Wednesday 30 April 2014

نگاهی به رخ دادهای افغانستان دررسانه های پاکستانی


ابراهیم ورسجی
10-2-1393
ازاین سبب که ، ریشه ی بسیاری دشواری های کنونی افغانستان دربی لیاقتی رهبران سیاسی کشورخود مان ودست اندازی های ناروای پاکستان نهفته است؛ نویسنده عادت کرده است که درکناربیان ناتوانی های سیاست کاران افغانستان،همه روزه نگاهی هرچند کوتاه به رسانه های پاکستانی داشته باشد.امروزچهاشنبه30آریل-10ماه ثور،طبق معمول، ویب سایت های جنگ ودان / بامداد را بازکردم که نا گهان نظرم درسایت جنگ، به این عنوان خبری " دوست پاکستان؛ دوست ما، ودشمن پاکستان؛ دشمنِ ما، می باشد"؛ ازقول نخست وزیربریتانیا، خورد. درآغاز، ازعنوان تکان خوردم که نشود سیاست با دارنسبت به غلام بی وفا تغییرکرده باشد. وقتیکه موضوع را تا پایان پی گرفتم، برایم روشن شد که همان سخن نغزومعروف فارسی که "هیچ گربه ی برای خدا موش نمی گیرد"؛ درزمینه، برابرمی آید. به این معنا که، سخن نخست وزیرانگلیستان، پسوند ها وپیشوندهای دارد که بدون رعایت آن ها، دلیابی ازبادار رنج دیده که شماری ازسربا زا نش درهلمند توسط نوکرانِ نوکرِ بی وفا زخم برداشته یا کشته شده اند، بی اثرمی باشد.
وقتیکه موضوع راپی گرفتم، برایم روشن شد که نوازشریف، نخست وزیرپاکستان به لندن رفته ودر"داون استریت"دفترکاریی داوید کامرون،همتای انگلیسی اش، مورد پذیرائی واقع شده ودروقت ملاقات با وی، سخن یاد شده را کمرون مهربانی نموده است.درواقع، سخنِ درظاهردوستانه ی نخست وزیرانگلیستان به همتای پاکستانی اش، این شرط را باخود داشت که ازمبارزه ی حکومت شریف دربرابرتندروی وتروریسم مذهبی حمایت می نماید ودوستان ودشمنان هردوکشور،یعنی تروریستان یکی می باشند.همزمان باحمایت نخست وزیرانگلیس ازهمتای پاکستانی اش باواژه های آنچنانی،این سخن ازقول نمایند گان پارلمان بریتا نیا،درروزنامه ی انگلیسی زبان دان / بامداد،آمده بود که انگلیستان باید کمک های خود به پاکستان راکم نموده به کشورهای نیازمند دیگربدهند؛مگراینکه،پاکستانی ها دوکارزیررا انجام دهند:نخست،اطمنان دهند که ازکمک های یا دشده درجهت کمک به تروریسم بهره برداری نمی شود.دوم،سیاست مداران پاکستانی ثابت نمایند که ازدارایی شخصی شان مالیه می دهند. درباره ی مبارزه علیه تروریسم، نوازشریف به همتای انگلیسی ای خود ازمذا گراتش باطالبان سخن گفته وابرازعزم سخت کرده است که با تندروی مبارزه می نماید.چون امریکا وانگلیستان درسال جاریی میلادی به حضورنظامی خود درافغانستان پایان داده وامید وارهستند که پاکستان مرکزهای تروریست پروریی ارتش وصادرکردنِ تولیدات آن را به افغانستانِ امروزوپس از2014، پایان دهد؛هردوکشوربه وعده های نخست وزیرپاکستان دلگرم شده اند.اینکه شریف دراین امرموفق می شود یانه به دوعامل زیرگره می خورد:نخست،کمک های مالی وسیاسی واشنگتن ولندن برای حکومتش درجهت رفع بحران اقتصادی وانرژیی جاری .دوم، دورشدن ازسیاست های گذشته شان در حمایت ازکود تاهای نظامی درپاکستان. به این معنا که، اگرنظامی های پاکستانی درک نمایند که کود تاشان توسط لندن وواشنگتن حمایت نمی شود، ازطریق کودتا، درسیاست فضولی نمی کنند.
ازسوی دیگر، دومسئله ی دیگردررسانه های امروزپاکستان بازتاب داشت که برای نظا می ها وآی اِس آی دلخورکننده وبرای شریف رضایت بخش می باشد:نخست، تروریسم پروریی آی اِس آی ونظامی ها بویژه اولی، این روزها،درپاکستان رسانه ی شده وآن ها رادرمنگنه قرارداده است.بطورنمونه، بتاریخ19آوریل، به جان حامد میر،روزنامه نگارمشهوروگرداننده ی برنامه های دلچسپ شبکه ی تلویزیونی "جئونیوز"درشهرکراچی، حمله ی تروریستی شده بود که نه مرد.حامد میرکه ازحمله ی تروریستی جان سالم بدربرد واکنون دربیمارستانی درکراچی زیرتدا وی می باشد، پس ازچشم بازکردن، بارسانه های برونی ودرونی گفت که:" حمله ی تروریستی بجان اورا آی اِس آی سازمان دهی کرده بود." افشاگریی که تروریسم پروریی آی اِس آی رسانه ی کرد.ازاینکه رسانه ی شدن تروریسم پروریی آی اِس آی، نظامی ها وشبکه ی امنیتی ای زیرفرمان شان را زیرضربه گرفته است، آن هاخواستاربسته شدن شبکه ی جئونیوزشده اند که موردِ اعتراضِ سخت رسانه های آزاد واقع شد.درواقع،بازیرضربه ی رسانه ی واقع شدن سیاست تروریست پروریی آی اِس آی،حکومت خواستارگفت وگوی یک هیئت باحامد میر،دربیمارستانِ کراچی شد.ازاینکه،درمیان اعضای هیئت، یک عضوآی اِس آی هم حضورداشت،حامد آمده ی گفت وگوباهیئت نشد. پرسما نی که درتاریخ حیات ذلت بارآی اِس آی درپاکستان، بی سابقه می باشد.
پس ازخود داریی حامدمیر ازمذاکره باهیئت یادشده که بسیارخوب نفرت ازاین سازمان مخفی تروریست پروررابه نمایش گذاشت، دوگزارش بازتاب یافته ی دیگر، دردان ودِ نیوز، هم برای آی اِس آی وهم نظامی های پاکستانی خوشایند نبود:نخست، دریک حمله ی مشترک ناتوونیروهای نظامی افغانستان،50نفرازاعضای طالبان درنزدیک مرزپاکستان، کشته شده اند.دوم، درروزنامه ی دان، این گزارش بازتاب یافته بود که"هند ازطریق روسیه ، نیروهای دفاعی افغانستان را مجهزمی کند.جالب این است که،هند با ایران،روسیه وچین هم درتماس شده است که پس از2014که ناتوافغانستان را ترک می کند، برای سرکوب تروریسم، باید به کمک نیروهای دفاعی- امنیتی افغانستان بشتابند.زیراکه، تهدید تروریسمی برخاسته ازافغانستان متوجه آنها هم می باشد.دراین راستا،سه یاچهارروزقبل،وقتیکه جیمزدوبین،نماینده ی ویژه ی امریکا درامورافغانستان وپاکستان، بانوازشریف، نخست وزیر وراحل شریف،فرمانده ارتش ملاقات کرده بود؛طوریکه درسایت روزنامه ی جنگ گزارش یافته بود،شریف دوم، به نماینده ی امریکا ازحضورپُررنگ هند درافغانستان،ابرازنگرا نی کرده بود.این ابرازنگرانی شریف نظامی؛ ازدونگاه، برای من خنده آورمی باشد:نخست،هند برای بازسازیی اقتصاد ویران شده ی افغانستان عملن کارمی کند وآی اِس آی، زیرنظرشریف وسلفش، توسط طالبان ساخته های هند را تاکنون دراین کشور،ویران کرده ومی کنند.دوم،شریف نظامی بجای اینکه ازویرانگریی پاکستان درافغانستان مانع شود؛ به ویران گرای ادامه می دهد.ازاین رو، من به هردوشریفِ ملکی ونظامی پیشنهاد می نمایم که ازپرورش مارهای گزنده که این روزها پاکستانی ها راهم می گزند، خود داری کرده دست دردست افغانستان وجامعه ی جهانی، علیه تروریسم مبارزه نمایند.درغیرآن، باورداشته باشند که افغانستان درجهت مهارتروریسم وپاکستان درجهت افسارگسیختگی ای آن به پیش می رود.

Tuesday 29 April 2014

در بازی بزرگ ملیت ها: آزادی پایمال شده ی زنان عرب

نوشته شده توسط مجله هفته در اردیبهشت ۷, ۱۳۹۳ ۰ نظر
وردا محمد
برگردان آریا نوری
منتشر شده در انسان شناسی و فرهنگ

« جامعه ای متصور خیال خود » ؛ به گفته ی بندیکت آندرسون ، تاریخدان ، ملیت اغلب در ابعادی شخصی تعریف می شود و ریشه ی تعلق ملی را احساسی می دانند : ما – بیشتر از آنچه که باید – خود را فرانسوی ، مکزیکی ، الجزایری با ژاپنی میدانیم. با این وجود این گرایش عاملی والا را نادیده میگیرد : شهروندی در قانون ثبت شده است و قدرت سیاسی آن را به طور قانونی به رسمیت شناخته است. حق منتج از تولد در یک کشور ( ساده ، دوگانه یا متغیر) ، و حق منتج از تولد از پدر و مادری با یک ملیت معین ( بی قید و شرط و یا محدود به تعداد محدودی از نسل ها ) ، گرفتن یک ملیت به واسطه ی ازدواج و . . . دولت ها آزاد هستند تا آنطور که میخواهند اعطای ملیت کنند هرچند که گاهی هم همراه با ناعدالتی هایی آشکار باشد . . .
لینا (١) ، آرشیتکت لبنانی چهل ساله میگوید : « من گیوم ، یک فرانسوی را در سال ١٩٩۶ ملاقات کردم. در آن زمان او در حال سپری کردن دوره ی خدمت سربازی -بواسطه خدمات اجتماعی- خود بود و در لبنان تحصیل میکرد. از آن زمان به بعد دیگر از هم جدا نشده ایم.» با این حال این رابطه پیچ و خم هایی هم داشته است : « من مسلمان بودم و او مسیحی. ما نمیتوانستم در لبنان ازدواج کنم چون در آنجا این امکان وجود نداشت ، برای همین من در سال ٢٠٠٠ در قبرس با او ازدواج کردم.» این زوج سپس ازدواج خود را به مسئولین لبنانی و فرانسوی در بیروت اعلام میکنند. لینا پس از یک سال ملیت فرانسوی به دست می آورد اما لبنان را ترک نمی کند. گیوم زندگی در آنجا را دوست دارد هرچند که مشکلات اداری زندگی آنها را مشکل کرده بود. او مجبور بود هر سال اجازه ی اقامت خود را تمدید کند. این مشاور املاک ۴۵ ساله میگوید : « تمامی مراحل سنگین هستند. این مساله من را بسیار آزار میدهد.»
در سال ٢٠٠۴ زمانی که اولین پسر آنها متولد شد لینا متوجه شد که مشکلات قدیمی در مقایسه با مشکلات جدید بسیار کوچک بوده اند : « کودک من که در لبنان و از یک مادر لبنانی متولد شده بود نیاز به اجازه ی اقامت داشت ، مثل یک فرد خارجی ! » این مساله از آن روست که دولت لبنان مثل سایر کشورهای عربی ( کویت ، قطر ، سوریه ، عمان ، سودان و سومالی) انتقال ملیت مادر به فرزند خود را تنها در صورتی به رسمیت می شناسند که هویت پدرش نامشخص باشد. این زوج که از این به بعد دو فرزند پسر دارند باید به پرسش های پسر بزرگشان پاسخ بدهند : « من چه هستم ؟ چرا پاسپورت لبنانی ندارم؟ » در نظر لینا پاسخ :« تو لبنانی هستی ، اما نه به اندازه ی سایرین » ناعادلانه است. گیوم برای پسرش بسیار ناراحت است چرا که او نه میتواند به مدارس دولتی دسترسی داشته باشد و نه به سیستم بهداشت عمومی ، نه میتواند شرکتی تاسیس کند و نه وارد برخی از مشاغل شود و این بی ملیتی موروثی است.
زینب که زندگیش در مستند « همه چیز برای کشور » ، تهیه شده در سال ٢٠١١ توسط کارل منصور ، به تصویر کشیده شده است حتی اوراق شناسایی هم ندارد. او در لبنان به دنیا آمده و بزرگ شده است اما پدر مصریش قبل از ثبت ملیت مصری برای وی ، از دنیا رفته است. بنابراین او در اسناد دولت لبنان وجود خارجی ندارد. از آن بدتر ، مادر وی مجبور شده است فرزندانش را به دارالایتام بسپارد : بدون ملیت آنها از هیچ حقی برخوردار نیستند ، نه حتی حق تحصیل رایگان ، هیچ چیز.در همین مستند ، ادل ، وکیل مصری که با زنی لبنانی ازدواج کرده است ، ماجرای اخراج خود از این کشور را روایت میکند و همچنین از هزینه های اقتصادی دریافت اقامت در این کشور میگوید : اقامتی که برای گیوم فرانسوی رایگان است اما برای وی خیر. حتی ممکن از اعطای این اقامت به او امتناع به عمل آید ، این شوهران و پدران تنها چند روز برای ترک خاک لبنان و خانواده های خود زمان دارند.
در ٢٢ کشور عضو اتحادیه ی عرب (٢) ، ملیت یا ارثی و یا به واسطه ی ازدواج ، دریافت ملیت ، ملیت دوگانه ، ترک یک ملیت برای به دست آوردن ملیتی جدید ، تولد در خاک یک کشور و یا تولد از پدر و مادر دارای یک ملیت اعطا میشود ، در قوانین ملیتی بیشترین اجحاف در حق زنان صورت گرفته است. وانگهی هرچند که در سال ١٩٨١ کنوانسیون حذف تمامی اشکال تبعیض نسبت به زنان تصویب شده است ، تقریبا تمامی این کشورها در برابر بند ٢ که شامل به اجرا درآمدن پاره ای از تمهیدات میشود و بند ٩ که در مورد انتقال ملیت از مادر به فرزند است شروطی را وضع کرده اند.نهادهای گوناگون برای تساوی حقوق زن و مرد مبارزه میکنند. در واقع مردان میتوانند ملیت خود را به همسرخارجی خود و همچنین فرزندشان ( هرجا که متولد شده باشند ) منتقل کنند. زنان خارجی که با شهروند عربی ازدواج میکنند نسبت به زنان عربی که با یک خارجی ازدواج میکنند حقوقی بیشتر و الزامات کمتری دارند ، مثل خانم سوزی خلیلی که با آقای ادنان خلیلی در سال ١٩٧٧ در دانشگاه آریزونا آشنا شده است. این خانم آمریکایی در آن زمان ٢۵ سال داشته است. ادنان ، اما متولد جده است و در آنجا بزرگ شده است. دوازده سال بعد آنها با هم ازدواج می کنند. آنها یک پسر به نام آدام دارند که به صورت خودکار ملیت عربستان سعودی را به دست می آورد ، هرچند که در ایالات متحده متولد شده است و یک بار هم به عربستان سفر نکرده است. این زوج سی سال پس از ملاقاتشان به جده سفر می کنند. سوزی حق دارد تا برای دریافت ملیت از عربستان درخواست کند اما از این کار خودداری کرده است : « این کار مزایایی دارد که من میتوانم ندیده بگیرمشان. شرایط من به اندازه ی زنان عربی که با اتباع خارجی ازدواج کرده اند بد نیست.» او در حالی به این مساله اشاره میکند که به امتیاز خود آگاهی دارد. با این حال وی از خود می پرسد : « اگر برای همسر من اتفاقی بیافتد چه رخ خواهد داد؟ »
برخی از قوانین به لطف مذاکراتی طولانی مدت و کمپین های بین المللی اطلاع رسانی ارتقا یافته اند. پس از عملیات « ملیت من » اجازه ی اقامت در لبنان به جای سالی یکبار باید سه سال یک بار تمدید شود و در ماه مارس سال ٢٠١٢ ، شورای وزیران برای اولین بار این مساله را مطرح کرده است. علاوه بر این ، از سال ٢٠٠۵ -٢٠٠۶ به بعد افراد خارجی که با زنان الجزایری یا عراقی ازدواج کنند هم خودشان و هم فرزندانشان میتوانند ملیت این کشورها را به دست آورند. به دست آورن ملیت مادر از سال ٢٠٠٨ به بعد در مراکش و مصر – حقی که در قانون اساسی نوشته شده پس از عزل محمد مرسی تایید شده و قرار بود به همه پرسی گذاشته شود – و از سال ٢٠١٠ به بعد در تونس و لیبی –تحت شرایطی خاص مثل مسلمان بودن مرد – میسر شده است. آمینا لطفی ، معاون رئیس نهاد دموکراتیک زن های مراکش ( ADFM ) ، صحبت از فرآیندی طولانی که از بیست سال پیش آغاز شده است به میان می آورد این بهبودی در شرایط با اصلاحاتی گسترده تر در تمامی زمینه ها ( عدالت ، کار و . . . ) و همچنین بازبینی قوانین خانوادگی یا «moudawana » (٣) ارتباط دارد.
« این زنان بودند که به نهاد ها در مورد این تخطی رسمی هشدار دادند.» یادداشتی تسلیم کمیسیون انتخاب شده توسط پادشاه به منظور بازبینی moudawana شد. از سال ٢٠١١ ، مشاوران و کمپینی بزرگ قدم به عرصه نهادند. « در برابر گسترش سد گروه های محافظه کار ، نهادها با هم متحد شدند. ما در سال ٢٠٠٢ ” بهار مساوات” را به وجود آوردیم. بنابراین ما قبل از بهار عربی بهار دیگری هم داشتیم». این مساله را خانم لطفی گوشزد میکند. در سال ٢٠٠٧ سرانجام دولت قانون ملیت را که به سال ١٩۵٨ بازمیگشت مورد بازبینی قرار داد. کمپین شکل گرفته نزدیک به ٧ سال به طول انجامید.
این اصلاحات زندگی آمینا ، زنی ۵١ ساله متولد مراکش که با یک مرد اهل تونس ازدواج کرده بود را متحول کرد. دختر آنها از بدو تولدش به سختی بیمار بوده است و تحت عمل های جراحی سنگین قرار میگرفته : « ما باید تمام مخارج بیمارستان را پرداخت میکردیم زیرا دخترمان ملیت تونسی نداشت.» آمینا با کار در منازل سعی میکرد تا مخارج بیمارستان را پرداخت کند ، مخارجی که برای این زوج محروم و در آستانه ی فروپاشی بسیار سنگین بود. دختر بچه اکنون ده ساله است. دادگاه به مدت دو ماه پرونده ی وی را مورد بررسی قرار داد و سرانجام به او ملیت اعطا کرد.« ما همچنان فقیر هستیم ، دختر من همچنان بیمار است اما حداقل ملیت مراکشی دارد بنابراین از حقوقی برخوردار شده است. » با این حال زنان عرب تا به امروز از کندی روند اداری در بررسی درخواست های اعطای ملیت شکایت میکنند ، مثل الهام ، مادر خانواده ای اهل مراکش که شوهرش اهل مالی است.
عربستان سعودی ، یمن ، اردن ، موریتانی و کوموره هم به نوبه ی خود قوانین شان را تعدیل کرده اند. از سال ٢٠١١ به بعد ، زنان در امارات میتوانند ملیت خود را به فرزندانشان – در صورتی که ثمره ی ازدواج با یک خارجی باشند – منتقل کنند : این اولین مورد در بین کشورهای حاشیه ی خلیج فارس است. کودکان در سن ١٨ سالگی باید درخواست اعطای ملیت ارائه کنند درست مثل عربستان سعودی ، هرچند که قوانین امارات آسان تر است. در اصل ، کودکان در عربستان سعودی از بدو تولدشان همان حقوق کودکان اماراتی را دارند ، اما این حقوق همیشه به اجرا در نمی آیند و ممکن است مادران از این حقوق اطلاعی نداشته باشند ، بنابراین جنبش ادامه می یابد. انتخابات قانون گذاری در ماه نوامبر سال ٢٠١۴ برگزار خواهند شد ، لینا میگوید : « این آخر شانس ما برای تغییر این قوانین است.» اما او در این راه شک هایی هم دارد : « به نظر نمیرسد کمپین های به راه افتاده توانسته باشند به اعطای ملیت های موقت برای جلب آرای مردمی پایان دهند.»
کلر بوگراند (Claire Beaugrand ) ، محقق وابسته به نهاد فرانسوی خاور نزدیک (IFPO ) و تحلیل گر مربوط به کشورهای حومه ی خلیج فارس برای گروه جهانی بحران (l’International Crisis Group) توضیح می دهد : « مشکلات مربط به دریافت ملیت بوده اند که در طول سال های گذشته بیشترین حرکت ها را به راه انداخته اند چرا که آنها به طور مستقیم زندگی روزانه ی مردم را تحت تاثیر قرار می دهند : قوانین اداری تبعیض های موجود را کاملا ملموس کرده اند.عواقب تغییر در قانون ثابت نخواهند بود. بازبینی قوانین انتقالی راه را بر تغییر ساختار جمعیتی باز میکند. در لبنان ترس زیادی از ورود تدریجی فلسطینیان به درون جامعه از راه ازدواج وجود دارد.علاوه بر این ، به ویژه در کشورهای حاشیه ی خلیج فارس ، گرامیداشت ملیت محدود به تبار ، میان خویش بودن فرهنگی و قومی از نشانه های مشروعیت قوای حاکمه است. ترغیب به ازدواج بین ملیت ها ، حتی به وسیله ی مردان از نشانه های این مساله است . در نهایت تهدید به ویژه بعدی سیاسی دارد». متون مذهبی به هیچ عنوان مطلبی در مورد قوانین ملیتی عنوان نکرده اند : « استمداد از مفاهیم مذهبی کاملا متقلبانه است اما با این حال محرک بسیار خوبی به حساب می آید. مساله نه نشان دادن بی اساس یا اشتباه بودن بهانه های به کار برده شده که درک بازتابی است که در جامعه دارند… »
استعمار و تغییرات مرزی در این دوره ، جنگها و سپس استعمار زدائی و تعادلی شکننده حاکم بر جوامع به علت جنگ های فرقه ای ( در لبنان ) یا قومی ( در سودان) : این ها همه عواملی هستند که این مناطق و قوانین شان را دچار تحول کرده اند. بسیاری از کشورها این محدودیت ها را با بیان این مساله که اعطای ملیت به فلسطینی ها هویت آنها را نابود کرده و ممکن است به حق بازگشت آنها و تشکیل کشوری جدید آسیب برساند توجیه میکنند. کمپین لبنانی این توجیه را مورد انتقاد قرار میدهد : مطابق آمار ، تنها ۶ درصد از ازدواج لبنانی ها با اتباع خارجی مربوط به فلسطینیان می شود.
آیا « بهار عربی » تاثیری بر مساله ی ملیت خواهد گذاشت؟ لینا میگوید : « همسر من زند گی خود در فرانسه را فدای من کرده است ، اعطای ملیت به او کمترین کار ممکن است».وی توضیح میدهد که چگونه زمانی که برای ارائه ی درخواست اقامت رایگان رفته بوده متوجه شده که برای ورود پسر دومش به خاک لبنان باید پول پرداخت کنند : « فرزند من در اینجا متولد شده است ، خون لبنانی من در رگهای او جریان دارد و او از بدن لبنانی من به دنیا آمده است ، بدن من هم به نوعی خاک لبنان به حساب می آید دیگر ، مگر نه؟ » او این مساله را به کارمند اداره گفته است و با این جواب مواجه شده است : « فرزند شما یک خارجی است و باید پول پراخت کند.»
١- برخی از افرادی که مصاحبه کرده اند ترجیه داده انداز اسامی مستعار استفاده کنند .
٢-
Algérie, Arabie saoudite, Bahreïn, Comores, Djibouti, Egypte, Emirats arabes unis,
Irak, Jordanie, Koweït, Liban, Libye, Maroc, Mauritanie, Oman, Palestine, Qatar, Somalie, Soudan, Syrie, Tunisie et Yémen.
٣- مراجه شود به مقاله ی « در ایران و مراکش ، بحث میان زنان در سرزمین اسلامی» نوشته ی وندی کریستیانسن ، لوموند دیپلوماتیک ، شماره ی آوریل سال ٢٠٠۴

