Sunday, 28 February 2016

نگاهی به فرهنگ خشونت درافغانستان وراه کارهای غلبه برآن
نویسنده: ابراهیم ورسجی
مردم افغانستان نزدیک به چهاردهه است که باجنگ ، تروریسم و خشونت که دستاورد آن ها فقر، بیکاری،اعتیاد، آوارگی ، فرارجوانان به غرب وحکومت فاسد- نابکارپیشتروکنونی می باشد، دست وپنجه نرم می کنند. روشن است که ، چهاردهه جنگ ، تروریسم، خشونت وآوارگی ، بیشترین تاثیرمنفی وناگواررا برفرهنگ افغانستان بطورعام وفرهنگ سیاسی آن بطورخاص گذاشته است. ازاین رو، لازم است بحث وبررسی همه جانبه صورت گیرد تا روشن شود که خشونت چیست وتا چه اندازه برفرهنگ افغانستان چه فرهنگ عامه وچه فرهنگ سیاسی آن تاثیرمنفی گذاشته وخاستگاه وعلت های آن چیست؟ برای پاسخ دادن به پرسش یاد شده ، بهتراست که نخست تعریفی ازفرهنگ پیش کش کرده شود. معلوم است. زمانیکه فرهنگ تعریف شود، آنگاه مرزکشی میان فرهنگِ خشونت وفرهنگِ دورازخشونت یا فرهنگِ مدنی آسان ترمی شود.
درحالیکه ، بحث ها ورای زنی های بسیاری درباره ی فرهنگ صورت گرفته ومی گیرد، اما تعریف جهان شمول ازفرهنگ تاکنون ارایه نه شده است. جالب این است که ، یونسکو/ بخش فرهنگی سازمان ملل متحد هم که درآن همه کشورهای جهان نمایند گی دارند ، موفق به تعریف همه پذیرازفرهنگ نه شده است. با اینکه ، ارا یه ی تعریف جهان شمول ازفرهنگ دشواربه نظرمی رسد ، اما برای سیاست مداران ودولت های ملی وشبه ملی ای اغلبا افتاده دردام ذهنیت فاشیسم ونازیسم ، یا کثرت گرا گریز به گونه ی ملی گرایی تندرو، سرسری انگاروانحصارگر- سانسورگر، تعریف فرهنگ دشوارنمی باشد. ازاین رو، تعریف های سیاست زده ی ملی وشبه ملی ازفرهنگ زیاد داریم . تعریف های ازفرهنگ که باتوجه به سیاست زدگی اش هرچه می تواند باشد ، اما نمی توا ند فرهنگِ انسا نی - ملی- جهان شمول باشد.
بنا براین ، نخست به تعریف فرهنگ ازدید مردم شناسانه نه سیاست مدارانه پرداخته آنگاه به مرزکشی میان فرهنگ خشونت وفرهنگ مدنی وبحث درباره ی متحول کردن اولی بدومی می پردازم. دراین راستا ، کلیفورگیرتز، مردم شناس برجسته، فرهنگ را چنین تعریف می نماید: "فرهنگ برالگوی نهفته درنهاد ها که بصورت تاریخی انتقال یافته است دلالت می کند. نظامی ازبرداشت های به ارث رسیده که به صورت های نماد ین بیان شده است. فرهنگ نه تنها به ما کمک می کند که خود مان را تعریف کنیم، بلکه درعین حال وسیله ی است که آدمی ازطریق آن شناخت خود اززندگی ونگرش های مربوط به آن را مباد له می کند وتداوم می بخشد." دراین تعریف، فرهنگ میراث مادی - معنوی- تاریخی شناسانده می شود که ملیت ها وملت ها ازنسل های دیروز گرفته به نسل های امروز وفردا انتقال می دهند تا گذشته شان را به آینده شان گره زده با بازنگری وبه روزکردن آن وسازگارساختن آن با نیازهای عصروزمان ، آینده ی درخشانی را برای خود رقم بزنند.
