Saturday 29 August 2015



انتخابی که مصر دارد: یک رئیس جمهورقدرت طلب یا دیوانگی داعش

Posted on ۶٫ شهریور ۱۳۹۴ // 0 Comments

thzu65u

رابرت فیسک

ترجمه احمد سیف

تصاویر یک کشتی نظامی مصر که هفته گذشته درسواحل سینا منفجر شد هشداری به سیاستمداران غربی بود. درست است. ما از مصر حمایت می کنیم. ما مصر را دوست داریم. و توریست های مان را به مصر می فرستم. چون مااز رئیس جمهور فیلد مارشال عبدل فتاح السیسی حمایت می کنیم با وصف این که او بیش از ۴۰۰۰۰ نفر- عمدتا زندانیان سیاسی- را به بند کشیده است که بیش از ۲۰۰۰۰ نفرشان هواداران اخوان المسلمین هستند. صدها تن از آنها به اعدام محکوم شده اند. رژیم مصر ادعا می کند که مخالفانش در اخوان المسلمین همانند داعشی ها هستند. و داعش هم – درنقش خطرناک کنونی اش به عنوان قدرت اسلامی درسینا صدها تن از سربازان مصری را به قتل رسانیده است بیش از ۶۰ تن شان را دو هفته پیش و پس از آن بود که یک سخنگوی نظامی در قاهره اعلام کرد که سینا « ۱۰۰ درصد تحت کنترل است». ولی پس از انهدام کشتی جنگی در هفته پیش این سئوال پیش می آید که درواقع شبه جزیره سینا درکنترل کیست؟

درحالی که بزرگترین درگیری ها اززمان جنگ اعراب و اسرائیل در ۱۹۷۳ درسینا اتفاق افتاده ما از نظر روانی این درگیری را با نگرانی های مان درباره عراق، سوریه و لینی و یمن خفه می کنیم. آن قدر درغرب احساس آرامش می کنیم که که یک ژنرال سکولار به جای اولین رئیس جمهوری که بطور دموکراتیک درمصر انتخاب شدنشسته است. ما اکنون از رهبری سیسی به عنوان یک رهبری خیرخواهانه به همان صورتی حمایت می کنیم که از محمد مرسی و اخوان المسلمین حمایت کرده بودیم. امریکائی ها حمل اسلحه به مصر را از سر گرفته اند چون سیسی دارد با داعش خطرناک می جنگد.

برای مصری ها ولی این اندکی متفاوت به نظر می آید. آنها خود را دربرابر رفتاری خودسرانه شبیه رفتار صدام از سیسی می بینند. از جمله می توان به طرح ابلهانه سیسی برای یک پایتخت سوپر و جدید که به جای قاهره قدیمی ایجادخواهد شد اشاره کرد. قراراست پایتخت تازه درطول ۷ سال ساخته شود درکنار کانال دو خطه سوئز که باید حداکثر درطول ۱۲ ماه تمام شود. وسعت قاهره جدید قراراست ۷۰۰ کیلومتر مربع باشد و هزینه احداث آن هم ۳۰ میلیارددلار است. دررونمائی این پروژه چند هفته پیش ازجمله تونی بلر ما هم شرکت داشت. تونی بلر دریک دوره ای نخست وزیر بریتانیا بود ولی اکنون درکنار هزار و یک کار دیگر از طریق یک شرکت مشاوره ای درامارات متحده عربی به رئیس جمهور مصر مشاوره می دهد.

این «رویای گران نوسازی» – آن گونه که نویسنده امریکائی ماریا گولیا می گوید- درواقع به نیازهای واقعی مصری ها ربطی ندارد. حدودا ۶۰ درصد قاهره- یعنی قاهره واقعی که درحال حاضر هست- درچند دهه گذشته ساخته شده است که فاقد درخت اند و با خانه های سیمانی و فقر و گرما دارد می پوسد. هزارها خانه های ویلائی نوساز درمناطق بالادست شهر عمدتا خالی اند چون کسی قادربه خریدشان نیست. آیا می توان شرایط بهتری برای داعش ایجاد کرد؟

اجازه بدهید خیلی سریع به مصر واقعی سیسی نگاهی بیندازیم به جای این که شهر خسته قاهره را احیا کند که در زمان انگلیسی ها و بعد فاروق و پس از آن ناصر و سپس سادات و بعد مبارک به این روز افتاده است سیسی می خواهد همه چیز را ازنو آغاز کند. درواقع خارج از قاهره قدیمی یک قاهره جدید وجود دارد- که با گسترش شهر درزمان سادات و مبارک ایجاد شده است. در نتیجه این برنامه جاه طلبانه سیسی در واقع قاهره جدید جدید است، یعنی کوشش دوباره ای برای تخفیف شکست درپروژه های اجتماعی است.

دراین شهر فانتزی رئیس جمهور لازم نیست نگران درگیری های صنعتی باشد. دادگاه عالی مصر اعتصاب را غیر قانونی اعلام کرده است آنهم به این خاطر که – دقیقا شبیه اخوان المسلمین- که استفاده از حق اعتصاب – اگرچه درتحت ماده ۱۳ قانون اساسی مصر این حق به رسمیت شناخته شده است- « با شریعت اسلامی تناقض دارد». تا به همین جا دادگاه سه کارمند دولت را به اجبار « بازنشسته» کرد و برای ۱۴ تن دیگر هم مجازات در نظر گرفت که در منطقه مونوفیا اعتصاب کرده بودند و بحث دادگاه هم این بود که « خودداری از ارایه کار خود » با « آموزش های اسلامی و اهداف شریعت اسلامی» ناسازگار است. درتحت قوانین اسلامی- دادگاه اعلام کرد به شیوه ای که داعش عمل می کند- « اجرای فرامین مافوق وظیفه همگان است». این به راستی یک رای دادگاه خیلی عوضی و بیخودی بود. آموزش های پیغمبر اسلام نوشیدن الکل را ممنوع کرده است ( خوشبختانه برای میلیونها مسلمان سیگار در قرن هفتم اختراع نشده بود) ولی اتحادیه کارگری درخلافت های عهد عتیق غیر قابل تصور است.

البته این را هم بگویم که دولت از اتحادیه هائی که خود به رسمیت می شناسد هیچ نگرانی ندارد. گبیل المراغی- رئیس فدراسیون اتحادیه های کارگری مصر دریک مصاحبه با روزنامه المصری الیوم گفت « کار ما این است که همه دستورات رئیس جمهور را اجرا کنیم…. تولید را افزایش بدهیم و با تروریسم مقابله کنیم». به نظرمعاون پیشین نخست وزیر زیاد بهاالدین تصمیم دادگاه خیلی مسخره بود « آیا ما دست به تظاهرات نزده بودیم چون پیش نویس قانون اساسی بوسیله اخوان المسلمین کوشید مذهب را با دولت مخلوط کند» او می پرسد.

درست است. درواقع ما درغرب داریم دولتی « تازه» ولی کاملا آشنا را در مصر تشویق می کنیم. یعنی دولتی پدرسالار و دیکتاتوری که دائما نگران دشمنان « خارحی» است. طولی نخواهد کشید که دولت مصر داعش را بازوی نظامی موساد بخواند. یعنی دریائی از فقر و نداری بکار گرفته می شود برای وضع قوانین سرکوبگرانه بیشتر و مخالف بیشتر با آزادی بیان و به ما خواهند گفت: مردم نان می خواهند نه آزادی، امنیت می طلبند و نه « تروریسم».

مصر از همان راهی می رود که خیلی از کشورهای دیگری که اکنون بوسیله داعش تکه و پاره شده اند رفته اند. یعنی وقتی شما مردم خودتان را به اندازه کافی شکنجه بکنید درزخمهای شان داعش رشد خواهد کرد.

به این ترتیب سینا درحال حاضر همان قدر درتحت « کنترل» داعش است که درکنترل مصر قراردارد. بمب گذاری قاهره که باعث مرگ دادستان عالی السیسی شد نشان می دهد که فعالیت های داعش از کانال سوئز فراتر رفته است و حتی نیروی دریائی مصر هم می تواند مورد حمله قرار بگیرد.

آیا هیچ گاه نماد پرقدرت تر ی از انتخابی که در برابر ماست وجود داشته است؟ انتخاب بین ابلیس و دریای عمیق آبی.

https://zcomm.org/znetarticle/what-a-choice-for-egypt-a-megalomaniac-president-or-the-madness-of-isis/

Monday 17 August 2015



اروپا احمقانه عمل می کند
گفتگوی «ال پائیس» با آنتونیو نگری فیلسوف چپگرای ایتالیایی

نوژن اعتضادالسلطنه

• من نمی توانم به مثابه سن سیمون یا پرودون صحبت کنم و از جزئیات یک اصلاحات قانونی و حقوقی بگویم و ویژگی های آن را تشریح کنم با این حال، می توانم اصول اساسی آن را لمس کنم. این اصلاحات باید به بازیابی دوباره فضایی منجر شود که من آن را فضای "مشترک" می خوانم. چالش اصلی امروز مواجهه با یک سازمان بهتر "مشترک" است ...

اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
شنبه ۲۴ مرداد ۱٣۹۴ - ۱۵ اوت ۲۰۱۵


* "آنتونیو نگری" معتقد است که اتحادیه اروپا در سیستمی که امریکا، چین و روسیه در آن نقش مهمی دارند نیازمند اصلاحات اساسی است.


"آنتونیو نگری" پروفسور در حوزه نظریه دولت در دانشگاه پادوا در ده شصت میلادی در فعالیت های انقلابی نقش مستقیمی داشته است. اغلب از او تحت عنوان متفکر و فعال سیاسی یاد می شود. او در تظاهرات گسترده کارگران کارخانه ها در دهه های شصت و هفتاد میلادی شرکت داشت. نگری در سال 1979 میلادی بازداشت شد و علیرغم آن که اتهامات متعددی از جمله قتل بر او وارد شده بود هیچ گونه شواهدی که اتهام ها را ثابت کنند وجود نداشتند. با این وجود، او به اتهام "مسئولیت اخلاقی" در اقدامات "خرابکارانه علیه دولت" به 30 سال زندان محکوم شد. در سال 1983 میلادی، نگری به عنوان معاون حزب رادیکال انتخاب شد و از آن طریق توانست از زندان رهایی یابد. پس از آن نگری به فرانسه رفت و تا سال 1997 میلادی سال های تبعید را در آن جا گذراند و در کالج بین المللی فلسفه با "ژیل دولوز"، "میشل فوکو " و "ژاک دریدا" و "فلیکس گاتاری" همکاری کرد. او در سال 2003 میلادی و پس از پایان محکومیتش به ایتالیا بازگشت زمانی که مدت زمان محکومیتش به 13 سال کاهش یافته بود. آنتونیو نگری متولد سال 1933 میلادی در پادوا نویسنده کتاب های بی شماری است که بسیاری از آن ها را به متفکران بزرگی چون هگل، اسپینوزا و مارکس تقدیم کرده است. او که ماه مه سال جاری میلادی در اسپانیا به سر می برد با نشریه "ال پائیس" مصاحبه کرده است.


ارزیابی شما درباره دولت رفاهی دستاورد بزرگ اروپا در دوران پس از جنگ جهانی چیست؟

بحران اقتصادی اخیر نشان می دهد که سوسیال دموکراسی تا چه اندازه خارج از خط بوده است. با این حال، افتضاح اصلی سوسیال دموکراسی مربوط به پیش از اینهاست: سوسیال دموکراسی به سادگی در معرض و مواجهه با بحرانی غیر مولد قرار گرفت. سوسیال دموکراسی گزینه پیوستن به جریان راست را انتخاب کرد. شما باید به محیط تولید نگاه کنید. این جایی است که دولت رفاهی موانع موجود برای تسهیل سودورزی سرمایه را حذف کرد. مدت زمانی طولانی است که دوره فوردیسم (نظام تولید انبوه) پشت سر گذاشته شده و اکنون کارگران از روند تولید و بازتولید کنار گذاشته شده اند.


اگر مدل قدیمی دیگر کارآمد نیست و طبقه کارگر سنتی نیز وزن گذشته خود را از دست داده است پس کدام سوژه سیاسی است که می تواند تغییر را ایجاد کند؟

مردمان بسیاری هستند که در وضعیت بسیار دردناکی به سر می برند. منظور من کسانی است که شغل های مخاطره آمیزی دارند و کسی نمی داند که چه آینده ای در انتظار آن هاست و یا حتی از حقوق بازنشستگی برخوردار خواهند بود یا خیر چرا که تضمینی در این باره وجود ندارد. هم چنین ابعاد مکانی محل کار نیز تغییر کرده است و ضرورت های تازه ای از جمله سفر به نقاط دیگر مطرح شده اند. این موضوع رابطه با زمان کار و طول عمر و هم چنین اوقات فراغت را نیز تغییر داده است. اکنون می توان به عدم قطعیتی دائمی برخورد. آیا جنبه مثبتی در این وضعیت وجود دارد؟ شاید بتوان گفته از برخی جنبه ها آزادی بیش تری را موجب شده است. اکنون، همه افراد در این شرایط مخاطره آمیز و همراه با سفر و کوچ دائمی به سر می برند. آیا این موضوع می تواند به یک سوژه سیاسی تبدیل شود؟ همه چیز بستگی به ظرفیت کارگران با دانش جدید دارد که درک کنند چگونه می توانند از فناوری های جدید برای ایجاد شبکه های همبستگی ارتباطاتی استفاده کنند که می تواند به آنان اجازه حرکت بیش تر را بدهد.


ارزیابی شما در این باره چگونه است ایا منظورتان تجربه ای مانند جنبش ام-15 است؟

جنبش ام -15 یک حرکت مداوم و اعتراضی توده ای و مردمی بود. این جنبش به طور آشکار و نهان باعث ایجاد یک بحران سیاسی رادیکال شد. جداشدن از نمایندگی و نظام مبتنی بر آن و هم چنین نظام دو حزبی به عنوان یک راه دولتی از جمله دستاوردهای این جنبش بود که نشان داد آن رویکرد دولتی دیگر کارآمد نیست. آن جنبش بر روی مشکلات عظیم ناشی از فساد متمرکز است. جنبش ام-15 نشان داد که فساد هیچ ربطی به اخلاقیات ندارد و یک بیماری هم نیست که بتوان آن را درمان کرد. فساد بخشی ساختاری از سیستم را تشکیل می دهد و قابلیت انفجار دارد.


آیا فکر می کنید به عنوان یک نیرو می توانیم نارضایتی ها را کانالیزه کنیم؟

این موضوع را باید از دو جنبه بررسی کنیم. ما می توانیم یک دسته از مسائل را به موضوعاتی تقسیم کنیم که در خارج وجود دارد و دیگر مواردی که از خود جنبش ناشی می شوند. این آن چیزی است که درباره سیریزا روی داد و نتیجه آن اتحاد و ابتکارعمل های مختلفی بود که جامعه یونان برای مبارزه با بحران از خود نشان داد. چالش این سازمان مواجهه با زنده نگهداشتن خود و غلبه بر آن است. آن ها از ساختاری ایجاد شدند که هیچ حزبی نداشت و مجبور شدند تا خود را به عنوان یک حزب معرفی کنند. مشکل ترین چالش آنان اینست که آنان خارج از سیستم هستند و در نتیجه می توان براحتی اقدامات شان را خنثی کرد و یا نابودشان کرد و این کار می تواند توسط خود سیستم انجام شود.


مدتی است که سیریزا در قدرت است و داده های اقتصادی نشان می دهد که وضعیت اقتصاد آن کشور به بدترین سطح ممکن رسیده است آیا این موضوع نشان نمی دهد که طرح های آنان ناکارآمد هستند؟

سیریزا فرزند زمانه خود است. وضعیت در یونان ناامیدکننده است و نمی توان به طور انحصاری با پرداخت بدهی ها بحران در آن کشور را حل کرد چرا که این بدهی هر روز بیش تر و بیش تر می شود. علاوه بر آن، این بدهی ای است که مسئولیت درد و رنج های ناشی از برعهده مردم یونان نیست. مسئول اصلی ایجاد بدهی ها نخبگان مالی سرمایه دار هستند. آن چه دولت سیریزا با آن مشغول است کار با بودجه است. پیدا کردن راهی برای کار با بودجه برای یافتن گزینه مختلف به منظور یافتن راه احتمالی برای رشد، کاری است که باید صورت گیرد. برای آن ما باید دانش و فهم جدید جامعه را تقویت کرده و آن را به نسل های جدید انتقال دهیم و این فرصت را برای مردم فراهم آوریم که کسب و کار خود را در مواجه با قدرت های مالی که همه چیز را می بلعند و از همه چیز به نفع خود استفاده می کنند به راه بیندازند.


جایگاه اروپا در توازن نیروهای کنونی در جهان چیست؟

بازار بین المللی اکنون دو قطبی شده است. در سویی ایالات متحده امریکا قرار دارد که در بحران عمیق قرار دارد و در سوی دیگر چین قرار دارد. در نهایت، آن که آنان در محاصره بسیاری از قدرت های نوظهور قرار دارند در جایی که روسیه نقش مهمی را ایفا می کند و دارای وزن نظامی است و قدرت الیگارشی جدیدش تقویت می شود. در چنین بستر و شرایطی، اروپا با ضرورت اصلاح سیستم مواجه است. در این میان اما اقدامات اروپا تا حال حاضر ابلهانه بوده است. اصلاحات جسارت می خواهد. فراموش نکنید که فروپاشی اروپا راه را به سوی فاشیسم هموار خواهد کرد.