Monday 28 April 2014

رخدادِ بد فرجام هشتم ثور،خیانت به مبارزه ی آزادی بخشِ مردم افغانستان


انسان ها تاریخ خودشان رامی سازند،نه براساس آنچه خود انتخاب می کنند،بلکه بنابرشرایطی که درآن زیست می کنند وآنچه به آن هامنتقل شده است.
کارل مارکس
بی سوادان سده ی21،کسانی نیستند که نمی توانند بخوانند وبنویسند،بلکه کسانی اندکه نمی توانند بیاموزند،آموخته های کهنه رادوربریزند،ودوباره بیاموزند.
آلوین تافلر
ابراهیم ورسجی
10-2-1392
درباره ی رخداد بدفرجام هشتم ثور،تصمیم نداشتم نوشته ی را خدمت خوانند گان وبلاک"اندیشه"وویب سایت"خورشید"پیش کش نمایم وعلت هم این بود که قلم زدن دررابطه به رخداد های بی نتیجه، کسالت باروفرسایش کننده می باشد.ازبد یاخوب رخ دادها،دوپرسمان زیرنویسنده راوادا شت که به نوشتن این مقاله بپردازد:نخست،رخداد هشتم ثوربه حیث یک نقطه ی سیاه وسرزنش کننده ی مبارزین مسلمان که من هم روزوروزگاری هم فکرشان بودم، می باشد.دوم،این پرسش پاپیش می گذارد که چرامذهبی های سیاست کاروتجارت پیشه همواره ازآموزه های دینی بهره برداری سیاسی- مالی می کنند وهرگزآماده نیستند ابرازپشیمانی کرده ازمردم، بویژه قربانی های دغل وفریب کاریی خود پوزش خواهی نمایند.درهردواصل یاد شده،این پرسمان به گونه ی فربه تری خود نمایی می کند که هم سیاست ازاخلاق بریده است وهم دین که مجموعه ی"عقاید، اخلاق وشریعت یا فقه"می باشد،باحذف عقاید واخلاق به فقه شاهان ستمگروشیخان فریب کاردیروز، واکنون به ابزاری بی خاصیت وروزمره دردست مجاهد نمایان شکم پرست ، طالبانِ نادانِ تروریست وآله ی دست پاکستان،وازهمه خنده دارتر،بازیچه ی دست شورای ملاهایی حکومت درمانده وفاسد کرزی، کاهش منزلت داده شده است.
روشن است که تحولات سیاسی- اجتماعی- فرهنگی- اقتصادیی دیروزهرکشوری،پیوند ناگسستنی باتحولات امروز آن داشته ودرمواردی بسیاری،تحولات پسین یا آینده راهم می تواند درچنبره ی خود داشته باشد.پرسمانی که افغانستان باتاریخ ناشاد ومملوارخراب کاری وویرانگری اش نمی تواند ازآن مستثنی باشد.ازاین رو،ناگزیریم برای فهم تحولات امروزافغانستان بصورت دلبخواه ونادلبخواه سری به تاریخ دورونزدیکش هم بزنیم.ازسوی دیگر،عنوان نوشته هم به گونه تعیین شده که رفتن به گذشته وتاثیرمنفی وناگوارآن بررخداد ناخوشایند هشتم ثورراحتمی می سازد.برای اینکه نوشته بد رازا نکشد،ازنگاهی به دموکراسی شاهانه ی ظاهرخانی خود داری کرده تنها ازاثرگذاریی هردوکودتای26سرطان52و7ثور57،بررخداد بد شگون هشتم ثور1371،پرده برداشته می شود.ناگفته نماند که دراین نوشته، اشاره های هم به گذشته ی پیشاسرطان52،هم خواهد شد.
دراین راستا،استاد خلیل الله خلیلی، شاعر،ادیب وسیاست مدارافغانستان درکتاب خود"عیاری ازخراسان"بانگاهی به پدر-برادر- کاکاکشی هاوبراندازی هایی درباری- کاخی امیران دربیشترازدوسده ی گذشته ی افغانستان ، می گوید:"این(یعنی کاخ ریاست وامارت) مرکزفرمان روای است یاقصاب خانه"! واقعیت تلخ درفرهنگ سیاسی- قبیلگی افغانستان این است که کاخ شاهی وپس ازکودتای26سرطان52،ریاست جمهوری،بیشترقصاب خانه بوده است تامرکزحکومت وسیاست کردن.درگذشته ی نه چندان دورکه درواقع آغازدورباطل درفرهنگ سیاسی- قبیلگی افغانستان به شمارمی آید،یعنی افتادن درقلمرونفوذهند بریتانیا وپس ازعقب نشینی انگلیس ازمنطقه درماه های اگست- سیپتامبر1947 ،به گردن انداختن حلقه ی غلامی شوروی توسط زمام داران،رواج تام داشت؛ ودراین دوگزینه،مرکزقدرت دربیرون"سمله" و"مسکو"پنداشته می شد، ودرداخل هم، ساختاراداری- سیاسی- قبیلگی کشوربه گونه ی سروسامان داده شده بود که دررده ی بالای سیاست وبروکراسی،محمد زای هاودررده ی بالای ارتش/ اردو،پکتیاوال هااجاره داری مطلق داشته باشند.دوپرسمانی که ازهمان آغاز، رفتن کشوربه سویی دولت- ملت مدرن رادچاردشواری ساخته بود.
پس ازآنکه محمد داودخان بتاریخ26سرطان52،به کمک منصب داران جوان وآموزش دیده دراتحاد شوروی دست به کودتازده نظام جمهوریی مطلق العنان ،بی منطق وآزادی ستیزخود رااعلام نمود،آگاهانِ سیاست زده ی گرفتارگرایش های گونه گون فکری، چه کمونیست وچه ملی گراوچه مذهبی افغانستان، دریافتند که مرکزقدرت دردرون کشور، ارتش / اردو می باشد وبهرصورت باید کوشید درآن رخنه نمود.به سخن دیگر،داودخان فتیله ی روشن شده رادرانبارتیل آماده ی مشتعل شدن انداخته آتشی راروشن نمود که تاکنون افغان هاکه خیر،قدرت های بزرگ هم توانمند به خاموش کردن آن نشده اند.درواقع،تمایل سیاست کاران وسازمان های ایدئولوژیک به رخنه ارتش / اردو،ازیک حقیقت تلخ پرده برداشت وآن اینکه هیچ گرایشی فکری- سیاسی ای درافغانستان مردم راداری قدرت واختیاردرسرنوشت شان نمی دانستند.پرسمانی که نشان داد دموکراسی وکسب مشروعیت ملی توسط سیاست کاران به فرداهای ناروشن انداخته شده است.
ازاین رو،این اصل به حیث یک واقعیت خود نمائی می کند که زمام داران کسب مشروعیت ازمردم نکنند.روشن است. درنبود مشروعیت مردمی، لازم است که متکی به بیگانگان درکمای نمودن قدرت ونگهداری آن باشند.اگرامیران وشاهان تاپایان جنگ جهانی دوم، نوکرانگلیس، وپس ازجنگ ،ازظاهرشاه تاداود ونجیب الله نوکرمسکوبودند،ومجاهدان توسط غرب علیه آن ها استعمال ورسواساخته شدند،ودرجایشان بخاطر بهره برداری دربرنامه ی اسلام هراسی ،طالبان ساخته شدند،وپاکستان توسط غرب ودلارهای نفتی عرب ها اجاره دارامارت آن هاواکنون مدیریت تروریسم آن هارابدوش دارد،همه ازاین حقیقت تلخ برمی خیزد که سیاست کاران بی دین ودین مدارافغانستان، هیچ کدام تمایل نداشتند ازاراده ی ملی کسب مشروعیت نمایند ودلیل شان هم این بود که مردم نافهم هستند؛ازاین رو،ایشان باید اختیاردارمطلق برسرنوشت آن هاباشند.ازهمه خنده دارتراینکه،داودخان، کسب مشروعیت دموراتیک ازمردم رابه توسعه ی اقتصادی منوط ساخته بود،توسعه ی که هرگزنصیب کشورمانشد وتنها به قیمت کمایی کردن کمک های مسکو،جاده صاف کن کودتای کمونیستی 7ثورثورشد وکمونیست هاهم کسب مشروعیت دموکراتیک راپدیده ی زاده سرمایداریی منحط می دانستند،ومجاهدان باجهاد وانقلاب اسلامی شان که نویسنده درکتاب"جهاد وجنگ سردقدرت های بزرگ،ج2"،تره کی وامین رابنیاد گذارانقلاب اسلامی بجای رهبران شان خوانده است،همان گونه که کمونیست هابرایشان راه راهموارکرده بودند،خود برای رسیدن طالبان به کابل راه سازی کردند.طرفه اینکه،کمونیست ها،خلق،خلق می گفتند وبدروغ ازتقسیم ثروت سخن می گفتند وبه تمرکزقدرت پامی فشردند.روشن است.درصورتیکه قدرت دردست چند نفریایک نفرمتمرکزشود،به گونه ی که اکنون دردست کرزی متمرکزشده است،همان دسته یانفرثروت راهم ازخود کرده مردم رابدترازسرمایداری خلع قدرت وثروت می کند.کمونیست هاکه باشعاردروغین خلق به سوارشدن خلق پرداخته بودند؛بدترازآن ها،جهادی هاوطالبان بودند ومی باشند که تنها دربرابرخدامسئولیت دارند نه مردم، ومردم باید ازآن ها به خاطری پیروی نمایند که شریعتِ بریده ازایمان واخلاق راباتفنگ وخرافه هاوستمگری وغارت سرمایه ی ملی تطبیق می نمایند.شریعتی که درکابل باویران کردنِ آن توسط جهادی ها؛وپس ازآن، درشمالی ودیگربخش های کشور،توسط طالبان وجهادی هاباویرانی هرچه بیشترکشور،تطبیق کرده شد.
بهرصورت،سازمان هاوسیاست کاران افغان که هرکدام ازطریق ارتش وکودتاهایی نظامی قبضه کردن قدرت را آسان ترین راه تحقق برنامه ی خام وآروزهای روبه بربادشدن خود می دانستند،ازاین حقیقت غفلت کرده بودند که گرفتن قدرت بدون پیش زمینه ی حمایت مردمی وفراهم کردن خدمت به ملت، نه آغازکار،بلکه آغازدشواری هایی می باشد که کمرهمه ی سیاست کاران بی تجربه وآسان پسند راشکسته ومی شکناند! بهرحال،هم کودتاچیان 26سرطان وهم کودتاچیان 7ثور،حمایت هایی مالی- نظامی- سیاسی مسکوراداشتند وهم ساختاربرحال دولتی رابه میراث گرفته بودند.برخلاف آن ها،سازمان های چند گانه ی مجاهدین نه یک ساختاردولتی،بلکه بی دولتی وآشوب رابه میراث برده بودند وازهمه مهمتراینکه،علیه شوروی تافروپاشی آن توسط امریکااستعمال شده بودند.امریکا که اصل رابربراندازی شوروی وحکومت دست نشانده اش درکابل نهاده بود نه دولت سازی پس ازآن هادرافغانستان،پس ازعقب نشینی شوروی منطقه راترک وپاکستان راجانشین خود ساخته بود، وپاکستان هم درافغانستان، درنمایش طرفدارحکومت گلبدین حکمتیار،ودرواقع، حکومت افسران وملیشه های مرزی خودرا درکابل،می خواست.
ازاین رو،زمانی که پس ازفروپاشی حکومت کمونیستی درهشتم ثور1371-27آوریل1992، جمعیت اسلامی به رهبریی استاد ربانی وفرماندهی احمدشاه مسعود،درکابل برآمد نمود،پاکستان برپایه ی نظریه ی اخترعبدالرحمن ،رئیس پیشترآی اِس آی که گفته بود:"کابل باید به آتش کشیده شود"کمربه نابودیی کابل بست تادرویرانه های آن حکومت دلخواه خود رامستقرنماید..بنابرآن،درحالت نبود حکومت مرکزی،افغانستان به میدان تاخت وتازدسته های مسلح افزون طلب بی مسئولیتِ درونی وپاکستان،عربستان وایران مبدل شد.میدانی که درآن مجاهدان دیروزِ راه خدا،به جهادعلیه یک دیگروبربادیی افغانستان پرداختند.جهادی که بجای تلاش درسمت دولت سازی ،حل دشواری های مردم ،بازسازی کشوروبازگردانیدن مهاجرین،به افزایش شمارآن هاوتباهی هرچه بیشترکشورانجامید.به سخن دیگر،مردم افغانستان که درگذشته نه درسیاست نقشی داشتند ونه هم نقش تاریخ سازیی خود رامی دانستند؛بخاطرتهاجم شوروی به افغانستان، هم به میدان سیاست کشانیده شدند وهم درجای قرارگرفتند که به گفته ی کارل مارکس باید تاریخ سازی می کردند! مارکس:" انسان ها تاریخ خود شان رامی سازند،نه براساس آنچه خود انتخاب می کنند،بلکه بنابرشرایطی که درآن زیست می کنند وآنچه به آن ها منتقل شده است."درواقع،مردم افغانستان ومجاهدانی که مورد تایید شان بودند به گونه ی ناسنجیده ی تاریخ سازی کردند.تاریخ سازیی که ویرانی کابل توسط مجاهدان وجاده هموارکردن آن هابرای طالبان وکمک هردوبه برآمدن حکومت فاسد وغارتگرکرزی وتروریسم برخاسته ازدامانش،یگانه دستاورد آن می باشد.دستاوردی که جزخیانت به مبارزه ی آزادی بخش مردم افغانستان،چیزی دیگری راتداعی کرده نمی تواند.
باتوجه به آنچه گفته شد،نویسنده برای مجاهدان آلوده نشده بویژه جوانان یانسل دوم جهادی ها توصیه می کند که سه کارزیررابد رستی روی دست بگیرند:نخست،رهبران مرده شان که خیر،رفته اند وخدابیامرزد شان! رهبران یارهبرچه های زنده ی خود را واداربه پوزش خواهی ازمردم افغانستان نمایند.دوم،اگرمی خواهند مبارزه کنند که می کنند، افراد ودسته های فاسدی بنام جهادی حتارهبران ورهبرچه های فاسد وتباه کارخود را ازصف های خود بیرون نمایند.سوم،بازنگریی فکری وسیاسی نموده مطابق گفته ی آلوین تافلر،خود رادرسده ی21،باسواد نمایند. تافلر:" بی سوادان سده ی21،کسانی نیستند که نمی توانند بخوانند وبنویسند،بلکه کسانی اند که نمی توانند بیاموزند،آموخته های کهنه رادوربریزند،ودوباره بیاموزند."دراین صورت،هم باسواد می شوند وهم می توانند مصدر خدمت به مردم مسلمان کشورشوند.طوریکه تبصره های برخی باسوادان کشورماچه باپیشینه ی کمونیستی وچه باپیشینه ی جهادی درسالگشت هشتم ثورنشان داد،این امیدواری فربه ترشده است که بازنگری نسبت به غلطی های گذشته ودورشدن ازجزم اندیشی های ایدئولوژیک ممکن شده است.پرسمانی که برای مبارزه ی فردا ورفتن افغانستان به سوی یک دولت- ملت مدرن می تواند کارسازتمام شود.می دانم که تفسیرنادرست ازواژه ی جهاد،بسیاری دزدان وتباه کاران راهم دیروزوهم امروزمجاهد جازده است.ازاین رو،برای رهبرچه های باقی مانده ازدوره ی باصطلاح جهادعلیه شوروی ونیمه پیران وجوانانی که تاکنون درجزم اندیشی های کوربخاطرپس ماندگی ذهنی-فرهنگی باقی مانده اند،لازم است تعریف جهاد ازقلم پیشگامان نهضت های اسلامی سده ی بیستم ارایه شود "تاسیه روی شودهرکه دراوغش باشد"!
دراین راستا،تعریف جهاد را ازدیدگاه سیدابوالاعلی مودودی،بنیان گذار جماعت اسلامی پاکستان وحسن البناء بنیان گذار سازمان اخوان المسلمین / برادران مسلمان ،دوشخصیتی که نوشته هایشان الهام بخش مبارزان مسلمان افغانستان بود ومی باشد،بازتاب داده می شود.مودودی:جهاد کلمه ی جامعی است که انواع واقسام سعی وکوشش رادربرمی گیرد.بدین ترتیب،جای تعجب نیست اگربگوئیم:کمااینکه نابود ساختن رژیم های ستمگروپوسیده به کمک سلاح وتاسیس رژیم عادلانه ی نوین برپایه ی عدل وانصاف ،بذل اموال،تحمل سختی ها،برخورد آگاهانه وشجاعانه باتاکتیک های دشمن ،تسلیم نشدن به اووموضع گیریی قاطع دربرابرش ازبخش های مهم کتاب عظیم جهاد شمرده می شوند.تغییرجهت توجهات مردم به مسایل انسانی ،تبدیل خواسته هاوکشمکش های روانی آنان به سوی نیازمندی های مثبت ،ضروری وغیرتخدیری وبالآخره ایجاد انقلاب عقلی وفکری درجامعه به کمک قلم وبیان نیزنوعی ازانواع جهاد است.جهاد اسلامی، جهاد بی نتیجه، بی هدف، وبی روح نیست ،زیراکه شرط"درراه خدا" بودن هرگزازآن تفکیک پذیرنمی باشد وبه همین دلیل جهادهمیشه تجلی اراده ی الهی وتجسم قدرت اودرکسانی است که می خواهند جوامع بشری رادرمسیرتکامل راستین قراردهند.درحقیقت،اصطلاح "فی سبیل الله "بیانگرطرزفکروتوضیح تعالیم عالیه اسلام است.متاسفانه،...اکثریت مردم باتوجه به مفهوم ظاهری کلمه جهاد گمان کرده اند که :"مجبورساختن مردم به قبول اسلام ،جهاد درراه خدااست."این بدان جهت است که زاویه ی دیدشان بسیارکوچک ومیدان جولان نیروی تفکرشان بسیارتنگ است.این دومانع، سبب شده که آنها درآسمان محدود تروکم ارتفاع تر ازآسمان رفیع ووسیع استراتژی جهاد پروازکنند.زیرامعنی اصطلاح "درراه خدا"خیلی وسیع تروعالی ترودست آوردهای آن بسیارباشکوه تر ازآن است که آنان گمان می کنند.دراسلام، هرکاری که بخاطرمصالح عمومی انجام شده وهرقدمی که به سوی سعادت جامعه ی انسانی درچارچوب ایدئولوژی الهی به منظورکسب رضای خدابرداشته شود که درآن غنیمت مادی ومایحتاج زندگی گذراملحوظ نگردد،جهاد درراه خدانامیده می شود ونیزاگرمقداری ازسرمایه ی راکه بشماروزی کرده درخدمات اجتماعی مصرف کنید ونخواهید که اثرات آن بصورمختلف مادی ومعنوی دردنیابه شمابرگردد،شمادرراه خدانوعی جهاد کرده اید.
همین طور،اگردرراه خدادست مستمندی به منظورکمک بگیرید.خلاصه ،اصطلاح مزبوراعمالی راشامل است که درآن هاغیرازرضای خدا خواسته های پست دنیایی ،انگیزه ی شخصی نباشد وفردآن هارابخاطرآزاد وسعادتمند ساختن برادران وخواهران دینی وکسب رضای خدا انجام دهد.آنچه که اسلام می خواهد این است که وقتی مردی یامردانی وجماعتی ازمسلمانان تمام سعی وکوشش خودراوقف این راه کرده وبرای برانداختن سیستم های پوسیده وارتجاعی وبرپاساختن حکومت عادل ومترقی براساس ایئولوژی اسلامی کمرهمت بستند،بایدتصمیم شان ازغرض های شخصی ودنیایی عاری باشد.مسلمان باید ازحمت ها وآنچه ازنیروهای مالی وانسانی که درراه جهادمی نهد،مقصودی غیرازبرپاساختن نظام حق وعدل دربین مردم نداشته باشد.درخلال این مبارزه وجهاد دائمی،ازتمام امکانات ونیروهادرراه گسترش وبلندآوازه ساختن کلمه ی توحید استفاده کند وبه خیالش هم خطورنکند که خودوخانواده خویشاوندانش به مقامی رسیده وزمام اموررا ازطاغوت هاوزمام داران خودسرخارج کرده وبدست خواهد گرفت....پس ازبازتاب برداشت مودودی ازجهاد،به بازتاب دیدگاه حسن البناء پرداخته می شود.بناء:خداوند بزرگ جهاد را به منظورنابود ساختن ووسیله ی رسیدن به منافع مادی وشخصی واجب ننموده ،بلکه حمایت ازدعوت ،ادای رسالت آسمانی وحفظ صلح،دشواریی آن رابدوش گروند گان بارکرده است تادرپی آمد آن کلمه ی حق،وقانون عدل رادرجامعه جایگزین سازد.البته دراسلام همان طوریکه جهاد ومبارزه بعنوان یک اصل عملی واجب شده، ازصلح وهمزیستی مسالمت آمیزبادشمن نیزتحت شرایطی تمجید بعمل آمده وبه آن دستورداده شده است.بناء دررابطه به انتفاعی نبودن جهاد به حدیثی به روایت ابوهریره تاکید می ورزد که درآن آمده است:مردی خدمت رسول اکرم آمد وعرض کرد:ای فرستاده ی خدا! مردی بظاهردرراه خدا جهاد می کند ولی درعین حال رسیدن به متاع ومقام دنیارا درنظردارد.حضرت فرمود:درنزدخدا پاداشی ندارد،آن مرد سه مرتبه سخن خود راتکرارکرد،وهمان جواب راشنید...چون درجهاد اسلامی،هدف شریفترین وعالی ترین هدف هااست،ونیزوسیله ی رسیدن به آن بهترین وسیله هااست.وخداوند دشمنی بی حد بامخالفین را حرام نموده وفرموده است که:"تجاوزنکنید،همانا خدا تجاوزگران رادوست ندارد."به همین جهت به مسلمان ها دستورداده که دررفتارخصمانه نیزارمرزعدل نگذارند. (1)
بادرنظرداشت تعریفی که ازجهاد دربالا،وآن هم ازدیدگاه دوتن ازپیشگامان نهضت های دینی سده ی بیستم ارایه شد،این وظیفه ی افغان های متعهد به سازمان هایی بازمانده ازدوره ی جنگ علیه اتحاد شوروی که خود رامجاهد می نامند می باشد که بنگرند که کارهای رهبران شان وزیردستان تفنگ دار واغلب بی فرفنگ آن ها ازبیشترازسه دهه تاکنون که کشوررانابود وزمینه سازی به برآمدن طالبان وشرایطی غمبارکنونی کرده است جهادبوده است یاتلاش درجهت کمای کردن پول وقدرت سیاسی – مالی! پولی وقدرتی که شماری درحدود پنجصد نفررادارای همه چیزوتمام مردم رادرفقر،اعتیاد وبی ماری های بدنی – روانی فروبرده وشماربیشتراز4میلیون مهاجرافغانستانی رادرایران وپاکستان بی سرنوشت رها نموده است.اینجا است که پرسمان بازنگری برای کسانی که دغدغه ی مبارزاتی – جهادی- آزادی خواهانه- عدالتجویانه دارند،بیشترازپیش خود نمای می کند.زمانی که چنان بازنگریی باپوزش خواهی ازمردم بخاطرغلط کاری هاواشتباهات گذشته همراه شود،به یقین می توان باورنمود که افغان های مبارزمی توانند دوکارزیررابدرستی انجام دهند:نخست،صف مبارزانِ راستین را ازمبارزانِ اماتورودروغین جدانمایند.دوم، وضع ناهنجارکنونی راکه ناتوانی وفساد دارودسته ی کرزی به شانه ی مردم کشورمابارنموده است،دیگرگون کرده وارد عرصه ی دولت- ملت سازیی برخاسته ازاراده ورضایت مردم شوند.دراین صورت،بدون شک،می توان دردوپرسمان زیرکامیاب شد:نخست،لکه ی سیاهی راکه ویران کردن کابل ودیگربخش های کشوربرپیشانی جهادی هاثبت نموده است،شُست.دوم،باتفکر،برنامه وسیاست نوالبته آینده نگرانه به مبارزه درجهت آزادی،خودگردانی وخوشبختی مردم افغانستان پرداخت.درغیراین،احتمال بازی کردن نقش مثبت وسازنده درسیاست وجامعه ی افغانستان توسط جهادی هاحتاآلوده نشده های آن هانزدیک به صفرمی باشد.
پانویس:
1- فلسفه ی جهاد دراسلام،نویسندگان:سیدقطب،حسن البناء،ومودودی،ترجمه:احمدصادقی اردستانی
29-1-1358،قم ،صص27-28-29وصص115-116-119-120



