کالبدشکافی یک بحران
یک نظام سیاسی درصورتی به زندگی خودادامه داده می تواندکه هردومحیط ملی وبین المللی رابرایی بالندگی وموفقت خودسازگارکرده بتواندیاهمسوبادیگردیسی هردومحیط عمل نماید،کاری که برایی هرنظام سیاسی هم ساده وهم دشوار می باشد.ساده ازاین نگاه که نظام سیاسی تنهامی کوشدوضع موجودراحفظ نماید؛وبرایی این هدف، دست به هرسازش منافقانه وریاکارانه درهردوقلمرومی زند.شیوه ی که بسیاری نظام ها درکشورهایی مسلمان به آن متوسل وابزارایستایی وپس ماندگی ملت هایی خودرافراهم کرده اند.دشوار ازاین نگاه که سازگارکردن محیط های درونی وبیرونی برای ادامه ی نظام های سیاسی تمرکزگرا،ایدئولوژیک/متحجرودارایی فرهنگ ها،نژادها،گرایش هایی سیاسی و ایدئولوژیکِ متفاوت واکثراًمتناقض درجهان متکثر/گونه گون خواه وباشتاب دیگرگون شونده ی کنونی، فرساینده وجانکاه می باشد.تاریخ سیاسی بسیاری کشورها؛بویژه کشورهایی مسلمان، نشان میدهدکه تلاش برایی سازگاری باهردومحیط، موفقیت های چندانی دربرنداشته است.رمزعدم موفقیت بسیاری کشورهادرزمینه، به میراث سیاسی – سرزمینی باقی مانده ازدوره ی کهنه استعمارگری ودست اندازی هایی نواستعمارگری،بحران سازیی آن هاوناتوانی ی نخبگان سیاسی درسرزمین استعمارزده هابویژه مسلمان ها، گره می خورد.
درشرایطی که بسیاری نظام هایی سیاسی جهانِ روبه پیشرفت،درسازگارسازیی سیاست هاوبرنامه های خودبامحیط درونی وبیرونی کوشیدندوموفقیت هایی کمتر یابیشتری کمایی کرده اند؛نظامِ هایی سیاسی افغانستان،ازشاهی-قبیلگی گرفته تاقبیلگی-جمهوری نماوجمهوریی دموکراتیک نماتادولت – امارت اسلامی؛ همه، درسازگارسازیی خودبامحیط ملی وجهانی ناموفق ماند ندکه فراورده ی آن ها، بحران بی پایان کنونی می باشد.هماهنگ سازیی نظام هابامحیط ملی وجهانی به ابزارهاووسایلی، ازجمله، آگاهی وشناخت ژرف ازهردومحیط،برنامه ریزیی ومدیریت علمی باقتضایی شرایط نوین وایجابات روزافزون آن نیازمبرم دارد.بطورنمونه،نظام هایی حاکم برجامعه هایی اسلامی که افغانستان ازجمله ی آن هاودرواقع ازپس مانده ترین آن هامی باشد،عادت دارندکه ازملت هایی خود،بجای بدست آوردن حمایت/پشتیبانی،اطاعت/فرمان بری بخواهند،پرسمانیکه به جهان پیشامدرن تعلق دارد،نه جهان مدرن.درجهان پیشامدرن،فرمان روایان، بابهره برداری ازنظریه ی الهی شاهان که با مذهب عامیانه، فقرونادانی ی عوام پیوندناگسستنی داشت، خودراجانشین خدادرزمین می پنداشتندوقرن هاازهمین راه مردم سواری کردند.درحالیکه این نظریه وشیوه ی فرمان روایی، بابرآمدن اندیشه های نودرغرب،نابودگردید.بدبختانه، باتغییرشکل/دیگردیسی به سرزمین های اسلامی واردکرده شدکه تاکنون کاربرد دارد.اگرفرمان روایان مستبدسیاسی سکولار- مذهبی حاکم بر مسلمان هاازمذهب به حیث یک عامل مشروعیت زابهره داری می کنند،براصل یادشده مهرتائیدمی گذارند.واینکه، کشورهای مسلمان،ازکاروان مدرنیته،پس مانده اند،ریشه درهمان نظریه ی الهی شاهان داردکه با مکلف انگاری وخلع دست مردم ازحقوق شان، آن ها راگله ورمه پنداشته،اجازه نمی دهندکه نخست،شهروند؛ودوم،ملت شوندکه گام برجسته درسمت وسویی مدرنیته به شمارمی آید.
جهان مدرن ازمانی آغازشدکه ادبیات ازدربارهایی اشراف وشاهان فئودالی/بزرگ مالکی بیرون وبه درون توده هاگام نهاد؛وفلسفه، ازچنگال کلام/عقایدمذهبی رها؛وهردو،شانه به شانه، درتبانی بارنسانس/نوزایی به نقدجامعه،مذهب وسیاست شتافتند؛ وهومانیسم/اصالت انسان،فردیت انسان رازنده کرد،پرسمانیکه نظریه ی نائب خدایی شاهان رانابود وباخصلت مدنی بخشیدن به دولت،آن راازدین جداودین داران راازحالت گله- رمگی ی امیر- شیخ- شاه- خلیفه- امام وسلطان بیرون وبه شهروندارتقابخشید؛ودرواقع،ضربه ی فرساینده ی برپیکرنظام های سیاسی ی دین مدارکه بجایی حمایت ازمردم؛ اطاعت برده وارازآن هامی خواستند،واردکرد.این دیگردیسی که درغرب،بااندیشه ی سیاسی ماکیاولی ونواندیشی دینی- پروتستانی لوتر،کشیش/روحانی آلمانی آغازوباانقلاب هایی انگلیس،امریکاوفرانسه به پایه ی اکمال رسید؛بدبخانه،درکشورهایی اسلامی به دلیل های بسیاری که جایی بحث آن هانیست،نتوانست که پایه بگیرد.پایه نگرفتن آن،یگانه علت پس ماندگی غمبارمسلمان هادرعرصه هایی علمی،فرهنگی،فن آوری،سیاسی،اجتماعی واقتصادی درمقایسه باغرب مسیحی می باشد.بطورنمونه،زمانیکه درکشورهایی غربی، یک حزب سیاسی برسراقتداردرانتخابات دموکراتیک بازنده می شود،باپذیرش شکست،بدون شورش وسرکشی ازقانون، حکومت رابه حزب برنده ی انتخابات می سپارد.به سخن دیگر،انقلاب بورژوازی پرسمان انتقال قدرت راموفقانه حل کرده است.این دیگرگونی بزرگ،نتیجه ی تحول وخیزشِ نظام های سیاسی ازشرایط پیشامدرن به شرایط مدرن می باشدکه رهبران سیاسی- حزبی راازمرحله ی کسب اطاعت مطلق ازمردم بیرون، وواردمرحله ی پیشرفته ی کسب حمایت آن هاازراه های دموکراتیک/مردمی کرده است.درکشورهایی اسلامی که رژیم های سیاسی مستبدوزورگونمی خواهندملت هاواردعصرسیاستِ مدرن شوند،پرسمان انتقال قدرت ازدولت هایی فاسد،ناکارآمدوزورگو،به مخالفان موردپذیرش مردم،باشتابِ هرچه بیشتربه سویی خشونت وسرکوب مردم می لغزدوگوش شنوایی هم برایی صداهایی آن ها درجامعه ی سیاسی(دولت واحزاب سیاسی)نیست.درافغانستان،سرنوشت ننگین شماری اززمام داران قبیلگی-سنتی-مذهبی وسکولارِستمگرکه دشمنی بامنافع مردم،وطن فروشی ونوکری به استعمارگران سرخ وسیاه رادرکارنامه ی خود داشتندودنباله روان هم دارند؛به گونه هایی فرار،کشته شدن وتباهی کشور،مشاهده شد.دردیگربخش هایی جهان اسلام،ازستمگران سکولار،تنها شاه ایران، صدایی انقلاب مردم راشنید وبرویی آن هاآتش نگشود.اما،جانشین او، ولی فقیهِ خودساخته صدایی مردم رانمی شنود؛وهم چنان، دست به کشتاروزندانی کردن معترضان سیاسی می زند.درتونس،مردم، بن علی غارتگرومستبدرابه فرارمجبورساختند؛ومردم مصرنیزبتاریخ25ژانویه2011-5دلو1389،مبارزه راباگردهمایی درمیدان آزادیی"قاهر"آغازکردندتارژیم ستمگروغارتگرحسنی مبارک راکه کشورشان مدت سی سال توسط اوونخبگان سیاسی – نظامی زیرفرمانش فراوان غارت شده است،بزانودرآورند.رژیم سرکوبگرومفسدمبارک که صدایی اعتراض ملیونی مردم رامی شنید،برایی اهمیت بیشترگذاشتن به ثبات وامنیت که همواره تکیه کلام خودش وبادارش یعنی امریکامی باشد،جنایت کاران رااززندان هارهاکردوپولیس هم ازبسیاری بخش هایی شهرفراخوانده شدتازمینه ی بهتری برایی چپاولگریی آن هافرهم شود.آن ها،نخست، به دزدی وچپاول دارایی های ملت ودولت دست زده احساس بی امنیتی آفریدند.دوم،به کمک همان پولیس که باشانه خالی کردن ازتامین امنیت برایی دزدیی آن هازمینه سازی کرده بود وسازمان مخفی شکنجه گررژیم روبزوال،روزچهارشنبه2فوریه2011-13دلو1389خورشیدی،باچاقو،چوب،سنگ،اسپ،یابووشتر،درمیدان آزادیی"قاهره"بجان مبارزان وآزادی خواهان که تنهادموکراسی،آزادی وکناررفتن حکومت فاسد،ناکارآمدوستمگررامی خواستند،هجوم آوردند و 890نفر رازخمی وسه نفرراشهیدنمودند.این گونه برخوردِبربرانه بامخالفان،درپایگاه فرهنگی مسلمان ها،به این اصل برمی گرددکه درجهان اسلام؛حالت پیشامدرن برحالت مدرن هنوزبرتری دارد،وفرمان روایان بجای کسب حمایت مردم ازراه های دموکراتیک،دنبال اطاعت مطلق آن ها می باشند.پرسمانیکه ازیک طرف،پس ماندن ازجهان نورابدرستی تمثیل می کند؛وازطرف دیگر، نظریه ی آوردن اصلاحات درنظام هایی سیاسی استبدادیی راکه برسرنوشت مسلمان هاآقایی می نمایند،دشوارومردم راوادارمی سازدکه ازرویی ویرانه هایی چنان نظام هایی تباه کاروناسازگاربامحیط ملی وبخش انسانی محیط بین المللی، به سویی نظام سیاسی ی دموکراتیک ومتکی برحمایت های مردمی بشتابند.