با درنظرداشت تعریف ارایه شده ازفرهنگ ، می توان به فرهنگ خشونت وتعویض آن به فرهنگ منهای خشونت یا فرهنگ خشونت زدای- مدنی شده پرداخت وکمک کرد به برآمدن افغا نستان منهای جنگ ، تروریسم وخشونت. روشن است که ، درفرهنگ عامه وفرهنگ سیاسی افغانستان ، عامل های خشونت زا وخشونت گریز، هردو وجود دارند. عامل های که کود تای 26 سرطان 1352وکود تای ثور 1357 وتهاجم ارتش سرخ وجنگ های مخالف آن بنام جهاد به کمک امریکا ازطریق پاکستان وشرارت پاکستان وکمک آن به برآمدن وادامه ی تروریسم طالبان درجهت پاکسازیی جهادی نماهای مسخ شده ی خودش ، به ژرفنا وفراخنای جنبه ی خشونت زای آن افزوده است. افزون به رخ دادهای خشونت باریاد شده ، درپیش وپس ازآن ها، کینه ها ونفرت های انبارشده ازبیداد وخشونت گریی حکومت های ستمگر درفرهنگ افغانستان وجود داشت که معه ی من وتو ، ما وشما، مرد سالاریی نامهربان- خودسر نسبت به زن ها وارزش ها وضد ارزش های مانند: انتقام گیری وبخشایش ، داد وگرفت دختران برای صلح های نا پایدار- دروغینِ میان قبیلگی که چیزی کمترازبردگی نداشت وندارد ، کم یا زیاد حضورداشتند وهنوزهم دربخش های ازاین کشورنگون بخت حضوردارند.البته که ، ازمن وتو وما وشما ، یا ماودیگران ، تفاوت های زنان بامردان ورفتارهای خشونت آمیزجاری بازنان که منجربه خود سوزی وفرارزنان ازآزارواذیت های خا نواده گی وازدواج های اجباری وازدواج های خرد سالان با بزرگ سالانِ کته شکم خُرد مغزبخاطرفقروناداری یارسومات تاریخ گذشته ومنحط، هویت های متکثرقومی- قبیلگی- مذهبی- سمتی- زبانی- تفاوت های ترسناک جنسی مراد است . وقتیکه ، حضور چنان هویت ها ، تفاوت ها وروحیه ی انتقام گیری وبخشایش درخرده فرهنگ ها وفرهنگ بزرگ افغانستان را باخشونت ناشی ازتهاجم بیرونی وجنگ های گروهی - درونی وتروریسم ناشی ازاسلام نظامی- ملایی - طا لبانی پاکستان وبطورهمگانی جایگزین ایدئولوژی جنگ علیه تروریسم بجای ایدئولوژی حقوق بشروایدئولوژیی انسان گرایی جمع کنم، هیولای بزرگی ایجاد می شود بنام خشونت - انتقام گیری- انسانیت ستیزی که درپیدایش وگسترش آن بدرجه های گونه گون ، هم مردم ، هم حکومت گران ، هم برداشت های ترسناک ازدین بویژه ازفقه ، هم تروریستانِ باصطلاح شریعت مداری وارد شده وشونده ازپاکستانِ دارای سیاست کاران، نظامی ها وملاهای منا فق - دوگانه با ، هم بازی گران فرامنطقه ی اغلبا مدعی حمایت ازدموکرای - حقوق بشرو تروریسم ستیزی مسئولیت بدوش دارند.
اکنون که ، مردم ، حکومت گران ، جنگ سالاران ، قاچاق بران مواد مخدر،دزدان آ ثارتاریخی- فرهنگی وکالا، نهاد کاران فاسد غیردولتی ، تروریستان ، فرهنگ ضرب زیدُن ملاها ودست اندازی های قدرت های بیرونی درگیردرجنگ علیه تروریسم بدرجه های متفاوت درایجاد فرهنگ خشونت یا خشن ساختن وخشونت زده کردن فرهنگ افغانستان کوتاهی بدوش دارند. پس، لازم است که ازخشونت وعامل های کمک کننده ی آن یادی وتعریفی کرده شود. ازاین رو، نخست ، خشونت را تعریف می نمایم همچنان که فرهنگ را تعریف کرده ام . ساده ترین تعریف ازخشونت این است:عملی که شامل آسیب رساندن ، زخمی کردن یک انسان یا موجود زنده به گونه ی بدنی ولفظی می شود. برخی هم با توجه به متوسل شدن انسان ها به خشونت گسترده ی فردی- گروهی- دولتی، به این باورشده اند که انسان ها ما نند حیوانات، خشن هستند وخشونت بخشی ازماهیت وطبعیت حیوانی انسان ها می باشد. به سخن دیگر، خشونت ، بخشی ازساختارزندگی فردی واجتماعی انسان ها وتاریخ آن ها می باشد؛ و سابقه ی رفتاروگفتارخشونت بارونرمش آمیزانسان ها نشان می دهد که آن ها به ندرت برای خوراک یا بخاطر تهدید یک دیگرکشی- یک دیگرآزاری می کنند. برخلاف ، آن هاهمیشه یک دیگررا به دلیل نفرت، تعصب های مذهبی- قومی، وسیاست کشتند ومی کشند. کشتارها وترورهای که اکنون ازلیبی تا افغانستان به گونه ی برجسته دیده می شوند.
درزمینه ، هانا آرنت، می گوید: " قدرت وخشونت مخالف هم می باشند. جای که یکی حکمفرمای می کند ، دیگری غایب است. خشونت درجای ظاهرمی شود که قدرت نیست یا قدرت درخطر است ( مانند: افغانستان ،عراق، سوریه ، یمن ، صومالی، لیبی وبخش های ازپاکستان). ازخشونت نباید بجای قدرت استفاده شود. قدرت ازروابط انسانی سرچشمه می گیرد ودرهمکاری با جامعه نقش بازی می کند.اما خشونت می تواند همواره قدرت را خراب کند." به طورنمونه ، ازلوله ی تفنگ موثرترین فرمانی که صادرمی شود منجربه اطاعت مطلق می شود ( مانند اطاعتی که کود تاچی های دوره ی جنگ سرد وتروریستان مذهبی- کنونی ازمردمان زیرسایه ی تفنگ وتروریسم خود می خواستند وخواهند). قدرت ازخشونت خلق نمی شود؛ چرا که قدرت درطول تاریخ بوده است وکم یا زیاد مشروع هم بوده است. البته، که قدرت همیشه مشروع نبوده ونمی باشد ونمی تواند باشد.