Sunday 27 April 2014

نگاهی به کاربردِ زبان وادبیات فارسی دردنیای مجازی


بسی رنج بردم دراین سال سی / عجم زنده کردن بدین پارسی
بناهای آباد گردد خراب / زبا ران وزتابش آفتاب
پی افگندم ازنظم کاخ بلند / که ازباد وباران نیابد گزند
فردوسی
گرچه اردو درعذوبت شکراست / طرزگفتاردری شیرین تراست
اقبال
مسعود که یافت عزوجاه ازلاهور / تابید چونورصبحگاه ازلاهور
سالارسخن وران به تازی ودری است / خواه ازهمدان باشد و خواه ازلاهور
رهی معیری
ابراهیم ورسجی
7-2-1393
هدفم ازبازتاب شعرهای گهربارازشاعران بلند آوازه ی زبان فارسی درزیرعنوان نوشته این است که نشان دهم زبان،ادبیات وفرهنگ فارسی یکسان وتجزیه ناپذیرند.ازاین رو،ازقلم بدستان فارسی نویس ازهرتباری که هستند،می خواهم که درنوشته های خود دردنیای مجازی، هم به زبان ادبی ارج بگذارند وهم ازجدائی انگاری زیرنام حوزه های فرهنگی ایران وافغانستان خود داری نماید!
هانس گئورک گادامر،متفکری آلمانی که درسال1960باپخش مهم ترین اثرش"حقیقت وروش"شهرت جهانی یافت.کتابی که درآن، پرسیدن،پاسخ دادن،گفت وشنود وفهم متقابل، درشمارمسائلی است که گادامربه آن ها پرداخته وبه این نتیجه رسیده است که:" زبان بهترین روشی است که با آن می توان به معنای حیات وکنه کائنات پی برد.اوزبان را اساس شناختِ ناشناخته هامی داند.گادامرمعتقداست که زبان آخرین افق هستی شناسی هرمنوتیک برای فهم جهان است.معنای هرمنوتیک،دراساس چیزی نیست جز"فهمیدن".آنکه قصد فهم دیگران رادارد،باید قابلیت وهنرآن راداشته باشد که نخست، پیش پنداشته های خود راحداقل درهنگام گفت وگوبه کناربگذارد وبتواند به سخن مخاطب خود گوش دهد.اوبراین باوراست که هدف ازگفت وگونمی تواند صرف شرکت درجدل برای پیروزی درآن چیزی باشد که به سود ما است،بلکه قصد مایاری رساندن به یک دیگربرای نزدیک شدن هرچه بیشتربه حقیقت است.طرف های گفت وگو، درجست وجوی حقیقتی اند که هرکدام به تنهای قادربه دسترسی به آن نیستند." هدف نویسنده ازآوردن دیدگاه گادامردرآغازنوشته درواقع تاکید براهمیت وارزش زبان است.ارزشی که متاسفانه دردنیای مجازیی ما البته ، منظورم ازما،بیشتر،آن قلم بدستان فسبکی افغانستان می باشد که درسرخیال مکه دارند ودرعمل به سوی ترکستان می روند؛می باشد،نه همه ی کابرانِ زبان دردنیای مجازی.ازاین رو، این نوشته دردوبخش تهیه شده است:نخست،کاربردِ زبان وادبیات فارسی بطورهمگانی که دربرگیرنده ی کارکرد همه ی فارسی زبان ها دردنیای مجازی می شود.دوم،کاربردِ زبان وادبیات فارسی توسط باشند گان افغانستان چه آن های که زبان مادری شان فارسی است وچه آن های که زبان مادری شان فارسی نمی باشد.هدف نویسنده هم ازاین نوشته بیشتربیان دشواری های می باشد که جهانی سازی وزبانش، یعنی انگلیسی ودیگرزبان های پیشرفته بخاطرپیشرفت های علمی،فنی و...درگستره ی سرزمینی شان وهمچنان مهاجرت فارسی زبان هابه برون برسرزبان وادبیات فارسی آورده است. واقعیت تلخ یاشیرین این است که تبدیل شدن جهان به دهکده ی باهم پیوسته ی معلوماتی- آگاهی بخش،بیشترین فشارودگرگونی را برزبان،ادبیات وفرهنگ بویژه اولی آورده است.دگرگونی ای که دردنیای مجازی، درنوارهای یوتیوب،نوشته ها درانترنت،فسبک،تویترو...قابل دید ونمایش می باشد.
درحالیکه کاربرد زبان وادبیات فارسی دردنیای مجازی، دربرون افغانستان باوجود سرازیرشدن بی رویه ی واژه های علمی- فنی تازه اززبان انگلیسی به گونه های امید بخش ودرمواردی کمی نا امید کننده به پیش می رود.بدبختانه،کاربردِ زبا وادبیان فارسی درمحیط مجازی افغانستان وضع دلگرم کننده ی ندارد؛ وعلت این وضع ناامید کننده، این گونه شایسته ی بازتاب می باشد:نخست،اثرمنفی وکشنده ی سیاست وژورنالیسم مبتذلِ نان کمائی گر،نه آگاهانه وهدفمند درافغانستان برزبان ادبی.دوم،خود نمائی قلم بدستانی که جای خود راعوضی گرفته درمحیط زبانی- ادبی- فرهنگی،می خواهند کاری کنند که توان انجام آن راندارند.ازاین رو،اگربگویم،"ای مگس عرصه ی سیمرغ نه جولانگه ی توست"،شاید عصبانی شوند! سوم، تعصبات نژادی- سیاسی- گروهی وقهرمان سازی های دروغین؛البته قهرمان های که، برای عده ی قهرمان وبرای عده ی بی شمارخائن ، وطن فروش وتباه کارمی باشند. وقتیکه این گونه قهرمان سازی های دروغین راضمیمه ی تعصبات قومی- زبانی- فرهنگی- سمتی نمائیم، حضوردیوانه های بی سواد یانیمه باسوادِ بی شماری را دردنیای مجازی رایج درافغانستان بدست می دهد که دستاورد شان چیزی نیست جزمسخره کردن زبان وادبیات وآلوده کردن محیط های فرهنگی- ادبی وسیاسی.
پس ازاین پیش نویس که لازمه ی هرنوشته چه کوتاه، چه درمیانی وچه درازمی باشد،به بحث درباره ی وضع زبان وادبیات فارسی درمحیط زبانی- ادبی فراکشوری دردنیای مجازی می پردازم. روشن است که دردنیای مجازی،پس اززبان های چینی،انگلیسی،اسپانوی، زبان فارسی رتبه ی چهارم را دا رامی باشد.جالب این است که دردنیای مجازی فراکشوری یادربرگیرنده ی فارسی زبان های چندین کشور،رخنه ی واژگان بیگانه درزبان فارسی به گونه ی نزدیکی جغرافیائی یا رخنه استعماری وازهمه مهم ترجهانی سازی،پیشرفت های علمی- فنی- تجارتی که بیشتردرجهان انگلیسی زبان صورت گرفته ومی گیرد،درمیان است.بطورنمونه،فارسی زبان های آسیای میانه بویژه درتاجیکستان وازبکستان، درفارسی شان بازمانده های زبان روسی ازدوره ی کمونیسم یا اتحادشوروی رونق دارد؛ ودرزبان کاربردی- ژورنالیستیک- ادبی فارسی زبان های برون مرزی بویژه درامریکا واروپا، بیشترواژه های انگلیسی وتا اندازه ی فرانسوی،آلمانی واسپانوی نمایش دارند.درحالیکه، فارسی دوره ی پیش ازاسلام، درمیان زرتشتی های هندی باشنده ی شهربمبه ی باهمان دبیره ی دوره ی ساسانی اصالت خود رانگهداشته است؛ امادرمیان فارسی زبان های پاکستان،فارسی ای بوستان وگلستان سعدی فربه ترمی باشد.بنده که این گونه حضورفارسی را درمیان جمعیت یک بخش ازشهرپشاورودرسخن رانی های علمای دینی اردوزبان درمسجدهای لاهوروراولپندی دیده واقعن دلشاد ومتاثرشدم.دلشاد به این خاطرکه، زمانی، زبان فارسی درهمه ی هند چه درمحیط اداری- سیاسی وچه درمحیط دانش ورزی فرمان می راند؛ ومتاثرازاین نگاه که کاربردِ زبان فارسی درچه پیمانه ی به تفنن وعرفان بازی مبدل شده است.
ازجانب دیگر، درایران،مرکزکنونی زبان، ادب وفرهنگ فارسی؛ بخاطرغارت انقلاب توسط ملایان درحالیکه درآن نقشی ناچیزی داشتند؛ زبان فارسی به سوی دوره ی صفوی- قاجاری که برآن واژه های بی شمارعربی بی رویه فرمان روائی داشت،برگشت داده شده است.به سخن دیگر، رضاشاه پهلوی(1920-1941)وفرهنگ سرایش،پس ازدوره ی سامانیان،زبان فارسی را واقعن فارسی واززیرسایه ی کاربرد بی رویه ی واژه های عربی که دردوره های صفوی- قاجاری بسیاربرآن بارشده بود، رهانده بود.بدبختانه،ملایانی دارای ریشه ی جنوب لبنانی ودراصل غیرایرانی که توسط صوفیان منحط صفوی برایران بارکرده شده بودند؛هم خرافات رابرای عوام سواری درایران حاکم ساختند وهم زبان فارسی را بسیارعربی زده کردند.بطورنمونه،شماسخن رانی های این ملایان تاریخ زده را درنمازجمعه های تهران وشهرستان ها وتکیه خانه ها-حسینیه هایشان درایران ببینید، درمیابید که چهارواژه ازفارسی وچهل واژه ازعربی بخورد مردم می دهند.افزون برآن،فارسی زبا ها را به گریه واشک ریزی های احمقانه هم به بهانه های عزای داری وماتم داری برای هیچ وادار می کنند! ازاین رو،ما امروزدرایران دارای دوگونه فارسی پیشرفته وپس مانده می باشیم:نخست،فارسی که ازفرهنگ سرای رضاشاه پهلوی برخاسته است.دوم،فارسی عربی زده ی که آخوندیسم صفوی- قاجاری- لاتی تبلیغ می نماید.دراین راستا،ازهمه غمبارتر، زمانی که با آغازسال تازه ی آموزشی ای ایران که که درماه مهر/میزان آغازمی شود،شنیدم که پنج صدهزارملا وارد دبیرستان های ایران می شوند،هم ازخنده روده درد شدم وهم ازاین که آخوندها،ایران را ازنظرزبانی- هنری- فرهنگی- سیاسی دردوره ی ساونارولا،درفلورانسِ ایتالیا دردهه ی1490میلادی نگهداری می کنند یابرده اند،بسیارغم گین شدم.
درباره ی ساونارولا،به همین اندازه آگاهی دادن به خواننده ی این نوشته بسنده می نمایم که درسال1492،فرانسه علیه حکومت فلورانس دریک بخش ایتالیا حمله کرده آن راسرنگون کرد.این زمانی است که نیکولاماکیاولی،دیپلمات رانده شده ازدستگاه حکومتِ فلورانس درهمان شهرزندگی می کرد.درواقع،درزیراداره ی فرانسوی ها،یک ملای تند رومسیحی بنام ساونارولاکه دارای همانندی های فراوانی باخامنه ی، ولی فقیه ایران؛ وملاعمرآخوند،امیرمومنان قبلی افغانستان بود،حکومت امیرمومنانی- مسیحی ای خودش را اعلام کرد.ازاین که، درآغاز،شعارهای تندی علیه فساد الیکساندرششم،پاپ کلیسای کاتولیک رومی ودستگاه فاسد زیرفرمانش سرداده بود،عده ی که ازفساد دستگاه کلیسا ناراض بودند،خوشحال شدند که ازخود ملایان،کسی پیداشده که است علیه فساد دستگاه ملائی کلیسا سخن می گوید.اما،پس ازآنکه، ریش،بروت وقیافه ی مردم را اندازه کرده برای مردان وزنان پوشاک وخوراک تعیین وعلیه هنروموسیقی و...جهاد سختی را براه انداخت،مردم فلورانس دریافتند که امیرمومنان وشریعتش تنها بدرخودش می خورد.ازاین که بسیارمنفورشده بود، پس ازعقب نشینی نظامی های فرانسوی،پاپ الیکساندرششم درسال1498،امیرمومنان رابه همراه چند نفرازدوستان وفادارش درآتش انداخت تا دوزخ آن جهانی مذهب را درهمین جهان به آغوش بگیرد.درواقع،امیرمومنان ها وولی فقیهان و...پس ازرسیدن به قدرت،بیشترین زیان رابه زبان،هنر،موسیقی ،فرهنک وادبیات رسانیده اند.اگرکسی دراین پرسمان گمان دارد، بهتراست به سخن رانی های امامان جماعت درایران وافغانستان توجه نماید که چه درفشانی هامی کنند؟
بهرحال، برپایه ی این سخن نغزفارسی که "جنگل هیچ وقت بی شیرنمی ماند یابی شیرنمی باشد"،دوست داران زبان سره وادبیات گهربارفارسی هم درفرهنگ سرای عربی زدا ی بازمانده ازدوره ی رضاشاه پهلوی وهم فرهنگی ها وزبان دانان ونویسندگان ایرانی برون مرزی یامهاجران ایرانی که اغلب شان درکانون نویسندگان ایران در برون مرز جمع شده اند،بدفاع اززبان وادبیات فارسی برخاستند.خوشبختانه که همین ها ودیگرفرهیختگان ایرانی وغیرایرانی دردنیای مجازی بیشترین کمک وخدمت را دررشد وگسترش زبان فارسی سره کرده اند که راه وکارشان درخشان وثمربخش باد! وقتیکه روزانه یاهفته وارسایت های فارسی چه ایرانی وچه غیرایرانی راکه درباره ی زبان،ادبیات،فرهنگ،فلسفه،اقتصاد،علوم دینی،تاریخ،جغرافیا،علوم سیاسی- اجتماعی ،روان شناسی و...می نویسند، بازکرده به زبان وشیوه ی نگارش فارسی درآن هامی نگرم،واقعن می بالم.وقتیکه می گویم می بالم،به این معنانیست که بدورازکمبودی می باشند،بلکه می خواهم بگویم که بهره برداری ازامکانات دنیای مجازی درعرصه ی زبان ،ادبیات وفرهنگ فارسی درحدِ قابل ستایشی بالارفته است.دراین راستا،اگرازدوکمبودی جلوگیری شود،کارکرد وکاربردِ زبان فارسی دردنیای مجازی ستایش برانگیزمی شود:نخست،عده ی ازفارسی زبان هابویژه ایرانی درفسبک ووب سایت ها ازفارسی بسیارعامیانه- کوچه بازاری کارمی گیرند که البته درفارسی کوچه وبازارتاحدی موجه امادرفارسی ادبی تارنماها، فسبک، تیوترو...درست نمی باشد.دوم،کاربرد واژه های بیگانه بویژه انگلیسی تاحدامکان یامهارویاهدایت شود.البته نه به معنای دموکراسی هدایت شده ی مستبدان جهان پس مانده که بنام دموکراسی هدایت شده موفقانه علیه دموکراسی،آزادی بیان وحقوق بشرجنگید ودرجهان اسلام بنیاد گرائی مذهبی -تعصبات قومی- قبیلگی – تروریسم وجنگ های قومی را به میراث گذاشتند!
درافغانستان،کسانی که دردنیای مجازی قلم می زنند؛وضع زبان وادبیات فارسی شان رضایت بخش نیست!
ممکن است من منکرچیزی باشم؛ ولی لزومی نمی بینم که آن رابه لجن بکشم، یاحق اعتقاد به آن را ازدیگران سلب کم.
آلبرکامو
ادب پیرا یه ی نا دان ودا ناست / خوش آنکه با ادب خود را بیاراست
بیاد دارم که دردانشگاه کابل، دانشکده ی ادبیات را دانشکده ی گل وبلبل یاد می کردند ودلیل این گونه پسوند- پیشوند گذاریی نادرست- توهین آمیز هم این بود که درادبیات کلاسیک/ کهنه ی فارسی بویژه درنظم آن بسیارازگل وبلبل ستایش شده است.ازسوی دیگر،طبقه ی قبیلگی حاکم که پشتون بودند وبزبان پشتو سخن گفته نمی توانستند وفارسی شان ازعهد بوق سخن می گفت،تمایلی به رشد ونوسازیی زبان دری که خیر،دوست داشتند که زیرنام جدائی انگاریی حوزه ی فرهنگی ایران وافغانستان،فارسی راکمزوروبرای رشد زبان پشتوراه بازنمایند که نه این شد ونه آن.وعلت ناکامی سیاست تضعیف زبان فارسی درافغانستان دوچیززیربود ومی باشد:نخست، زبان پشتوخاستگاهش پاکستان می باشد که درآنجامرده است یاروبه مرگ دارد.دوم،خراسان یاافغانستان امروزی گهواره وخاستگاه زبان فارسی می باشد که برون کردن آن ازاین خاستگاه نه عملی است ونه هوشمندانه.ازسوی دیگر،ازهوتکی های افغان که خود ایرانی بودند ودراخیردوره ی صفوی به ایران حمله وتومارحکومت منحط صفوی رابستند، تامحمد داودخان،نخستین رئیس جمهورافغانستان،هیچ سندی نیست که زمام داران پشتونوشته یاسخن گفته باشند.همین که تمام بایگانی ملی افغانستان بزبان فارسی است؛اگرپشتوزبان ها دبرابرزبان فارسی غلطی نمایند،تمام دوره ی دونیم قرنه ی حکومتی- سیاسی شان نابود می شود.