درشامگاه روز13دلو،2فوریه،نهمین روزِبه میدان سیاست آمدن مردم وبلندکردن شعارهایی"مبارک بس است. برو"!روپرت وینگ فیلدهیس،خبرنگارتلویزیون بی بی سی درقاهره،گفت وگوی داشت بامجیدبطروس یک تن ازاعضای بالامقام حزب باصطلاح"دموکراتیک ملی"برهبریی مبارک.گفت وگوی نامبرده ازدونگاه دارای اهمیت بود:نخست اینکه،محله ی باشکوهی راکه نخبگان حزب ودولت حاکم درآن زندگی می کردند،نشان داد،محله ی که درمقایسه بادیگربخش های قاهره،تفاوت میان آسمان وزمین رادرشیوه وسطح زندگی حکومت گران وحکومت شوندگان به نمایش می گذاشت.دوم اینکه،برداشت رهبریی حزب حاکم رادررابطه باسیاست وگونه ی رهبریی کشورمصر،بازتاب می داد.درگفت وگوباخبرنگارنامبرده،بطروس،بااصرارمی گفت که مبارک یک نظامی است واین موقعیت، یعنی ریاست جمهوری رامرکزفرماندهی جنگ میداندورفتن ازاین مقام رامرگ خودمی پندارد.باین معناکه اوتاپایی جان برای ماندن درقدرت، حتی باسرکوب مردم می رزمد.برخلاف دیدگاه یادشده،مبارک دربرابرمبارزه ی قهرمانانه ی مردم مصرتاب ایستادگی راازدست دادودرشامگاه روزجمعه11فوریه-22-11-1389خورشیدی،روزهجدهم چالش گریی مردم،به سودنظامی ها،نه به سودمردم،میدان سیاست راپس ازتحمیل زیان های بزرگ مالی وجانی به شهروندان مصر، ترک گفت.پنج روزبعد،درشامگاه چهارشنبه16فوریه-27دلو1389خورشیدی،شبکه ی تلویزیون بی بی سی، به گفته ی بیمارستان هایی مصر،این خبرراپخش کردکه365نفردرتظاهرات علیه رژیم مبارک کشته شده اندوازشمارزخمی هادربالایادآوری شد.پس ازکناررفتن مبارک ازقدرت،طوریکه رسانه هاازگفته هایی تحلیل گران بومی وغیربومی به نشررسانده اند.عامل هایی زیرین انگیزه ی قیام مصریان علیه رژیم خودکامه وخودسرمبارک بوده است:احساس سرخوردگی بزرگ نسبت به سیاست درونی رژیم.نابرابری هایی اجتماعی.فسادوهمچنین سیاست بیرونی وپیرویی کشورازامریکاوسازش سیاه بااسرائیل به بهایی عزت عرب ها.شبکه های مبارزه ی اجتماعی دردوسال گذشته بخاطردست رسی مردم بویژه جوانان به انترنت،تویتروفس بک،باشتاب گسترش یافتند.مبارک،برای غربی هابویژه امریکاازاخوان المسلمون/برادران مسلمان،مترسک ساخته بود؛وکوشش کردکه درداخل، تهدیداین نهضت سابقه داردینی- سیاسی رابزرگ جلوه داده، مردم مصرراازبرقراریی رژیم مستبدمذهبی به گونه ی ایران،امریکاودلقک منطقه ی آن یعنی اسرائیل را،ازپایان دادن به قراردادصلح بااسرائیل که ازدیدگاه مبارک قراردادصلح وبرای رهبران یهودی اجازه نامه برای ادامه ی اشغالگری وشهرک سازی درسرزمین عرب هابود،بترساند.فراربن علی ازتونس ورانده شدن مبارک ازرهبریی مصرکه فراورده ی سترگ خیزش های مردمی بودوبه سراسرجهان عرب گسترش وپایه های استبدادچندقرنه رابه لرزه درآورد،نشان دادندکه بحران های برخاسته ازشکست وریخت رژیم های خودسروخودکامه تاچه اندازه ژرف وتکان دهنده می باشند؛ومسلمان هادربیرون رفت ازاستبدادسیاسی- مذهبی ودست یابی به حکومت های منتخب،دموکراتیک وکارآمد،با چه مانع هاودشواری هایی روبرومی باشند.
درحالیکه ملت های تونس ومصر،به کندی ازویرانگری هاوتباه کاری های حکومت های خودسروستمگرخوددورمی شوند.ملت های الجزایر،اردن،یمن ومراکش،برایی رسیدن به آزادی ودموکراسی علیه حکومت هایی خودسرخودباقربانی های جانی،پذیرش شکنجه های وحشیانه ورفتن به زندان،درخیابان ها راه پیمایی می کنند؛ملت لیبی، توسط رهبرخودکامه ی خودبه کشتارگاه رانده شده است،کشتارگاهی که دیریازودبه گورستان خودکامگی مبدل خواهدشد.دربخش دیگرسرزمین عربی،یعنی جنوب خلیج فارس،امیرکویت،ازترس خیزش های مردمی، سه ونیم هزاردلاربه شماره ی بانکی هرشهروند خودواریزکردتادست به خیزش نزنند؛ودرپادشاهی کوچک بحرین که ماننددیگرامارت ها،رهبرآن، بیشترازدوسده به کمک استعمارکهنه واستعمارنوبرگرده ی مردم خودسورامی باشد؛وتبعیض مذهبی علیه شهروندان شیعه ی خودراباوج رسانده است،امیر،زیرفشارخیزش هایی مردمی،برخلاف حکومت خودسرقذافی درلیبی،شیوه ی سازش رادرپیش گرفته است،روشی که نظربه پیشینه ی منافقت هایی مکررامیران، معلوم نیست که می تواندبه آرامش،آزادی ودموکراسی منجرشودیانه.بحران سیاسی کشورهای عربی ازمدیترانه تاخلیج فارس،نشان میدهدکه پرسمان ملت- دولت درسرزمین های مسلمان باچه دشواری هایی روبرومی باشد.نظریه ی ملت- دولت بدنبال دولت- ملت،پس ازانقلاب بزرگ فرانسه برآمدکردوگام به گام حکومت هاراپیرواراده ی ملت هاساخت.به گواهی تاریخ،درکشورهای که این نظریه جابازکرد،انتقال قدرت ازیک حزب یارهبربه حزب ورهبرپسین،ازطریق دموکراتیک ومسالمت آمیزپذیرش همگانی پیدایافت؛مسئله/پرسمانیکه تاکنون درکشورهای اسلامی نتوانسته است برای خودجایگاه پیدانماید.همین پرسمان؛درواقع،بگونه ی برجسته مشکل مسلمان هابویژه فرمان روایان ستمگرآن هارابامدرنیته به نمایش می گذارد.
درشرایطی که ملت های عرب به خیزش دست زده اندتابه استبدادخداحافظی وبابه آغوش کشیدنِ دموکراسی وآزادی، فصل نوینی را درتاریخ کشورهایی خود،باز نمایند.عراق کشورعربی دیگر،بابحران دوام دارخود،قربانی دموکراسی خواهی دروغین امریکادردوره جوربوش شده است؛ودراین قربانی شدن وقربانی گرفتن،عراق تنهانیست،افغانستان وصومالی نیزپیشترازآن، توسط همان دست های ناپاک به سویی قربانگاه وبحران هایی ژرفی کشانده شده بودند. بحران هایی سیاسی واجتماعی ناگوارافغانستان وصومالی وخیزش سبزِنواندیشانه ی دینی- سکولار- دموکراتیکِ ایران، دربرابررژیم مستبدفقهی ادامه داشتندکه بحران استبدادحاکم برجهان عرب ازشمال افریقا،بافروپاشی رژیم مفسد،مستبدولائیکِ زین العاب الدین بن علی، درنتیجه ی خیزش مردمی درتونس وپس از آن،خیزش های توده ی درمصر،لیبی،یمن،اردن،الجزایر،مراکش وبحرین که تأثیرآن هابرسودان،سوریه ودیگرسرزمین های عربی- اسلامی قابل چشم دیدمی باشد؛نشان دادندکه قیام همگانی ملت هایی قربانی ستمگری واستثمارِاستبدادِبومی وگذارازآن به سویی نظام سیاسی - دموکراتیک ومردمی،چه جان فشانی هاوهزینه های رادربرداردوبایدداشته باشد.طوریکه یادآوری شد،کشورهایی اسلامی زیرساخت هایی فکری- فرهنگی- اداری وسیاسی انتقال قدرت به گونه ی صلحجویانه ودموکراتیک ازرژیم های نظامی- بروکراتیک سرکوب گروانحصارگر،به رژیم هایی برگزیده ی مردمی؛ بخاطردوام استبدادقرونِ وسطایی که باعمرتاریخ سیاسی مسلمان هاهمترازی دارد،فراهم کرده نتوانستند.ازنگاه تاریخ سیاسی جهان نو،انتقال آرام ومسالمت قدرت ازرژیم پیشین به رژیم پسین به دوره ی مدرنِ تاریخ رابطه ی تنگاتنگ دارد،پرسمان/مسئله ی دشواریکه مسلمان هادرحال تجربه کردن آن می باشند.همان طور که دموکراسی،حقوق شهروندی وحقوق بشربه گونه ی کنونی،فرزند مدرنیته می باشندومدنیت راتبارزمیدهند؛استبدادبه مرحله ی توحش یاپست تاریخ بشریت پیوستگی دارد،مرحله ی که کشورهای مسلمان ازنظرسیاسی درحال گذرازآن می باشند.به سخن دیگر،کشورهایی مسلمان،روندسیاسی- اجتماعی -غربی دولت- ملت- به ملت- دولت راکه درآن نخست،دولت- ملت؛ودوم،ملت- دولت شکل گرفته است،سپری کرده نتوانستند.مبالغه نخواهدبود.اگربگوئیم، مسلمان هاتاکنون مرحله ی دولت- ملت را که درآن، دولت کارآمد،گام هایی نخستین ملت- دولت رابرمی دارد،پشت سرنگذاشته اند.برایی رسیدن به ملت- دولت،مسلمان هانیازمبرم دارندکه دولت کارآمدبیافرینند،پرسمانیکه تنهابارسیدن به دموکراسی وآزادی میسرمی باشد؛وعرب هادرقلب جهان اسلام، عزم کرده اندکه گام بردارند.درساده ترین تعریف ازدیدفلسفه ونظریات سیاسی،ملت- دولت چیزی نیست؛ مگر،انتخاب کردن وبرطرف کردن سران دولت و حکومت توسط ملت.