مانند قدرت دولت های کنشگردراغلب کشورهای مسلمان که بخاطرکاربرد نامشروع قدرت، تروریسم وخشونت بی حد وحصرکنونی را تولید کرده اند. روشن است که ، تعریف ازخشونت وپیوند آن با ضعف یافروپاشی قدرت؛ ایجاب می کند که ازقدرت هم تعریفی ارایه کرده شود. ازاین که ما درقرن 21 زندگی کنیم وتعریف وکاربرد قدرت هم دیگرگون شده است. پس، تعریف امروزین قدرت نیازمبرم می شود.اکنون که ما با قدرت کهنه نه که با قدرت نو یا هوشمند سروکارداریم ،لازم است که تعریف ازقدرت هوشمند پیش کش نماییم.دراین راستا، جوزف نای ، ازقدرت هوشمند این گونه نام می برد: " خوانشی قرن بیست ویکمی قدرت هوشمند ، درشرا یط نوپدید، پراکند گی قدرت وخیزش دیگران، نه پیشینه یا تداوم سلطه بلکه شیوه و راه های برای ترکیب منابع درفرایند تبدیل آن ها به راهبردهای قدرت هوشمند را ترکیبی ازقدرت تحت زور وتطمیع یا قدرت نرم ، جذب وترغیب تعریف می کند.اوقدرت هوشمند را برای اشاره به ترکیبی ازقدرت نرم وقدرت سخت وتبدیل آن به راهبردهای موفق بکارمی برد." قدرتی که مشروع است ؛ البته درموجود یت حکومت قا نون و امکان مشروع کردن قدرت نا مشروع هم درمیان است، ولی مشروع کردن خشونت نا محتمل می باشد. به سخن دیگر ، خشونت هرچند موجه ، اما نمی تواند مشروع باشد. به گفته ی آرنت: "خشونت طبیعی نیست ومصنوعی وابزاری است."واقعا، مصنوعی وابزاری بودن خشونت بیشترازهرجای دیگری خود را درافغانستان ، سوریه ، عراق ، صومالی ، جنوب سودان و... به نمایش گذاشته ومی گذارد ؛ وعلت چنین نمایش دهی هم ؛ نخست ، عامل بیرونی ؛ ودوم ، عامل درونی می باشد. به طورنمونه ، پیش ازکود تای ماه ثور1357 وبدنبال آن تهاجم ارتش سرخ ، افغانستان ، خشونت گرایی وسرکوب گریی حکومت باصطلاح جمهوریی دست نشانده ی مسکو وواکنش تاحدی خشنی سازمان های اسلامی را داشت، اما کودتای ثور به عمق خشونت حکومتی افزود که واکنش دربرابرآن خیزش های مذهبی- مرکزگریز ودرنتیجه برخورد فکری- بدنی یا بیشتربدنی وکمترفکری کمونیسم واسلام افغانی بود.
افزون برآن، زمانیکه حماقت ها وتوحش های تره کی - امین ، به گستره ی خشونت ها وخیزش های گروهی وکشتارهای حکومتی افزود. درواقع ، رهبریی وقت مسکوچنین دریا فت که منافعش درافغانستان به خطرافتاده است. ازاین رو،بتاریخ 27 ماه دیسامبر1979، دست به تهاجم نظامی علیه افغانستان زد. تهاجمی که باعث جنگ سرد میان مسکو- واشنگتن ، کمک گیریی مالی- نظامی ای پاکستان ازامریکا ومتحدانش وتشویق خیزش های مذهبی- تندرو- بی منطق درافغانستان زیرنام وشعارجهاد شد.اینجاست که ، هیولای خشونت درافغانستان بیشترازپیش وارد میدان شده کشورما را درخود پیچید. درخود پیچید نی که تاکنون ادامه دارد وازمردم عادی بیشترقربانی می گیرد. بنا براین ، لازم است تا پیوند میان قدرت وخشونت کاویده شود.ازاین لحاظ که ، قدرت مشروع وخشونت اجتناب ناپذیروغیرمشروع می باشد. پس، لازم است که ازپیوند هردو درافغانستان پرده برداشته راه های بیرون رفت ازآن کاویده ودرجهت عملی کردن آن مبارزه ی نرم وسخت کرده شود.
درپیوند با خشونت ، فرهنگ خشونت زده ومهارآن ها یا تبدیل آن به فرهنگ مدنی ، دشواریی مزمن افغانستان همواره این بوده است که حکومت های مشروع- مردمی نداشته است ؛ وحکومت های نا مشروعش هم همواره به جای آینده نگری به زنده کردن گذشته ی ناشاد خود کوشیده اند که تاکنون ادامه دارد. روشن است که باید چنان می کردند؛ به این خاطرکه، تاریخ وسیاست دروغین درآینده نگری پذیری آشکاروغش کاران سیاسی - زورگوی متکی به بیگا نگان، نه مردم، سیه روی ترمی شوند که تاحدی زیادی بخاطرفروپا شی تاریخ نویسی رسمی وسیاست دغلکارانه درنتیجه ی انفجارزاده ی فن آوری اطلاعاتی شده اند! درواقع ، همین نگاه کهنه به قدرت وتاریخ وسیاست بود که افغانستان را به فاجعه کشاند که وضع کنونی نماد آن می باشد. پس، برای براندازیی قدرت نا مشروع- خشونت زا، باید جویای قدرت مشروع شد. وقدرت هم که مشروع شود ، کاربرد مشروع وخشونت گریزازقدرت را بدوش می گیرد.برخلاف، نا مشروع وخشونت زا یا خشونت گراشدن یا ماندن قدرت ، باردیگرکمک به خشونت زاشدن فرهنگ می نماید .درواقع، نا مشروع وخشونت زا شدن قدرت ومتکی براردو یا ارتش بودن وشدن حکومت ها؛ باعث فربه شدن دوگرایش فرهنگی- سیاسی درافغانستان شد:نخست، فرهنگ وذهنیت کینه توزی ونفرت ازحکومت وحکومتی ها بالارفت وتاحدی بالارفت که مردم بویژه آگاهان پیش ازداشتن بدیل طرفدارنابودی آن ها شد ند.نا آگاه ازاین که ، براندازیی حکومت گران نا مشروع نباید براندازیی قدرت ومتلاشی کردن آن برآورد شود که درافغانستان شد ووضع ناگوارکنونی را رقم زد. دوم، چپی ها واسلامی ها مرکزقدرت را اردوبرآورد نموده به کود تا روی آورد ند که اولی باکودتای 7 ثور1357 موفق به گرفتن قدرت شد وبعدازگرفتن قدرت ، هم به خشونت هم به د ین ستیزی متوسل شد؛ ومخالفان آن ها، یعنی اسلامی ها ، برای گرفتن قدرت به جنگ، درجهت نا بودیی دولت یا متلاشی کردن قدرت متوسل شدند وبا متلا شی کردن قدرت باعث نابودی کابل وسربلند کردن تروریسم طالبان زیر نظر نظا می های پا کستانی شد ند.
