزی ازطالبان بیانگروفاداری اش به منافع پاکستان ودشمنی اش با منافع افغانستان می باشد.اگرکرزی واتمر وزیرداخله اش وعده ی دیگرازحکومتی های او نخست طالبان را زیرفرمان آی اِس آی به جنوب آورده ودرگام دوم به شمال انتقال دادند،زاده وفاداری شان به قبیله سالاری مورد نظر پاکستان ودشمنی با منافع ملی افغانستان می باشد.
متاسفانه، مسترغنی هم در دوسال ونه ماه وبیست دوروزحکومت داری اش کاری بهتر ازکرزی وتیمش درجهت دفاع ازمنافع مردم افغانستان نکرده است. مثلا، با ثبات وغیرطالبانی ساختن شمال برای پاکسازی طالبان ازجنوب وضربه زدن به سیاست افغانی پاکستان ، بهترین راهکاربود. افسوس که مسترغنی ومشاور امنیتی ورئیس امنیتش علیه آن عمل کردند واکنون حکمتیارراهم خریده دراین پروژه پاکستانی شریک ساختد! ازاین رو،به صراحت میتوانم بگویم که افغانستان به حیث یک دولت پوشالی توسط هند بریتانیا وروسیه تزاری درربع پسین سده ی نزدهم ساخته شد؛ وازعبدالرحمن خان تا کنون ،توسط امیران وحاکمان خود فروخته ی وابسته به اجانب اداره وگامی درجهت تبدیل قبایل به قوم وبا تقویت سرمایه ی اجتماعی یا اعتماد واحترام متقابل میان پشتو زبانها وتاجیک ها، هزاره ها، ازبک هاوپشه ی هاو...برداشته نشد ،تا اکنون دارای کشور- ملت که خیردارای حکومت خود گردان می شدیم.
بنابرآن، بهتراست که درباره فقدان سرمایه اجتماعی ومخالفت ها یا مانع ها درسرراه آن بررسی به عمل آورده شود. بلی، فقدان سرمایه اجتماعی درافغانستان چند قومی برمیگردد به کاربرد نامردمی ای سیاست وقدرت در دیروز وامروزافغانستان.روشن است. وقتی که ازکاربرد نادرست قدرت وسیاست درافغانستان ونقش آنها در ایجاد مانع ها درسرراه ایجاد سرمایه اجتماعی سخن به میان می آید،ناگزیر انحصار قدرت درسران چند قبیله آن هم خدمت کار کهنه - سرخ- نو استعمارگری وتباه کاریی پاکستان دراتحاد با مذهبی گریی تاریک وتعصب قبایلی ازجنوب افغانستان علیه همه غیرپشتون ها بهخصوص تاجیک ها خود نمای می کند.شایان یاد آوری میدانم که ادامه یافتن قدرت به گونه ی انحصارگرانه و قبیلگی هم قوم گرای را فربه کرده ومی کند هم مانع قوم شدن قبایل پشتون هم ایجاد احترام واعتماد متقابل میان آنها ودیگرقوم های افغانستان شده ومی شود.
افزون برآن، روحیه قبیلگی درسیاست تنها انحصارگرقدرت نیست بلکه فرصت طلب هم می باشد. مثلا، مسترغنی برای بهره برداری ازپایگاه قومی ژنرال دوستم اول اورا به حیث معاون اول خود برگزید ودوم باتمرکزافراطی قدرت درارگ ، صدای اعتراض اورا به آسمان بلند کرد.درادامه انتقاد دوستم ازتمرکزقدرت درارگ، وقتی که آقایان عطامحمدنور ومحمد محقق با آقای دوستم دست به ائتلاف زیرعنوان نجات افغانستان زدند، به حیث واکنش، مسترغنی ازانقطاب قومی یاد کرد.ازاین رو، اگرائتلاف یاد شده را انقطاب قومی بنامم که ممکن است نباشد.پس،ازمسترغنی میخواهم بپذیرد که خودش پایه گذارانقطاب قومی درافغانستان چند قومی شده است.اکنون که افغانستان گرفتارانقطاب قومی به گفته ی مسترغنی شده است،پرسان این است که راه بیرون ازآن چیست؟
درباره راه بیرون رفت ازانقطاب قومی ، خد مت مسترغنی عرض نمایم که وداع گفتن به انحصار قدرت،پذیرش صادقانه ی کثرت گرای وفربه کردن سرمایه اجتماعی تنها راه کارپیش روباید پذیرفته شود.راه کاری که اکنون مسترغنی را آماده پذیرش آن نمی بینم. بلی، مهم نیست که مسترغنی راه کاریاد شده قبول نماید یارد نماید. واقعیت این است که ، افغانستان دراثر جنگها وانفجارطلاعاتی وارد عصرمدرن شده است.متاسفانه، تنها مسترغنی وهمکارانش وارد عصرمدرن نشده اند.همین که مسترکرزی ومسترغنی وتیم های آنها به کمک جورج بوش وتونی بلیر، دوجنایت کاربین المللی ، قانون اساسی افغانستان را تمرکزگراساختند، هدف شان برگشتاندن این کشوربدبخت به عصر عبدالرحمن خان بود.اگرتروریسم ازقبایل پشتون به کمک پاکستان برگشته وبزر گان دیگرقوم هاخواهان پایان تمرکزگرای شده اند، علت عمده آن تمرکزقدرت وانحصارطلبی ارگ نشینان دیروزوامروزمی باشد. بنابراین،توزیع شناسنامه، مردم شماری، تعیین واحد های اداری براساس شمارمردم،پارلمانی کردن نظام سیاسی تنها کارهای میباشند که هم سرمایه اجتماعی را فربه میکنند هم افغانستان را ازتهلکه بیرون می نمایند.درغیرآن،مسترغنی باورنماید که به سوی ترکستان میرود نه مکه. برای اینکه مسترغنی به مکه برود نه به ترکستان، به او وتیم متعصبش میگویم که ازدموکراسی وحکومت فدرال آمریکا یا بادار خود درس گرفته نتوانستید وافغانستان رابحرانی وتروریسم وارداتی ازپاکستان را تقویت کردید. پس، به نفع شما وافغانستان میدانم که ازتجربه سیاسی پاکستان بهره برداری نمائید. مثلا، درپاکستان،65 درصد پنجابی، 20 درصد سندی، 8 درصد پشتون ، 5 درصد بلوچ وبقیه هم قومیت های کوچکترزندگی می کنند. درهمین پاکستان، فاروق لغاری ازبلوچ ها،غلام اسحق خان ازپشتون ها وآصف زرداری ازسندی ها باوجود اقلیت بودن قوم های خود رئیس جمهور شدند، اما ریاست جمهوری استادربانی را پشتون هاکه نفوس شان درافغانستان به مشکل به 30 درصد می رسد، نه پذیرفتند وبسیاری با سوادان وسیاست کاران آنها هواخواه طالبان هم شده قوم خود راعقب مانده ،پرورش دهنده وحامی تروریسم هم معرفی کردند..
0 comments:
Post a Comment