نرسیدن کشورهایی مسلمان به کشور-ملت وترقی ازآن به سویی ملت- کشور؛ازنظرتاریخی، به سه عامل زیررابطه ی تنگاتنگ پیدامی کند:نخست،تفسروبرداشت انحرافی ازدین، سه دهه پس ازدوره ی رسالت.دوم،برآمدن قبیله سالاری وفرسایشِ نظریه ی امت- ملت موردنظردین.سوم،برآمدن اروپابه حیث یک قدرت استعماری ومستعمره سازیی مسلمان ها.اصل نخست،قرآن رابه گونه ی تفسیرکردکه درواقع دین رابه سودحکومت مطلقه مصادره کرد،انحرافی تاکنون به گونه ی استبدادبرجامعه ی اسلامی فرمان می راند.اصل دوم،درپیوندبااصل نخست، زمینه سازی کردتارسیدن زمام داران به قدرت، باشیوه هایی زورمدارانه، بخشی ازفرهنگ بویژه فقه حاکم برزندگی مسلمان ها شود.زمام داران خودکامه وسنتی درکشورهایی مسلمان که هستی وکیستی مومنان راقرن هادردردست خودگرفته بودند،تحرک/پویایی راازجامعه وفرهنگ مسلمان هاسلب کردند.ازاین رو،زمانیکه استعمارگران غربی درپسین سال هایی سده ی هجدهم درمرزهایی کشورهای اسلامی کله نشان دادند،بی درنگ متلاشی یابه دست نشانده ی بی شخصیت آن هادیگردیسی یافتند؛وضعیتی که ازآن زمان تاکنون، به گونه های نوکری به کهنه ونواستعمارگری ادامه یافته است.بنابراین،باقاطعیت گفته می توانیم که استبدادوابسته به استعمارگرانِ کهنه ونو، بزرگترین عامل شکل نگرفتن پدیده ی مدرن/نوین ملت-کشوردرسرزمین های اسلامی می باشد.شکل نگرفتن ملت- دولت بذات خود، عامل عمده ی دوبدبختی زیرین مسلمان هابه شمارمی آید:نخست،پس ماندگی وحشتناک نسبت به غرب.دوم،ماندن درچنبره ی دردناک استبدادکه درگیری هاوبحران هایی کنونی جامعه های مسلمان فراورده ی آن به شمارمی آید.استبدادوانحصارقدرت دردست یک فردخودسریایک قبیله ویابه گونه ی بظاهرمدرن آن یک حزب نظامی- سیاسی – بروکراتیک به نمونه ی حزب"دموکراتیک ملی"مبارک، فرمان روایی خودکامه ی دیروزین مصروهمانندی هایی اوکه خیزسکولاریستی می زدندومی زنند؛و نمونه ی مذهبی آن که رژیم واپس وخودسرایران می باشد،پرسمان قدرت دولتی ومردمی کردن آن رابسیاریچیده ساخته اند.این گونه رژیم هاهرچندادعایی سکولارومذهبی سربدهند،ازنظرکارکردی تنهادرقالب فاشیسم جای می گیرندتادولت های ملی- مذهبی.
برای اینکه به ویژگی های فاشیستی بسیاری رژیم های حاکم بر سرنوشت مسلمان هاپی برده شود،خالی ازفائده نخواهداگریادآوریی ازویژگی هایی فاشیسم کرده شود.طوریکه درتارنمای دکترمهدی خزعلی، زیرنام "ویژگی های فاشیسم"بتاریخ39دی-جدی1389خورشیدی،آمده است.دکترلارنس بریت،زیرعنوان"اینجاکسی فاشیسته"مقاله ی نوشته که درمجله ی فری انکویری(جستارآزاد)دربهار2003چاپ شده بود.بریت،براساس تحقیق روی نظام های تحت رهبری هتلر(آلمان)،موسیلینی(ایتالیا،فرانکو(اسپانیا)،سوهارتو(اندونیزی)وحکومت های بعضی ازکشورهای امریکای لاتین،به14مشخصه ی مشترک تعریف کننده ی این حکومت هامی رسد.1)ملی گرای،پررنگ،نمادین وهمیشگی.2)تحقیروچشم پوشی ازحقوق بشر.3)تاکیدبر(دشمن داخلی/خارجی)عاملی براتحاددادن.4)برتری وتسلط نیروهای نظامی.5)شیوع تبعیض جنسیتی(میان زن ومردودرکشورهای چندقومی، برتری بخشیدن یکی بردیگری).6)رسانه های عمومی تحت کنترل دولت.7)حساسیت شدید درموردامنیت ملی.8)درهم پیچیدگی دین باحکومت.9)حمایت ازنیروهای صنعتی-تجارتی وابسته(به دولت).10)سرکوب نیروی کار(تشکل های کارگری وکارمندی،اصناف و...).11)تحقیرروشنفکری وهنر.12)وسواس وحساسیت درموردجرائم ومجازات.13)شیوع فسادوفامل بازی.14)انتخابات دروغین.(1)کمی دقت درباره ی رژیم های حاکم برکشورهای مسلمان روشن می سازدکه ویژگی های نامبرده بربسیاریی آن هاهمخوانی دارد؛رژیم های که برای ملت های خودونسل های بعدی به جزبحران، خشونت وپس ماندگی چیزی دیگری بیادگارنمی گذارند.ازهمه فاجعه بارتراینکه،درهفتم دلو1389،سومین روزخیزش های مردمی درمصر،درحالیکه مردم درمیدان آزادی قاهره مبارک برو!شعارمی دادند.نلسن ماندلا،رئیس جمهورپیشین افریقای جنوبی بخاطرکسالت صحی به بیمارستان انتقال داده شده بود؛ومردم درسراسرآن کشور،برای صحت یابی رهبرخوددعامی کردند.پسرودختربچه های خردسال افزون براینکه به بیمارستان به ملاقات اوشتافتند،درمدرسه هاوکلیساهادست دعابلندکردندوازخداخواستندکه باوصحت عاجل بدهد.
اگرابرازاحساسات ودعاهای مردم افریقای جنوبی ازپیرتاجوان وبچه های کوچولورابخاطربیهبودصحت ماندلادرنظرگرفته و باشعارهای مردمی درتمام کشورهای عربی علیه رهبران شان مقایسه نمائیم،باین نتیجه می رسیم که درکشورهای اسلامی رهبران وسیاست مداران حاکم تاچه پیمانه منفورمی باشند.زمانیکه جنایت هاوغارت های مبارک درمصر،وکشتارمردم توسط قذافی درشهربنغازی ودیگربخش های لیبی را،باهجوم لباس شخصی هاواوباشان خامنه ی علیه مردم معترض ایران واعدام های بی شمارمخالفان توسط رژیم او جمع بندی نمائیم،واضح می شودکه رهبران نامبرده وهمتایانشان دردیگربخش های جهان اسلام به حیث فاشیست های موفق، خوب نقش بازی کرده اندومی کنند.بحران هاوکشمکش های دوام دارکنونی جهان اسلام هم همگی ریشه درشیوه های فاشیستی وضدبشریی داردکه نظام های مستبدفاشیستی حاکم برمسلمان هابارکرده اند.منفوربودن سیاست مداران که ریشه درخشونت وغارت گریی آن هادارد.سبب شده است آن هازندگی خودراتنهادرماندن درقدرت ارزیابی کرده وبرای نگهداریی قدرت دست به هرجنایتی بزند،چراکه درفردای رانده شدن ازصندلی ریاست ونخست وزیری یادرزندان می باشندیابالایی چوبه دار.اینجااست که این سخن ریچاردنکسن،رئیس جمهورپیشین امریکاکه گفته بود:"اگرسیاست برای خدمت به انسان هانباشد،خطرناک ترین وظیفه می باشد."وهینری کیسینجر وزیرخارجه ی اونیزدرخاطرات خودنوشته است که:"سیاست مداران درکاخ های شیشه ی زندگی می کنند."منظورازکاخ شیشه ی نهایت آسیب پذیریی این قشربیشتربدنام وکمترخوشنام می باشد.درمیدان عمل هم می بینیم که سیاست درجهت اهداف انسانی،ماندلا،ودرجهت قدرت خواهی وزرپرستی،مبارک،قذافی و...راتولیدوبازتولیدمی کند.اگرقذافی رهبرمسخره وروبزوال لیبی، درروزسه شنبه22فوریه2011-3حوت1389 خورشیدی،طی سخن رانی که ازرادیووتلویزیون بومی ورسانه های دیداری وشنیداریی بین المللی بازتاب داده شد،مخالفین خودراکاکروچ/سوسک وخائن خوانده وازملیشه های روزمزدبومی وغیربومی خودخواست که برآن هاهجوم وبه تعقیب وپاک سازی شان بپردازند.سخن رانی رهبرخودسرومستبدلیبی،برداشت یک سیاست مدارمستبد،دیوانه ی قدرت وجنایت کارراکه نمونه های نرم وسخت آن درکشورهای مسلمان فراوان برسرکارمی باشند،بدرستی تبارز داد.