ازاین رو، برای شهروند افغانستان بهرقوم ونژادی که تعلق دارند لازم است که اهمیت زبان فارسی رابدانند.این اهمیت اکنون دوچندان وسه چندان به این خاطرشده است که وارد عصرجهانی شدن شده ایم وآموختن زبان انگلیسی،زبان جهانی سازی هم به این زودی های میسرنیست.ازاین سبب،پاسداری وتقویه ی زبان فارسی به حیث تنهازبانی فراگیردرافغانستان که هم غنای فرهنگی،علمی- واژگانی دارد وهم گستره ی سرزمینی وهم قابل فهم برای همه،به نفع همگان می باشد.وازاین امرگریزی هم نیست ،زیراکه هیچ یک اززبان های رایج درافغانستان که زبان های مادریی برخی هم وطنان مامی باشند،نه به اندازه ی زبان فارسی توان نوشدن وسازگارشدن باجهان امروز را دارا می باشند ونه رواج وفراگیریی فارسی را دارند.ازهمه بارزتراین که، زبان فارسی برگنج شایگان هنروادبیاتی بزرگ وحیرت برانگیزی تکیه زده است که سزاوارفخرهمه می باشد.دراین بخش،شایان یاد آوری می باشد که باید میان سیاست، زبان وادبیات مرزکشیده شود.اگرچنان نشود، روشن است که جامعه ی روبه برون شدن ما ازسنت وقبیله گرائی وبسیارکند پوینده به سوی جهان نو،درگذشته باقی مانده ونمی تواند راه به سوی آینده بازنماید.شاید کسی پرسانی درذهنش پیدا شود که چه پیوندی میان زبان فارسی وبرون شدن افغانستان ازجهان سنتی اش وجود دارد؟ برای این گونه ذهن پرسش گرمی گویم که مابه یک زبانی نیازمبرم داریم هم توان واژگانی برای بیان مطالب جهان نوداشته باشد وهم توان گیرندگی مفاهیم را اززبان ها وفرهنگ های نیرومند بویژه زبان انگلیسی. واین زبان درافغانستان امروز وفردا زبان فارسی می باشد.حیف که درجامعه ی سیاست زده ی که بخشی ازباسوادان آن را تحقیربرخاسته ازپس ماندگی تاریخی- فرهنگی- زبانی واداشته است که اهداف بلند مدت کشورراقربانی تعصباتی نمایند که افغانستان رابه وضع رنج بارکنونی اش رسانیده است!
درواقع،تعصبی ازگونه ی یاد شده درکناراین خوش فهمی که فارسی زبان مادری ماست یافارسی زبان آسان است ومی توانیم آن رابه آسانی یاد گرفته وحسب دلخواه درجهان مجازی بکاراندازیم؛باعث بسیاری بدنویسی های شده است که این نوشته می خواهد ازآن هانقاب کشائی نماید.بطورنمونه،برادران پشتوزبان ماگمان می کنند که زبانی فارسی رامی دانند؛ وشماری ازجوانان تاجیک هم گمان کرده اند که فارسی زبان مادری شان می باشد ومی توانند بنام آن درفسبک چرندیات بنویسند! دراین رابطه،درگام نخست روشنی اندازی درباره ی دوپرسمان ضروری به نظرمی رسد:نخست،پس ازاسلام،دبیره ی عربی برای فارسی برگزیده شد که دوپیآمد برای این زبان داشت:نخست، واژه های عربی رابسیاربی رویه براین زبان بارکرد.دوم،حرف های زیر:ع،ث،ح،ص،ض،ط،ظ به الفبای فارسی اضافه شدند.ازاین رو،هرواژه ی که با این حرف ها آغازشود،عربی می باشد.مثلن،ص می شود صادق،ث می شودثالث،ض می شود ضاله یاگمراه،ع می شودعادل،ط می شود طلحه، ظ می شودظالم،ع می شود علم،ح می شود حلوا.جالب این است که این حروف عربی وواژه های برخاسته ازآن هم عربی است؛امازبان فارسی دستورخود رابرگردن آن هاسوارکرده وآوازآن ها رامصا دره کرده است.به این معناکه واژه های آن چنانی صدای عربی شان راندارند.
بطورنمونه،ص وث ازنظرصداشده س،ع شده الف،ط شده ت،ظ وض شده ز وح هم شده ه یاحلواشده هلوا.من این تفاوت صوتی را دراینجایعنی کانادا درقرائت قرآن دیدم.مثلن،من اینجایک دوست فارسی زبان ازکابل داشتیم که بسیارعلاقمند بود درنمازهای پنجگانه پیش شده امامت نماید وحرف های یادشده ی عربی را بدون تجوید می خواند وعرب ها راسرگیجه می کرد! من باری برایش گفتم که درجامعه های مسلمان غیرعرب مانند جامعه ی خودمان،درمدرسه،ملاهاتجوید می خوانند وتدریس می کنند که همین حروف را به گونه ی عربی نه مصادره ی شده ی فارسی اش خوانده بتوانند.چون کله شق بود،ادامه داد ودیگرمن هم مزاحمش نشدم تاکه به دیارباقی رفت وعرب های نمازگزارازقرآن خوانی اش رهاشدند.ازبد رخ دادها،همان مشکل معلم ملاامام شده ی مادردنیای مجازی به گونه ی دیگری خود نمائی کرده است.مثلن،درفسبک،فارسی نویسانی داریم که درنوشته هایشان فرقی میان حروف آغازشده باص وس وث وحروف آغازشده باذ وظ وض وزراکرده نمی توانند وبسیاروقت شده ومی شود که حلوارامانندهلوا و...می نویسند.دراین غلط کاری ،واقعن سویه ی یایین هم درتاجیک ها وهم درپشتوزبان های فارسی نویس دیده می شود.پرسمانی که درواقع ازعدم درک درست ارزش زبان وادبیان برمی خیزد ودرمواردی هم ازتعصبات کورقومی .دراین زمینه،نه تنها تازه کاران نویسندگی- فسبکی افغانستان خود مان،بلکه درمیان ایرانی های سرگرم درجهان مجازی هم این گونه افراد یافت می شوند.
دراین راستا،نویسنده برای برادران پشتوزبان خود دوپیشنهاد می نماید:نخست،بکوشند به زبان پشتوبنویسند، تافارسی؛وازاین طریق، به زبان پشتوخدمت هم می نمایند.دوم،اگردلچسپی به فارسی نویسی دارند ویاپشتونویشته نمی توانند،بهتراست زحمت کشیده کمبودی های زبانی- ادبی خود را درزبان فارسی رفع نمایند.خوشبختانه،به گونه ی که دربازارکتاب فروشی ای کابل دیدم،نوشته های خوبی توسط ایرانی ها ونویسندگان فارسی زبان خود مان نوشته وعرضه شده است که خواندن آن ها بسیارسازنده می باشد.همچنان،اگرازهردو گروه، یعنی تاجیک ها وپشتوزبان ها آشنائی بزبان انگلیسی پیدانموده اند؛می توانند مشکل نویسنده شدن خود را ازاین طریق هم حل نمایند.درغیرآن،آب به آونگ می کوبند.بهرحال،برای تاجیک های خود مان پیشنهاد من این است که این خیال را ازسرخود برون نمایند که فارسی زبان مادری شان می باشد ومی توانند نویسنده شوند وهرچه دلشان می خواهد بنویسند! اگربودن فارسی به حیث زبان مادری آدم ر انویسنده می کرد،ما اکنون بی شمارنویسنده،شاعر وادیب داشتیم.اگرتاجیکان وپشتوزبان های واردشده درفضای مجازی- فسبکی، توجه به این کمبودی ها نکنند، به این معناست که تاکنون ارزش زبان وادبیات رانه فهمیده اند ونه می خواهند که بفهمند!
ازاین رو،لازم است کمی درباره ی ادبیات وشعروفرق هردو بحث کرده باتاکید بررعایت زبان ادبی درجهان مجازی توسط هم وطنان تازه کارم نوشته رابه پایان برسانم.ازسوی دیگر،هرکسی که دست به قلم می برد؛چه درجهان مجازی وچه درجهان واقعی،باید بداند که کمرنگ کردن زبان ادبی یانادیده گرفتن آن،نابود کردن یاخراب کرد زبان می باشد.بطورنمونه،علیزاده ی طوسی می نویسد:"زبان راکه خراب کنیم،ادبیات ازبین می رود.ادبیات که نداشته باشیم،زبان فقیروبی نوامی شود! وزبان وادبیات که ازارزش واعتباربیفتند،قومیت وتاریخ وفرهنگ ماهم دیگرقدرت وغیرت وهمتی نخواهند داشت که بتوانند خودشان راتوی این دنیای ازاسب واصل هردوافتاده، زنده وپیشرووسربلند نگهدارد! فرانسوی ها زبان شان راکتابی می نویسند ولی محاوره ی یاعامیانه می خوانند.وای به روزی که ماهمه مان بخواهیم هم محاوره ی بنویسیم،هم محاوره ی بخوانیم.هرکسی هرجوری که خواست! هرج ومرج مطلق"! وضعی ناگواری که اکنون درزبان فارسی درافغانستان توسط بهره برداری کنندگان آسانی های دنیای مجازی به وفرت دیده می شود وهرج ومرج مطلق درعرصه ی زبانی – ادبی رابه نمایش می گذارد!
ازجانب دیگر،میان شعرونثردرجهت راه اندازیی مبارزه فرقی هست که رعایت آن مانند رعایت زبان ادبی درجهان مجازی دارای اهمیت فزاینده می باشد.دررابطه به اهمیت ادبیات، ژان پل سارترمی نویسد:اگرهنروادبیات نباشد،وجود جهان باطل وعبث است...ازنظرسارتر،غرض ازادبیات تلاش ومبارزه است:تلاش ومبارزه برای نیل به آگاهی،برای تحری/جستجوی حقیقت،برای آزادی انسان.وازاین رواست که نویسنده درمقابلی عملی که انجام می دهد مسئول است:برای چه می نویسد؟دست به چه اقدامی زده است وچرا این اقدام مستلزم توسل به نگارش بوده است؟ زیراکه ، سخن گفتن درحکم عمل کردن است....قرن ما قرن سوال وشک وخود آگاهی است.ادبیات هم ازاین جبرزمان برکنار نمانده است.ازاین رواست که دربیست سال اخیر،شاید بیش ازتمام ادوارگذشته ،اندیشیده وسخن گفته وماهیت آن رامورد سوال وشک قرارداده اند تابه آگاهی متقن تری ازآن نایل آیند....امادرباره ی شعرونثر،...شعردراصل اسطوره ی انسان رامی سازد وحال آنکه نثرنویس چهره ی اورا می کشد.اعمال آدمی که درعالم واقع وابسته ی حوایج اووموقوف به سودی است که ازآن هابرمی آید،ازلحاظی درحکم وسیله است.ازهمین رواست که خودعمل ناچیزمی شود ونتیجه ی عمل اهمیت می یابد:هنگامی که من دستم را درازمی کنم تاقلم رابردارم ازاین عمل خود جزاحساسی لغزان ومبهم آگاهی دیگری ندارم، زیراکه من فقط قلم رامی بینم وازهرچه جزآن غافلم.بدین گونه،انسان به مناسبت هدف های که دارد باهستی خود بیگانه می شود.
شعراین نسبت رامعکوس می کند.یعنی جهان واشیاء اهمیت خود را ازدست می دهند وفقط بهانه ی عمل قرارمی گیرند وعمل، خود غایت وهدف خود می شود.جام روی میزاست.برای اینکه دخترجوان باحرکت ظریف دستش درآن آب بریزد، ونه آنکه حرکت دست اووسیله ی ریختن آب درجام باشد.جنگ"تروا"برای آن رخ داد که هکتوروآشیل بتوانند بایک دیگرنبرد دلیران کنند.اینجاست که عمل ازهدف خود دورمی افتد،هدف محوومبهم می شود،وعمل به صورت دلاوری یارقص درمی آید.با این حال،هرچندشاعرنسبت به توفیق دراقدام ونیل به هدف بی اعتناست،لیکن تاپیش ازقرن نوزدهم باجامعه ی که درآن زیست می کند مجموعاًهم رائی وهم داستان است.البته زبان رابرای منظوریکه نثردارد بکارنمی برد،امابه زبان به همان اعتماد واتکای نثرنویس را دارد.پس ازآنکه جامعه ی بورژوازی برسرکارمی آید،،شاعربانثرنویس هم سنگروهم رزم می شود تا دربرابرآن جبهه بگیرد واعلام کند که درچنان جامعه ی نمی توان زیست.البته کاراوهمچنان ساختن اسطوره ی آدمی است،اما ازجادوی سفید اینک به جادوی سیاه می پردازد.انسان همچنان به عنوان غایت مطلق عرضه می شود،امابه سبب توفیق دراقدام،هرروزدراجتماعی که پایه اش برسرسود مندی است، فروترمی رود.لکن آنچه زیربنای اعمال اوست وپرداختن اورابه اسطوره میسرمی دارد دیگرکامیاب نیست،بلکه شکست است.تنهاشکست است که،گوئی با ایجاد حایل دربرابررشته ی بی پایان طرح هایش،اورابه خود وبه صفای نخستینش بازمی گرداند.جهان بی اهمیت می شود:وجودش اینک درحکم بهانه ی است برای شکست.اشیاء دارای غایت ومقصودی می شوند:غایت شان دراین است که راه برانسان ببندند واورابه خودش بازگردانند.البته غرض شاعرآن نیست که شکست وتباهی راخود سرانه وارد سیرجهان جهان کند.حقیقت این است که چشم اوفقط شکست وتباهی رامی بیند.(1)
اگردیدگاه سارتر درباره ی نظم ونثرپیشا قرن هجده ی اروپا را پایه قرارداده به داوری درباره ی نظم ونثرفارسی بپردازم، روشن می شود که همسانی های کمی میان نظم ونثرپیش مدرن اروپائی ونظم ونثرفارسی سده های میانه وسده ی بیستم جهان فارسی زبان بدست می آید.البته، ازدونگاه:نخست،درفارسی نظم برنثرمی چربد.دوم،نظم ونثرپارسی افشاگردغلکاری های می باشد که شاه وشیخ برمسلمان ها بارکرده اند.بطورنمونه،نخستین دانشمند فارسی زبانی که"کلیله دمنه"را ازپهلوی به عربی ترجمه کرد؛ درواقع،گام نخست رادرجهت افشای چهره ی مزورانه ی شاه وشیخ که چپن خلیفه ومفتی به تن کرده بودند،برداشت.پس ازآن،عبید زاکانی،خیام،مولانا،حافظ،جامی و...واخیرین شان اقبال بود که با این شعرخود:چهارمرگ اندرپی این دیرمیر / سود خوارو والی و ملاوپیر،نقاب ازچهره ی ناپاک دغلکاران وعوام فریبان بزیرکشید! به سخن دیگر،شعرونثرفارسی درکنارتاکید برعرفان واخلاق،نعت وحمد،هم ازانسان محوری حمایت وهم دغلکاری فقیهان وملایان شهررابرملاکرد.درباره ی دفاع ازانسان محوری،این شعرسعدی:بنی آدم اعضای یک دیگرند / که درآفرینش زیک گوهرند / چوعضوی بدرد آورد روزگار / دیگرعضورها رانماند قرار، یا این شعرحافظ که:می بخور،مصحف بسوزوآتش اندرکعبه زن / ساکن بت خانه باش ومردم آزاری مکن،چیزی کمی ازهومانیسم / انسان باوری اروپائی ندارند. درواقع،شعرهای یاد شده وصدها شعردیگر،نشان می دهند که نظم فارسی همواره مبارزبوده است.البته که درمیان شاعرانِ ،مداحان وچاپلوسان هم کم نبوده اند.چنانکه درمیان فقیهان هم مبارزودولتی می توان یافت که حتی میان شاگرد واستاد مرزکشی کرد.مثلن،ازابوحنیفه،خلیفه ی وقت خواست که قاصی قضات شود؛برایش گفت که نمی توانم.خلیفه گفت که دروغ می گوئی.ابوحنیفه گفت:خوب فیصله کردی! بازخلیفه گفت که چطور؟ ابوحنیفه گفت که مرا دروغ گوگفتی؛ دروغ گوی نمی تواند قاضی قضات خلافت شود.خلیفه که شکست خورده بود، اورا روانه ی زندان وشاگردش ابویوسف راقاضی قضات تعیین کرد.ازنمونه های نظم فارسی وابوحنیفه ی فارسی زبان به این خاطریاد کردم که ماغنای زبانی- فرهنگی داریم که نثرنویسان وشاعران مان باید بابهره برداری ازآن ها دردنیای مجازی کارهای بزرگی کنند نه اینکه آگاهانه ونا آگاهانه بزوال زبان وادب فارسی بکوشند.ازجانب دیگر،پیشگامان نهضت مشروطه ی ایران که همه تحصیلات دردانشگاه های مدرن غربی داشتند،برپایه ی دانش وادبیات وزبان شناسی مدرن اروپائی، زبان وادبیات فارسی رانوسازی کردند که ما اثرگهرکارآن ها رادرعرصه ی زبان وادبیات فارسی کنونی می بینیم.ازاین رو،ازهمه فارسی نویسانِ هم وطنم که دردنیای مجازی وارد شده اند، می خواهم که بابهربرداری ازادبیات قدیم وجدید فارسی،فضای دنیای مجازی راهرچه بیشتررونق بخشند!
پانویس:
1- ژان پل سارتر
ادبیات چیست؟ ترجمه:ابوالحسن نجفی- مصطفی رحیمی، چاپ پنجم2536،چاپ رشیدیه ص ص سی وپنج،سی وشش وص ص30-32

