بخش نخست
ابراهیم ورسجی
پنجم عقرب 1395
مدتی می شود که پرسش یاد شده را دوستان زیادی با جمله بندی های متفاوت ازمن کرده اند ومن هم بخاطر کمبود وقت نتوانستم درزمینه پاسخ دهم. امروز کاری داشتم که آن را نتوانستم انجام دهم ، بنابرآن ، کوشش می کنم که دروقت میسر شده به پاسخ پرسش های دوستان بپردازم.
واقعیت این است که ، برای شکل نگرفتن دولت درافغانستان در 16 سال گذشته با وجود سرازیر شدن کمک های زیاد وحضور نظامی ناتو وجنگش علیه طالبان ، علت های زیادی وجود دارند که جای بحث درباره همه آن ها نیست.ازاین رو، به بررسی عمده دلیل ها یا علت های می پردازم که نگذاشتند هم دولت درافغانستان شکل بگیرد هم تروریسم به این کشور دارای تاریخ سیاسی - نظامی نا شاد بر گردد.
معلوم است که ، علت های زیر ؛ مهم ترین مانع های شکست دولت سازی درافغانستان می باشند: نخست ، ادامه ی دور باطل افت وخیز افغانستان بدامن قدرت های خارجی ؛ دوم ، حضورگرم سیاست کاران مزدور ووطن فروش درمیدان سیاست؛ سوم، گذشته نگری سیاست کاران مزدور و آینده نگر نه شدن شان ؛ چهارم ،تنوعات قومی ووارد شدن توده ها بخاطر جنگ به میدان سیاست ؛ پنجم ، عدم برآمدن سیاست مدا ران ومد یران نوگرا؛ ششم ،شکست بنیاد گرای وبیرون شدن تروریسم از شکم آلوده آن.
دررابطه به اصل نخست ، باید ابراز نمایم که افغانستان بخاطرحکومت های مزدور- قبیلگی هم نتوانست تفکر مدرن را جایگزین تفکرسنتی کند هم نتوانست از دور با طل زیست در ساحه نفوذ قدرت های بیرونی رها شود. معلوم است که ، ماندن درجهان قدیم رابطه نزدیک دارد به بیرون نه شدن افغانستان ازهمان دور باطل. مثلا، روسیه تزاری وهند بریتانیا درسال 1880 میلادی ، از ظهور آلمان زیررهبری بسمارک در اروپا یا مرکز قدرت های جهانی ترسیده درجنوب ومرکز آسیا تفاهم کردند که نتیجه تفاهم آن ها تبدیل نام خراسان به افغانستان ودرواقع ایجاد زندانی سر کشوده به زندان بانی عبد الرحمن خان بود.
نگاهی به تاریخ ، نشان می دهد که زندان سرکشوده ومحروم نگهداشتن زندانی ها ازعلم ودانش مدرن تا تجزیه هند وبرآمدن پاکستان درسال 1947، درزیرسایه هند برتانیا ماند وبا رفتن برتانیه ازنیم قاره هند،زمام داران مزدور مخالف منافع مردم ، حلقه ی غلامی شوروی را درجای حلقه ی غلامی هند برتانیان به گردن گرفتند؛ وبا فروپاشی شوروی هم، دیوار های زندان سر کشوده درهم ریخت وقوم های گونه گون با دسته های مسلح جهادی وملیشگی شان وارد میدان سیاست شدند ؛ وپاکستان هم تا که توانست با بهره برداری از اوضاع منفی ایجاد شده به کشمکش های قومی- گروهی وتروریسم دامن زد.
طرفه اینکه ، امریکا که کمر پاکستان را بسته بود تا بنام جنگ علیه تجاوزارتش سرخ درافغانستان کانال تباه کاری شود. متاسفانه ،با فروشی شوروی وحکومت دست نشانده اش درکابل، افغانستان را فراموش کرد.فراموشی ای که پاکستان را باورمند ساخت که بادار افغانستان را به غلام حلقه به گوش تحفه داده است ؛ وغلام بی عرضه هم اول کابل را با جنگ های درمیانی دسته های جهادی وملیشگی ویران کرد وبعد تر هم طالبان والقاعده را ساخت تا تروریسم را جهانی کند که کرد وبنام جنگ علیه تروریسم ،امریکا را به افغانستان برگشتاند تا دالروکمک نظامی بگیرد که گرفت.