درحالیکه پرسمان انتقال دموکراتیک قدرت ازیک رهبر یاازیک حزب به حزب دیگردراکثرکشورهایی اسلامی، بخاطرفروماندن مسلمان هادرشرایطِ پیشامدرن که فراورده ی آن استبداددوام داربا سنجه ی برجسته ی اقتدارگرایی گزافه خواه ازگونه ی قذافی،مبارک،بن علی،خامنه ی و...می باشد؛همواره بحران زاوخشونت آفرین بوده،وبه یکی ازپرسمان های حساس وپرمخاطره مبدل شده است.درافغانستان،این موضوع،بیشترازدیگرسرزمین های اسلامی، پیچیدگی ودشواریی ویژه خودراداشته ودارد.برای نمایش دشواریی قدرت ودست بدست شدن آن درافغانستان،بسنده می کندکه نگاهی گذرا به تاریخ سیاسی ی دوسده ی پسین این کشور،انداخته شود.درتاریخ غمبارافغانستان،کورکردن زمان خان توسط برادرش شاه محمود،قتل اکبرخان توسط پدرش دوست محمدخان،توحش عبدالرحمن خان علیه مبارزان ملی،به توپ بستن مشروطه خواهان توسط امیرحبیب الله خان زنباره ومفسدوقتل اوتوسط فرزندش امان الله خان وفراری ساختن خودامان الله شاه،امضا درورق قرآن توسط نادرغدار،وطن فروش ووحشی بخاطرفریب دادن حبیب الله کلکانی وقتل خائنانه ی اوکه درهمه فرهنگ ها، حتی فرهنگ بدویی بومیان قاره ی سیاه هم قابل سرزنش می باشد.پس ازحذف تهدیدکلکانی ازمیدان سیاست،نادروهاشم وشاه محمود،بخاطراستوارسازیی سلطه ی خانوادگی،کشتاروحشیانه ی روشنفکران وسرکوب مردم بویژه تاجکان شمالی راکه تاآخرین روزهایی پس ازجنگ جهانی دوم ادامه داشت وکشورراازنفس انداخت،پی گرفتند.کاربردخشونت درآن وقت،آن قدرگسترش یافت که خشونت گربزرگ یعنی نادرراهم درآتش خودفروبرد.پس ازاینکه نادرقربانی خشونت خودشد،درفضایی مملوازخشونت حاکم برکشوربویژه کابل،پرسمان جانشینی ظاهربجایی پدرش دریک بازیی درون خانوادگی برادران که همه احساس خطر کرده بودند،صورت گرفت.تاج پوشی ظاهرجوان کاهشی درطول وعرض خشونت قبیلگی برادران دیره دونی، نیاورد.افزون برآن،هاشم وحشی به خشونت وسرکوب ابعادبیشتری بخشید.
خوشبختانه،دیگرگونی های ژرف درمحیط ملی وبین المللی پس ازجنگ جهانی دوم، وموج استقلال/خودگردانی وآزادی خواهی درسراسرجهان سوم، بویژه مستقل/خودگردان شدن ودوپارچگی ی هندوبرآمدن پاکستان درمنطقه که رانده شدن بادارخانواده ی محمدزایی یعنی انگلیس را درپی داشت؛سبب شدکه هاشم وحشی جای خودرابه شاه محمودکه درهمه جنایت هابااوشریک بودوخیزدموکراسی نمایی هم برایی جلب توجه امریکا، می زد، بسپارد.ازپیش روشن بودکه دموکراسی نمایی شاه محمود،بی آلایشانه نبودکه بحران انتقال قدرت ازخانواده ی حاکم به مردم راچه به گونه ی شاهی مشروطه وچه به گونه ی یک جمهوریی دموکراتیکِ نیروبخشنده ی حس ملی وحقوق شهروندی حل وفصل نماید.بالارفتن سطح آگاهی درمردم وتحرک بیشترروشنفکران ومطالبات دموکراتیک آن هاباعث شدکه خانواده ی فرمان روا بجایی نیروبخشیدن به دموکراسی واحترام به حقوق اساسی ومدنی مردم؛بانخست وزیرساختن داود،شخص نیمه دیوانه وازنظرسیاسی فوق العاده فرصت طلب،تعلیم یافتگان پشتون رابه پرسمان پشتونستان مصروف، وروشنفکران غیرپشتون را زندانی کند.ده سال نخست وزیریی داودوپافشاریی او برداعیه ی پشتونستان،شرایطی رادرکشوربوجودآوردکه درسال هایی پسین،دوموضوع زیررارقم زد:نخست،درسیاست درونی،دموکراسی نیم بندظاهرشاه راناکام کرد؛دوم،درسیاست بیرونی،کشورراکاملاًبدامن شوروی انداخت. رخ دادی که باکودتایی نظامی 26سرطان1352خورشیدی،برهبریی خودِ داود،مسئله ی انتقال قدرت راازگفتمان سیاسی به سویی نظامی گری راند.
ازهمان روزهایی آغازین کودتایی نامبرده،آگاهان سیاسی افغانستان،درک کرده بودندکه پرسمان بحران زای انتقال قدرت دراین کشورِدارایی گذشته ی ناشادوترکیب نژادیی بسیارشکننده،درآینده چه شکل وشیوه ی می تواند به خود بگیرد.ازآنجاکه خشونت درسیاست،خشونتِ بیشترمی زاید،رژیم شاهی- جمهوری نمایی محمدداود،بایک کودتایی خشونت بار ترازپیش که توسط نظامی های وابسته به گروه هایی خلق وپرچم سازماندهی شده بود،در7ثور1357،سرنگون شد.این دیگرگونی سیاسی، افغانستان راکه پیشتربخاطرحماقت وخودغرضی خانواده ی حاکم،به سویی ساحه ی نفوذسیاسی،اقتصادی ونظامی شوروی لغزیده بود؛بایک گام به پیش،به سویی دایره ی نفوذ ایدئولوژیک آن کشوررهبری کرد.نویسنده،درکتاب"جهادافغانستان وجنگ سردقدرت هایی بزرگ،ج-1فقره ی اخیر"،کارنامه ی رژیم شاهی –جمهوریی مطلقه ی محمد داودرااین گونه خلاصه کرده است:"محمدداود،کشوررابدامن شوروی وگروه های اسلامی رابدامن پاکستان انداخت."رخ دادِ نامیمونی که نتیجه ی آن را به گونه ی بحران پیچیده وجانکاه کنونی شاهدمی باشیم؛ وکشورپاکستان،میوه ی تلخِ سیاست پشتونستان خواهی ی خانواده ی حاکم بویژه شخصِ داودرا،بمردم افغانستان می خوراند!زمانیکه،پشتونستان خواهی ی محمدداود،بااشتباه جبران ناپذیرِنیمه روشنفکرانِ افغانستان، درآغازدوره ی دموکراسی بدون احزاب سیاسی محمدظاهرشاه،1342-1352،دربلندکردن تره کی بی سواد،برهبریی خودکه پسان ترچندپارچگی ببارآورد،همراه شد.نتیجه ی چنان غلطی ی جبران ناپذیری،برآمدن کمونیسم قبیلگی- نظامی همزادِخشونت وتعصب ایلی - تباری بودکه دوفراورده ی زیرراتحویل کشورداد:نخست، باافزایش خشونت وسرکوب علیه مردم ومخالفان که بی کران می نمود ،حتی سه رهبرخود" تره کی،امین ونجیب الله"راهم قربانی خشونت کرد.دوم،همان خشونت گران فربه کننده ی پروژه ی شریعتِ ریش مداروبحران زایی پاکستان درافغانستان شدند،پروژه ی که عامل تعیین کننده ی بحران کنونی کشورمامی باشد.بایداین گونه عمل می کردند.چراکه خشونت بلشویکی- روسی که درگورستان اندیشه ی کارل مارکس وانگلس سربرافراشته بود؛درازدواج بافرهنگ مملوازانتقام قبیله گری، درذات خودبه همان منزلگه ی می رسدکه کشورمااکنون باکوله باری ازغم،غصه،آه وافسوسِ پس ماندگی-فقر- جهل -مرض واشغالگریی نوین رسیده است.سرنوشتی دردناکی که نظم گریزی وسلطه ی چندقرنه ی سیاست مداران تباه کار،نادان وشکم پرست، پرورش دهنده ی آن بود ومی باشد.
تاریخ سیاسی بسیاری کشورهانشان میدهدکه سیاست مداران زیرک وهوشمند دربرخوردوتعامل باکشورهایی بزرگ نهایت دقت/ریزکاری ازخودبروزداده اندتابکام استراتژی وسیاستِ قدرت های بزرگ ورقیب فرونروندوسرزمین خودراتخته ی خیز آن هانسازند.بدبخانه،درافغانستان،سیاست مداران قبیلگی که جهان بینی وتفکرشان ازکرانه/محدوده ی ایل/قبیله شان بیرون نمی رفت؛احمقانه،کشوررابدامن بلاک شرق دیروزانداخته وبه نقطه ی داغ جنگ سردغول های جهانی مبدل ساختند.این خیره سری وحماقت درسیاست خارجی،ازچهار پرسمانِ زیر الهام می گرفت:نخست،ناآگاهی مطلقِ فرمان روایان ازپیشینه ی توسعه طلبی ی تزاران کهنه ونو،به سویی جنوب.دوم،لرزان بودنِ پایه ی مردمی رژیم های ایلی- شخصی که ازترس خیزش های مردمی،همیشه به کمک بیرونی هانیازمبرم داشتندوباعقب نشینی انگلیس ازجنوب آسیا،بایدآقاعوض می کردند.ازاین رو،شوروی رابه حیث بادارتازه نفس واردبازیی سیاسی افغانستان کردند.سوم،ازآنجاکه خانواده ی فرمان روا برکشورما،دارایی پیوندخونی بامردم پشتوزبان درجنوب بودکه مانند:تاجیک ها،ازبک ها،ترکمن ها،قرغیزهاوقزاق هایی افغانستان،ریشه ی مشترک ز بانی،فرهنگی ونژادی باملیت هایی زیرفرمان تزاران سیاه وسرخ نداشتند.ازاین لحاظ،شوروی هم ازسلطه ی یکه تازانه ی چنان گرایشی نژادیی برافغانستان که مشترکه هایی زبانی-نژادی بامسلمان های آن کشور نداشت،راضی به نظرمی رسیدوبه تجهیزآن پرداخت.افزون بررضایت،به تشویق آن هاپرداخت تابادامن زدن به کشمکش باپاکستان ودوری ازایران، خودرادرسطح منطقه منزوی وبیشتربدامن مسکوبیفتد.چهارم،بلندکردن نزاع باپاکستان درپرسمان پشتونستان که ازآن نه پشتون هایی پاکستان حمایت می کردندونه بیشترین بخشِ مردم افغانستان،مسیرسیاست بیرونی ودرونی کشوررامطابق خواست شوروی سمت وسوبخشید.ازهمه مهم تراینکه،پیوندتاریخی،زبانی ،فرهنگی ومذهبی ایران با بخشِ بزرگِ مردم افغانستان که باذائقه ی فاشیستی گردانندگانِ داعیه ی پشتونستان درکابل جوردرنمی آمد،مانع تامین روابط دوستانه باایران هم شد.درچنان فضاوشرایطی بودکه شوروی به گفته نیکیتاخروشچف،رهبروقت آن کشور،طوریکه درخاطراتش نیزآمده است؛باکمترین هزینه برای افغانستان وبیشترین سودبرای شوروی،کشورمارادرگردونه ی سیاست خوداسیرکرد.