Wednesday 23 April 2014

گمانه زنی ها درباره همکاری القاعده و اسراییل افزایش یافت

نوشته شده توسط مجله هفته در اردیبهشت ۳, ۱۳۹۳ ۰ نظر
پس از آنکه ایمن ظواهری، محمود عباس رییس تشکیلات خودگردان را به خیانت به فلسطین متهم کرد، این بار در اظهار نظری جدید، ریاض را دست نشانده واشنگتن دانسته و علیه حزب الله اعلام جنگ کرده است. این در حالی است که منازعه لفظی القاعده علیه محور مقاومت در منطقه، تشکیلات خودگردان فلسطین: بحث های جدیدی درباره رابطه پنهانی القاعده با اسراییل ایجاد کرده است. قبلادفتر فتح در رام الله با طرح مساله درباره مبارزه القاعده در جبهه صهیونیسم علیه فلسطین پاسخ ظواهری را داده بود.
البته این موضوعی است که بسیاری از ناظران سیاسی را کنجکاو کرده است و اغلب این سوال مطرح می شود که چرا القاعده، اهداف اسراییلی را در گوشه و کنار جهان مورد حمله قرار نمی دهد؟ چرا تروریست های تکفیری مسافت های دور و درازی را طی می کنند تا در سوریه و عراق، زنان و کودکان و نیروهای دولتی را هدف قرار دهند، اما چرا هیچ تهدیدی برای اسراییلی ها ایجاد نمی کنند و حتی در اعلامیه ها و بیانیه های آنها مواضع خیلی محکمی علیه تل آویو وجود ندارد.
به عقیده برخی ناظران بین المللی نگاهی به منش رفتاری و گفتاری رهبران القاعده و عملکردشان حاکی از آن است که این جریان بیش از آنکه مروج اندیشه یی جهانشمول درباره مبارزه با استعمارجهانی و حتی غرب باشد، درگیر مباحث فرقه یی موجود در جهان اسلام بوده و با تکفیر مذاهب اسلامی، عمده فعالیت و انرژی خود را متمرکز در منازعه داخلی در درون اسلام محدود کرده و کمتر به حوزه خارج از اسلام پرداخته است. تداوم کشتار شیعیان در افغانستان، پاکستان و عراق و تلاش برای از بین بردن مظاهر شیعه در خاورمیانه نمونه واضحی در این رابطه تلقی می شود.
بر این اساس اغلب آگاهان سیاسی بر این باورند که اهداف مشترک خواسته و ناخواسته القاعده و اسراییل را می توان دلیل مهمی برشمرد که مانع از موضع گیری آنها علیه یکدیگر شده است: در حالی که محور مقاومت در خاورمیانه را شیعیان تقویت می کنند و حزب الله لبنان به حمایت از حماس تحت عنوان محور مقاومت تمامی همت خود را بر مبارزه با ماهیت اسراییل قرار داده، القاعده این جبهه مقاومت را هدف قرار داده است. از این رو است که القاعده و اسراییل، با وجود دارا بودن دشمن مشترک، از انجام اقدامی که به تضعیف طرف مقابل در برابر این جبهه گردد پرهیز می کنند و یک اتحاد نانوشته میان آنها شکل گرفته است.
با این حال برخی از تحلیلگران بر این باورند که اکنون این عدم مبارزه تقویت کننده اسراییل و القاعده به اتحاد تقویت کننده آگاهانه تبدیل شده است و شواهدی از تقویت جبهه القاعده توسط اسراییل وجود دارد. اخیرا مقامات عراقی اعلام کرده اند برخی سران گروه القاعده در این کشور با دستگاه جاسوسی اسراییل «موساد» در ارتباط هستند. بر اساس گزارش آنها برخی اعضای گروه القاعده که به دست نیروهای پلیس بازداشت شده اند اعتراف کردند که سران آنها غیر مسلمان هستند.
شواهدی نیز از تقویت القاعده در سوریه توسط اسراییل وجود دارد. اسراییل که بارها کاروان های کمک حزب الله لبنان به سوریه را مورد هدف قرار داده، کانال امنی برای تجهیز گروه های تکفیری مبارز در سوریه ایجاد کرده است. هر چند برخی از صهیونیست نسبت به پیامدهای تثبیت موقعیت تکفیری در سوریه برای اسراییل ابراز نگرانی می کنند اما به باور استراتژیست های اسراییلی فعلاراهبرد بی ثباتی مدیریت شده موجود در منطقه شامات به اسراییل اجازه می دهد به زیاده طلبی خود در سرزمین های فلسطین و پیشروی در بیت المقدس شرقی ادامه دهد. به همین دلیل برخی کارشناسان صهیونیست آشکارا می گویند که اسراییل باید با القاعده و هرگروه دیگری که ضامن منافع آنهاست ارتباط برقرار کرده و از فعالیت این گروه به هرشکل که باشد حمایت کند.

Monday 21 April 2014

اسراییل: حکومت السیسی سال ۲۰۱۵ سقوط می کند



نوشته شده توسط مجله هفته در اردیبهشت ۱, ۱۳۹۳ ۰ نظر
پیام نو: [۱]سازمان اطلاعات نظامی اسرائیل (أمان) پیش بینی کرد که در صورت ریاست جمهوری السیسی در مصر، حکومت وی یک سال بیشتر دوام نخواهد داشت و مصر در سال ۲۰۱۵ شاهد ناآرامی های شدیدی می شود که در نهایت سقوط السیسی را در پی خواهد داشت.
عبدالسلام سلیمی، کارشناس مسائل جهان عرب و خاورمیانه در مطالبی که برای پیام نو ارسال کرده، نوشته است:
بنا به پیش‌بینی سازمان اطلاعات نظامی اسراییل (أمان) در ۲۰۱۵ شاهد ناآرامی‌های شدیدی در مصر که منجر به سقوط السیسی می‌شود، خواهیم بود. عامل اساسی آن نیز مشکلات اقتصادی است. بر اساس این تحلیل، حکومت السیسی بیش از حکومت مرسی دوام نخواهد داشت.
در متن گفتگوی استثنایی و بی‌سابقه‌ای که روزنامۀ عبری “یدیعوت أحرنوت” با سرهنگ رویتال مسئول پروندۀ “جبهۀ مصر و اردن” در تیم ویژۀ تحقیقات سازمان “أمان” انجام داده آمده که در صورت عدم حمایت گسترده و همه جانبۀ مالی از السیسی، رژیم او قطعا سقوط خواهد کرد.
رویتال پیش‌بینی کرده که رنگ باختن امیدها به السیسی برای حل مشکلات مصر، موجب افزایش حجم مخالفین او می‌شود و این خود به تحول بزرگی در مصر در سال آینده خواهد منجر خواهد شد. قابل ذکر است که تیم ویژۀ انجام تحقیقات در سازمان “امان” قانوناً مسئول مطالعات استراتژیک و ارائه آن به تصمیم‌سازان اسراییل است. فرماندهان جبهه‌های مختلف در داخل این سازمان، ارتباط مستقیمی با مسئولین اسراییل در مختلف سطوح سیاسی و اجرایی از نخست وزیر گرفته تا وزیر دفاع، رییس ستاد مشترک ارتش و فرماندهان یگان‌های سرّی دارند.
به گفتۀ این مسئول اطلاعاتی اسراییل، جمعیت مصر ۸۷ میلیون نفر است و هر ۱۶ ثانیه یک نفر در این کشور متولد می‌شود. او تاکید می‌کند که علت اصلی انقلاب ژانویه ۲۰۱۱ علیه رژیم مبارک مشکلات اقتصادی و اجتماعی بود، نه مسائل ایدئولوژیکی و دینی. رویتال معتقد است مصری‌ها فرصت بسیار محدودی در اختیار السیسی خواهند گذاشت و در صورت عدم وقوع تحول مثبت در زندگی آنها، به او اجازۀ بقا بر کرسی حکومت را نخواهند داد. او می‌گوید همۀ نگاه‌ها به سعودی و امارات دوخته شده تا بقای السیسی را تضمین کنند، اما او این نکته را قبول ندارد که این کشورها بتوانند و حاضر باشند تمام مشکلات اقتصادی مصر با این حجم بزرگ را پوشس دهند.
به اعتقاد رویتال، منافع اسراییل، در گرو دفاع از حکومت نظامی مصر به رهبری السیسی است زیرا این حکومت به پیمان کمپ دیوید که یکی از ارکان امنیت ملی اسراییل است پای‌بند خواهد بود. او اشاره می‌کند که پایان دادن به حکومت مرسی تحول مثبتی برای اسراییل در سال ۲۰۱۳ بود، زیرا به ما این امید را داد که می‌توان در مقابل موج تحولات سیاسی ناشی از بهار عربی ایستاد.
رویتال، علت عزل مرسی را قدرت بوروکرات‌های مصری می‌داند. از دیدگاه وی، نهادهای حکومتی در مصر، برای حفاظت از منافع و کیان خود با هم هماهنگ بودند و به مرسی اجازه نمی‌دانند بر آنها مسلط شود. او این پدیده را دلیل اقتدار و مقاومت رژیم مبارک قلمداد می‌کند. او می‌گوید ما باید پیوسته و با دقتِ تمام، تحولات و حوادث مصر را رصد کنیم، زیرا هیچ چیزی، ثابت و تضمین شده نیست. باید اوضاع امنیتی و وضعیت اقتصادی مصر را زیر نظر بگیریم، چون مسالۀ مصر به اشکال مختلف بر اسراییل تاثیر می‌گذارد. از دیدگاه او، هم اکنون همه نگاه‌ها متوجه اخوان المسلمین است تا ببینند چگونه اقدام خواهند کرد، زیرا عملکرد و توان تشکیلاتی آنها بیشترین اهمیت در تشخیص روند اوضاع دارد. این مسئول اسراییلی در پایان اشاره می‌کند که علائمی دال بر وحدت گروه‌های مسلح جهادی در بخش جنوبی مصر وجود دارد و احتمالا آنها به شعبۀ القاعده در غزه خواهند پیوست.

درجهان اسلام،آینده ازآن نواندیشی دینی است


1-2-1393
ابراهیم ورسجی
این نوشته درنقدِ مقاله ی ف م سخن زیرعنوان "رسوایی اسلام حکومتی وخنثی شدن اسلام روشنفکری"،پخش شده درسایت خبرنامه گویا،دوشنبه،اول اردبهشت / ثور ارائه شده است:روشن است که، درجامعه ی اسلامی ازقاهره تاداکه وازاسلام آباد تاجاکارتا،پرسمان بسیارمهم بحث درباره ی رابطه میان دین،دولت وفرهنگ می باشد.بحثی که می تواند باعث درد سروناراحتی های فراوان برای بحث کننده یابحث کننده هاشود.بطورنمونه،درمیان مااهل سنت / سنی ها،برای پیامبرخدا،خلیفه / جانشین ساخته شد که خلاف اصل ختم النبوت رسول می باشد، ودرمیان شیعه هاهم، امام های مکان وزمان ساخته شد که همه دلالت بررد ختم النبوت دارند.اگرچه درآغازخلیفه گری،روزی عمرسخنی گفت واصحاب پیامبراین گونه برداشت کردند که خود را خلیفه یا ادامه ی نبوت جا زده است.ازاین که همه عربی می دانستند،عمرگفت که پس ازاین،مرا امیرمومنان بگوئید که تصمیم خوبی بود وعلی،امام اول شیعه ها هم شد امیرمومنان.بدبختانه،باختم دوره ی امیرهای مومنان،دوره ی اموی ها فرارسید که معاویه خود راملک وجانشین خدا اعلام کرد.پس ازمعاویه،یزید پسران پیامبررا درکربلاکشت وپایه گذارنخستین حکومت مستبدِ شبهه دینی درجهان اسلام شد.حکومتی که بنام خلافت،امامت،سلطنت و...تاکنون ادامه یافته است؛البته،بازورگوئی شاه وتوجیه دینی ای شیخ!
خوشبختانه،بابرآمدن مدرنیته / نواندیشی وفرزند آن یعنی جهان نو،اول،مرجعیت پاپ وسلطان دراروپا زیرسوال رفت؛ ودوم،باعث پایه گیریی دولت- ملت مدرنِ سکولار / این جهانی اندیش گردید.بااینکه مدرنیته سلطه ی پاپ وسلطان رادرغرب بزیرکشید،اما راه بازنکردنِ درست آن درجهان اسلام،باعث ادامه ی مرجعیت شاه وشیخ شد.بهرحال،انقلاب اطلاعاتی وگسترش رسانه های آزاد،باعث شده است که اندیشه ی نودرجهان اسلام راه بازکند.واضح است که راه بازکردن اندیشه ی نو؛ درگام نخست،استبداد راهدف گیری می کند.استبدادی که هم دین را ابزارکرده وهم مانع دیگرگونی ای ساختاراجتماعی- اداری- نظامی- اقتصادی- فرهنگی درراستای منافع مردم می شود.درواقع،برخورد حکومت های ایران،عربستان،نظامی های مصری ونظامی های پاکستانی به کمک ملاها، با افکارنو وبنام دفاع ازفرهنگ اسلامی،چیزی نیست جزتلاش های مسخره برای حفظ وضع موجود ومانع شدن ازتغییرات ژرف درساختارهای پوسیده- تاریخ زده ی قرون وسطائی.
اما درباره ی فرهنگ، وضع به همان اندازه پیچیده است که درباره ی پیوند دین وحکومت پیچیده می باشد.با این که، وضع درباره ی فرهنگ مانند دین ودولت وپیوند باهمی شان پیچیده است؛ا ما این قدرتفاوت هست که دراین عرصه ی کابرد تکفیردرباره ی سکولارها / جدائی انگاران دین ودولت درمیان نیست.چون،شاه وشیخ ونوه های شان،بنیاد گرائی اسلامی درمحیط فرهنگی ای بسته است که سرمایه گذاری می کنند؛پس کاردراین عرصه هم گرفتار سانسورمی شود.به گونه ی که کلنل دولت آبادی درایران اجازه ی نشرپیدا نمی کند.وقتیکه استبداد چه لایت فقهی وچه استبداد قبیلگی- شیخی عربستان وچه نظامی های سرکوبگرمصری،پاکستانی و...نمی گذارند اندیشه های نو هم درباره ی رابطه ی دین ودولت وهم درعرصه ی فرهنگ جابازنمایند،بهترین راه کاربرای دیگراندیشان وآزادی خواهانِ مسلمان این است که دوکارزیررابکنند:نخست،ازخلیج میان نواندیشان دینی وسکولاربکاهند.دوم،مشترکاً به گونه ی برنامه ریزی ومبارزه نمایند که باتحمل فکریک دیگر،به نفع استبداد کارنکنند.بطورنمونه،اخوان مصر،مانند شریعتی،بازرگان،حاج سید جوادی،آیت الله طالقانی و..نواندیش نبودند،امابسیاری سنجه های دموکراسی وحقوق بشرراقبول داشتند.متاسفانه،لبرال های غیردموکرات ودموکرات های غیرلیبرال مصری دربرابرآن ها،ازکودتای نظامی حمایت کردند.نتیجه راهم دیدیم که خفقان بیشترازدوره ی مبارک برمصرحاکم شده است که ازمرسی چهره ی مظلوم وازسکولار- لیبرال ها چهره ی سیاه ترسیم کرده است.پیش ازرخداد دردآورمصر،درسال های اول انقلاب ایران شاهدبودم که خمینی،توده ی ها،فدائیان خلق،مجاهدین خلق و...جمهوری دموکراتیک اسلامی مطرح شده توسط مهندس بازرگان رابه مسخرگی گرفته به تثبیت ولایت فقیه کمک کردند.این راهم شاهد بودم که آیت الله طالقانی درنمازجمعه ی تهران استبداد دینی را بدترین نوع استبداد اعلام کرد.استبداد دینی ای که مخالفان جمهوریی دموکراتیک اسلامی بازرگان رازندانی یابه تبعید وادارکرد! بنابرآن، درجامعه ی اسلامی،آینده ازآن روشنفکریی دینی است وازاسلام حکومتی،ملی گرائی وسکولاریسم دین ستیزکاری جزاستبداد ساخته نیست.ازنظرکارکردی هم ،تجربه ی ترکیه/ نواندیشی دینی آینده دارد،نه آخوندیسم ایران وسکولاریسم وحشی سوریه ی زیراثرش،یاطالبیسم پاکستان وافغانستان زیراثرنظامی گری وملائیزم پاکستان ونظامی گریی مصری که به شمارتروریستان می افزایند.تجربه ی ترکیه هم درصورتی موفق می شود که یک بارسکولاریسم،سلطه ی فقه شاهی- شیخی رابراندازد.روشن است.وقتیکه فقه شاهی- شیخی برانداخته شد،محیط فرهنگی بازمی شود؛ودرچنان محیطی فرهنگی است که، نواندیشی دینی وسکولاریسم انسانی جولان پیدامی کنند.