در چنین بستری آیا شما پیشنهاد اصلاحات حقوقی و قانونی را می دهید؟

من نمی توانم به مثابه سن سیمون یا پرودون صحبت کنم و از جزئیات یک اصلاحات قانونی و حقوقی بگویم و ویژگی های آن را تشریح کنم با این حال، می توانم اصول اساسی آن را لمس کنم. این اصلاحات باید به بازیابی دوباره فضایی منجر شود که من آن را فضای "مشترک" می خوانم. چالش اصلی امروز مواجهه با یک سازمان بهتر "مشترک" است. واکنش های مشترک مبتنی بر مسائل اجتماعی و برسمیت شناختن کثرت بازیگران امری ضروری است. هم چنین برای تضمین آزادی و تشویق توازنی دیالکتیکی به منظور تضمین آن کارآمدی اقدامات و جلوگیری از سوء استفاده امری حیاتی است.


جایگاه نهادهای قدیمی در این اصلاحات چیست؟

تفکیک قوا یک اصل اساسی است اما به شرطی که به شیوهای دموکراتیک صورت گیرد و به سلطه یک طبقه خاص نیانجامد. در صورتی که تفکیک و تقسیم واقعی قدرت روی دهد، قدرت قانونی با تعیین معیارها با تصمیم گیری های خود و خارج از هرگونه دخالت خارجی کار خواهد کرد. با این حال، در جوامع امروزی، تفکیک قوا از اساس فاسد است. این سرطان دموکراسی نمایندگی است.


چه اقداماتی برای انجام این تغییرات باید روی دهند؟

موضع من در جایگاه کسی است که آن چه روی می دهد را مشاهده کنم نه به عنوان کسی که میان یک گزینه یا گزینه دیگری مردد باشد. مهم است که جنبش تداوم پیدا کند تا تحکیم و تثبیت شود و نهادهایش را ایجاد کند. من یک آنارشیست نیستم و می دانم که هیچ قدرتی بدون نهاد وجود ندارد. بدین خاطر است که از چرایی و ضروررت ایجاد نهادهای جنبش های اجتماعی توسط خود آن جنبش ها سخن می گویم: ارتباطات، تولید و ... ما باید از یافتن راه های "مشترک" برای کار کردن با یکدیگر و زندگی با هم حفاظت کنیم.

cultura.elpais.com

Saturday 15 August 2015

حملات تروریستی پرتلفات اخیردر کابل؛پیام امیرجدید طالبان به صلح خواهی حکومت افغانستان
بعد ازفاش شدن نا وقتِ مرگ شک برانگیز ملاعمروتعیین ملااختر به حیث جا نشین او،هم نزاع میان طالبان درباره ی امیرجدید هم سروصداهای ریا کارانه ی مقام های پاکستانی برای تشویق گفت وگوهای صلح میان حکومت کابل و طالبان بالاگرفته است.درحالیکه، کشمکش ها درمسئله ی جانشینی ملاعمرودست اندازی های پاکستان درزمینه سخن ازبرهه ی تازه ی بازی دوگانه ی پاکستان درافغانستان دارد، اما، سه مسئله ی زیرحکایت ازاین دارد که طالبان بی اختیاروپاکستان همه کاره در ادامه ی تروریسم وگفت وگوهای با صطلاح صلح میان افغانی می باشد: نخست، موضع تند امیرتازه ی طالبان درباره ی گفت وگوهای صلح.دوم، تاکید پاکستان بر ادامه ی گفت وگوهای صلح آن گونه که خودش می خواهد.سوم، حملات تروریستی اخیردرکابل، تشدید جنگ ها درولایت های شمال وتخریب 12 مسجد دربغلان توسط طالبان. روشن است که دربرخورد با سیاست تروریست پروری پاکستان ؛ اتفاق نظرمیان تیم های رئیس جمهورورئیس اجرائیه دیده نمی شود.مسئله ی که مشوق سیاست افغانی- تروریستی پاکستان ونگرانی افغان ها شده است.
ازپیش آشکاربود که، نه ملاعمرنقشی درگرداندن امورطالبان داشت ونه ملااخترمی تواند نقشی دلخواه داشته باشد.ازاین رو، کشمکش اعضای رده ی بالای طالبان درباره ی تعیین رهبرجدید و تاکید رهبرنزاعی به ادامه ی جنگ وخود داری ازگفت وگوهای صلح باحکومت تعیین کننده می باشد.دراین بازارمکاره ی دست ساخت آی اِس آی، دومسئله ازهمه خنده دارمی باشد:نخست، سخن های فرمانده ارتش ومشا ورامورخارجی وامنیتی نخست وزیرپاکستان درباره ی آغازدوردوم دوم گفت وگوهای صلح میان حکومت افغانستان وطالبان.دوم، اعتراض ها توسط برخی اعضای طالبان درباره ی تعیین ملااختربه حیث جانشین ملاعمرآخوند.درحالیکه اصرارمقام های پاکستانی بر آغازگفت وگوها، نشان از منافقت شان دارد؛ برخلاف، تاکید رهبرتازه ی طالبان به ادامه ی جنگ وبم گذاری های شبانگاه پنجشنبه وجمعه - 15و16 ماه اسد درسه بخش کابل که صدها کشته وزخمی وصدها میلیون افغانی زیان مالی ببارآورد، این مسئله را نما یان ساخت که گفتارها ورفتارهای آن ها باهم ناسازگارمی باشند. همین که، آی اِس آی، ملاسمیع الحق، مدیرمدرسه ی حقا نیه درنوشهره را توظیف نموده است تا به رفع نزاع های طالبان درتعیین رهبرجدید آن ها بپردازد؛ نشان می دهد که پاکستان به دوام تروریسم درافغانستان دلبسته می باشد نه به نابود کردن آن. زیراکه ، ملاسمیع وملافضلو، ازمفتی های تروریسم علیه افغانستان می باشند.ازسوی دیگر ، سفیرنادان افغانستان دراسلام آباد بجای محکوم کردن ملاقات ملاسمیع بخاطرملاقات با یک دسته ازطالبان، به ملاقات اورفته وازاوخواسته است که کمک به مذاکرات صلح نماید. درواقع، حرکت سفیر بیانگراین است که ازمفتی تروریسم خواسته شود که به صلح کمک نماید.زهی شرمساری!
بهرحال، به نفع حکومت افغانستان می باشد که برای مهار ترفند تازه ی پاکستان دست به اقدام های زیربزند:نخست، موقف میانجی گرانه ی پاکستان درگفت وگوهای با صطلاح صلح را نا دیده بگیرد.دوم، پاکستان را به حیث طرف حامی تروریسم اعلام نماید.سوم، ستون پنجم پاکستان درنهادهای دولتی را پا کسازی نماید. چهارم، به بستن مرکزهای آموزش تروریستان درخاک پاکستان پافشاری نماید. پنجم، با امریکا وچین مذاکره کرده بازی دوگانه ی پاکستان درجنگ علیه تروریسم را با آن ها مطرح کرده براین اصل اصراربورزد که نظارت آن ها برروند گفت وگوها بخاطر بازی دوگانه ی پاکستان بی نتیجه است.بنا براین، بجای نظارت، بهتراست کمک دربستن مرکزهای تروریستی درمدرسه ها وقشله های نظامی پاکستان نمایند.دراخیر،حکومت کابل صریحن ابرازنماید که دروازه ی مذاکره با آن عده طالبان که تروریسم را سرزنش وبه سیاست روی می آورند بازاست.

Friday 14 August 2015

مذاکرات صلح با طالبان٬ آیا وزیرستان دیگری در راه است؟ / سیامک بهاری
PostDateIcon مرداد ۹ام, ۱۳۹۴ | Author: روشنگری
Print Friendly