اکنون که ، مبارزات ملی نما- چپی - اسلامی افغانستان ، به ادامه ی دورباطل وافتادن وماندن متواتراین کشوربدامن قدرت های خارجی وتروریسم زاده ی آن ها وفرهنگ خشن قبیلگی- بومی شده است.پرسش بنیادی این است که چگونه می توان هم ازدورباطل وفرهنگ خشونت زای زاده ی آن افغانستان را بیرون ودرمسیردولت - ملت شدن رهبری کرد؟ وقتیکه می گویم برای بیرون شدن ازوضع ناگوارکنونی که خشونت وفرهنگ خشونت زا درافغانستان درنتیجه ی کاربرد نا مشروع قدرت توسط حکومت های نامشروع متکی به بیگانگن ایجاد کرده است ، مبارزه کرد؛ می دانم که مبارزه ی سختی درپیش رومی باشد. مبارزه ی که هم درک شرایط ذهنی - عینی هم فداکری بیشتری را می طلبد. درپیوند با شرایط ذهنی وعینی، معلوم است که شرایط وفرهنگ خشونت زده ی افغانستان باید درپیوند نزدیک با شرایط کشورهای مسلمان ازلیبی تا پاکستان درنظرگرفته شود.
به این خاطرکه ، همه با شرایط وعامل های خشونت بارفرهنگی - مذهبی ای همانند دست وپنجه نرم می کنند. بطورنمونه، ازبوکوحرام والشباب درشمال نیجریه وصومالی گرفته تا ماعش، داعش ، القاعده، وطالبان ،ازلیبی تا افغانستان، و ازدواج نامشروع ملاها ونظامی ها درپاکستان که بچه های حرام زاده ی مانند: طالبان، القاعده، لشکرطیبه ، جیش محمد ،سپاه محمد ، سپه ه صحابه وده ها گروهی تروریست دیگری را به کمک مالی محافل به خصوصی درکشورهای نفت خیزجنوب خلیج فارس ، عربستان وکارکرد رقیب شان محافل همانند درایران، تولید کرد. درواقع، بازی گران تروریست - خشونت زای می باشند که برمحیط اجتماعی- سیاسی- فرهنگی افغانستان مدت هاست که سایه افگنده اند! اینجاست که مبارزه ی سخت ونرم علیه فرهنگ خشونت ومتحول کردن آن به فرهنگ صلح ودوستی به حیث نیازمبرم زمان خود نمایی می کند.
ازاین رو، لازم است به عامل های بیرونی خشونت درافغانستان اشاره کرده با بحث درباره ی مهارآن نویشته را پایان دهم.دراین راستا،بهتراست به گفته ی منتسکیو ، درنامه ی ایرانی، توجه شود که پرسیده است: " یک ملت جای باید بایستد وازخود بپرسد که کجا ایستاده است؟" درواقع ،عدم پیدایش چنان پرسشی درذهن مردمان مسلمان ، کمک به پیدایش وادامه ی وضع ناگواری کنونی ازلیبی تا افغانستان کرده است! پس، بهتراست توجه کنیم که چه اندازه عنصر اخلاقی، مسئولیت وپذیرش مسئولیت درمحترم داشتن منافع عمومی درفرهنگ مسلمان ها نا پیدامعلوم می شود؟ ازاین رو، به صراحت گفته می توانم که فرهنگ خاورمیانه به مرداب می ماند. مردابی که درآن پدیده های زیرنما یان می باشد: افزایش بی مهار نفوس، فشاربی سابقه برمنابع روبه کاهش آب وخاک، سامانه های میان تهی آموزشی- پرورشی، فرهنگی که موتوروانگیزه اش تبلیغات مذهبی - فریب کارانه می باشد وهرگونه آفرینندگی وتحول خواهی را نمی پذیرد. درواقع ، عامل های یاد شده می باشند که جامعه های عربی- اسلامی راحتا درنسازگاری با آموزه های دینی شان بیمارکرده اند! روشن است که دراین جامعه ها ، مذهب زدگی وچند پارچگی تاژرفا فرورفته است وزندگی دردروغ وفساد را مزمن کرده است.جامعه های که درآن ها بیشتر ازمنطق برنده ، به کارد برنده با ورمندی یافت می شود، یاکارد برنده برمنطق برنده برتری یافته است!
باتوجه به آنچه که گفته شد، به صراحت می گویم که فرهنگ خشونت وتروریسم جاری درافغانستان پیوند ژرف با فرهنگ خشونت وتروریسم جاری درخاورمیانه دارد که ائتلاف نظامی ها وملاهای پاکستانی با هزینه ی پول های باد آورد نفت دران عرب به ژرفای آن افزوده است.