دراین راستا،تهی ازفائده نخواهدبوداگربه دیدگاه منفی شاه ایران، نسبت به سلطه جویی شوروی به سویی جنوب که ازآن زمام داران افغانستان چشم پوشی یاغفلت کردند،اشاره ی کرده شود.اردشیرزاهدی،درخاطرات خودمی نویسد:درتیرماه1335،سفری به شوروی پیش آمد.روس هاخیلی گرم ازاعلیحضرت استقبال کردند.دوطرف درکرملین،رودرویی هم نشستند.مذاکرات اولیه طبعاًدرمحورپیمان بغداد دورمی زد.اعلیحضرت درپاسخ گله گذاری خروشچف(دبیرکل حزب کمونیست)که چراایران با عضویت درپیمان بغداد،به صف دشمنان اتحادشوروی پیوسته است،فرمودند.پیمان بغداد،دفاعی است وتعرضی نیست وایران بدوستی خودباهمسایه ی شمالی اهمیت میدهد.امانظربه تجارب گذشته، نمی تواندازدوستی طرف مقابل مطمئن باشد.به دلیل اینکه بعدازخاتمه جنگ جهانی دوم،امریکاوانگلیس به وعده ی خودوفاکردندودرزمان مقررنیروهای خودراازایران بیرون کردند.اماکشورشمابه تعهدخودعمل نکردوارتش شوروی درایران باقی ماندوتوطئه ی آذربایجان وکردستان رادرست کردیدومی خواستیدمملکت ماراچندتکه کنید.بعدهم باتقویت حزب توده وازطریق این حزب مقاصد دیگری داشتیدواین تجربه های تلخ بماحق میدهدکه ازبرنامه دفاعی خودغافل نباشیم.درجواب اعلیحضرت،خروشچف می گفت که آن قضایامربوط به دوره ی استالین است وماسیاست های استالین راترک گفته ایم....یک روزخبردادندکه دربرنامه بازدیداعلیحضرتین تغییرداده شده است وبایدبرویم به فرودگاهی برای مشاهده هواپیماهای ساخت شوروی ومانورهای زمینی.سپیده دم حرکت کردیم وباهواپیمای به محل مانوررفتیم....مانورآن هاتماشای بود.گویااین برنامه راترتیب داده بودندکه قدرت هوای خودرانشان دهندوشاه ایران رابه خودش بیاورند....بازگشتیم به مسکو،درکاخ کرملین پذیرای نهارترتیب داده شده بود.مارابردندبه تالارسن ژرژکه سالن بسیارمجللی است وازعهدتزارهاباقی مانده است.خروشچف برخاست برای ایرادنطق.آن وقت شروع کردبالحن بسیارخشنی به ایران واعلیحضرت حمله کردن که به شمامی گویم بامادوست باشیدومتقابلاًدوستی ماراجلب کنید.شمابامادشمنی می کنید.ماهرلحظه بخواهیم قادریم به ایران حمله کنیم وایران راببلعیم.هرقدرهم شمانیروجمع کنیدواتحادنظامی تشکیل بدهیدقادرنخواهیدبوددرمقابل مابایستید.بدانیدکه شوروی نمی توانددربرابراین پیمان هابی تفاوت بماند.نطق خروشچف چنان تندوتهدید آمیزبودکه همه رامبهوت کرد.آنجااعلیحضرت عکس العملی نشان دادکه ازشجاعت وسیاست ایشان حکایت می کرد.وقتیکه خروشچف نطقش راتمام کردونشست،اعلیحضرت برخاستندوفرمودند....امروزروز خوبی است.چه خوب شدامروزآمدیم اینجاواین حرف هاراشنیدیم ودانستیم که درتشخیص مان اشتباه نکرده ایم.این چندروزحرف های ازشماشنیدیم که ممکن بودماراباشتباه بیندازدوباورکنیم که سیاست های شماعوض شده است.حرف های شماداشت برمااثرمی کرد.اماامروزخودتان رالودادید.تابحال می گفتیداین حرف هاواین افکارمال دوره استالین بود،حال می بینیم خیر،همان افکاررادرسرداریدوهمان حرف هارامی زنید.پس ماحق داریم مراقب خودباشیم.برای همین است که واردپیمان بغدادشده ایم ومن تاکیدمی کنم که اگرشمابخواهیدروزگاری بماحمله کنید،ماوملت ایران تاآخرین قطره خون خودایستادگی ازوطنمان دفاع خواهیم کرد.میگویان که مردپخته ومعتدلی بودبرخاست وگفت، احساس می کنم سوء تفاهمی رخ داده واشتباهی درترجمه کلمات رفیق خروشچف پیش آمده است.اعلیحضرت بی درنگ پاسخ دادندکه خیر،اشتباهی درکارنیست....باری جلسه درفضای نامطبوعی پایان یافت وفردای آن روزهم مسکوراترک گفتیم....پس ازبازگشت ازاین سفروایستادگی اعلیحضرت دربرابرگزافه گوی های خروشچف وآن نطق کذای وی در"پلنوم"حزب کمونیست به این مضمون که ایران بزودی چون سیب رسیده ی بدامن ماسقوط خواهدکرد،جنگ رادیوی که جنگ امواج نامیده شده باوسعت وشدت بی سابقه ی آغازشدومدت هاادامه یافت.سرانجام روس هاازطریق سفیرخوددرتهران که درراه بهبودروابط دوکشورتلاش می کرد،آماده صلح وآشتی ومذاکره شدندواین جنگ تبلیغاتی باپیروزی ایران پایان یافت.این واقعه نشان دادکه یک کشورهرقدرضعیف باشدمی تواندبه اتکابه ایمان وروح وطن خواهی دربرابرقدرت زورگوومتجاوزوبهانه جونظیراتحادجماهرشوری آن عصروزمان بایستدوحرف خودرابه کرسی بنشاند.(2)
سفرپادشاه ایران به شوروی درسال1335،برابرباچهارمین سال نخست وزیریی محمدداود درافغانستان بود،شخصی که بادامن زدن به پرسمان پشتونستان درروابط کابل واسلام آباد،وسوء مدیریت درسیاست درونی وبیرونی،بی خردانه کشورراازمسیر بی طرفی درروابط بین مللی بیرون وبه سویی ساحه ی نفوذشوروی راند.یک سال پس ازسفرشاه ایران به شوروی که بانزاع زبانی رهبران هردوکشوربه پایان می رسد.خروشچف،طوریکه درخاطرات خودیادآورشده است،درسال1957/1356،بدعوت جواهرلعل نهرو،نخست وزیرهند،به دهلی نوسفرمی نماید.درجریان همین سفراست که پادشاه افغانستان،ازوی دعوت می کندکه دربازگشت ازهند،توقف/ایستِ هرچندکوتاهی درکابل داشته باشد.رهبرشوروی،درخاطرات خودمی نویسدکه درملاقات باظاهرشاه دریافتم افغانستان به چه نیازداردومادرگام نخست به این کشورسیلو/دستگاه نان پزی ساختیم.نظربه اهمیت موقعیت سیاسی- جغرافیایی افغانستان برای رقبایی دوران جنگ سرد،وتاکیدبراینکه اگرامریکابه افغانستان مانندایران دست می یافت،چه زیان های رابه مسکوتحمیل می کرد.خروشچف می گویدکه باهزینه کمی درافغانستان،توانستیم که ملیاردهادلاربرایی کشورخودپس اندازنمائیم.