منتشر شده در انترناسیونال شماره ۶١۹

دومین دور علنی آنچه که مذاکرات صلح با طالبان خوانده میشود درهمین هفته جاری قرار بود در پاکستان ادامه پیدا کند٬ اما با اعلام مرگ ملا عمر تا اطلاع ثانوی به تاخیر افتاده است.
صلح و آرامش٬ برای مردم مصیبت دیده افغانستان که نزدیک به چهار دهه است که از هر طرف آماج حمله است٬ یک آرزوی دیرینه است. میلیونها مردم افغانستان در طی این دوران سیاه از هستی ساقط شده اند. شیرازه جامعه بارها بکلی از هم گسسته است. هر بار نیرویی ارتجاعی با کنار زدن رقبای خود بلای جان مردم گردیده است. در این پروسه دردناک٬ حکومت “وحدت ملی” همان راهی را میرود که اسلاف او رفته اند.
در این میانه٬ مردم افغانستان هیچگاه نماینده ای در هیچکدام از حکومتهای جنگ افروز نداشته اند. پروسه صلح با طالبان نیز برهمین منوال است. صلح و تقسیم قدرت با یکی از هارترین٬ مرتجع ترین٬ زن ستیزترین جریان اسلامی تروریستی٬ که جز جنایت علیه بشریت آثاری از او دیده نمیشود. برای مردم افغانستان هیچ معنایی جز تشدید وضعیت فلاکت بار کنونی ندارند. هیچکدام از طرفین مذاکره حتی یک لحظه مردم ستمدیده و حقوق پایمال شده آنان را نمایندگی نکرده و نخواهند کرد.
تلاش حکومت افغانستان برای کنار آمدن با طالبان٬ تحت عنوان خاتمه دادن به جنگ داخلی موضوع جدیدی نیست. از سیاست یک بام و دو هوای حامد کرزی با طالبان٬ سپس دولت “وحدت ملی” غنی و عبدالله و دیگر باندهای حکومتی بر سر کنار آمدن با طالبان تا به امروز با هر فراز و نشیبی٬ بخشی از یک استراتژی شناخته شده در دستگاه حکومتی افغانستان٬ پیرو سیاستهای امریکا و متحدینش در منطقه بوده است.
نیاز سیاسی غرب برای بکارگیری قدرت مخرب طالبان٬ از سال ۲۰۰۴ خود را مجددا آشکار کرد. تقویت و حفاظت از طالبان بازهم در دستور کار نهادهای سیاسی و امنیتی غرب قرار گرفت و با همان زاویه روی میز رؤسای جمهور افغانستان آمد. نرمش سیاسی علیرغم تشدید فعالیتهای تروریستی و مخرب طالبان به یک وجه شناخته شده این استراتژی بدل گردید.
وابستگی بی چون و چرای بازیگران سیاسی٬ مرکب از جنگ سالاران جهادی و متنفذین منطقه ای به اضافه خصلت قومی و قبیله ای که غرب برای حفظ آن بسیار کوشید و از هیچ تلاشی برای تقویت آن فروگذار نکرد٬ منجر به ایجاد مافیایی بسیار پیچیده٬ مخرب و مرموز بنام دستگاه حکومتی گردید. جدالها و تغییر توازن قوای سیاسی حاد منظقه٬ حفظ منافع و کسب قدرت و وابستگی های آشکار و پنهان بر سر سیاستها و منافع بین المللی٬ پاکستان٬ هندوستان و حتی چین را در کنار اهداف دراز مدت غرب به سردستگی امریکا گرد هم آورده است.
مذاکره با طالبان٬ خشتی از دیوار استراتژی غرب در منطقه است که با ده ها رشته آشکار و نهان به تحولات و اوضاع سیاسی و منافع بازیگران سیاسی منطقه گره خورده است. در اینجا پاکستان٬ با توجه به منافع خود٬ رقابت دیرینه با هندوستان و هم به نیابت از منافغ غرب عطف به نفوذ عمیق و ریشه داری که در تربیت٬ نگهداری و خط دهی به جناح هایی از طالبان دارد و نیز با حفظ منافع منطقه ای و رقابتها و درگیریهایش٬ عملا سکان دار این مذاکرات گردیده است. هژمونی دستگاه امنیتی پاکستان با امضای سند همکاری امنیتی با سازمان امنیت افغانستان برای مقابله با آنچه تروریسم در منطقه خوانده میشود٬ بخشی از ایجاد زمینه مساعد برای این مصالحه است. همان تروریسم٬ ناامنی و بی ثباتی که پاکستان خود٬ بانی٬ پرورش دهنده و سلسه جنبان آن بوده است٬ حالا موضوع مذاکرات است! از همین رو تردید بر پروسه وزیرستان سازی جدیدی در افغانستان٬ به یکی از معادلات مطرح سیاسی در سطح منطقه بدل شده است.

طرفین مذاکرات صلح کدامند؟
رکود اقتصادی وسیع٬ فقر٬ بیکاری٬ گرانی٬ ناامنی و فلاکت بی سابقه میلیونی٬ فساد گسترده و غیر قابل توصیف دستگاه اداری٬ جامعه افغانستان را فلج کرده است. مردم چشم امیدی به دولت و بهبود اوضاع خود ندارند. در نبود یک آلترناتیو مردمی که بتواند در سطحی سراسری ایفای نقش کند٬ دست تعرض عوامل حکومتی٬ در اعمال قدرت در جامعه هر چه بیشتر باز شده است. قدرتهای محلی که مستقلا خود نقش دولت در سایه را ایفا می کنند٬ به مرور مزدوران و نیروی نظامی خود را گرد می آورند. قدرت متمرکز دولتی به نوعی در حال زوال است. چند دسته گی و جنگ قدرتِ جناح هایِ حکومتی برای تصاحب پستهای کلیدی با شدت بیشتری ادامه دارد.
در درون ارگ ریاست جمهوری شکافها از هر موقع دیگری عمیق تر شده است. نوعی از حاکمیت ملوک الطوایفی عملا در همین ارگ در حال تکوین و شکل گیری است.
ژنرال دوستم٬ معاون اول و متحد قوی اشرف غنی٬ عملا پای خود را از شرکت در مذاکرات صلح با طالبان بیرون می کشد و با تهدید و به راه انداختن نیروی نظامی ویژه خودش درمنطقه فاریاب٬ دارد راهش را به سوی آینده ای نامعلوم کج می کند. برخی از سران دولت وحدت ملی٬ مانند محمد محقق٬ رسما به هزاره ها تحت عنوان مبارزه با داعش٬ فرمان مسلح شدن و دفاع از خود میدهد. راه اندازی ارتشهای محلی براساس وابستگی های قومی٬ خارج از سلطه قدرت مرکزی٬ نشانه ای واضح و آشکار از تضعیف و تزلزل قدرت مرکزی است. تنها گذاردن مردم در حملات تروریستی طالبان بخش دیگری از سازش و یا بی مبالاتی و چشم پوشی عمدی دولتی است.

ــ امریکا پس از امضای توافق استراتژیک (BSA) نیاز جدی تری به امنیت و آرامش نسبی برای نیروهایش بعنوان پایگاهی درازمدت برای ماندن و ایفای نقش در معادلات جاری در آسیای میانه دارد.
برای امریکا٬ همه طرفین مذاکره به نوعی مهم اند. رابطه طلایی با پاکستان همانقدر مهم است که ارگ ریاست جمهوری در افغانستان بعنوان یاران سر به راه سیاست امریکا. بکارگیری نیروی فوق ارتجاعی طالبان برای امریکا در تحولات جاری منطقه نیز حایز اهمیت جدی است. اما این نیرو دیگر نمی تواند به همان شکل سابق ادامه حیات بدهد. توان و امکانات این نیرو در حال فروکش کردن است. اما اگر در قدرت دولتی سهیم شود٬ عملا امکان بقای سیاسی آن مهیا شده است.

ــ طالبان بعنوان نیرویی که هرگز از قدرت سیاسی در سراسر افغانستان چشم برنداشته است٬ با معضلات جدی برای رسیدن به اهدافش دست بگریبان است. چند دسته گی بدنبال ناکام ماندن از بازگشت به قدرت از یکطرف و اختلاف بر سر مسایل کلیدی و تعیین کننده رهبری و استراتژیک که دیگر قابل کتمان و پنهان کردن نیست٬ عملا طالبان را به چند شاخه عمده تقسیم کرده است. چند دسته گی که پس از علنی شدن مرگ ملاعمر٬ رهبر کاریسماتیک آن دیگر قابل پوشاندن نیست٬ کشمکش کسب هژمونی بین محمد یعقوب پس ارشد ملا عمر از یکسو و ملااختر محمدمنصور معاون اولش و بالاخره به قدرت رسیدن محمدمنصور بعنوان رهبر جدید طالبان منجر شده است. دفتر سیاسی طالبان به رهبری طیب آغا و ملابرادر و در سوی دیگر محاذ فدایی و جبهه حقانی٬ بخشی دیگر از این تشتت اند. در میانه پوست اندازی بخشی از طالبان و پیوستن به داعش٬ تغییر رابطه با پدرخواندگی پاکستان و فشار غرب و مشخصا امریکا برای تغییر شیوه های عملیاتی طالبان٬ آن را زیر ضرب گرفته است.

این صورت واقعی طرفین مذاکره است. صحنه مذاکرات عملا تابعی از صحنه کشمکشهای نظامی و بند و بست های سیاسی است. بر همین زمینه است که فعالیتهای تروریستی طالبان در همه افغانستان٬ حتی در مناطقی که هیچگاه حوزه قدرت آن نبوده است بویژه در شمال کشور٬ اشغال شهرستانها و نواحی مختلف٬ به چالش کشیدن دستگاه امنیتی و نظامی دولتی٬ با هجوم سازمان یافته و مداوم٬ گسترده تر از قبل ادامه می یابد. از سویی طالبان درحال از دست دادن پشت جبهه سنتی خود در پاکستان است واز سویی برای ایجاد وزیرستانی جدید نیاز به سلطه طولانی برمناطقی دارد که بتواند متصرفات خود و برقرای دولت خود ولو کوچک و محلی را مستقر کند.
آنچه در این مذاکرات پی گرفته میشود٬ بدون تردید نمی تواند به جنگ خاتمه بدهد. این آغازی بر یک درگیری وکشمکش همه جانبه دیگر٬ با چشم اندازی خونین در منطقه است. صلح با طالبان پایان جنگ نیست!