مردم افغانستان نزدیک به چهاردهه است که باجنگ ، تروریسم و خشونت که دستاورد آن ها فقر، بیکاری،اعتیاد، آوارگی ، فرارجوانان به غرب وحکومت فاسد- نابکارپیشتروکنونی می باشد، دست وپنجه نرم می کنند. روشن است که ، چهاردهه جنگ ، تروریسم، خشونت وآوارگی ، بیشترین تاثیرمنفی وناگواررا برفرهنگ افغانستان بطورعام وفرهنگ سیاسی آن بطورخاص گذاشته است. ازاین رو، لازم است بحث وبررسی همه جانبه صورت گیرد تا روشن شود که خشونت چیست وتا چه اندازه برفرهنگ افغانستان چه فرهنگ عامه وچه فرهنگ سیاسی آن تاثیرمنفی گذاشته وخاستگاه وعلت های آن چیست؟ برای پاسخ دادن به پرسش یاد شده ، بهتراست که نخست تعریفی ازفرهنگ پیش کش کرده شود. معلوم است. زمانیکه فرهنگ تعریف شود، آنگاه مرزکشی میان فرهنگِ خشونت وفرهنگِ دورازخشونت یا فرهنگِ مدنی آسان ترمی شود.
درحالیکه ، بحث ها ورای زنی های بسیاری درباره ی فرهنگ صورت گرفته ومی گیرد، اما تعریف جهان شمول ازفرهنگ تاکنون ارایه نه شده است. جالب این است که ، یونسکو/ بخش فرهنگی سازمان ملل متحد هم که درآن همه کشورهای جهان نمایند گی دارند ، موفق به تعریف همه پذیرازفرهنگ نه شده است. با اینکه ، ارا یه ی تعریف جهان شمول ازفرهنگ دشواربه نظرمی رسد ، اما برای سیاست مداران ودولت های ملی وشبه ملی ای اغلبا افتاده دردام ذهنیت فاشیسم ونازیسم ، یا کثرت گرا گریز به گونه ی ملی گرایی تندرو، سرسری انگاروانحصارگر- سانسورگر، تعریف فرهنگ دشوارنمی باشد. ازاین رو، تعریف های سیاست زده ی ملی وشبه ملی ازفرهنگ زیاد داریم . تعریف های ازفرهنگ که باتوجه به سیاست زدگی اش هرچه می تواند باشد ، اما نمی توا ند فرهنگِ انسا نی - ملی- جهان شمول باشد.
بنا براین ، نخست به تعریف فرهنگ ازدید مردم شناسانه نه سیاست مدارانه پرداخته آنگاه به مرزکشی میان فرهنگ خشونت وفرهنگ مدنی وبحث درباره ی متحول کردن اولی بدومی می پردازم. دراین راستا ، کلیفورگیرتز، مردم شناس برجسته، فرهنگ را چنین تعریف می نماید: "فرهنگ برالگوی نهفته درنهاد ها که بصورت تاریخی انتقال یافته است دلالت می کند. نظامی ازبرداشت های به ارث رسیده که به صورت های نماد ین بیان شده است. فرهنگ نه تنها به ما کمک می کند که خود مان را تعریف کنیم، بلکه درعین حال وسیله ی است که آدمی ازطریق آن شناخت خود اززندگی ونگرش های مربوط به آن را مباد له می کند وتداوم می بخشد." دراین تعریف، فرهنگ میراث مادی - معنوی- تاریخی شناسانده می شود که ملیت ها وملت ها ازنسل های دیروز گرفته به نسل های امروز وفردا انتقال می دهند تا گذشته شان را به آینده شان گره زده با بازنگری وبه روزکردن آن وسازگارساختن آن با نیازهای عصروزمان ، آینده ی درخشانی را برای خود رقم بزنند.
با درنظرداشت تعریف ارایه شده ازفرهنگ ، می توان به فرهنگ خشونت وتعویض آن به فرهنگ منهای خشونت یا فرهنگ خشونت زدای- مدنی شده پرداخت وکمک کرد به برآمدن افغا نستان منهای جنگ ، تروریسم وخشونت. روشن است که ، درفرهنگ عامه وفرهنگ سیاسی افغانستان ، عامل های خشونت زا وخشونت گریز، هردو وجود دارند. عامل های که کود تای 26 سرطان 1352وکود تای ثور 1357 وتهاجم ارتش سرخ وجنگ های مخالف آن بنام جهاد به کمک امریکا ازطریق پاکستان وشرارت پاکستان وکمک آن به برآمدن وادامه ی تروریسم طالبان درجهت پاکسازیی جهادی نماهای مسخ شده ی خودش ، به ژرفنا وفراخنای جنبه ی خشونت زای آن افزوده است. افزون به رخ دادهای خشونت باریاد شده ، درپیش وپس ازآن ها، کینه ها ونفرت های انبارشده ازبیداد وخشونت گریی حکومت های ستمگر درفرهنگ افغانستان وجود داشت که معه ی من وتو ، ما وشما، مرد سالاریی نامهربان- خودسر نسبت به زن ها وارزش ها وضد ارزش های مانند: انتقام گیری وبخشایش ، داد وگرفت دختران برای صلح های نا پایدار- دروغینِ میان قبیلگی که چیزی کمترازبردگی نداشت وندارد ، کم یا زیاد حضورداشتند وهنوزهم دربخش های ازاین کشورنگون بخت حضوردارند.