Sunday 20 April 2014

سیاست،فساد وباندبازی درافغانستان


قدرت فاسد کننده وقدرتِ مطلق،مطلق فاسد کننده می باشد!
لاسوال
اگرزباغ رعیت کند ملک سیبی / درآورند غلامان درخت ازبیخ
ابراهیم ورسجی
31-1-1393
دردوماه پسین،بحث ها ونوشته هایم بیشتردرباره ی انتخابات،فرهنگ سیاسی - گرایشات سیاسی- گروهی- سمتی ای کاندیدهای ریاست جمهوری افغانستان ودارودسته ی انتخاباتی شان دورمی زد؛ ونوشته ی هفته ی پیشترم هم دراین باره بود که تاچه اندازه برگزاریی آرام انتخاباتِ16حمل-5 آوریل،می تواند خبردهنده ازحکومتی باشد که بتواند تروریسم ،بی ثباتی،بیکاری وده ها دشواریی دیگرکشور رامهارنماید؟ ازسوی دیگر،سخن ها وگرایشات متناقض ونا سزاگوی های طرف های رقیب انتخاباتی دردنیای مجازی- رسانه ی به نشانه ی یک دیگراین پرسمان رابرجسته ساخت که، بحث درباره ی سیاست وفساد پیشگی ها وباند بازی های کارگزاران دولتی ای دیروزوامروزسازنده واثرگذارمی باشد.ازاین رو،دراین نوشته می کوشم به پدیده ی سیاست درافغانستان وخوب کرد وبد کردِ آن درگذشته وحال وپیامدهای آن درآینده ی نزدیک بپردازم.دریک نوشته،پیشترازبازی های انتخاباتی ای کاندید ها، یاد آورشده بودم که سیاست اصلن به معنای یونانی اش درفرهنگ اسلامی- ملی ای مسلمان ها بویژه افغان هاتاکنون جابازنکرده است.
ازاین رو، دراین نوشته، سخن ازسیاست بویژه باریشه وتعریف یونانی اش که درجهان غیرمسلمان بسیارخوب جابازکرده وهمچنان،کاربردِ غیریونانی ای آن درفرهنگ مسلمان ها بویژه فرهنگ افغانی خودمان سخن می گویم. واقعیت این است که، سیاست درزبان وفرهنگ یونانی به معنای نظم وسامان دهی امورشهریاکشوربه نفع شهروندان می باشد.سامان دهی که درصورت تصمیم گیرنده بودن فرد،نظام شاهی، درصورت سامان دهی چند کسی/ آلیگارشی / چند سری؛ ودرصورتِ کاربرد شورایی امور شهریاکشور، نام دموکراسی به خود گرفته وهمین اخیری است که به حیث یک ارزش جهانی،بسیار طرفدارپیدانموده است.افسوس که درفرهنگ اسلامی- افغانی،سیاست ازنظرواژه شناسی برابربه ساسه،یسوس،سوساً / زدن،ترسانیدن،بستن،بی اختیارکردن مردم،غارت دارایی آن ها وبدترازهمه،کشتن آمده است.تعریفی که درتمام کشورهای اسلامی وبدترازآنها درافغانستان،کاربرد گسترده ی داشت ودارد.مثلن،بیاد دارم که دردوره ی کودکی ام،وقتیکه بزرگی درده کسی راتهدید می کرد،می ترساند،یامی زد؛مردم می گفتند که"سیاستش کرد"! این که درفرهنگ عوام بود ومی باشد. وقتیکه بزرگترشدم ونزد مولوی های ده ودورتر خواندن مبادیی زبان عربی وفقه راشروع کردم،همان تعریف سیاست نزد افراد دهکده را درمبادیی زبان عربی وکتاب های فقه مولوی هاهم خواندم وشنیدم.تعریفی که سیاست حکومتِ وقت افغانستان هم پایه برآن داشت.
بنابراین، وقتیکه کارکرد سیاست را دردیروزوامروزمسلمان هابویژه جامعه ی خود مان می بینم ومی شنوم،درواقع،همان زدن،بستن،کشتن،خفه کردن،کورکردن،وچشم کشیدن می باشد که کشورمان را به سوئی وضع پس مانده ی کنونی اش رهبری کرده است.ازاین رو،حق باروانشاد،خلیل الله خلیلی است که درکتاب"عیاری ازخراسان"، درباره ی کاخ شاهی- ریاست جمهوری افغانستان گفته است که:"این کاخ ریاست جمهوری است"یاقصاب خانه؟ دراین راستا،کورشدن زمان شاه،فرارشاه شجاع وبازگردانی اش توسط انگلیس،فراردوست محمدخان ازمیدان نبرد علیه انگلیس بازگردانی اش توسط انگلیس،قتل وزیراکبرخان توسط پدرش،دوست محمد خان ،فرارشیرعلی خان به مزارومردنش درآنجا،کشتاربی رحمانه ی مبارزان ضدِ انگلیس توسط عبدالرحمن خان،فساد پیشگی حبیب الله خان ،شکست پسرش امان الله خان دربرابرخیزش های مردم جنوبی ومشرقی وقدرت گرفتن حبیب الله کلکانی،به حیث خادم دین،توحش نادرخان-هاشم خان(که بدترین نمادِ آن امضا درقرآن وفرستادن آن توسط شیخ منحط شوربازاربه شمالی وبدام انداختن حبیب الله کلکانی وقتل او؛همچنان،قتل دغلکارانه ی غلام نبی خان چرخی می باشد)،توحش ظاهرخان- داودخان علیه قبیله ی صافی دردوره ی نخست وزیریی داود وکودتای داود علیه ظاهرشاه وروم نشین کردن پادشاه سابق، برخورد خشن داودخان بامخالفانِ واقعی یاساختگی جمهوریتِ نام نهادش وکشته شدن خود وخانواده اش توسط خلقی ها،بربریت تره کی- امین که هزاران نفرراقربانی کرد، وسرانجام کشته شدن تره کی توسط امین وکشته شدن امین توسط جوخه های اعدام ارتش سرخ بخاطرسیاست های ضدِ افغانی اش که مردم را علیه منافع مسکوبه خیزش وادارکرده بود،دارزدن نجیب الله،به هندوکش پناه بردن استاد ربانی ووزیردفاعش،احمدشاه مسعود وترورهردو،فرار کردن ملاعمرآخوند با بایسکل / دوچرخه ازقندهاربه سوی کویته،مقرکنونی اش، نشان می دهد که سیاست وسیاست کردن درافغانستان چه پیامدهای ناگواری دارد؟
باچنان پیشینه ی غمبارِسرنوشتِ سیاست گرانِ درشتِ افغانستان،اکنون، نوبت کرزی است که درباره ی جایگاه خود پس ازکاخ نشین شدنِ جانشینش بویژه درنبود نیروهای ناتوکه بقدرت نصب ونگهداری اش کرده است، اندیشه نماید.ازهمه مهم تر، دراین باره که، چراسیاست وسیاست گرانِ درشت درافغانستان به چنان سرنوشت دردناکی رسیده اند؟لازم است که، به چند موضوع به حیث عامل های تعیین کننده تمرکزنمایم:نخست،قبیلگی ماندن جامعه بویژه سیاست افغانستان.دوم،اهمیت موقعیت استراتژیک افغانستان که قدرت های خارجی بخاطرسلطه برآن، ازسران قبایل چه حاکم وچه شورشی به حیث ابزاررخنه وبراندازی بهره برداری کرده اند.سوم،کارکرد فرهنگ قبیله درسیاست وقدرت.چهارم،باند بازی های قبیله ی حاکم پس ازکاخ نشین شدن درجهت ادامه ی قدرت.پنجم،ترس سران قبیله ی حاکم ازگسترش دانش وآگاه شدن مردم.ششم،بهره برداری حکومت های قبیلگی ازمذهب وزمین هم برای تطمیع ،هم برای سرکوب وکشتار،وهم برای ایجاد اشرافیت زمین دارِطرفدارخود.هفتم وازهمه مهم تر،پس ماندن کشورازکاروان مدرنیسم / نوسازی که انقلاب رسانه ی درحال زیرپرسش بردنِ ارزش ها،اسطوره ها ودرمجموع تاریخ سازیی دروغین- رسمی می باشد که به خنده برای عده ی ودرد کشنده ی معده- روده برای عده ی دیگرمبدل شده است.
اگرچه عامل های دردِ سرآفرینِ سیاست گران وسیاست گری درافغانستان را ردیف بندی کردم،شایان یاد آوری می باشد که آن هانمایانگرهمه ی عامل هانیستند؛ اما این قدرهست که، مهم ترین شان می توانند باشند.ازاین رو،قبیلگی ماندن قدرت وسیاست درافغانستان وپی آمد های آن را به حیث عامل عمده درکناردیگرعامل ها بررسی می نمایم.واقعیت این است که، درجامعه ی قبیلگی، جامعه پذیری وفرهنگ پذیریی شهری- نو که نمونه ی پیشرفته ی آن تبارزجامعه ی مدنی ومردمی شدن سیاست می باشد؛صورت نگرفته است.ازاین رو،هرفرد یاگروه ازهرطریقی که به قدرت تکیه بزند یامی زند،به گونه ی زیاده خواهانه،تمایل به انحصارقدرت دارد.پدیده ی ناخوشگواریکه بیشترازدوسده درکشورما دربدترین حالت نماد یافته است.ازسوی دیگر،چون اصلِ جامعه ی پذیری وفرهنگ پذیریی قبایلی های تفنگ بدست درافغانستان جامه ی کاری به تن کرده نتوانست؛دستاورد آن، کشت وخون برای گرفتن قدرت،نگهداشت وادامه ی آن می باشد.ازهمه ترسناکتر،وقتیکه این حالت ذهنی- روانی با اهمیت موقعیت جغرافیائی کشوربرای قدرت های دورونزدیک همراه شد،ادامه ی دوری باطلی رارقم زد که نوکری طبقه ی حاکم به یک قدرت بیرونی وپس ازآن تعویض باداربرای خود وجانشینش می باشد که تاکنون ادامه یافته است.البته ادامه هم به گونه ی که هیچ امیریارئیس جمهوری نتواسته است ازکاخ امارت یا ریاست، زنده بیرون شود.
ازاین رو،امیران یارئیس جمهوران بجای توجه به سرنوشت مردم؛بیشترفکرونظرخود رابرای زنده ماندن وادامه ی انحصاریی قدرت درخانواده وباندخود متمرکزکرده هم مانع توسعه ی علمی- فرهنگی- اجتماعی- اقتصادی- سیاسی کشورشدند وهم نگذاشتند صدای اعتراضی علیه آن ها درکشورگوش شنوا پیدانماید.شایان توجه است که، وقتی که مخالفان آشکارحکومتی پس ازجنگ جهانی دوم بخاطربازشدن فضای سیاسی درجهان ومنطقه خود نمائی کردند، دومرکزقدرت یادوعامل تعیین کننده برای گرفتن ونگهداشت قدرت راشناسائی ومورد توجه قراردادند:نخست،درداخل کشور،ارتش یا اردورایافتند که به حیث نوکرشاه یارئیس جمهورعمل می کرد.دوم،دیدند که به حیث عامل تعیین کننده ی بیرونی،کهنه ونواستعمارگری است که زمام داران رابرشانه ی مردم نگهداشته است.ازاین رو،کاردراردوبرای کودتا وقبضه کردن قدرت ونوکری برای بیرونی ها برای نگهداشتِ قدرت نمونه شد.نمونه ی که درواقع زمینه سازادامه ی دورباطل وابستگی به قدرت های بیرونی می باشد که تاکنون ادامه دارد.ازجانب دیگر،امیران ورئیس جمهوران دانسته بودند که تنها اتکا به اردو واستعمارتضمین کننده ی قدرت شان نیست؛بنابراین، به باند سازی وسپردن زمین های زیاد دولتی وشخصی به دوستان وزیردستان خود دست زدند که دستاورد آن ایجاد اشرافیت بی فرهنگ و باند ودسته بازی های تباه کارانه علیه منافع کشورومردم بود ومی باشد.بدبختانه،دردوره ی حکومت کرزی،این گونه باند ودسته بازی وتجاوزبه زمین های دولتی وشخصی وغارت کمک های جامعه ی جهانی ودزدی خزانه ی مردم،به صدهامرتبه بیشترازحکومت های خودسرِ قبلی صورت گرفت.
باتوجه به چنان پیشینه ی انحصارگری وایجاد اشرافیت زمین خوارِبی فرهنگ وتابع بی اراده ی حکومت های قبیلگی- فاسد، وقتیکه پس ازجنگ جهانی دوم،مسئله ی استقلال وخود گردانی وحزب های سیاسی ونقش ملت ها درسیاست برجسته شد؛برای نخستین بار،قدرت انحصاریی شاهان یارئیس جمهورانِ واپس گرا زیرسوال رفت. روشن است که، زیرسوال رفتن قدرت انحصاریی زمام دارانِ قبیله سالار دوراه بیرون رفت ازمخمصه درسیاست داشت ودارد:نخست،بازکردن فضای سیاسی ازطریق حکومت قانون وپذیرش حزب مخالف که دموکراسی نامیده می شود وبهترین راه حل دشواری های سیاسی- اجتماعی- فرهنگی- اقتصادیی هرجامعه ی چه پیشرفته وچه پس مانده می باشد.دوم،انحصارقدرت باسرکوب وخشونت.کاری که محمد داودخان وکمونیست های خلقی- پرچمی کردند وکشوررا به سوی فاجعه هدایت کردند.دراین راستا،یکی ازخوبی های دموکراسی این است که حزب های سیاسی مدرن راپرورش می دهد وحزب های سیاسی هم مردم را آموزش وپررش سیاسی می دهند.دگرگونی ای که کمک زیادی به توسعه ی فرهنگی- سیاسی کرده دومسئله راممکن می سازد:نخست،باند ودسته بازی های بهره کش- عوام فریب رانابود یابسیارکمرنگ می کند.دوم،مسئله ی انتقال قدرت رابه گونه ی مسالمت آمیزحل می کند.
ازبدرخ دادها،دردوبرهه درتاریخ معاصرافغانستان فرصت طلبی وندانم کاری های شد که نگذاشت هم باند- دست بازی های فاسد- غارتگر درسیاست کمرنگ شود وهم انتقال مسالمت آمیزقدرت بخشی ازفرهنگ سیاسی این کشور شود:نخست،دردهه ی نام نهاد دموکراسی یاقانون اساسی؛ باوجود تصویب قانون احزاب سیاسی توسط شورای ملی ،پادشاه آن را امضانکرد که نتیجه ی آن رفتن نیروهای سیاسی تازه برآمد بزیرِزمین سیاست بود که ازشکم آن ها کمونیست ها وسازمان های اسلامی باشاخه های مسلح شان یعنی ملیشه های قومی وجهادی ها،بیرون شدند.دوم،موقع ندادن به احزاب سیاسی تانخست وزیران را ازاحزاب بالابکشند،معه ی زدوبندهای قبیله ی حاکم،باعث کودتای سرطان ومتعاقب آن کودتای ثورراببارآورد.وکودتای دومی هم تهاجم شوری،جهادی گریی پاکستانی-امریکایی،برآمدن طالبان وتروریسم مذهبی وجاده سازیی آن ها برای پیاده شدن ناتودرافغانستان رارقم زد که فرزند حرامزاده ی آن حکومت کرزی می باشد که بخاطرشکست،ناتوانی،گسترش فسادِ مالی- اداری ونابکاری،فرصت سوزی، وبازگشت دوباره ی تروریسم وطالبان رابرای مردم افغانستان ببارآورده است.ازسوی دیگر،ازدموکراسی به حیث یگانه راه حل هم برای دورزدن باند بازی وهم انتقال مسالمت آمیزقدرت نامبرده شد.افسوس که این راه حل هم بخاطربدترین حکومت داریی کرزی تااندازه ی زیادی درافغانستان رنگ باخته است.نه تنهادموکراسی،بلکه بسیاری ارزش های دیگرمانند:شاهی مشروطه،جمهوریت،جمهوریی دموکراتیک،دولت اسلامی جهادی ها وشریعت اسلامی طالبان هم بخاطرسیاست کاریی همراه بافساد،خویش پروری،غارت وتوحش رنگ باخته بودند.دررابطه به بی رنگ یاکمرنگ کردن دموکراسی،شایان یادآوری می باشد که پس مانده ی همان گرایش های که ارزش های یادشده را زمین بوس کرده بودند،چنان ستمگریی رادرحق دموکراسی هم رواداشتند.
اکنون که، چنان شده است. پرسش بنیادی این است که چگونه می توان کاری کرد که هم تمام راهها بروی فساد سیاسی- مالی- اداری وباند بازی هایی گروهی - خانوادگی و...بسته شود؛وهمچنان،ازدموکراسی اعاده ی حیثیت شود؟ شایان تاکید است که این کارهم تنها ازطریق دموکراسی درست میسراست.چرا؟به این خاطرکه،به گفته ی لاسوال،دانشمند انگلیسی که:"قدرت فاسد کننده،وقدرت مطلق،مطلق فاسد کننده می باشد"، برای مهارفساد وباند بازی وپاک کردن محیط سیاسی ازآن ها،پیشترازهمه باید ازتمرکزقدرت جلوگیری کرد.ازاین سبب که ،همه ناروای ها درکشورما ازتمرکزقدرت وکاربرد شخصی- باندی- خاندانی ای آن برخاسته است.پس لازم است که،برای نجات به تمرکززدائی اندیشید.روشن است که علت ناکامی سیاست امریکا درافغانستان هم سه عامل زیرمی باشند:نخست،تهیه وتصویب قانون اساسی تمرکزگرا آن هم به ریاست جمهوریی کرزی که دربی لیاقتی وکورمغزی نمره ی اول راگرفته است.دوم،فربه کردن اوباشان وجنایت کاران ومافیای موادمخدروزمین درعرصه ی سیاسی.سوم،سرسری گذشتن ازکناربازیی دوگانه ی پاکستان درافغانستان.بازیی دوگانه ی که دونتیجه دربردارد:نخست،طالبان رابازسازی کرد.دوم،تروریسم طالبان درمیان مردم افغانستان ایجادهراس کرد تاعلیه موبوکراسی / حکومت اوباش،ارذال پرور،باند بازکرزی دست به خیزش نزنند.
باتوجه به آنچه که گفته شد،این واقعیت تلخ نمایان می شود که حکومت کرزی وطالبان دورخ یک سیکه می باشند که یکی باعث بقای دیگری وبا تبانی ای باهمی شان؛ باعث زیان های فراوان مادی وجانی برای مردم افغانستان وجامعه ی جهانی شده اند.به سخن دیگر،حکومت فاسد وباند بازکرزی وبرا دران طالبش، مردم افغانستان وجامعه ی جهانی را درسردوراهی قرارداده است:نخست،ادامه ی وضع موجود که به زیان مردم افغانستان ومخلفانِ جهانی تروریسم وبه فایده ی باندحاکم وپاکستانی هامی باشد.دوم،عبورازضع نابسامان وفساد زده ی کنونی وتشکیل حکومت واقعن دموکراسی درجای حکومت موبوکراسی / ارذال واباش زیراداره ی کرزی که باعث رنج وناراحتی مردم افغانستان وجامعه ی جهانی شده است.دراین راستا،اینکه انتخابات ریاست جمهوری5آوریل- 16حمل،می تواند به تشکیل حکومت دموکرایتک / مردمی بینجامد،مشکل است پیش بینی کرده شود.البته،بدودلیل:نخست،کاندید های ریاست جمهوری ودسته هایشان همه درحکومتِ موبوکراسی- فساد- پیشه ی کرزی شریک می باشند.دوم،حکومت کرزی وکمیسیون انتخاباتی اش تلاش دارند که ساختارکنونی بدون تغییر ادامه یابد.
درحالیکه، روشن شده است که کرزی وکمیسیون انتخاباتش چنین نیتی دارند وتلاش های پی گیرانه ی می کنند،اماسخن ها وموضع گیریی سخت ودرشتی توسط هیچ کاندیدی گفته وگرفته نمی شود.بهرصورت،نویسنده به این باوراست که راه بیرون رفت افغانستان ازموبوکراسی کرزی وگام برداشتن درجهت مهارتروریسم وبازگردانی ای آرامش به کشور، تنها ازجاده ی دموکراسی وحکومت قانون البته نه قانون تمرکزگرائی کنونی می گذرد.درواقع،اگربه دموکراسی وحکومت قانون توجه نشود،وضع کنونی ادامه می یابد. وضعی که بدترازگفته ی شاعرکه گفته است:"اگرزباغ رعیت کند ملک سیبی/ درآورند غلامان درخت ازبیخ"، رقم می خورد! دراقع،حکومت کرزی وشریکان غارتگرش نه تنهادرخت های باغ، بلکه زمین های زیردرخت ها راهم غصب وشخم کرده اند! ازجانب دیگر،وقتیکه ازدموکراسی یاحکومت مورد رضایت مردم سخن می گویم،ازاین واقعیت ناآگاه نیستم که دموکراسی درافغانستان مانع های دارد که باید به آن هاتوجه جدی شود. روشن است که، گرایش های زیردرافغانستان مخالف دموکراسی می باشند:نخست،بازمانده های کمونیسم که ازتوزیع سرمایه سخن می گویند؛اما ازتوزع قدرت فرارمی کنند.دوم،بنیاد گرایان مذهبی که می خواهند برای خدا حکومت کنند وبه خواست ونیازبندگان خدا ارزشی قایل نیستند.سوم،پشتونیست های عقب مانده که دردموکراسی،حکومت انحصاری- قبیلگی شان را ازدست می دهند.جالب این است که، حکومت موبوکراسی/ ارذال- اوباشی ای کرزی،حکومت همین گرایش سوم همراه اراذیل جهادی- طالبی- ملیشه ی می باشد.حکومتی که کشوررا گرفتاربحران ژرف درداخل وتهدید روزافزون تروریسمِ حمایت گیرنده ازپاکستان ساخته است.ازهمه خنده دارتراینکه،گرایش سوم مخالف پاکستان درقضیه ی خط دیورند می باشد؛ اما زیرزمینی برای آن کشورجاسوسی وبه اشاره ی آن علیه قوم های غیرپشتون افغانستان بویژه تاجیکان مبارزه می نماید.ازهمه خنده دارتراین که، درصورت رانده شدن ازسفره ی پرنان دستگاه دولتی که امریکاگسترده است،حاضرند باکمک به طالبان،اخیرین لگدرابه تابوت افغانستان بزنند! لگدی که نمونه ی بارزِ قبیله گرائی، فساد پیشگی، وباند بازی درسیاست ناشادِ افغانستان می باشد.