ــ پاکستان و نقش کلیدی اش بعنوان یکی از آتش بیاران اصلی درمنازعات منطقه٬ بر هیچ یک از طرفین دعوا پوشیده نیست. تحمیل پذیرش سند همکاریهای امنیتی به افغانستان بخشی از این تحکیم موقعیت و دست یافتن به هژمونی بیشتر و کشاندن طرفین برای رسیدن به توافق است. در عین حال بخشی از ضعف عمیق دستگاه حکومتی افغانستان را بر ملا می کند. تردیدی نیست که پیش از امضای این سند٬ آنقدر دامنه همکاری و دست اندازی پاکستان و سلطه بر ارگ ریاست جمهوری اسلامی مهیا بوده است که در ادامه به امضای چنین سندی منتهی شود. همکاریهایی که به عملیاتی شدن این سندی منجر شده است به جدالی جدی علیه مردم افغانستان بدل شده است.

پروسه صلح با طالبان٬ پروسه صلح برای مردم افغانستان نیست. منافع مردم در این مذاکرات نه نمایندگی شده و نه خواهد شد. صلح برای مردم٬ یعنی کوتاه کردن دست تروریسم٬ رهایی از چنگال نقشه های شوم غرب و امریکا٬ رهایی از شر مافیای حکومتی٬ خلاصی از قومی گری و نفاق ملی٬ بازگشت امنیت. آرامش به جامعه جز با تعیین تکلیف با جنگ سالاران و چپاولگران حکومتی٬ ژنرالهای جهادی و کوتاه کردن دست آنان از زندگی مردم ممکن نیست.
اگر قرار است٬ صلحی برقرار شود٬ باید مردم بتوانند در آن نقش جدی خود را ایفا کنند. این جز با به میدان آمدن خود این مردم ممکن نخواهد شد. نه امریکا٬ نه پاکستان٬ نه طالبان و نه ارگ ریاست جمهوری٬ هیچکدام مردم افغانستان را نمایندگی نمی کنند. آنچه تحت نام مذاکرات صلح برقرار شده است٬ ادامه سیاستهای جنگی سابق است.

Wednesday 12 August 2015

بحران اقتصادی، بیکاری وفرارجوانان ازافغانستان؛ روبه گسترش دارند
نویسنده: ابراهیم ورسجی
درسال جاری خورشیدی، ازگسترش حملات تروریستی به مردم کوچه وبازارتوسط طالبان وتلفات غیرنظامی ها هم حکومت افغانستان هم دوستان بیرونی آن هم سازمان ملل سخن ها بسیارگفته اند،اما ازبحران اقتصادی ، بیکاری وفرارجوانان به کشورهای همسایه وغرب ، کمترسخن گفته شده است.واقعیت این است که، رفتن شمارزیادی جوانان به اداره های پاسپورت درکابل وولایت ها، به گونه ی بی سابقه ی افزایش یافته است.همچنان، صف بندی جوانان برای کسب روا دید / ویزا ازایران به حیث مسیررفتن قاچاقی به ترکیه وازآنجا به یونان ، ایتالیا وکشورهای بالکان ، بیش ازاندازه طولانی شده است.افزون برمسیرایران- ترکیه - اروپا، مسیراندونیزی- استرالیا، وبه گونه ی کمتری مسیر روسیه ، اروپای خاوری- باختری هم مسافرانی دارد.
در مسیرهای یاد شده، در زمستان گذشته ، سخن ازتلفات بی شمار پناه جویان دردریای مد یترانه وسواحل استرالیا درمیان بود که شمارقربانیان ازکشورهای: ترکیه، ایران، عراق، سوریه، افغانستان وبنگله دیش،نامبرده شده بود،اماشمارعراقی ها، افغان ها وسوری ها به ترتیب بالاترازدیگرکشورهای نامبرده بود.گزارش های تازه نشان می دهد که شمارفراریان درحال بالارفتن می باشد.ازسوی دیگر، کشورهای اروپای غربی دروازه های خود را بروی آوارگان بسته کردند ؛ وروزشنبه 17 اسد، یونان اعلام کرد که شمارپناه جویان درحال عبوردرآن کشور ازمرز50 هزارگذشته است که بالاترازتوان آن کشورمی باشد؛ وروز پیشترهم، استرالیا اعلام کرده بود که ازپناه جویان غیرقانونی پذیرای نمی کند؛ وسازمان ملل متحد هم بارها ازکشورهای اروپای واسترالیا خواسته است تا درزمینه کمک نمایند.درهمین حال،بشرحقوق بشرسازمان ملل متحد وضع پناه جویان رسیده به اروپارا خراب ترازوضع شان درافغانستان، عراق وسوریه برآورد نموده است.
درحالیکه ، هم آوارگان مشکلات دارند هم کشورهای ثروتمند بحران اقتصادی را بهانه وسازمان ملل با توجه به جنبه ی انسانی مسئله تاکید می ورزد که کمک به نیازمندان شود، سوال این است که چرا کشورهای خاورمیانه بیشترین فراریان را تحویل جامعه ی جهانی داده اند؟ پاسخ پرسش یاد شده برمی گردد به کشورهای ناکام ازلیبی تا افغانستان. روشن است که، فراری ها ازکشورهای گونه گون می باشند، اما افغانستان درمیان کشورهای شکست خورده تولید کننده ی بیشترین شمارفراریان دارای وضعیت مهمی می باشد که توجه به آن هم ازنظرسیاسی هم ازنظرانسانی دارای اهمیت فزاینده می باشد.اهمیت فزاینده به این خاطرکه در 15 سال گذشته جامعه ی جهانی به ویژه امریکا، بیشترین سرمایه را به این کشورواریز کرد که دربازسازی اقتصاد ویران افغانستان موثرواقع نه شد.
ازاین رو، پرسش بنیادی این است که چرا کمک های بزرگ جامعه ی جهانی وازهمه بیشتر امریکا دربازسازی اقتصاد افغانستان میوه ی درخورخود را ببارآورده نتوانست؟ برای پاسخ بهتری پرسش یاد شده، بهتراست به عامل های زیرتوجه شود: نخست،بالا کشیده شدن نا اهلان و استفاده جویان به قدرت توسط بازی گران جنگ علیه تروریسم وغارت کمک های بشردوستانه توسط آن ها.دوم، پذیرش حکومت فاسدان برای حدود کمتراز15 سال در افغانستان.سوم، نقش بازی گران منطقه ی بویژه پاکستان درتقویت تروریسم وتباه کاری درافغانستان تا هم ازامریکا پول ستانی نماید هم با آن پول ها تروریستان را بازسازی وزمینه های شکست غرب دردولت سازی وجنگ علیه تروریسم درکشورجنگ زده ی ما فراهم نماید.درواقع، شکست غرب درفرایند دولت سازی درافغانستان وناتوانی با صطلاح تکنوکرات ها وتفنگ سالاران دراداره سازی کمک نمود به پاکستان تا القاعده وطالبان را بازسازی وموقع ندهد که درکشورما صلح وامنیت تامین شود.نتیجه ی شکست پروسه ی دولت سازی وغارت کمک های بشردوستانه وگسترش تروریسم، بحرانی بی سابقه ی اقتصادی، بیکاری وفرار جوان ها به بیرون می باشد.
درواقع، شکست مبارزه علیه تروریسم ،ناتوانی تکنوکرات ها وجنگ سالاران دردولت سازی وبازسازیی اقتصادی ؛ سبب شد تاکمک های گزاف مالی جامعه ی جهانی بویژه امریکا به افغانستان حیف ومیل؛ واول، یک اقتصاد مصنوعی؛ ودوم، ژرف ترین بحران اقتصادی به شانه ی مردم افغانستان بارکرده شود. بحرانی که هم کمک به تقویت تروریسم هم بیکاری هم اعتیاد هم فرار جوانان ازوطن جنگ زده ی ماکرده است.درحالیکه، شکست بازی گران بومی وغیربومی مبارزه علیه علیه تروریسم دردولت سازی وبازسازی اقتصادی کمک به بحران اقتصادی ، نا امیدی مردم وگسترش تروریسم کرده است،اما دراین شکست کمرشکن، دومسئله بسیارمهم به نظرمی رسد:نخست، فرارجوانان ازکشوربخاطربیکاری ودرماندگی.دوم، داعش یا طالبانِ چپن داعش به تن کرده جوانان را با پرداخت مبلغ های ماهوار پنجصد تاهزاردالر دعوت به پیوستن به مبارزات تروریستی خود می نماید.دراین بازارسیاه تروروتباه کاری،حکومت افغانستان حالت انفعالی گرفته ونمی تواند نقش خود را بازی نماید.بهرصورت، امید وار هستم که سران حکومت تکان خورده مسئولیت خود را انجام دهند.درغیرآن، فردا دیرخواهد شد.