اگرچه ، تشریف آوریی امریکا و انگلیس بنام جنگ علیه تروریسم بتاریخ 7 اکتوبر2001 ، منجر بدو ذهنیت منفی شد:نخست ، نوکران کهنه کار وقبیله اندیش را باورمند ساخت که بادارقبلی آمده وکمک به احیای نظام عبدالرحمن خانی می کند؛ دوم، پاکستان که ازهمان آغازغلط فکر کرده بود، کمر به کارشکنی دربرابر باداران خود بست که باز سازیی طالبان والقاعده وایجاد طالبان پاکستانی بهترین ابزارش درکارشکنی یاد شده بودند ومی باشند. ازهمه تاسف بار این است که ، امریکا وانگلیس که وارد برهه ی سوم دور باطل ساختنِ افغانستان شده بودند ؛ بدومسئله کمتر توجه کردند: نخست ،ترکیب قومی افغانستان ووارد شدن توده های قومی درمیدان سیاست ، به کهنه اندیشان خدمت گار آن ها اجازه نمی داد که این کشوررا به گذ شته بر گردانند؛ دوم، به کارخانه تروریست پروری پاکستان علیه خود شان ومردم افغانستان کم بهاء دادند. کاریکه شایسته ی قدرت های بزرگ نبود ونیست!
باتوجه به آنچه که گفته شد، دولت سازی درافغانستان نیازمند جدی دو پدیده زیر می باشد: نخست ، سیاست مداران ومدیران فراقومی اندیش ؛ دوم ،ایجاد حزب های سیاسی سرزمینی تا جای گروه های با صطلاح جهادی وبقا یای نیمه جان گروه های چپی دیروز را که کله شان را زیر سر طالبان ومسایل سمتی وقبیلگی پنهاد کرده بودند، بگیرد.درچنان شرایطی ، درست است که امریکا احیای دورباطل پرکردن خالیگاه شوروی را شروع کرد، اما مهره هایش به تناسب مدرنیسم امریکا وتغییرات رونما شده درافغانستان ساز گار نبود ند ونمی با شند.
از سوی دیگر، درپس بحران های ناشی از نهضت های خود گردان واستعمار زدا درمستعمرات، رهبر ان کاریزمه / فرهمند ظهور کردند وتوانستند که کشور های تازه استقلال گرفته ودرحال بحران را نظم وسامان بخشند. متاسفانه ، نه جهاد مخالف شوروی درافغانستان توانست رهبران سیاسی کاریزمه / فرهمند تولید نماید ونه جنگ امریکا علیه تروریسم توانست رهبران کاریزمه / فرهمند که خیر، حتا رهبران قابل تایید 10 در صد مردم را تولید نماید. بله ، کرزی وغنی ، مهره های که امریکا، انگلیس وپاکستان ، ساختند تا افغانستان بحران وتروریسم زده را مدیریت نمایند، توان اداره یک بخش داری / علاقداری را هم ندارند.
افزون برناتوانی کرزی- غنی درمدیریت جامعه بحرانی افغانستان ، پاکستان هم با کمک رسانی به تروریستان به توسعه وتعمیق بحران وتروریزه کردن افغانستان فزونی بخشید. فزونی بخشید نی که امریکا وانگلیس ازکنارآن سرسری گذ شتند. پس، می توانم بگویم که چهار عامل زیر باعث شکست دولت سازی درافغانستان شد ند: نخست، فقدان توان سیاسی واداری درکرزی وغنی وعبدالله؛ دوم، گذشته گرای نه آینده نگری شان ؛ سوم ، فعال ماندن کارخانه تروریست پروریی پاکستان وسرسری گذ شتن امریکا وانگلیس ازکنارآن ؛چهارم، غارت کمک های امریکاواروپا برای بازسازی اقتصادی ودولت سازی توسط حکومتی ها ازکرزی تاکنون ؛ کمک کرد به ایجاد فاصله میان مردم وحکومت ؛ وپاکستان وشاخه ریشواش یعنی طالبان ازفاصله یادشده بهره برداری خوب کردند که نماد آن جنگ وتروریسم جاری درافغانستان می باشد. ادامه دارد