البته که ، ازمن وتو وما وشما ، یا ماودیگران ، تفاوت های زنان بامردان ورفتارهای خشونت آمیزجاری بازنان که منجربه خود سوزی وفرارزنان ازآزارواذیت های خا نواده گی وازدواج های اجباری وازدواج های خرد سالان با بزرگ سالانِ کته شکم خُرد مغزبخاطرفقروناداری یارسومات تاریخ گذشته ومنحط، هویت های متکثرقومی- قبیلگی- مذهبی- سمتی- زبانی- تفاوت های ترسناک جنسی مراد است . وقتیکه ، حضور چنان هویت ها ، تفاوت ها وروحیه ی انتقام گیری وبخشایش درخرده فرهنگ ها وفرهنگ بزرگ افغانستان را باخشونت ناشی ازتهاجم بیرونی وجنگ های گروهی - درونی وتروریسم ناشی ازاسلام نظامی- ملایی - طا لبانی پاکستان وبطورهمگانی جایگزین ایدئولوژی جنگ علیه تروریسم بجای ایدئولوژی حقوق بشروایدئولوژیی انسان گرایی جمع کنم، هیولای بزرگی ایجاد می شود بنام خشونت - انتقام گیری- انسانیت ستیزی که درپیدایش وگسترش آن بدرجه های گونه گون ، هم مردم ، هم حکومت گران ، هم برداشت های ترسناک ازدین بویژه ازفقه ، هم تروریستانِ باصطلاح شریعت مداری وارد شده وشونده ازپاکستانِ دارای سیاست کاران، نظامی ها وملاهای منا فق - دوگانه با ، هم بازی گران فرامنطقه ی اغلبا مدعی حمایت ازدموکرای - حقوق بشرو تروریسم ستیزی مسئولیت بدوش دارند.
اکنون که ، مردم ، حکومت گران ، جنگ سالاران ، قاچاق بران مواد مخدر،دزدان آ ثارتاریخی- فرهنگی وکالا، نهاد کاران فاسد غیردولتی ، تروریستان ، فرهنگ ضرب زیدُن ملاها ودست اندازی های قدرت های بیرونی درگیردرجنگ علیه تروریسم بدرجه های متفاوت درایجاد فرهنگ خشونت یا خشن ساختن وخشونت زده کردن فرهنگ افغانستان کوتاهی بدوش دارند. پس، لازم است که ازخشونت وعامل های کمک کننده ی آن یادی وتعریفی کرده شود. ازاین رو، نخست ، خشونت را تعریف می نمایم همچنان که فرهنگ را تعریف کرده ام . ساده ترین تعریف ازخشونت این است:عملی که شامل آسیب رساندن ، زخمی کردن یک انسان یا موجود زنده به گونه ی بدنی ولفظی می شود. برخی هم با توجه به متوسل شدن انسان ها به خشونت گسترده ی فردی- گروهی- دولتی، به این باورشده اند که انسان ها ما نند حیوانات، خشن هستند وخشونت بخشی ازماهیت وطبعیت حیوانی انسان ها می باشد. به سخن دیگر، خشونت ، بخشی ازساختارزندگی فردی واجتماعی انسان ها وتاریخ آن ها می باشد؛ و سابقه ی رفتاروگفتارخشونت بارونرمش آمیزانسان ها نشان می دهد که آن ها به ندرت برای خوراک یا بخاطر تهدید یک دیگرکشی- یک دیگرآزاری می کنند. برخلاف ، آن هاهمیشه یک دیگررا به دلیل نفرت، تعصب های مذهبی- قومی، وسیاست کشتند ومی کشند. کشتارها وترورهای که اکنون ازلیبی تا افغانستان به گونه ی برجسته دیده می شوند.
درزمینه ، هانا آرنت، می گوید: " قدرت وخشونت مخالف هم می باشند. جای که یکی حکمفرمای می کند ، دیگری غایب است. خشونت درجای ظاهرمی شود که قدرت نیست یا قدرت درخطر است ( مانند: افغانستان ،عراق، سوریه ، یمن ، صومالی، لیبی وبخش های ازپاکستان). ازخشونت نباید بجای قدرت استفاده شود. قدرت ازروابط انسانی سرچشمه می گیرد ودرهمکاری با جامعه نقش بازی می کند.اما خشونت می تواند همواره قدرت را خراب کند." به طورنمونه ، ازلوله ی تفنگ موثرترین فرمانی که صادرمی شود منجربه اطاعت مطلق می شود ( مانند اطاعتی که کود تاچی های دوره ی جنگ سرد وتروریستان مذهبی- کنونی ازمردمان زیرسایه ی تفنگ وتروریسم خود می خواستند وخواهند). قدرت ازخشونت خلق نمی شود؛ چرا که قدرت درطول تاریخ بوده است وکم یا زیاد مشروع هم بوده است. البته، که قدرت همیشه مشروع نبوده ونمی باشد ونمی تواند باشد.مانند قدرت دولت های کنشگردراغلب کشورهای مسلمان که بخاطرکاربرد نامشروع قدرت، تروریسم وخشونت بی حد وحصرکنونی را تولید کرده اند. روشن است که ، تعریف ازخشونت وپیوند آن با ضعف یافروپاشی قدرت؛ ایجاب می کند که ازقدرت هم تعریفی ارایه کرده شود. ازاین که ما درقرن 21 زندگی کنیم وتعریف وکاربرد قدرت هم دیگرگون شده است. پس، تعریف امروزین قدرت نیازمبرم می شود.اکنون که ما با قدرت کهنه نه که با قدرت نو یا هوشمند سروکارداریم ،لازم است که تعریف ازقدرت هوشمند پیش کش نماییم.دراین راستا، جوزف نای ، ازقدرت هوشمند این گونه نام می برد: " خوانشی قرن بیست ویکمی قدرت هوشمند ، درشرا یط نوپدید، پراکند گی قدرت وخیزش دیگران، نه پیشینه یا تداوم سلطه بلکه شیوه و راه های برای ترکیب منابع درفرایند تبدیل آن ها به راهبردهای قدرت هوشمند را ترکیبی ازقدرت تحت زور وتطمیع یا قدرت نرم ، جذب وترغیب تعریف می کند.