Tuesday 11 August 2015

سیاست افغانی پاکستان؛ وطالبان بعد ازملاعمر
همه ی هم وطنان جنگ، تروریسم وفقرزده ی افغانستان ازراه رسانه های شنیداری ودیداری ملی وجهانی دیدند وشنید ند که ملاعمرآخوند، امیرطالبان بیشترازدوسال پیش به گونه ی مرموزی دربیمارستانی درشهرکراچی درگذشته یا پس ازسپری شدن تاریخ مصرفش برای پاکستان، کشته شده است.اگرچه، برای ملاعمرآخوند، بخاطرجنایت ها، ترورها وبربریت های که توسط تروریستان زیرفرما نش یا بادارش علیه مردم افغانستان صورت گرفته است، کسی اشک نخواهد ریخت؛ مگرافراد شناخته ی شده ی کنش گردرستون پنجم پاکستان دردستگاه دولت نا به سامان افغانستان.به هرصورت، دراین نویشته ، نویسنده می کوشد سیاست افغانی پاکستان وکنش ها وواکنش های طالبان درپی مرگ ملاعمرآخوند وبازی دوگانه ی قاتلان یا حامیانش را به بررسی بگیرد، " تاسیه روی شود هرکه دراوغش باشد" ! درزمینه، مهم نیست که دغلکاران افغان باشند یا پاکستانی.هدف نویسنده بررسی ریاکاری ها ، دغلکاری ها وتباه کاری های می باشد که پاکستان دربیشترازچهاردهه ی گذشته به نام جهاد، مجاهد ،و طالبان که میوه ی تلخ وکشنده ی آن تروریسم کنونی وحضور نظامی، اقتصادی وسیاسی غرب به ویژه امریکا می باشد، براه انداخت وکشورما راهم ویران هم میدان تاخت وتاز بازی گران منحط - زرپرست بومی، منطقه ی وجهانی ساخت.بازی نا پاکی که قربانی آن مردم افغانستان وبهره گیرنده ی بزرگ آن تروریسم بومی ، جهانی ودست های ناپاک پشت سرش، یعنی پاکستان می باشد.
پس، بهتراست به خاطرمانع شدن ازدرازیی سخن؛ به گذشته ی ناشاد نه پرداخته، ازرخداد های منوط به مرگ ملاعمر، کشمکش بازماند گا نش برای تعیین جانشین او وبازی چند گانه ی پاکستان بیاغازم. باوجود اینکه ، مرگ ملاعمربسیارنا وقت اعلام شد، اما نا وقت اعلام شدن مرگ او، نشان ازبازیی تازه ی نظامی های پاکستانی درکشورمادارد.بازی که دفع آن توجه جد یی سیاست کاران افغانستان را می طلبد. واقعیت این است که، ادامه ی تباه کاری وبی ثباتی درافغانستان برای پاکستان همواره ی مسئله ی سود آوری بوده است؛ به این خاطرکه، برای ژنرال های بی مغزومفسد پاکستانی پل درآوردن ازطریق افزودن به رنج ومصیبت افغان ها کارسازبوده است.کارسازی که برای مردم پاکستان هم دور ازخطرنبوده ونمی باشد.مثلن، گرم کردن تنورجنگ وتوحش درافغانستان به بهانه ی مبارزه علیه ارتش سرخ برای پاکستان بسیار درآمد داشت؛ وپس ازآن، ویران کردن کابل توسط مبارزان نادان - زرپستِ مخالف شوروی ودرادامه ی آن ، پروژه ی طالبان که به تقویت تروریسم جهانی منجرشد،کمک کرد به خالی کردن جیب عرب ها وغربی ها بویژه امریکا توسط نظامی های پاکستانی که به گونه ی کمتری تاکنون ادامه دارد.
درحالیکه، گرم نگهداشتن تنورجنگ وتروریسم درافغانستان برای نظامی های پاکستانی منبع پردرآمد مالی بود ومی باشد؛ اما کارکرد جنایت کارانه ی آن مسلمان مآ بان ، به اقتضای شرایط ایجاب تغییررا می کرد.البته ، با نابود کردن مهره های کهنه وجا بجای مهره های نو درجهت ادامه ی همان بازی نا پاک تا بتوانند اززیرفشارغرب به ویژ امریکا هم فرار هم جیب های خود را پرنمایند.به طورنمونه، هم طالبان وگروه حقانی کهنه شده اند هم ایران باغرب به سازش روی آورده هم عربستان بخاطرمصروفیت های پرهزینه ی جنگی دریمن وعدم همکاری پاکستان درجنگ نامبرده، نمی خواهد بود جه ی ادامه ی تروریسم طالبان را مانند گذشته بپردازد هم جامعه ی جهانی ادعاهای پاکستان مبنی برخطر نفوذ بزرگ ساخته ی هند درکابل توسط اسلام آباد را پذیرانیست.ازاین رو، پروژه ی تروریست پروری پاکستان درافغانستان هم ایجاب تغییر قیافه هم کشتن ملاعمررا می کرد.مسئله ی که با تغییر نام بخشی ازطالبان بنام داعش، ایجاب قربانی کردن ملاعمرپس ازبن لادن را می کرد. اکنون که، هم داعش وارد میدان ساخته شده است هم ملاعمر روانه ی دیارعدم شده است، لازم است دانسته شود که نیتِ پاکستان دوگانه بازازبازی تازه اش چیست؟
برای پاسخِ پرسش یاد شده، باید گفت که، بر پایه ی این ضرب المثل فارسی که " خرهمان است،اما پالانش عوض شده است." پاکستان می خواهد بدون اینکه افغانستان وغرب به ویژه امریکا بداند که بازی دوگانه ی آن ادامه دارد، شکل بازی را تاحدی عوض نماید که کرده است. به این معنا که، هم اسلام آباد باداعش را بطه ندارد هم ملاعمرمرده است هم طالبان دارای رهبر تازه شده اند. مسئله ی که درصورت برخورد ناشیانه ی افغانستان وغرب با آن؛ می تواند به ادامه ی تروریسم وپول ستانی نظامی های پاکستانی ازامریکا کمک نماید.درگذشته هم ، سیاست افغانی پاکستان دررا بطه به طالبان این بود که، این گروه زیرتاثیرآن نیست وملاعمرهم ازآن کشورتروریسم را درافغانستان اداره نمی کند.همین که، ملاعمر، دونیم سال پیش، درکراچی کشته شده یامرده است، نشان می دهد که او هیچ کاره وآی اِس آی در راه اندازی واداره ی تروریسم درافغانستان همه کاره می باشد. روشن است که، هم ملاعمر هم جانشینش، ملااخترکه تاکنون همسوی درپذیرش رهبری او درگروه طالبان دچارکشمکش می باشد، مهره های بی اراده ی بود ومی باشد که باید ازنظامی های پاکستانی هدایت گرفته وبگیرد.درغیرآن، نه طالبانی ونه تروریسمی درافغانستان باقی خواهد ماند.
بهرصورت، پیش یا پس ازاعلام مرگ ملاعمر، رسانه ها گزارش داده بود ند که امریکا 336 میلیون دالربرای پاکستان پرداخته است تا علیه تروریسم درافغانستان برزمد.جالب این است که،هم کمک امریکا به پاکستان برای جنگ علیه تروریسم هم کمک این کشوربه گفت وگوهای صلح میان کابل وطالبان بزرگ ساخته شد که دور نخست آن به روز های 7 و8 ماه ژوئیه - 16 و17 ماه سرطان درمری زیرنظر نماینده های امریکا وچین صورت گرفت.ازهمه خنده داراینکه ، پیش ازآغازگفت وگوهای یاد شده، وزارت خارجه ی پاکستان وسخن گوی طالبان دردوحه، گفته بودند که گفت وگوهای یاد شده به تایید ملاعمرآخوند صورت گرفته است.برخلاف، سه هفته بعد، پاکستان تایید کرد که ملاعمر درماه آوریل 2013 مرده است؛ وسخن گوی طالبان دردوحه هم بخاطرسخن گوی اش ازیک مرد مرده استعفا داد وملااخترمنصور، رهبر تازه ی طالبان هم گفت وگوهای صلح باحکومت کابل را بهوده خوانده به ادامه ی جنگ تا تشکیل امارت اسلامی پا فشرده است! ازاین رو، برای امریکا وچین باید ثابت شده باشد که پاکستان تاچه حد افسارگسیخته وطالبان فاقد خود گردانی وگفت گوهای صلح زیرنظارت شان به خاطربازی دوگا نه ی ارتش پاکستان بی مزه ووقت کشانه می باشد؟
ازاین رو، برای امریکا، چین، حکومت افغانستان و سازمان ملل متحد،لازم است به گفته ها وکارکردهای پاکستان درجنگ علیه تروریسم وتشویق به اصطلاح گفت وگو های بی نتیجه ی صلح میان کابل وطالبان بازنگری وآن رازیرفشار قراردهند.دراین راستا، برای همه روشن شده است که پاکستان هم ازاعلام مرگ ملاعمر هم ازمخالفت رهبرتازه ی طالبان با روند گفت وگوهای صلح، خواسته های زیررا دنبال می نماید: نخست، وانمود می کند که طالبان خود گردان می باشند.دوم، خطرداعش را بزرگ ساخته به اهمیت گفت وگوهای طالبان با حکومت کابل درجهت دفع خطریاد شده تاکید می نماید.درحالیکه ، داعش چیزی جزتغییر قیافه ی طالبان حتا بد ترازآن ها نمی باشد.سوم، با اعلام مرگ ملاعمرودامن زدن به اختلافات میان طالبان ، آن عده ازطالبان را که تمایل به سازش باحکومت کابل دارند، ترورنموده تند روانِ زیرثرخود را دربرهه ی پسا ملاعمرآخوند براین گروه تحمیل وجنگ نیابتی خود علیه افغانستان را ادامه می دهد.همین که ، ملااخترمنصور هم ازگفت وگوهای قبلی درجهت تامین صلح باحکومت کابل انکارهم برتشدید جنگ پا می فشارد؛ نشان می دهد که بازی دوگانه ی پاکستان درقالب تازه ادامه خواهد یافت؛ البته، به گونه ی که "هم لعل بدست آید و هم یارنرنجد"! به سخن دیگر،هم امریکا،چین وحکومت کابل را را ضی نماید که طرفدارصلح شده است هم به حمایت ازتروریسم ادامه می دهد.
با درنظرداشت گفته های بالا، برای حکومت افغانستان ،امریکا وچین که دومی ها وظیفه ی نظارت برگفت وگوهای صلح میان کابل وطالبان بامیا نجیگریی پاکستان را بدوش گرفته اند ، لازم است بدانند که پاکستان درواقع گرگی می باشد که چپن گوسفند به تن کرده است ومی خواهد درپوشش تازه همان بازی دوگانه ی کمک منافقانه درجنگ علیه تروریسم را ادامه وچنان وانمود نماید که درافغانستان دنبال صلح ومهارتروریسم می گردد.برای اثبات بازی دوگا نه ی پاکستان که درنمایش درجهت مهارتروریسم ودراصل درسمت تشویق آن می باشد،همین بس است که بنگریم که بنام جنگ علیه طالبان دروزیرستان شمالی بینی یک تروریست را خونین نکرد وصدها تروریست را وارد افغانستان کرد تا دربرهه ی پسا ناتو دست به تروروتوحش بزنند که توحش وترورشان درهمه بخش های افغانستان به ویژه شمال ادامه وشدت گرفته وباعث شده است که معا ون اول رئیس جمهوری بجای کارهای سیاسی - اداری خود به جنگ علیه تروریسم بشتابد. ازاین سبب، به نفع سران حکومت افغانستان می باشد که به اصلاح و تقویت دولت بپردازند؛ وبه نفع امریکا وچین می باشد که هم ازاصلاح وتقویت دولت افغانستان حمایت هم پاکستان را درجهت بستن مرکزهای آموزش تروریستی اش علیه افغانستان زیرفشار قراردهند.درغیراین صورت، باورداشته باشند که سیاست تروریست پروری پاکستان علیه افغانستان تمام منطقه حتاجهان را گرفتارخطرهای کمرشکنی می کند.همچنان، چین باید توجه نماید که تمام تند روان وتروریستان مذهبی زیرنظرارتش پاکستان هم دسته های چینی دارند هم باشنده های ازآسیای مرکزی.گروه های که با گسترش تروریسم درافغانستان وآن سوی آمودریا وبخش مسلمان نشین چین، خواب سران پکن را برا بربا خواب سران دولت های افغانستان وآسیای مرکزی پریشان خواهند کرد.