Friday 18 April 2014

جهای ها زاده ی غلطی کمونیست ها،طالبان زاده ی تباه کاریی جهادی ها وحکومت کرزی، زاده ی تروریسم طالبان-القاعده


ابراهیم ورسجی
29-1-1393
این نوشته درنقد نوشته ی ابوالفضل محققی زیرعنوان"انتخابات افغانستان وفجایع مجاهدین وطالبان"فراهم شده است که روزشنبه28فروردین/ حمل،درسایت"خبرنامه گویا" پخش شده اشت.آقای محققی،نوشته تان راخواندم وبابسیاریی مسایلی که بازتاب داده اید، موافقم.اماخد مت تان عرض شود که به گونه ی که کارمل ونجیب الله رابرائت داده اید وهمه کاسه- کوزه ها رابرسرجهادی هاوطالبان شکسته اید، مخالفم.ازاین رو،پیشترازارائه ی انتقادم به نوشته تان،می خواهم برایتان بگویم که من درتمام دوره ی حکومت های خلقی- پرچمی درپاکستان وایران پناهنده بودم ومقاله های زیا دی هم علیه شوروی وحکومت های دست نشانده اش درافغانستان بویژه علیه تهاجم مسکو به کشورمان نوشته ام.ازسوی دیگر،پس ازدوره ی جهادی ها وآغازدوره ی طالبان ودرمجموع فاجعه آفرینی های هردو،کتاب "جهادافغانستان وجنگ سرد قدرت های بزرگ" را نوشتم.جالب این است که پیش وپس ازنوشتن آن کتاب، بحث های باکمونیست ها وجهادی هاهم داشتم که به نوشته هایم اعتراض داشتند.به این خاطرکه، درکالبد شکافی افغانستان،کمونیست های خلقی وپرچمی نقش مایکروب وجهادی ها وطالبانِ فراورده ی آن ها، نقش بیماریی کشنده رابازی کرده اند! واقعیت این است که افغانستان پیش ازاینکه قربانی غلطی های سیاست کارانش شود، قربانی موقعیت جغرافیای اش درمنطقه شده است.موقعیت حساسی که هم مردم رارنج داده ومی دهد وهم بسیاری سیاست کاران ازجمله کارمل راقربانی کرده است.وقتیکه چنان موقعیتی باناتوانی وبهره کشی سیاست کاران همراه شد،وضع بدی رارقم زد که تاکنون گرفتارآن می باشیم.
دراین راستا،دشواری های که به حکومت های کمونیستی ای تره کی- کارمل- نجیب ایجاد شد،ازدومسئله ریشه می گیرد:نخست،همان موقعیت جغرافیائی که تهاجم شوروی به آن بعد تازه ی بخشید.دوم،کشتاروتوحشی که امین وتره کی علیه همه باسوادان افغانستان وتاحدی علیه پرچمی های کارملی براه انداختند.شمامی دانید که پیش ازبرآمدن کمونیست ها،نرخ باسوادی درافغانستان3درصد بود وهمه باسوادان هم درشهرهامتمرکزبودند.روشن است که ازهمان شماری کمی باسوادهم امین وتره کی بیشترین وباسواد ترین هاشان راکشتند وبقیه شان راهم کارمل ونجیب کشته یازندانی کردند وشماری ازآن ها هم پناهنده ی پاکستان وایران شدند.درمسئله ی کشتار،فرق حکومت های تره کی- کارمل- نجیب این بود که اولی بدون پرسش می کشت؛ودومی- سومی،پرسش کرده می کشتند.ازهمه اندوه بارتراین که،هرسه حکومت،6میلیون باشنده ی کشورما راواداربه پناه بردن درپاکستان وایران کردند.وقتیکه،آن مقدارپناه جودرپاکستان- ایران،بویژه3میلیون شان درپاکستان، با الحادِ کمونیسم،تهاجم شوروی ودشمنی افغانستان باپاکستان درمسئله ی پشتونستان همراه شد،پاکستان ورهبران تاجرپیشه ی جهادی بیشترین بهره برداری راکردند.بهره برداریی که هم طالبان - القاعده وهم اوضاع کنونی دستاوردِ آن می باشد.من به این باورم که اگرکمونیست ها بجای کشتارباسوادان وحمله به مذهب؛فراهم کردنِ نان،لباس ،خانه وباسواد سازیی مردم را که وعده کرده بودند،دنبال می کردند،مانه جهادی هارا داشتیم ونه طالبان را. به سخن دیگر،جهادی ها نتیجه ی غلطی های کمونیست ها وطالبان نتیجه ی تباه کاری های جهادی ها درافغانستان می باشند.ازهمه مهم تراین که،حضورناتودرافغانستان وحکومت کرزیی زاده ی،دستاورد حماقت های کمونیست ها،جهادی ها وتروریسم طالبانِ زیرنظرپاکستان می باشد.دررابطه به بود ونبود دموکراسی درافغانستان،به صراحت می گویم که کشورما در12سال واندی گذشته نه دموکراسی/ حکومت برخاسته ازاراده ی مردم، بلکه موبوکراسی / حکومت ارذال،اوباش،مافیای زمین ،مواد مخدرو...را داشت.ازاین رو،اگرکاندید های آلوده شده درفساد پیشگی ای حکومت کرزی بدرجه های گونه گون بویژه کاندید برنده ی انتخابات5آوریل-16حمل،یادوردوم انتخابات، هرنامی که به آن بگذاریم،ازموبوکراسی کرزی که درجهت گسترش فسادمالی- اداری و بازگشت طالبان جاده سازی کرده است،درس عبرت نگرفته همان شیوه ی مبوکراتیک را ادامه بدهد.دراین صورت،فراورده ی انتخابات،جزادامه ی موبوکراسی کرزی و پوشاندن چپن مشروعیت دروغین به آن، تهدید روزافزون تروریسم وادامه ی بحران،چیزی دیگری نمی تواند باشد.

Sunday 13 April 2014

برگزاریی موفقانه ی انتخاباتِ ریاست جمهوری وتاثیرآن برمهارتروریسم وبازگشت آرامش درافغانستان