طرفه اینکه،خروشچف،درپلنوم/گردهمایی حزب کمونیست شوروی، طوریکه یادآوری شد،گفته بودکه ایران مانندسیب رسیده بزودی بدامن کشورش می افتد!برخلاف انتظاراو،ایران،باوجودفعالیت هایی گسترده ی حزب توده که آن زمان شاگردانش تازه الفبایی کمونیسم رادرکابل تمرین می کردند؛نه تنهابدامن کمونیسم نه افتاد،بلکه موفقانه خودراحفظ وبی چاره افغانستان بخاطرحماقت هایی سیاسی رهبرانش دربهایی یک دستگاه نان پزی وچندکلومترسرک اسفالت/پخته بدامن مسکوافتاد؛رخ داد بحران زاوناخوشایندی که مردم افغانستان تاکنون بهایی گزاف آن رامی پردازند،ورهایی ازپس لرزه هایی تکان دهنده ی آن درافق هایی دوردست هم دیده نمی شود.اگرچه ظاهرشاه درده سال پسین پادشاهیی خود،کوشیدکه ازسیاست هایی بحران زائی پسرکاکایش دوری ومسیرِبی طرفانه رادررفتاربیرونی کشوربازگرداند.بدبختانه،فرصت های لازم ومفیدازدست رفته بود؛ونابودشدن فرصت هاهم، دلایل زیرراباخودداشت که شاه بی کفایت وترسو ازعهده ی آن هابرآمده نمی توانست:نخست،شوروی،باداشتن شصت ملیون مسلمان درقلمروجغرافیایی خود،همواره ازنهضت ها وحزب های اسلامی درکشورهایی مسلمان، بویژه افغانستان وایران می هراسید؛دوم،خانواده ی فرمان رواکه سال هابه انحصارقدرت،خودسری ومفت خواری عادت کرده بود،نگذاشت فضایی سیاسی کشوربازونیروهای جدیدبگونه ی احزاب سیاسی واردمیدان سیاست شده کشورراازبحران هایی ژرفی که زاده ی ناکارآمدی وخودسریی زمام داران پیشین بود،نجات بدهند؛سوم،درنتیجه ی خودداریی شاه ازرسمیت بخشیدن به فعالیتِ قانونی احزاب سیاسی؛ باوجوداینکه، مجلس نمایشی نمایندگان مردم/ولسی جرگه به آن مهرتائیدگذاشته بود؛اوضاع بی ثبات تر،وسازش هایی درون خانوادگی وکودتایی نظامی درراستایی اعلام جمهوریت نمایشی که تنهامنافع همان خانواده راتامین می کرد،بحران راژرفتروکشوررا به چنگال شوروی انداخت؛چهاروم،حساسیت رهبران شوروی نسبت به جریان هایی اسلامی دردرون وبیرون خود،سبب شدکه رهبران افغانستان هم برایی کسب رضایت آن ها،دررابطه بانیروهایی مذهبی کشورخوددیدوبرخورداحمقانه وستمگرانه درپیش گیرند؛پرسمانیکه درمراحل پسین، خودزمینه سازبحران هایی ژرفتری گردید؛پنچم،زمانیکه داود،سردسته ی رژیم کودتایی- جمهوری نما،بخاطرفعالیت ها/کنشگری هایی مسلحانه ی پراکنده ی برخی عناصرتندرومذهبی که پیشترتوسط کودتاچی ها بدامن پاکستان انداخته شده بودند؛وهمچنین، گسترش کنشگریی کنشگران کمونیستِ طرفدارمسکو،کوشید باتغییروفاداری ازابرقدرت شرق به سویی ابرقدرت غرب بلغزد،لغزش ناشیانه ی که کودتایی سیاه ثوروبالاشدن رژیم جنایت کارتره کی- امین رابدنبال داشت.رژیمی که باتوحش وبربریت خود،خیزش های همگانی رادامن ومنافع شوروی رادرمنطقه به تهدیدروبروساخت،تهدیدیکه به هیچ صورت مسکونمی توانست ازکنارآن سطحی بگذرد.ازآنجاکه درمسکو،به سخن آندری پوف،رهبر شوروی،پس ازبریژینو،کله ی سران حزب کمونیست کارنمی کرد؛ناکارآمدیی که به اشغال افغانستان منجر وسبب شدکه امریکاکه درپنج سال پیش درویتنام ضربه ی کمرشکنی متقبل شده وسرافگنده ازآن دیارپس نشسته بود؛درافغانستان،انتقام شکست خوددرویتنام راباریختاندن خون افغانستانی هاکه شعارهایی زودگذروروزمره ی مذهبی کله شان راگرم کرده بود،ازشوروی بگیرد.
درتاریخ روابط بین الملل، بویژه روابط ابرقدرت هاباکشورهایی پیرامونی،هیچ کشوری باندازه ی امریکا،طوریکه درافغانستان دیده شد،بهره برداریی نادرست و فرصت طلبی نکرده است.ازپیش روشن بودکه باپس نشینی شوروی ازافغانستان وبه پیروی ازآن افتادن آن قدرت بزرگ که فروپاشی ساختاردولت درافغانستان رانیزدرپی داشت،خالیگاه قدرت بوجودمی آید،خالیگاهی که هیچ قدرت منطقه ی به پرکردن آن توانمندنبود.پیش ازفروپاشی دولت وابسته به شوروی درافغانستان،امریکا،منطقه رابه گونه ی ترک گفت که فکرمی شداصلاًهیچ پیشینه ی کارومنفعتی دراین بخش ازجهان نداشته است.ترک منطقه، بویژه افغانستان توسط امریکایی ها،این ذهنیت رادرپاکستان،ایران وعربستان بوجودآوردکه آسیایی مرکزی ازچنگال مسکورهاشده ودرانتظارتشریف آوریی آن هامی باشدوافغانستان بهترین سکویی خیزش به سویی دست یابی سلطه در آن منطقه ی نوخودگردان می باشد.روسیه ی فدرال که درسیاست جهان، جانشین شوروی شناخته می شد؛باوجود،بحران بی کران برخاسته ازفروپاشی امپراتوریی شوراها،بابرپاساختن پایگاه نظامی خوددرکشورتاجیکستان درپس جنگ درونی درآغازدهه ی 1990م،نشان دادکه کم توان شده است،امابه هیچ صورت آماده نیست که آسیایی میانه را به مهمانان سلطه جویی نومشق بسپارد؛پرسمانیکه دراسلام آباد،تهران وریاض بااهمیت به آن نگریسته نشد.
درشرایطی که روسیه درتاجیکستان پایگاه نظامی خودرابه حیث سرپل بازگشت به آسیایی میانه وباسرکوب چیچین ها درشمال قفقازدردهه ی نهم سده ی بیستم،درجهت بازخوانی پروژه ی تزارهایی کهنه ونو درحرکت به سویی غرب دریایی کسپین،مشغول بود.امریکاوبریتانیا،به شرکت هایی نفتی - گازیی خود،دستورداده بودندکه درسمت دسترسی به منابع انرژیی منطقه؛ به اکمال هربرنامه ی جنایت کارانه وواپس گرایانه ی، حتی سرمایه گذاری درپروژه ساخت"طالبان"به کمک پطرودلارعربستان وزمینه سازیی دستگاه گوش به فرمان نظامی پاکستان بویژه سازمان جاسوسی آن(آی اِس آی)که برایی پیاده کردن هربرنامه ی ننگینی آمادگی تام دارد،دست بزنند.دراین بازیی سیاه کارانه، افغانستانِ بدون نفت وگازِفراوان،میدان بازی هایی نفتی وگازیی قدرت هایی منطقه ی وفرامنطقه ی شده است که می کوشندباتامین سلطه براین کشورویران،منافع کوتاه مدت وبلندخودرادرسطح منطقه برآورده نمایند؛بازیی شیطانی که سوددیگران رافراچنگ وبحران مزمن کشورماراژرفتروفراخ ترمی سازد.به سخن دیگر،افغانستان میدان بازیی شطرنج بازی گران جهانی،منطقه ی وقاچاق بران موادمخدروپل پت هایی تباه کاروآدم کش ووطن فروشِ درونی شده است که آماده می باشند برای پول وقدرت، به هرجنایت ضدملی وضدبشریی دست بزنند.
دراین بازیی تباه کارانه ودنباله دارِضدبشری که هرروزبیشترازگذشته به ژرفناوفراخنایی بحران افغانستان می افزاید؛دیروز،بزرگترین قربانی دین ودین داران افغانستانی بودند؛امروز،قربانی های دیگری مانند،دموکراسی،حقوق بشر،حقوق زنان،آزادیی رسانه ها،حکومت قانون،جامعه ی مدنی و... می باشندکه به بهانه ی دروغین تحقق آن هاکه ازبهترین هایی مدرنیت ونهضت روشنگری به شمارمی آیند؛دلالان وزراندوزان بومی وغیربومی که هدفی جزبدست آوردن قدرت وثروت ندارند،جنایت هایی شرم آورخودراپرده پوشی می نمایند.همین بهانه تراشی هاوپرده کشی رویی رخ دادهایی گوناگون می باشدکه سبب شده است کمتربه مشکلاتی اصلی مردم افغانستان توجه صورت بگیرد.اگرازهمان آغازلشکرکشی فرماندهان مبارزه ی ساختگی باهراس افگنی درافغانستان،به پرسمان هاوموضوعات بنیادیی مردم کشورماتوجه به عمل آورده می شد؛امروز،اثرونشانی ازشرایط غمبارکنونی که قدرت های منطقه ی وفرامنطقه ی رادرخودفروپیچیده است،باقی نمی ماند.نگاهی به پس منظرپرسمان های سیاسی نشان میدهدکه دوام بحران افغانستان،درکنارعامل هایی دیگری که ازبرخی ازآن هایادآوری شد،ریشه دردوعامل زیرین دارد:نخست،درفردایی پس نشینی نیروهایی شوروی ازافغانستان،امیدواری باین بودکه مجاهدین برمی گردندوبانظام دینی موردنظرخود،هم خالیگاه قدرت رادر کشورپرمی کنند؛وهمچنان، مشکلات بی شمارجامعه رابه کمک متحدان منطقه ی وفرامنطقه ی شان حل می کنند؛امیدواریی خیالی ودروغینی که همگان باتباه کاری هایی بیشتر،شاهدآن بودند.دوم،بجایی نظام موردنظرمجاهدین، اول،جنگ درونی،دوم،شریعت بدورازایمان واخلاق طالبی؛ وسوم، امریکاواداره های مؤقت،انتقالی وحکومت کنونی آمدند که بخاطربحران مشروعیت همه حکومت های دست نشانده ی بیگانگان دراین سرزمین که زاده ی روحیه ی ضدیت به بیرونی هادرمیان مردم کشورمی باشد؛حکومت کنونی هم بجایی راه حل،خود به بخشی ازبحران مبدل شد،بحرانی که مدعی های شریعت مداری- طالبی وشاخه ملایی- جهادیی آن بخاطرامتحان بدی که به مردم افغانستان داده اند،خود تاریک ترین بخشِ بحران کنونی به شمارمی آیند.ازهمه مهم تراینکه،جامعه ی افغانستان افزون برترکیب نامتجانس قومی- زبانی- فرهنگی-سمتی- نژادی ومذهبی که داردوبهره برداریی نادرست ازهمین هاهمواره نقش بحران زایی هم داشتندودارند،جامعه ی دیروزین نیستند.به عبارت دیگر،مردم افغانستان درشناخت مسائلِ مربوط به آینده ی خود،ازحکومت کابل ومخالفان رنگارنگش پیشی گرفته اند.زمانیکه آگاهی سیاسی واجتماعی مردم، بویژه نسل جوان که به کمپیوتر،انترنت،فس بک وتلفن همراه دسترسی پیداکرده اند؛باناکارآمدی وفسادحکومت وبرآمدن یک طبقه ی ثروتمندبی فرهنگِ زاده ی آن ونقش آن هادرتعمیق/ژرفایی بحران،باتحولات تونس،مصر،لیبی،یمن،بحرین،ایران و...که همه ازآمدن توده هابه عرصه ی سیاست حکایت می کنند؛کنارهم گذاشته شوند،خوب ترروشن می شودکه بحران چه سمتی به خودمی گیردوآینده ازآن چه نیروهایی می باشد.به سخن دیگر،حکومت کنونی افغانستان ومخالفان سیاسی ونظامی اش بدون آوردن دیگرگونی بنیادی دررفتاروکردارخودوهمسویی بانیازمندی هایی واقعی مردم کشوروتقاضایی کنونی دهکده ی جهانی،جزافزایش به عمق/ژرفنایی بحران کاری دیگری رابه پیش برده نمی توانند.