Monday 10 August 2015

حکومت افغانستان به یک استرتژی صلح نیازمبرم دارد
چند سال است که حکومت افغانستان دارای شورای صلح می باشد،اما از استراتژی صلح خبری نیست.مسئله ی که درصلح گریزی طالبان ، صلح خواهی بی دستاورد حکومت وبهود گی شورای صلح آن نماد یافته است. برای اینکه، طالبان به پا یان عملیات تروریستی وحکومت افغانستان دارای استراتژی صلح شود، لازم است بکارهای زیردست زده شود: نخست، حکومت دوست ودشمن خود را تعریف وبگوید که طالبان ازکدام یک به شمارمی آیند. دوم، وقتیکه دوست ودشمن تعریف شود، گفت وگو درباره ی صلح ورسیدن به توافق یا ادامه ی جنگ با طالبان معنا پیدا می کند.سوم، ماهیت طالبان وپیوند کاریی آن ها با پاکستان ،استراتژی آن کشور درباره ی آن ها وافغانستان به گونه ی سازمان یافته وهدفمند شرح داده شود.چهارم، درروشنای استراتژی صلح، آینده ی روابط افغانستان با پاکستان تعریف وسمت داده شود.
دررا بطه به اصل نخست، باید گفت که: سیاست فهمان می دانند که سران حکومت بخاطرتفاوت دیدگاه ها نمی خواهند طالبان وپاکستان را درشماردوست یا دشمن جای بدهند! ازعدم تعریف طالبان به حیث دوست یا دشمن، شک وتردید های زیادی درذهنیت عامه ایجاد وباعث شده است که مبصران سیاسی - امنیتی کم سویه - گروه گرا- نان خورازجیب دیگران ومردم ما دررسانه های دیداری وشنیداری جفنگیات بگویند! درضمن، عدم تعریف دوست ودشمن، به پاکستان و طالبان، موقع داده است تا گستاخانه به گستره ی جنگ وتروریسم درافغانستان بیفزایند.برای اینکه، سیاست داخلی وروابط خا رجی افغانستان ازسردرگمی بیرون شوند؛ بهتراست که دولت ، طالبان را صریحن دشمن یا دوست بخواند.می دانم که دشمن نه خواندن طالبان زیرپای حکومت راخالی می کند؛ پس، به نفع آن است که طالبان را تروریست اعلام نماید.
ازاین نگاه که ملااخترمنصور، رهبرجدید طالبان مذاکره با حکومت را بی معنا وبه ادامه ی جنگ تاکید نموده است؛همچنان انفجارهای پر تلفات مادی وانسانی درکابل، تشدید جنگ درولایت ها وتخریب مسجدها دربغلان، نشان دادند که دوست که خیر، حتا مخالف جنگی خواندن طالبان برای مردم افغانستان نا قابل پذیرش وتعریف آن ها به حیث تروریست همه پذیرمی باشد.به این خاطرکه، طالبان حزب سیاسی با ویژگی های وطنی نیستند که مخالف جنگی- سیاسی معرفی شوند. روشن است که ، مخالف جنگی به نظامی ها حمله وباعث کشتارها وزیان های مردم ملکی نمی شود ومخالف سیاسی وارد میدان پیکارسیاسی- قانونی شده ازراه آشتی جویا نه مبارزه ی رقابتی می نماید.خصلت های که طالبان هم ازنبود آن ها رنج می برند هم وا بسته به پاکستان می باشند که موقع برا یشان نمی دهد که سیاسی - قانونی شده سیاست نمایند، یاچنان استعدا دی راهرگز ندارند.
بنابراین، به نفع حکومت می باشد که با پاکستان به حیث رقیب یا دشمن وارد بازی شده ازهرگونه گفت وگوبا طالبان یا ابزارجنگ نیابتی آن علیه کشورما خود داری نماید. آری ، اگرحکومت چنان کرده نمی تواند، شرط بگذارد که پس از پذیرش آتش بس وپا یان دادن به عملیات تروریستی توسط طالبان، با آن ها گفت وگومی نماید.دراین صورت، پاکستان وا دارمی شود که دوراه را درپیش بگیرد: نخست، ازکمک به تروریسم علیه افغانستان خود داری می کند. دوم، به حمایت ازتروریسم بدون پا فشاری منافقانه به تشویق گفت وگوهای صلح میان کابل وطالبان ادامه می دهد. روشن است. درصورت نخست ، همسازبا جامعه ی جهانی، ودرحالت دوم ، علیه آن قرارمی گیرد.سیاستی تباه کارانه ی که زیان های زیادی را به پاکستان نیزتحمیل می نماید.
سرانجام این که ، فراهم کردن استراتژی ملی درجهت استوارساختن پایه های دولت ، تامین حاکمیت سرزمینی ومنافع ملی ازراه اصلاحات درحکومت و تقویت نهادهای امنیتی- دفاعی، داشته ی پرارجی می باشد که مردم افغانستان را با ورمند به داشتن حکومت ملی وپاکستان را وا دار به پذیرش حاکمیت ملی ما وپا یان صا درات تروریستی اش می نماید. روشن است که، استراتژی ملی ، برنامه وراهکارهای کوتاه مدت - بلند مدتی می باشد برای مهارتروریسم ، استوارسازیی امنیت، پیشرفت اقتصادی و نگهداشت منافع ملی که درجهت دفع خطردشمنان سروصورت داده می شود؛ وبدون شک، می تواند مردم ما را شاد ودشمنان آن ها را به عقب نشینی وا دارنماید. دراین صورت، کمک کننده های بیرونی می پذیرند که افغانستان دارای دولتی مجهزبا برنامه / استراتژی صلح وپالیسی یا شیوه ی درست تطبیق آن می باشد. دولتی دارای استراتژی ملی و اعاده کننده ی صلح که دا رای دوستان ودشمنان شناخته شده درداخل وخارج بوده ومی تواند مشکلات مردم خود را حل و پاکستان را که خواب سلطه برافغانستان ازطریق گسترش تروریسم را درسرمی پروراند؛ سرعقل آورده بدین وسیله حاکمیت سرزمینی را استوار وتروریستان بومی وغیربومی را ازمعرکه بیرون وصلح وپیشرفت مادی وفرهنگی را به آغوش گرفته وارد صف کشور- ملت های دموکراتیک مدرن شود.