اوقدرت هوشمند را برای اشاره به ترکیبی ازقدرت نرم وقدرت سخت وتبدیل آن به راهبردهای موفق بکارمی برد." قدرتی که مشروع است ؛ البته درموجود یت حکومت قا نون و امکان مشروع کردن قدرت نا مشروع هم درمیان است، ولی مشروع کردن خشونت نا محتمل می باشد. به سخن دیگر ، خشونت هرچند موجه ، اما نمی تواند مشروع باشد. به گفته ی آرنت: "خشونت طبیعی نیست ومصنوعی وابزاری است."واقعا، مصنوعی وابزاری بودن خشونت بیشترازهرجای دیگری خود را درافغانستان ، سوریه ، عراق ، صومالی ، جنوب سودان و... به نمایش گذاشته ومی گذارد ؛ وعلت چنین نمایش دهی هم ؛ نخست ، عامل بیرونی ؛ ودوم ، عامل درونی می باشد. به طورنمونه ، پیش ازکود تای ماه ثور1357 وبدنبال آن تهاجم ارتش سرخ ، افغانستان ، خشونت گرایی وسرکوب گریی حکومت باصطلاح جمهوریی دست نشانده ی مسکو وواکنش تاحدی خشنی سازمان های اسلامی را داشت، اما کودتای ثور به عمق خشونت حکومتی افزود که واکنش دربرابرآن خیزش های مذهبی- مرکزگریز ودرنتیجه برخورد فکری- بدنی یا بیشتربدنی وکمترفکری کمونیسم واسلام افغانی بود.
افزون برآن، زمانیکه حماقت ها وتوحش های تره کی - امین ، به گستره ی خشونت ها وخیزش های گروهی وکشتارهای حکومتی افزود. درواقع ، رهبریی وقت مسکوچنین دریا فت که منافعش درافغانستان به خطرافتاده است. ازاین رو،بتاریخ 27 ماه دیسامبر1979، دست به تهاجم نظامی علیه افغانستان زد. تهاجمی که باعث جنگ سرد میان مسکو- واشنگتن ، کمک گیریی مالی- نظامی ای پاکستان ازامریکا ومتحدانش وتشویق خیزش های مذهبی- تندرو- بی منطق درافغانستان زیرنام وشعارجهاد شد.اینجاست که ، هیولای خشونت درافغانستان بیشترازپیش وارد میدان شده کشورما را درخود پیچید. درخود پیچید نی که تاکنون ادامه دارد وازمردم عادی بیشترقربانی می گیرد. بنا براین ، لازم است تا پیوند میان قدرت وخشونت کاویده شود.ازاین لحاظ که ، قدرت مشروع وخشونت اجتناب ناپذیروغیرمشروع می باشد. پس، لازم است که ازپیوند هردو درافغانستان پرده برداشته راه های بیرون رفت ازآن کاویده ودرجهت عملی کردن آن مبارزه ی نرم وسخت کرده شود.
درپیوند با خشونت ، فرهنگ خشونت زده ومهارآن ها یا تبدیل آن به فرهنگ مدنی ، دشواریی مزمن افغانستان همواره این بوده است که حکومت های مشروع- مردمی نداشته است ؛ وحکومت های نا مشروعش هم همواره به جای آینده نگری به زنده کردن گذشته ی ناشاد خود کوشیده اند که تاکنون ادامه دارد. روشن است که باید چنان می کردند؛ به این خاطرکه، تاریخ وسیاست دروغین درآینده نگری پذیری آشکاروغش کاران سیاسی - زورگوی متکی به بیگا نگان، نه مردم، سیه روی ترمی شوند که تاحدی زیادی بخاطرفروپا شی تاریخ نویسی رسمی وسیاست دغلکارانه درنتیجه ی انفجارزاده ی فن آوری اطلاعاتی شده اند! درواقع ، همین نگاه کهنه به قدرت وتاریخ وسیاست بود که افغانستان را به فاجعه کشاند که وضع کنونی نماد آن می باشد. پس، برای براندازیی قدرت نا مشروع- خشونت زا، باید جویای قدرت مشروع شد. وقدرت هم که مشروع شود ، کاربرد مشروع وخشونت گریزازقدرت را بدوش می گیرد.برخلاف، نا مشروع وخشونت زا یا خشونت گراشدن یا ماندن قدرت ، باردیگرکمک به خشونت زاشدن فرهنگ می نماید .درواقع، نا مشروع وخشونت زا شدن قدرت ومتکی براردو یا ارتش بودن وشدن حکومت ها؛ باعث فربه شدن دوگرایش فرهنگی- سیاسی درافغانستان شد:نخست، فرهنگ وذهنیت کینه توزی ونفرت ازحکومت وحکومتی ها بالارفت وتاحدی بالارفت که مردم بویژه آگاهان پیش ازداشتن بدیل طرفدارنابودی آن ها شد ند.نا آگاه ازاین که ، براندازیی حکومت گران نا مشروع نباید براندازیی قدرت ومتلاشی کردن آن برآورد شود که درافغانستان شد ووضع ناگوارکنونی را رقم زد. دوم، چپی ها واسلامی ها مرکزقدرت را اردوبرآورد نموده به کود تا روی آورد ند که اولی باکودتای 7 ثور1357 موفق به گرفتن قدرت شد وبعدازگرفتن قدرت ، هم به خشونت هم به د ین ستیزی متوسل شد؛ ومخالفان آن ها، یعنی اسلامی ها ، برای گرفتن قدرت به جنگ، درجهت نا بودیی دولت یا متلاشی کردن قدرت متوسل شدند وبا متلا شی کردن قدرت باعث نابودی کابل وسربلند کردن تروریسم طالبان زیر نظر نظا می های پا کستانی شد ند.