اگربدقت به جنبه هایی گونه گون بحران افغانستان نگریسته شود،واضح می شودکه درژرفناوگستردگی آن،حکومت نیمه جان کابل ،کمک کننده های بیرونی؛وهمچنان، مخالفان نقاب داروبی نقاب درون وبیرون حکومتی، نقش فزاینده ی دارند.در وضعیت متشنج وپیچیده ی که پیش روداریم،نقش حکومت وپشتیبانانش دربحران زایی ازاین نگاه بسیارمهم می باشدکه طبق آماروارقام رسمی وغیررسمی، مبالغ هنگفت ونیرویی بشریی بسیاری رادرجهت بیرون رفت ازبحران واستوارساختن اوضاع سیاسی واجتماعی کشورما بسیج کرده اند،اماکاری سازنده ی موردنظرراازپیش برده نتوانستند.هزینه ی بی دستاوردمالی ونیرویی بشری درجهت هدف هایی ازپیش تعیین شده، به ناکارآمدیی حکومت وناهماهنگی میان کمک کنندگان بیرونی آن، پیوندپیدامی کند.ناهماهنگی سیاست هایی افغانی کمک کننده هاکه ازمنافع متضادآن ها درافغانستان ومنطقه الهام می گیرد،سبب شده است که ازمسائل/پرسمان های بنیادیی مردم افغانستان چشم پوشی یاازکنارآن هاسرسری گذرنمایند.درآغازجنگ نام نهادعلیه تروریسم/هراس افگنی وبدنبال آن تشکیل اداره ی کنونی کابل،درج-2، کتاب" جهادوجنگ سردقدرت های بزرگ" (بخش اداره ی مؤقت)، نگاشته بودم که پیشترازسیاست هاوبرنامه ریزی های کلان بازسازیی کشورماکه معلوم نیست به گونه ی جدی دربرنامه ی بازی گران قدرت موردنظراست یانیست،برقراریی امنیت،بازگر داندن وجابجایی مهاجرین وسرمایه گذاریی عاجل درجهت برطرف کردن کمبودِ مسکن، ازپرسمان های بنیادیی کشورمابه شمارمی آیندکه بدون چاره جویی آن ها،بازگشت صلح وثبات به افغانستان ناممکن می باشد؛موضوعی که بیشترازهرعامل دیگری به کارآمدیی حکومت وبرنامه ریزیی علمی وفنی وپیاده کردن درست آن، برمی گردد.امروزکه ده سال ازبراندازیی پایگاه هراس افگنی درافغانستان می گذرد،بخاطرناکارآمدیی حکومت ومدیران نادان آن که زیرنام خصوصی سازی اقتصادنیمه جان کشورراببادفناداده اندوبه باورخود،افغانستان راکه تولیدی غیرازهیروئین ندارد،واردبازارآزادجهانی کرده اند.نتیجه ی ناسنجیده ی واردکردن کشوربه سامانه ی اقتصادبازارآزادمی باشدکه پس ازسپری شدن ده سال ازدوره ی کاریی حکومت کنونی وحضورنظامی بیرونی ها؛بازهم،میان چهارتاپنج ملیون مهاجروکارگرکم مزدافغانستانی،درشرایط ناگواری درایران وپاکستان زندگی می نمایند،دوکشوری که اولی واضح ودومی منافقانه باحضورنظامی وسیاسی غرب درافغانستان دشمنی می رزند؛وهوشیارانه، ازمیان همان مهاجران وکارگران،علیه دولت وابسته به غرب درافغانستان سربازگیری وآشوب آفرینی می نمایند.
نگاهی ژرف به ریشه های بحران وآشوب هایی کنونی افغانستان روشن می سازدکه بیشترازکشمکش هایی رقابت آلودقدرت هایی منطقه ی وفرامنطقه ی درجهت سلطه یابی برموقعیت ژؤپلیتیکس/جغرافیایی سیاسی کشورما،ناکارآمدیی حکومت هایی ایلی- تباری وناسازگاریی محیط فرهنگی جامعه باساختارسیاسی شخصی- خانوادگی، درآغازوادامه ی انقلاب ها،بحران هاوآشوب هاکه بحران پیچیده وچندجانبه ی کنونی یکی ازژرف ترین آن هامی باشد،اثرگذاربوده است.زمانیکه ناکارآمدیی حکومت ها،بابازی هایی سیاسی وشخصی زمام داران دررابطه باقدرت هایی بزرگ ومیانی همراه شوند،بحران زایی فزونی گرفته،شرایط غمبار،مانند،اوضاع کنونی رادامن می زند.درروابط بین المللی پس ازجنگ جهانی دوم،معامله باقدرت های بزرگ بالایی موقعیت جغرافیایی سیاسی کشورها،درمیان پس مانده هاکه افغانستان یکی ازآن هامی باشد،کارمعمولی شده بود.دراین گونه بازی های سیاسی،نجات کشورهای معامله گربه سطح بالایی درک وتجربه ی سیاسی- تاریخی رهبران سیاسی وفاصله ی جغرافیایی ازقدرت هایی بزرگ وابسته می باشد.درمیان زمام داران کشورمادردوسده ی گذشته،تنهاشاه امان الله،این پرسمان رادریافته بودکه نزدیکی بیش ازاندازه بایک قدرت بزرگ همسایه می تواندخطرهایی فراوانی دربرداشته باشد.ازاین رو،کوشیدکه دربیرون منطقه دوستانی دست وپاکندوتااندازه ی بسیاری به آلمان چشم طمع دوخت،موضوعی که ظاهرشاه وداودخان ازفهم آن ناتوان بودند.ازسویی دیگر،رهبران هوشمنددرچنان پرسمان هایی کوشیدندومی کوشندکه دررابطه باقدرت های بزرگ آن گونه رفتارنمایندکه درصورت بازنگری،راه پس گشت وجودداشته باشد.البته که پیداکردن دوستان بیرون منطقه ی به معنایی چشم پوشی ازنقش منفی ومثبت قدرت هایی همجوارنیست.
طوریکه یادآوری شد،دررابطه بادوری گزیدن ازقدرت های همسایه وپیداکردن دوستان بیرون منطقه ی،شاه امان الله،خوب اندیشید،امابدعمل کرد.به سخن دیگر،اگردوست یابی دربیرون منطقه بالفاظی هایی دورازمنطق دررابطه بارقبایی منطقه ی همراه شود،فاجعه آفرین تمام می شود.بگونه ی که نویسنده درکتاب(جهادوجنگ سردقدرت هایی بزرگ،ج-1)به حواله از"خاطرات آقابکف"جاسوس آن زمانِ شوروی درافغانستان،یادآوری کرده است.شاه امان الله پس ازبازگشت ازسفرچندماهه ی خودبه اروپایی غربی، به مسکومی رودودرآن شهر،درمهمان خانه ی دولتی چندروزی را سپری می کند،وبی شمارازآلمانی هاتوصیف وازشوروی یاروس هابدگویی می نماید.ناآگاه ازاینکه لحظه به لحظه جاسوسان(گی پی او)سخنان مهمان خودراثبت وبه مرکزخودمی رساندند.چنان برخوردی آن هم توسط شاه باصطلاح نوگرای افغانستان،به جزازروحیه ی ساده وغرورپوک ایلی- تباری که همیشه باسطحی اندیشی درپرسمان هایی ملی وجهانی همراه می باشد،ساخته نیست.ازاین رو،استالین،ازکنارفروپاشی رژیم اوبه سودانگلیس سرسری گذشت.دررابطه باحکوت حبیب الله کلکانی هم طوریکه اسنادفاش شده ی انگلیس وشوروی نشان میدهند،جاسوسان(گی پی او)سلف(ک گ ب)به رهبریی شوروی گزارش میدهندکه یک تن ازطبقه ی زحمت کش درافغانستان به قدرت رسیده است.برای ماازنظرمرامی لازم است که به حمایت او بپردازیم.استالین،می گویدکه بمردم تاجیک تعلق داردکه پیوندخونی وزبانی باتاجیکان فراروددارندوحمایت ازاوبه فایده ی شوروی نیست.یادآوری ازاین موضوع باین خاطرمی باشدکه بنگرید!قدرت های نزدیک چگونه به منافع خودمی نگرند.ازاین سبب،به ملیون هاتاجیک درازبکستان کنونی زورمندانه شناسنامه ی ازبکی صادرکردوقانون وضع کردکه درکشورپوشالی ازبکستان که اکنون هم بخش بزرگ مردم آن راتاجیکان تشکیل میدهند،هرکسی که به زبان فارسی سخن بگوید،بایدپنج"ربل"به خزانه ی دولت جریمه بپردازد،قانونی که تاکنون درازبکستان کاربردارد.درافغانستان هم بارویی صحنه آمدن رژیم قبیلگی نادرخان،تلاش های بسیاری همسوبااستالین درجهت نابودیی زبان فارسی- دری بعمل آمدکه درنتیجه مقاومت سرسختانه ی تاجیکان، بی نتیجه ساخته شد.دراین گونه بازیی ناپاکِ ملیت- زبان کشی وقتل عام فرهنگی، استالین وبازمانده هایی نادرخان تنهانبودند،اززمان برآمدنش تاکنون،کشورپاکستان،باکمی تفاوت، کارنامه ی سیاه استالین رادرافغانستان انجام میدهد.یعنی دربخش پشتون نشین خودکه زادگاه زبان وفرهنگ پشتو می باشد،تاآخرین رمق به نابودیی این زبان عمل کرده است؛ ودردرون افغانستان،با تقویت مزدوران خودواستعمال آن هاعلیه زبان فارسی- دری،استالین گونه مبارزه می کند،سیاستی که بخشی ازبحران جاریی کشورمابه شمارمی آید.