Tuesday 4 August 2015

گسترش فرهنگ خشونت درمیان کود کانِ افغانستان
نویسنده: ابراهیم ورسجی
پیشتر، درباره ی فرهنگ خشونت، نماد ها ونشانه های فراوانی درجامعه ی افغانستان دیده بودم که درآن حکومت بررعیت ، زمین داران بردهقان ها، مردان برزنان ، بزرگ سالان برخرد سالان وکود کان زورمی گفتند.فرهنگ وا پس گرا- زورمداری که بیشترین قربانیان خود را ازمیان زنان، کم درآمدها وکود کان می گرفت ومی گیرد.اما ، جنگ های زاده ی تهاجم بیرونی ومیان گروهی- درون گروهی وتروریسم زاده ی آن ها به خشونت درفرهنگ نخبه کش - زورمدار- نابرد بار- ناشاد افغانستان ابعاد تازه ی بخشیده است.مسئله ی ترسناکی که سرایت خشونت درمناسبات کود کان درروزهای عید رمضان ودامن زدن به خشونت درمنش ، رفتاروگفتارآن ها و زخمی شدن 142 کودک وکورشدن کودکی بنام محمد ادریس، برپایه ی گزارش رویترز / خبرگزاری برتانیه، وزخمی شدن 160 کودک درکابل،20 کودک درمزاروده های کودک دیگردرقندهارودیگرشهرهای افغانستان ازناحیه ی چشم نظربه برآورد بیمارستان های افغانستان که به گفته ی داکتران چشمانی شماری ازآن ها قابل معالجه نیست، نماد آن می باشد.به سخن دیگر، فرهنگ خشن - جنگ سالاری- طالبان سالاری ودرواقع بزرگ سالاری به کود کان انتقال کرده وکشور ما را دارای کود کان جنگ سالارهم ساخته است. روشن است که، فرهنگ توسط بزرگ سالان به خرد سالان انتقال داده می شود؛ بدبختانه، درافغانستان، جنگ وتروریسم دوام دار باعث شده است تا بجای دانش، معرفت وفرهنگ انسا نی ، فرهنگ خشونت ونا مهربانی توسط بزرگ سالان به خرد سالان وکود کان انتقال یا بد، یا جنگ سالاران بی فرهنگ، کود کان جنگ سالارتولید نمایند.موضوعی که ازهرنگاه مایه ی نگرانی وترس می باشد. درزمینه، یک مقوله ی عربی داریم: " چیزی نیکوی که بیش ازاندازه تکرار شود، به ضد خودش تغییرماهیت می دهد." به گونه ی که ، جهاد وخیزش مردم افغانستان بخاطر ادامه ی جنگ وفرهنگ خشونت به ضد خودش، یا تباه کاری ، تروریسم وغارت گری مبدل شد.
روشن است. وقتیکه ازخشونت سخن گفته می شود، لازم است به ریشه ها وعامل های فربه کننده ی آن پرداخته شود.درباره ی عامل های فربه کننده ی خشونت ، آشکاراست که حکومت های ستمگر- نامردمی، مردسالاری وبی ارزشی زنان، زورگویی وفخرفروشی دارنده ها بر نادارها، پدران برکود کان، جنگ سالاری تحمیلی- بی فرهنگ - غارت گر- غاصب وتروریسم زاده ی آن ها ودراخیر،ازهمه ترسناک تر، تفسیرها وبرداشت های جاهلانه وخشونت بار ازدین، عامل های می باشند که فرهنگ افغانستان را خشن ومردم به ویژه کود کان را به قربان گاه یا مسلخ کشانده اند. مسئله ی درد ناکی که میوه ی تلخ آن درروزهای عید درکابل دیده شد که شماری زیادی کود کان را با زخم های درمان نا پذیریا لکه ها وداغ های درمان ناپذیرازناحیه ی چشم به بیمارستان ها کشاند.کود کانی که خود ودوستان شان را باتفنگ سالاری زخمی کردند؛خیر،حتا نویسنده بزرگ سالی را دیده است که تفنگ سالاری کودکان دستش را داغان کرده بود.فکرنمی کنم که جنگ سالاری سرایت کرده ازمردان جنگ سالاربه کود کان تازه جنگ سالارشده تنها یک مرد را زخمی کرده باشد.طوریکه درروزچهارم عید ، رسانه های دیداری- شنیداری به نمایش گذاشتند، باحتمال قوی، مردانی بسیاری توسط کود کان جنگ - خشونت سالار شده، آسیب دیده اند.
باتوجه به گفته های بالا، این پرسش مطرح می شود که افغانستان گرفتار جنگ سالاری- تریاک سالاری- حکومتِ نا بکارسالاری وطالبان سالاری- تروریست، چگونه می تواند ازفرهنگ خشونت بیرون وبه سوی فرهنگ صلح، دوستی وبرا دری گام بردارد؟ پرسشی که پاسخ آن کند وکاو ژرفی را می طلبد. برای غلبه برفرهنگ خشونت که تازه جنگ سالاری را به کود کان سرایت داده است، توجه به کردارچهار منبع مهم می باشد:نخست، خانواده. دوم، وزارت آموزش وپرورش.سوم، وزارت اطلاعات وفرهنگ.چهارم، فرهنگیان، روشنفکران وامام های مساجد.ازاینکه، کود کان همه سخن ها ، منش ها ، کنش ها وفرازوفرود ها را ازخا نواده ها می گیرند ودرواقع همه چیزشان برخاسته ازپد ران، مادران، خواهران ، برادران وملاهای مسجد شان می باشد؛ پس، توجه جدی خانواده ها درجهت جلوگیری ازخشونت وجنگ سالارشدن کود کان سازنده می باشد.وبرای خا نواده هاهم لازم است که ازعید رمضان گذشته تجربه آموخته نگذارند که ذهنیت ومنش خشن وجنگ سالاری، کود کان شان را سمت وسوی خشونت - تباه کارانه بدهد.
پس ازنقش خانواده ها، نقش یاکردار وزارت آموزش وپرورش به میان می آید.چون، پس ازخانواده ها، کود کان به مدرسه می روند که درآن کتاب های درسی ومعلمان هستند که باید کود کان را ازنظرذهنی، روانی وفکری- جسمی ،خشونت زدای نمایند.دراین راستا ، تهیه کنند گان کتاب های درسی ومعلمان باید هم مواد درسی را ازمطلب های خشن دورهم معلمان به کود کان زورنگویند. تنها دراین صورت است که، تازه شا گرد ها درسمت آینده ی دورازخشونت ، صلح آمیزوبشردوستانه گام برمی دارند.برخلاف، اگرکتاب های درسی خشونت زا ومعلمان هم به کود کان زوربگویند، درواقع، آموزش وپرورش خشونت بارجمع جنگ سالاری بزرگ سالان وکودکان متمایل به جنگ سالاری، آینده ی تاریکی را برای افغانستان رقم خواهد زد.همان گونه که، کمونیسم جنگی ومذهب مداریی جنگی، جنگ سالاری وتروریسم طالبان سالاررا تولید کردند که میوه شان جنگ سالاریی تازه نفس کود کان می باشد.طوریکه بازتاب داده شد، خانواده وآموزش وپرورش، کرداربنیادی را درجامعه درجهت نابود کردن فرهنگ خشونت انجام می دهند.کرداری که موفقیت وادامه ی آن به کارکرد وزارت اطلاعات وفرهنگ، رسانه ها، روشنفکران، فرهنگیان ، روزنامه نگاران، ملاها وسیاست کاران منوط می باشد.به این معنا که، وزارت اطلاعات وفرهنگ ، رسانه ها ، روزنامه نگاران ، سیاست کاران، فرهنگیان ، روشنفکران ، کنشگران جامعه ی مدنی وملا امام ها درمساجد، بکوشند که بجای مشوق فرهنگ جنگ وخشونت، مشوق فرهنگ انسان دوستی، برادری ونوع دوستی باشند.درغیراین صورت، توجه داشته باشند که با کمک به فرهنگ خشونت ، جنگ سالاری وتروریسم، آینده ی خود وکشوررا تباه کارانه رقم می زنند.