اکنون که ، مبارزات ملی نما- چپی - اسلامی افغانستان ، به ادامه ی دورباطل وافتادن وماندن متواتراین کشوربدامن قدرت های خارجی وتروریسم زاده ی آن ها وفرهنگ خشن قبیلگی- بومی شده است.پرسش بنیادی این است که چگونه می توان هم ازدورباطل وفرهنگ خشونت زای زاده ی آن افغانستان را بیرون ودرمسیردولت - ملت شدن رهبری کرد؟ وقتیکه می گویم برای بیرون شدن ازوضع ناگوارکنونی که خشونت وفرهنگ خشونت زا درافغانستان درنتیجه ی کاربرد نا مشروع قدرت توسط حکومت های نامشروع متکی به بیگانگن ایجاد کرده است ، مبارزه کرد؛ می دانم که مبارزه ی سختی درپیش رومی باشد. مبارزه ی که هم درک شرایط ذهنی - عینی هم فداکری بیشتری را می طلبد. درپیوند با شرایط ذهنی وعینی، معلوم است که شرایط وفرهنگ خشونت زده ی افغانستان باید درپیوند نزدیک با شرایط کشورهای مسلمان ازلیبی تا پاکستان درنظرگرفته شود.
به این خاطرکه ، همه با شرایط وعامل های خشونت بارفرهنگی - مذهبی ای همانند دست وپنجه نرم می کنند. بطورنمونه، ازبوکوحرام والشباب درشمال نیجریه وصومالی گرفته تا ماعش، داعش ، القاعده، وطالبان ،ازلیبی تا افغانستان، و ازدواج نامشروع ملاها ونظامی ها درپاکستان که بچه های حرام زاده ی مانند: طالبان، القاعده، لشکرطیبه ، جیش محمد ،سپاه محمد ، سپه ه صحابه وده ها گروهی تروریست دیگری را به کمک مالی محافل به خصوصی درکشورهای نفت خیزجنوب خلیج فارس ، عربستان وکارکرد رقیب شان محافل همانند درایران، تولید کرد. درواقع، بازی گران تروریست - خشونت زای می باشند که برمحیط اجتماعی- سیاسی- فرهنگی افغانستان مدت هاست که سایه افگنده اند! اینجاست که مبارزه ی سخت ونرم علیه فرهنگ خشونت ومتحول کردن آن به فرهنگ صلح ودوستی به حیث نیازمبرم زمان خود نمایی می کند.
ازاین رو، لازم است به عامل های بیرونی خشونت درافغانستان اشاره کرده با بحث درباره ی مهارآن نویشته را پایان دهم.دراین راستا،بهتراست به گفته ی منتسکیو ، درنامه ی ایرانی، توجه شود که پرسیده است: " یک ملت جای باید بایستد وازخود بپرسد که کجا ایستاده است؟" درواقع ،عدم پیدایش چنان پرسشی درذهن مردمان مسلمان ، کمک به پیدایش وادامه ی وضع ناگواری کنونی ازلیبی تا افغانستان کرده است! پس، بهتراست توجه کنیم که چه اندازه عنصر اخلاقی، مسئولیت وپذیرش مسئولیت درمحترم داشتن منافع عمومی درفرهنگ مسلمان ها نا پیدامعلوم می شود؟ ازاین رو، به صراحت گفته می توانم که فرهنگ خاورمیانه به مرداب می ماند. مردابی که درآن پدیده های زیرنما یان می باشد: افزایش بی مهار نفوس، فشاربی سابقه برمنابع روبه کاهش آب وخاک، سامانه های میان تهی آموزشی- پرورشی، فرهنگی که موتوروانگیزه اش تبلیغات مذهبی - فریب کارانه می باشد وهرگونه آفرینندگی وتحول خواهی را نمی پذیرد. درواقع ، عامل های یاد شده می باشند که جامعه های عربی- اسلامی راحتا درنسازگاری با آموزه های دینی شان بیمارکرده اند! روشن است که دراین جامعه ها ، مذهب زدگی وچند پارچگی تاژرفا فرورفته است وزندگی دردروغ وفساد را مزمن کرده است.جامعه های که درآن ها بیشتر ازمنطق برنده ، به کارد برنده با ورمندی یافت می شود، یاکارد برنده برمنطق برنده برتری یافته است!
باتوجه به آنچه که گفته شد، به صراحت می گویم که فرهنگ خشونت وتروریسم جاری درافغانستان پیوند ژرف با فرهنگ خشونت وتروریسم جاری درخاورمیانه دارد که ائتلاف نظامی ها وملاهای پاکستانی با هزینه ی پول های باد آورد نفت دران عرب به ژرفای آن افزوده است.