بهرصورت،اگرحماقت ها،فرصت طلبی ها،انحصارگریی گزاف درقدرت،به معامله گذاشتن موقعیت جغرافیایی کشورباقدرت هایی بزرگ وتبدیل وفاداری ازاین قدرت به آن قدرت بیرونی توسط رهبران دیروزافغانستان راریشه بحران ها،آشوب هاوکشمکش های گروهی- قبیلگی که گه کاهی چپن انقلاب های ناکام ومصیبت باررابه تن کرده ومی کند،مادربحران هاورسوایی هایی کنونی که قدرت هایی بیرونی ودست پروردگان درونی شان رانیزبه شدت دچارناتوانی وسردرگمی کرده است، بدانیم.بدون شک/گمانه زنی،عامل هایی زیرسبب سازبحران دوام دارکنونی کشورمابه شمارمی آیند:نخست،ناتوانی وناکارآمدیی حکومت افغانستان که زاده ی دوعامل زیرین می باشد:1- بی لیاقتی،فسادومزدوریی مدیران رده هایی بالای دولت وسیاست کشورمی باشدکه بنام تکنوکرات/کارآگاهان مدیریت توسط بیگانگان برافغانستان تحمیل شده اند.2- دست اندازیی همان بیگانه هادرامورکاریی وابستگان بومی خود، به آشفته بازاری درامرمدیریت کشورفزونی بخشیده است.دوم،سلطه ی تباه کاران تفنگ بدست وقاچاق چیان موادمخدر برمقام هایی دولتی درمرکزوولایت ها،بویژه اقتصادکشور.سوم،چپاول وغارت بی کران منابع طبیعی کشورتوسط غارت گران درونی وبیرونی،زیرنام خصوصی سازی،سیاستی که نادانیی مدیران سیاسی واقتصادی رابه نمایش می گذارد.اگراین روندادامه پیداکند،درچندسال دیگرکشورماازهمه منابع خودتهی خواهدشد.چهارم،مافیایی بانک جهانی ودست اندازی هایی ناروایی آن دراموراقتصادوسیاست.پنجم،لاینحل ماندن سرنوشت ملیون هامهاجردرکشورهایی همسایه که موادخام ارزان قیمت برای پرورش آدم کشان وتباه کاران نقاب داروبی نقاب می باشند.ششم،ناسازگاریی ساختارسیاسی باساختارفرهنگی کشورکه پیشینه ی درازدارد.هفتم،همین ناسازگاری است که درعصرانقلاب اطلاعاتی ورسانه ی به بحران هویت که بخشی مهم بحران کنونی می باشد،دامن می زند.هشتم،ناکارآمدیی سازمان ملل درانجام مسئولیت هایی خوددرامربازگرداندن صلح وامنیت.نهم،رشدبی رویه ی (ان جی اوز/نهادهایی غیردولتی)،زیرسرپرستی بانک جهانی وسازمان ملل وهزینه/مصرف کمک هایی مالی جامعه ی جهانی توسط آن هاوپاسخ گونبودن شان دربرابرحکومت افغانستان.دهم،موجودیت نیروهایی نظامی بیرونی هادرافغانستان به بهانه ی مبارزه باهراس افگنی،درحالیکه مردم افغانستان، نمی دانند معنایی هراس افگنی ازنظرحقوق ملی وبین المللی چیست؟امریکاهم تاکنون نتوانسته است ازهراس افگنی تعریف قابل پذیرشی ارائه نماید؛پرسمانیکه سبب شده است نهادهایی جهانی حقوق بشر،عفو بین الملل ونهادهایی مربوطه ی جهانی ازبرخوردآن کشوردرزمینه انتقادبعمل بیاورند.ناتوانی امریکادربه محاکمه کشاندن زندانیان گوانتانامونیزمزیدبرعلت شد،وزندان سازیی امریکان درفرودگاه" بگرام"نیززیان های بی شماری به مبارزه علیه هراس افگنی ومشروعیت حکومت کابل واردساخته است.یازدهم،نبودتعریف همه پذیرازتروریسم/هراس افگنی وگسترش اسلام هراسی وکاربردواژه های نامطلوب تروریسم وفاشیسم اسلامی دررسانه های غربی که توسط بنیادگرایان مسیحی-یهودی دامن زده می شود،درتمام کشورهایی مسلمان واکنش های منفی ببارآورده وتندروان مسلمان راکه درکشورماتنه ی بی کله فراوان دارند،فربه ترکرده است.گرایشی که دربحران زاده شده است وبابحران رشدونمومی نمایدوبحران کنونی مشوق آن وبرعکس می باشد.
ازاین رو، اولویت های مردم افغانستان که بازگشتِ صلح،امنیت وبازسازیی اقتصادی وشکل دهی حکومت کارآمدوپاسخ گودربرابرمردم وبازگشت وجابجایی مهاجرین می باشد؛دربرابراولویت های غرب بویژه امریکاقرارگرفته،هم مشروعیت حکومت کابل رازیرسوال برده است؛وهمچنان، موجودیت نیروهای بیرونی را،روزبروزازچارچوب پاسدارصلح،تامین کننده ی امنیت،تحقق بخش دموکراسی وحقوق بشر،کمک کننده به بازسازیی اقتصادی و... بیرون؛ ودرانظارعامه، اشغالگرواستعمارگرجازده است.زمانیکه موقعیت لرزان اخلاقی وحقوقی نیروهای بیرونی درکشورما،باروندکندِبازسازیی اقتصادی که حتی نتوانستند در ده سال سیلو/نان پزیی کابل رابازسازی نمایند؛وفربه شدن بیش ازاندازه ی مدیران ولاغرشدن روزافزون کارمندان دولت ومردم،وضعیت غمبارخانواده هایی شهداومعلولین،رشدروزافزون کِشت تریاک واعتیادو... همراه شودکه خوب هم همراه شده است،بحران مشروعیت رژیم راگسترش ومخالفان رنگارنگ راچاق وفربه ترمی سازد.دوازدهم،نگرانی هایی قدرت هایی منطقه ی ازحضوردوام دارنیروهایی سازمان اتلانتیک شمالی"ناتو"درافغانستان،و کشمکش هایی سیاسی- اطلاعاتی ی پاکستان وهند،ایران وعربستان درجهت برتری جویی درکشورما.ازهمه بحران زاتر،روابط موش وگربه میان امریکاوانگلیستان ونوکرمنطقه ی آن هایعنی پاکستان وفریب کاری هایی سیاسی واطلاعاتی اخیری دربرخوردبا"القاعده"و "طالبان"ودیگرشاخه هایی مخالفین مسلح حکومت"کابل"که زیرسرپرستی سازمان جاسوسی آن پاکشور"آی اِس آی" کارمی کنند.ازآنجاکه پاکستان ازنظرمالی درموقعیتی نیست که بودجه ی جنگ فرسایشی باندهایی مسلح افغانی-عربی –پاکستانی علیه اداره ی ناکارآمدِکابل رابپردازد،ازکمک هایی سخاوتمندانه ی شیخ هایی عربِ متحدواشنگتن ولندن وبرخی منابع دیگری که ازسیاست هایی درازمدت امریکادرافغانستان نگران می باشند،بهره مندمی باشد.ازسوی دیگر،رژیم آخوندیی ایران که مانندقذافی سیاست سنجیده شده ی ندارد؛دراین اواخر،بادرپیش گرفتن سیاست منافقانه ی کمک به هردوطرف،به کمک مخالفان رژیم کابل شتافته است،سیاستی که ازفشارهای مالی برشانه ی محافل ویرانگرپاکستان درافغانستان می کاهد.باندهایی مسلح مخالف کابل که زیرنام مبارزه بااشغال می کوشند، ازنظرتلفات انسانی، تاکنون بیشترین قربانیان خودراازمیان مردم ملکی برگزیده اندوازنظراقتصادی دربرهم زدن برنامه های بازسازیی هرچندکمرنگ اقتصادی،بطورویژه، سرمایه گذاریی هند درافغانستان راهدف گیری کرده اند.به سخن دیگر،پاکستان، بدین وسیله،می کوشدناتوانی خودرادرامرسهم گیری دربازسازیی افغانستان ویران شده که خوددرویران کردنِ آن سهم شیرداشته است؛ پنهان، وبه بهانه ی زیان رسانی به هند،مردم افغانستان رازیانمند بسازد.ازاین رو،باقاطعیت می توان گفت که پاکستان همان گونه که درجنگ علیه شوروی سهم شیرراازآن خودکرد،درگسترش وادامه ی بحران کنونی هم سهم شیرابدوش دارد.عامل های یادشده وازهمه مهم ترنقش بحران زاوویرانگرپاکستان درافغانستان،سبب هایی برجسته ی دوام بحران در کشورمامی باشندکه دربخش هایی دیگراین نوشته پی گیری می شوند.
پانویس ها:
(1)from,fascism anyone?,Lawrence Brit,free,inquiry,Spring2003.page20.
ترجمه ی فارسی ویژگی های فاشیسم ازتارنمای
Drkhazali.com/index.php/1388-11-13-14
زیرعنوان:ویژگی های"فاشیسم"پنجشنبه30دی-جدی1389،گرفته شده است.
(2)خاطرات اردشیرزاهدی،ازودکاخوری ومجادله شاه وخروشچف درشوروی،30آبان-عقرب1389.