بیش ازگذشته،آینده ی که می خواهم درآن زندگی کنم برایم جالب است!
آلبرت انشتین
مردم افغانستان دقت نمایند که بنام مبارزه علیه تروریسم،جورج بوش،گرگ ها را زیرسایه ی دموکراسی، نگهبان گوسفندان ساخت که درکناربسیاری جنایت های دیگر،قیمت سه بسوه زمین برای ساختِ یک خانه درشرق کابل راکه15افغانی به پول امروزی بود،به یک لک دالردربازارسیاه بالابردند! ازاین رو،حال که درانتخاباتِ ریاست جمهوری، رای داده اند،ایستادگی نمایند تابه حکومت گله ی گرگانی جورج بوشی پایان داده شود!
تجاوزیکه به حقوق اجتماعی واقتصادیی مردم افغانستان دردوره ی حکومت کرزی شده است؛ازتهاجم چنگیز، تااداره ی ترسناک- پسمانده ی طالبان نشده بود!
ابراهیم ورسجی
24-1-1393
دراین نوشته،نویسنده دنبال این پرسش وپاسخ آن می گردد که چقدرمی توان بردستاوردِ انتخاباتِ ریاست جمهوری وحکومت برخاسته ازآن درجهت بیرون کردن افغانستان ازبحران،مهارتروریسم ورسیدن به حکومتِ بهترازحکومت کرزی حساب بازکرد؟ دراین راستا است که، به بررسی انتخابات وفرارده ی احتمالی ای آن که ازکمیسیون انتخاباتِ حکومت کرزی بیرون می شود،پرداخته می شود.همه می دانیم که روزشنبه5آوریل-16ماه حمل،انتخاباتِ ریاست جمهوری افغانستان موفقانه برگزارشد.ازاین سبب که، طالبان اعلامیه های زننده صادرکرده بودند که فرایند برگزاریی انتخابات رامختل می کنند وبه جز، دو حمله ی تروریستی درولایت های زابل ولوگر، رخ دادی بدی رخ نداد وانتخابات ریاست جمهوری وشوراهای ولایتی با آرامش برگزارشد؛ می توان تاحدی باورکرد که برگزاریی آرام انتخابات،ازآینده ی خوبی برای کشورسخن می گوید.دررابطه به برگزاریی انتخابات بدون تلفاتِ تروریسم ، رسانه های افغانی ،جهانی وپاکستانی ازدوعامل سخن گفتند:نخست، رسانه های جهانی وافغانی ازتوانمندیی نیروهای امنیتی- دفاعی افغانستان وکردار شان درنگهداشتِ آرامش وسکون درروزانتخابات سخن گفتند.دوم،رسانه های پاکستانی را تااندازه ی که نویسنده مرورکرده است؛ازاین مسئله سخن گفتند که مرزهای خود رابخاطربرگزاریی آرامِ انتخابات ریاست جمهوری افغانستان، به روی رفت وآمدِ طالبان مسدود کرده بودند.دراین سمت،مقام های حکومتی- ارتشی پاکستان یک گام به پیش گذاشته ازبرگزاری بی دردِ سرِ انتخابات ریاست جمهوری افغانستان، هم ابرازخرسندی کردند وهم مردم وحکومت افغانستان راشاد باش گفتند! نویسنده دراین باره که مقام های آن کشورگذرگاه های مهم ورودی وخروجی مرزمشترکِ افغانستان- پاکستان را به جزچند گذرگاه که تورخم وسفید بولدک ازجمله ی آن ها می باشند؛بروی طالبان بسته کرده باشند،هم تردید دارد وهم درصورت درست بودن، آن رابه فال نیک می گیرد.
بهرحال، دربرگزاری موفقانه ی انتخابات ریاست جمهوری افغانستان، دوپرسمان زیربرای من وهمه ی باشندگان افغانستان ودوپرسمان دیگربطورویژه برای من دارای اهمیت می باشد. دررابطه به دوپرسمانِ نخست،این ها قابل یاد آوری می باشند:نخست،نمایش قدرتِ نیروهای امنیتی- دفاعی افغانستان هم برای امنیت کشوروهم برای بد خواهان بیرونی ودرونی.دوم،شرکت گسترده ی مردم درانتخابات که ازهرنگاه امید بخش می باشد.دررابطه به دوپرسمانِ ویژه ی موردِ نظرنویسنده، بازهم دومسئله اهمیت فزاینده دارد:نخست،انتخابات ریاست جمهوری وسهم گیری بیشترمردم درمقایسه باانتخابات ریاست جمهوری قبلی،نشان میدهد که آگاهی سیاسی- اجتماعی ای مردم بویژه جوانان چه دختروچه پسروهمچنان زنان، بالارفته ومی خواهند ازموبوکراسی / حکومت ارذال واوباش ،بیرون وبه سوی دموکراسی واقعی گام بردارند.دوم اینکه،مردم هم به موبوکراسی کرزی وهم به تروریسم طالبان می خواهند نقطه ی پایان بگذارند! اکنون که، مردم افغانستان درشرایط بحرانی- تروریست زده ی جاری، یک انتخابات ریاست جمههوری- ولایتی ای تا اندازه ی موفقانه راحتا اگربدوردوم هم برود، پشت سرگذاشته اند.پس، پرسش بنیادی وتعیین کننده این است که، آیا این انتخابات ولوهرکسی چه جعلی یا درست ازشکم کمیسیون کمترخوشنام انتخاباتی- حکومتی بیرون بیاید، می تواند بردشواری های بی شمارکشورکه بدترین حکومت داریی کرزی وتروریسم و عملیات خود کشانه ی طالبانِ برادرخوانده ای او بدرازنا وفراخنای آن افزوده اند،غلبه نماید؟
باوجودِ اینکه، پاسخ این پرسش بسیاردشواروپیش ازوقت می باشد؛ناگزیربه بحث درباره ی آن پرداخته شود. زیراکه،هم موضوع نوشته ی کنونی است وهم سرنوشت آینده ی افغانستان به آن گره خورده است. برای اینکه، به پاسخ پرسش یاد شده خوب ترپرداخته باشم،لازم است که کمی ازشخصیت وبرنامه ها وناتوانی های سه کاندید پیشتازانتخابات ریاست جمهوری سخن گفته شود. روشن است که آقایان:داکتراشرف غنی، داکترزلمی رسول وداکترعبدالله،درانتخابات رائی بیشتری گرفته اند ودرصورت رفتن انتخابات بدوردوم که احتمالن می رود،یکی ازاین آقایان رئیس جمهورخواهد شد.ازسوی دیگر،ازاین واقعیت تلخ هم انکارنکنیم که سفارت امریکاهم می تواند کاری کند که رائی ازمردم افغانستان وگزینش ازخودش باشد.بهرحال،امید وارهستم که چنین نشود! اگرچنان شد،هم دموکراسی برابربه حاکمیت مردم نابود وادامه ی موبوکراسی کرزی را تثبیت می کند که هم دموکراسی اصلی را شرمانده وهم سیاست افغانی امریکا راناکام ساخته است.دراین صورت، فرصت میسرشده برای مردم افغانستان راقتل کرده طالبان را دوباره فربه ترمی کند که بهائی گزافِ آن را مردم بویژه سربازان وروزنامه نگارانِ افغانستان وفایده ی آن را مافیای طالبی- کوت- شلوارپوش،مافیای منحط جهادی ودیگرتباه کاران می برند؛به گونه ی که تاکنون برده اند.
حال که چنان شده وبه برهه ی سیاسی ای ناپایدارکنونی رسیده ایم، دومسئله برای آینده ای افغانستان بسیارتعیین کننده می باشد:نخست،شخصیت ودسته ی کاریی رئیس جمهوربعدی.دوم،ادامه ی حضورمردم درپشت سرحکومت که نگهداریی آن به حکومت خوب وکارهای بیشتربه آن ها نیازمبرم دارد.ازاین رو،ایجاب می کند که درباره ی سه کاندید یکه یکی شان احتمالاًجای کرزی،سردسته ی گرگان راخواهد گرفت،بحث نمایم.البته ، بحث به گونه ی سازنده نه تخریبی که درژورنالیسم مبتذل جاری درافغانستان گردن کلفتی می کند.این بحث را بابهره برداری ازانتقادهای می کنم که دوستانم چه ازطریق تلفون وچه ازطریق فسبک وچه اینجا درگفت وگوهای دوستانه بامن درمیان گذاشتند وتاکید کردند که نویسنده ی دنیای مجازی هستی وامیدارهستیم که بازتاب دهی! دراین راستا،بایدعرض نمایم که کاندیدهای ریاست جمهوری ازجامعه ی افغانستان هستند،جامعه ی که مملوازضعف ها ونابسامانی ها می باشد.وقتیکه کاندیدها ازچنان جامعه ی برخاسته اند، طبیعی می باشد که بسیاری یاکمی ازضعف های جامعه ی خود را با لکه های سیاهِ شرکت درتباه کاری وفسادپیشگی ای حکومت کرزی ، دارامی باشند.
پس بهتراست که بحث را ازآقای دکتراشرف غنی بیاغازم تاروشن نمایم که چگونه مردم افغانستان می توانند خود را درسیاست وحکومت مورد نظراوپیدا نمایند؟ درباره ی آقای غنی وهمسرمسیحی اش،درفسبک وسایت ها ونشرات،مولوی ها، روزنامه نگاران، تحلیل گران ومبصران سیاسی- گروهی و...بسیارچیزهای شایست وناشایستی گفتند که نویسنده بابسیاری گفته هایشان مخالف است.مثلن،شیخ آصف محسنی،کلان ملای شیعه، رای دادن به اورابخاطرهمسرمسیحی اش حرام اعلام کرد؛ وبرای اینکه مولوی های سنی اغلب معاش بگیرکرزی هم ازقافله پس نمانده باشند،به همین منظور، رای به غنی راحرام اعلام کردند! برای من نظراین قماش ملاها،ازدونگاه مهم می باشد:نخست، پرسان ازآن ها واول ازشیخ محسنی می کنم که شاه حسین صفوی،اخیرین پادشاه صفوی که هوتکی های افغان تومارحکومتِ فاسدش رادرهم پیچیدند،به سه هزاردخترباکره(به حواله تاریخ رستم شاهی)تجاوزکرده بود، وملاهای صفوی استادِ شما لب به اعتراض نه کشودند.دوم،مگرمولوی های سنی افغانستان شنیده اند که استادانشان به داشتن حرمسرای350زنه ی تمورشاه درانی،لواط خانه های پرازغلام بچه های عبدالرحمن بارکزائی،وحرمسرای 250زنه ی حبیب الله خانِ پسرش، اعتراضی کرده باشند! افزون براین که اعتراض نکردند،دوتای قبلی را امیرمومنان واین اخیری را امیرشهید هم به خورد مردم دادند!؟
دراین رابطه، پرسشِ بینادی این است که سیاست کارانی که زنان مسلمان داشتند به ماچه کردند که اشرف غنی بازن مسیحی اش بکند؟ ازسوی دیگر،درهمین دوروزقبل،رسانه های جهان ازکابل گزارش دادند که یک مرد بایک دختر6سال درکمپ آوارگان هلمندی، درنزدیک پغمان یاقصرملاسیاف، ازداج کرده است که نویسنده هم عکس آن دخترک مظلوم وشوهرکردن کلفتِ بی وجدانش را دید وبرایش نفرین فریستاد! بازپرسش می کنم که حتمن خطبه ی نکاح آن دخترک رایک مولوی یاملاازهمان دسته ی خوانده است که رای به اشرف غنی راحرام خوانده بود! ازهمه خنده دارتراین که، مخالفان رای به اشرف غنی بخاطرزن مسیحی اش چرا این گونه ازدواج ظالمانه راسرزنش نمی کنند؟ اگرازنظر ملاها درباره ی رای ندادن به اشرف غنی بگذریم،بحث روزنامه نگاران وتحلیل گران فسبکی درباره غنی بسیارتند وبرخی هم توهین آمیزبود.مثلن، اورابنام دانشمند جهان اسلام توهین کردند! با این که، نویسنده ازشخص اونه شنیده است که خود را دانشمندِ جهان اسلام گفته باشد،بازهم قابل یاد آری می دانم که جهان اسلام به جزچند نفری محدود، دانشمندی به جهان ارائه نکرده است.اگرجایزه ی صلح نوبل به دانشمندان راسنجه / معیاردانشمند بودن درسطح جهان بگیرم،مسلمان ها وضع نا امید کننده ی دارند.بطورنمونه،نجیب محفوظ ازمصر،داکترعدالسلام ازپاکستان وداکتریونس ازبنگه دیش، به ترتیب؛بخاطرخدمات درادبیات،فیزیک واقتصاد جایزه ی نویل گرفتند.ازهمه غمبارتراینکه،داکترسلام توسط ملاهای پاکستانی تکفیرودرحال دوری ازطن،درایتالیا درگذشت! دربخش حقوق بشرهم یک زن ایرانی ویک زن یمنی،جایزه گرفته اند که زن ایرانی مانند داکتراسلام دربیرون کشورش آواره می باشد! دربخش فن آوریی اتومی هم،می دانیم که داکترعبدالقدیرخان،دانشمند پاکستان،پدربم اتومی شد که توسط حکومت مشرف حسابی توهین شد؛ وعلت توهین هم این بود که، فن آوری اتومی ای دستاوردِ زحمتِ اورا ارتش به کوریای شمالی وایران فروخت.وقتیکه معامله افشاشد،مشرف اورا قربانی کرد! وقتیکه، کشورهای اسلامی ای ازافغانستان بهتردرعرصه ی دانش ومعرفت، دستاوردی ندارند واگرکمی که دارند،دانشمندان خود راتوهین وتبعید می کنند،افغانستان درتولید دانشمند آن هم درسطح جهان باید باید صبرپیشه نماید.
بازهم، اگرازسویه ی جهانی بودن علمیتِ آقای اشرف غنی که بگذریم،دریک پرسمان دیگریعنی مقاله نویسی ها درسطح مجله ها وژورنال های جهانی هم نابغه های ما چیزی نیستند؛درحالیکه،دراین زمنیه،ایرانی ها وپاکستانی ها درهمسایگی ما، دست بالادارند.البته که، بریک مسئله نباید چشم بست وآن اینکه نابغه های انگلیسی دانِ پشتوزبانِ ما درگزارشِ دروغ دادن به شبکه های زیرزمینی مبنی بر اینکه قوم شان درافغانستان اکثریت می باشد،بسیارزیاده روی کرده اند.بطورنمونه،درسال2006،یک دوستم که درآلمان زندگی می کند؛ برایم گفت که مجله ی نشنل جغرافی رابخوان! برایش گفتم که کدام شماره ی کدام سال را؟ چون زبان انگلیسی بلد نبود،ایست کرد.سرانجام یک خانم فرانسوی که روزنامه ها ومجله های انبارشده اش را زباله می کرد ودرمیان آن هامجله های نشنل جغرافی هم دیده می شد،برایش گفتم این مجله هارابرای من بده وداد.ازروی شانس یاتصادف،همان شماره رایافتم که درآن آمده بود:"برای منابع گونه گون بیرونی ،پشتوزبان های مدعی ای اکثریت بودن قوم شان درافغانستان بسیارگزارش داده بودند.اماپس ازپیاده شدن نیروهای غربی به بهانه ی جنگ علیه تروریسم به افغانستان که شهروندان غربی به این کشور راه پیداکردند؛ درکابل،شمالی،شمال،مرکز،غرب ،غزنی ولوگر که خیر،ازلشکرگاه تااسعد آبادِ کنر،درشهرهای مهم کسی راپیدا نکردند که بزبان پشتوسخن بگوید."چون درغرب ودیگربخش های جهان،شماریک قوم یا قوم ها رادریک کشوریاکشورها، زبان وفرهنگشان تعیین می کند،آن هاهم دریافتند که نابغه های متعصب افغان، هم نبوغ ندارند وهم دروغ می گویند.
پس ازدرک کمرنگی ای مسلمان هابویژه افغان ها درعرصه های مختلف علوم،لازم است بنگریم که دیگران چه کردند؟ درشهرتورنتوی کانادا،تنهافارغان واستادان یک دانشکده بنام ترینیتی،33جایزه ی نوبل را دربخش های گونه گون علوم کمائی کرده اند.پس درباره ی دستاورد امریکا ودیگرکشورهای غربی حتاکشورهای امریکای لاتین،داوری رابه خواننده می سپارم! ازآمارتنهایک دانشکده ی کانادی وناتوانی مسلمان ها درهمه عرصه های علوم، می توانید درک نمائید که کشورهای اسلامی درچه موقعیتِ اندوه باری قراردارند؟ دررابطه به دانشمندیی اشرف غنی، من از دانشگاه اندیانای امریکاکه اودکترای مردم شناسی گرفته است،پرسان کردم.این آقارایک استاد معمولی معرفی کردند.دررابطه به کارش دربانک جهانی هم که معلومات گرفتم،برایم گفته شد که بانک یاد شده گه گاهی ملاهای انگلیسی دان راهم کارمند می پذیرد.درباره ی دانشش درباره ی اقتصاد،به همین بسنده می کنم که درروزهای اخیروزارتش دروزارت مالیه،طوریکه ازتلویزیون باصطلاح ملی شنیده بودم،گفته بود که افغانستان دریک سال گذشته33درصد رشدِ اقتصادی داشت.جالب این است که، دردهه ی90، چین11درصد رشدِ اقتصادی داشت که درجهان درجه اول بود ودردهه ی نخست سده ی بیست ویکم 9درصد واکنون7ونیم درصد رشد اقتصادی دارد که مایه ی نگرانی رهبرانِ حزب حاکم شده است.اینکه افغانستان دردوره ی وزارت مالیه ی اشرف غنی33درصد رشدِ اقتصادی داشته است،بهتراست ازخودش پرسان شود! ازهمه نمایان تر، درنابسامانی های وزارت مالیه زیراداره ی اشرف غنی،کتاب احمد رشید"فرورفتن درآشوب"رابخوانید تادریابید چه کاری کرده است؟ اما درباره ی انتخاب معاون ودسته ی کاری اش،همین که پشتوزبان های عادی ازحضوردوستم به حیث معان اولش ناراض وپشتوزبان های متعصب همکارش می باشند وتاجیکی هم درتیمش نیست، داوری رابازهم به خوانند گان می سپارم.ناگفته نماند که، ازالفاظ تندی که برخی تاجیک ها درباری شخصیت اشرف غنی دردنیای مجازی- فسبکی بکاربردند،ناراض هستم.اگرسخنانم را درباره ی اشرف غنی فشرده نمایم،واقعیت این است که شماری بسیاری ازمردم افغانستان بویژه تاجیکان درسیاست مورد نظرغنی وتیمش خود رانمی بینند.ازجانب دیگر،اینکه دوستم را کدام منبع بیرونی برای مهاردشواری های درونی وتامین منافع بلند مدت خود وقربانی کردن منافع ازبک ها درکناراشرف غنی ودسته ی متعصب او نصب کرده است،بعدن سخن خواهم گفت.
پس ازغنی، به حساب زلمی رسول می پردازم.چون آقایان رسول وعبدالله، نه زن مسیحی دارند ونه مدعی دانشمندی هستند،سخن ها ونقد ها درباره شان به اندازه ی اشرف غنی نیست.بازهم درحد خود شان مسئله دارند که بازتاب داده می شود. درباره ی زلمی رسول، درجریان مبارزه ی انتخاباتی اش، سه گونه نظرابرازشد:نخست،عده ی اورابه محمدزائی هانسبت داده این طورنکوهشش کردند که کاخ ریاست جمهوری را درصورت رئیس جمهورشدن مهمان خانه یامفت خوارخانه ی محمدزائی های نابکارمی کند؛ به گونه ی که کرزی کرده است.دوم،برخی اورامهره ی دست پخت کرزی دانسته سرزنش کرده اند.سوم،برخی اورا بخاطراین که ازداج نکرده است،تمسخرکردند که هرسه مورد توجیه سیاسی ندارد.درباره ی عبدالله، این گونه تبصره هاشد که عضومافیای پنجشیرمی باشد.مافیای که درجامعه ی افغانستان عامل یامتهم به بسیاری قتل ها،جنایت ها،جنگ ها،غصب دارای های دولتی وعامه می باشد.ازنظراین گرایش ها،ریاست جمهوری عبدالله، ادامه ی غارت مافیای پنجشیرمعرفی گردید.نویسنده به این افراد این نظرراپیشنهاد کردم که کاربرد مافیای پنجشیردرست نیست وبهتراست ازمافیای شورای نظارنام گرفته شود.درواقع،نظریات یاد شده درباره ی هرسه کاندید ریاست جمهوری بخشی ازواقعیت جامعه ی افغانستان رانمایندگی یابازتاب می دهد.همچنان،کسانی که علاقه داشتند به کاندیدها چسپ های قومی،قبیلگی،زبانی،جهادی حتاطالبی بزنند،بی شماربودند.
بهرصورت،برای نویسنده چسپ های دانشمند جهانی،قومی،جهادی،طالبی و...به کاندیدها ازاهمیت فزاینده ی برخوردارنیست. درواقع، چیزی که مورد تاکید وتایید نویسنده می باشد؛این است که، چگونه باید ازبدترین حکومت داریی کرزی بیرون شد وتروریسم رامهارکرد، وکاندیدها بویژه کاندید پیروز درزمینه چه کرده می تواند؟ این هم، درشرایطی که، همزمان باپایان روزبرگزاریی انتخابات؛باردیگر،همان بازیگران پروژه ی شکست خرده ی روم وبن ، به کابل روی آورده اند تاازدیگ پخته شده یا درحال پخته شدن،لقمه ی چربی توی دهنی کشاد وشکم کته ی خود نمایند! بهرحال، واقعیت این است که پس ازسرنگونی اداره ی ننگین طالبان،جورج بوش،گرگ های گرسنه راچوپان رمه ی بی صاحب درافغانستان ساخت که دستاوردِ آن ها رابه گونه ی حکومت موبوکرایتک- مافیائی کرزی،غصب وغارت زمین های دولتی – شخصی ،انتقال کمک های جامعه ی جهانی به دوبی و...،شکست سیاست افغانی امریکا،وبازگشت طالبان، می بینیم.اگردرتامین امنیت مرکزهای رائی دهی درروزانتخابات ریاست جمهوری،نیروهای دفاعی-امنیتی نقش خوب بازی کردند،غفلت نکنیم که درمقایسه به تهدیدهای پیشِ رو،بسیارشکننده می باشند! بهرحال،همین قدرهم که کرده اند،گامی بلند به پیش می باشد.
دراین راستا وبه امید آینده ی بهتر، به عرض کاندیدها بویژه کسی که ازصندوق های رائی مردم، خوب یاجعلی به حیث رئیس جمهوربیرون می شود؛چه بهترکه درست بیرون شود، رسانیده می شود که: دوره ی بازی باکلمات ،شعارها،باندبازی ها،وقهرمان سازی های دروغین گذشته است ومردم امنیت،صلح،آرامش،رفاه،کار، خدمت،مبارزه بابیکاری،فساد،اعتیاد،محیط کشنده ی زیست وزندگی بهترمی خواهند.خواستی که تنهاباتشکیل یک حکومت خوب وکارآمد برآورده می شود نه سازش بابد کاران بیرونی ودرونی ونه باحفظ وضع ناگوارکنونی.روشن است که، حکومت خوب ازسپردن کارهابه اهلش ساخته می شود، نه به اعضای باندهای باصطلاح جهادی،طالبی،تکنوکراتیکِ بی خبرازاداره ی بروکراتیک حتابه سویه ی اداره ی ظاهرشاهی- داودشاهی.وقتیکه می گویم حکومت خوب ازسپردن کاربه اهلش ساخته می شود،ازاین حقیقت تلخ ناآگاه نیستم که درافغانستان شکست وریخت های صورت گرفته است که پیوند زدن آنها هم وقت می خواهد وهم استعداد وتجربه ی سیاسی- اداری؛پدیده ی که فقدان آن درکاندیدها برجسته می باشد.بهرحال،واقع بینانه باید بگویم که درسطح رشد ناپایدار اجتماعی- فرهنگی- اداری وسیاسی ای جامعه ی افغانستان باید فکروکارکرد.ودرهمین سطح هم،بکارهای زیرنیازمبرم احساس می شود:نخست،توجه جدی به دولت سازی درجهت تامین حاکمیت سرزمینی ودوری گزیدن ازافراد ودسته های که درتباه کاریی دوره ی حکومت بدکاره ی کرزی سهم شیررا داشتند.زیراکه، با نگهداشت آن ها،دولت سازی ممکن نیست.دوم،سپردن کارهابه اهلش بدون درنظرداشتِ قومیت ،مذهب وگرایش فکری- سیاسی ای افراد؛ وتنها ازاین طریق، می توان دولت سازی کرد.سوم،بازنگری درقانون اساسی وتمرکززدائی ازآن. زیرا،اگراین قانون دست ناخورده بماند،افغانستان؛ ملت ساختن که خیر، دولت هم ساخته نمی تواند.چهارم،بررسی ملکیت های دولتی وشخصی ای غصب شده دردوره ی حکومت کرزی وبازگردانی آن ها به دولت ومردم.دراین صورت،عدالت تامین شده وزمینه سازی برای تامین صلح ونابودیی تروریسم به کمک مردم می شود.این اصل رابه این خاطرآوردم که، دردوره ی حکومت کرزی،تجاوزی به حقوق اجتماعی واقتصادیی مردم افغانستان شده است که ازتهاجم چنگیز،تا اداره ی طالبان نشده بود! پنجم،بسیارکوشش شود که عناصرمتعصب قومی- گروهی ومذهبی درارگان های دولتی بالاکشیده نشوند. روشن است.اگرچنین شود، دورباطل آغازشده بسیاری کارهای خوبی که حکومت باید انجام بدهد،قربانی سمت گرایی شده زیرپای حکومت را درمیان مردم لرزان می کند که به نفع دشمنان کشورمی باشد.

Sunday 6 April 2014

نگاهی به مبارزاتِ انتخاباتی کاندیدهاوفرهنگ سیاسی افغانستان


کرزی ادای مستقل بودن می کند؛ درحالیکه،دست نشانده ی ماست
رابرت گیتس
ابراهیم ورسجی
17-1-1393
روزپنجشنبه3آوریل-14حمل،مبارزه ی انتخاباتی ای کاندیدهای انتخاباتِ ریاست جمهوری به پایان رسیده بود؛ومردمی که توانستند یاخواستند کارت های رای دهی بدست بیاورند، روزشنبه5آوریل-16حمل، به سوی صندوق های رائی دهی شتافتند.درواقع،حضورکمرنگ یاپررنگ مردم چه زن وچه مرد درانتخاباتِ ریاست جمهوری، درروزشنبه5آویل-16حمل، نشان داد که آن هابااطمنان و دلگرمی درفرایند دمکراتیک سهم گرفته مشت محکمی دردهان تروریسم وطالبان زده اند.شایان توجه است که،نویسنده که می خواهد درزمینه سخن بگوید،دربیانیه ها یا باصطلاح برنامه های کاندیدها وتبلیغات خوب وخراب سخن گویانشان،چیزی شایانِ توجه ندیده است که به ستایش یانگوهش آن ها مبادرت ورزد.بهرحال،درجریان مبارزه ی انتخاباتی ای کاندیدها،رفت وآمدهایشان به ولایت ها وسهم گیریی مردم درانتخابات،سه پرسمان زیرراسود مند بحال امروزوفردای افغانستان دانسته به بحث درباره ی آن هامی پردازم:نخست،طالبان که ادعای برهم زدن فرایند مبارزه ی انتخاباتی ودرمجموع خودِ انتخابات راکرده بودند؛هم درجریانِ مبارزه ی انتخاباتی ای کاندیدهااز12ماه دلوتا14ماه حمل وهم درجریانِ انتخابات روزشنبه،جزچند مورد حمله ی تروریستی که بزودی مهارشد،اخلال وویرانگریی تشویش برانگیزی کرده نتوانستند که بیانگر شکستِ بی سابقه شان می باشد.دوم،مبارزه ی انتخاباتی ای کاندیدها باهمه کمبودی های که داشت،تحرکی کم سابقه درفرهنگ عامه ایجاد کرد که شایان ستایش می باشد.سوم،باپویائی هرچند محدود درفرهنگ عامه بویژه فرهنگ سیاسی افغانستان،این امید واری بوجود آمد که گام های کندی درجهت بیرون شدن ازموبوکراسی/حکومت ارذال اوباش،وحرکت به سوی دموکراسی/حکومت مردم، به نفع مردم، توسط نمایندگان مردم، برداشته می شود.پرسمانی که ازپویائی درفرهنگ سیاسی ای قبیله زده وتمرکزگرای افغانستان سخن می گوید.
دراین راستا، ازپیش روشن بود که طالبان به حیث شاخه ی ریشوی ارتش پاکستان،به تروریسم وتباه کاریی خود ادامه میدهند؛به گونه ی که تاکنون کرده اند وخاستگاه فرهنگی- قبیلگی- تاریخ زده شان هم چنین کاری سخیفی را ایجابی می کند.مگراین که،تهدید تروریسم طالبانِ ناخودی درپاکستان چنان بالابرود که باعث شود این کشورتروریست پروربرای نجات خود ازکشت زارهای طالب- تروریست پروری- صادراتی به افغانستان، دست بردارد.بهرصورت،پرسمان مرکزیی این نوشته فرایند کمرنگ دموکراتیک،انتقال آرام قدرت درفرهنگ عامه بویژه فرهنگ سیاسی افغانستان درراستائی دموکراتیزه کاریی هرچه بیشتر می باشد.روشن است.وقتیکه سخن ازفرهنگ که فرهنگ سیاسی برخاسته ازآن ویابخشی نخبه گرایانه اش می باشد؛به میان می آید،ناگزیریم که تعریفی ازخود فرهنگ ارایه وآنگاه به سراغ فرهنگ سیاسی ودیگردیسی های آن درجامعه ی افغانستان برویم.طوریکه درنوشته های متعدد یاد آورشده ام،فرهنگ تعریفی همه پذیردرسطح جهانی ندارد وتعریف های هم که ازآن تاکنون شده است،همه نسبی یاخاص گرایانه می باشند.
بنابراین،اگرکسی یاکسانی مایل به فهمیدن تعریف های گونه گون فرهنگ باشند،می توانند به نوشته های بنده درباره ی فرهنگ دربایگانی های وبلاک"اندیشه"،سایت های"خورشید"و"آریای " مراجعه نمایند.باوجود ارجاع به نوشته های قبلی درباره ی فرهنگ،تعریفی کوتاهی ازآن کرده نوشته راپی می گیرم.دراین راستا،لینتون ازفرهنگ چنین تعریف نموده است:"تمام گمان ها،پاسخ های عاطفی- شرطی،الگوهای عادیی رفتارکه باشندگان جامعه ازراه آموزش فرامی گیرند وکم یابیش درآن مشترکند،فرهنگ نامیده می شود." پس ازبازتاب تعریف لینتون ازفرهنگ،می توان گفت که فرهنگ افغانستان چیست ودرچه وضعی قراردارد؟ ازاینکه تعریف فرهنگ بطورعام صورت گرفته است،ایجاب می کند که ازفرهنگ سیاسی هم تعریفی داشته باشیم.درواقع،فرهنگ سیاسی طرزدید ونگاه مردمِ هرجامعه یاکشور درباره ی دولت،سیاست،شیوه ی زمام داری ورفتارزمام داران؛ ووارونه ی آن، یعنی طرزدید دولت،حکومت وزمام داران درباره ی مردم یاحکومت شوندگان می باشد.به سخن دیگر،نگرش وکنش وواکنش حکومت کننده ها وحکومت شونده هانسبت به یک دیگرواعتماد وبی اعتمادیی دوطرف نسبت باهم است که فرهنگ سیاسی نامیده می شود.
شایان توجه است که،خود فرهنگ سیاسی هم پدیده ی منسجم ویگانه ی نیست؛به این معناکه،دوگانگی پذیریادوقسمت شده به فرهنگ های سیاسی – دموکراتیک، و غیردموکراتیک می باشد.به سخن دیگر،مااکنون شاهد دوگونه فرهنگ سیاسی کثرت گرا- دموکراتیک وفرهنگ سیاسی تمرکزگرا- غیردموکراتیک درجهان می باشیم.فرهنگ سیاسی غیردموکراتیک هم بدترین نمادِ خود رابه گونه ی متمرکز- منجمد- خشن وسرکوبگردرافغانستان به نمایش گذاشته ومی گذارد.دراین شکی نیست که فرهنگ سیاسی افغانستان مانند فرهنگ سیاسی ای بسیاری کشورهای پس مانده حتابدترازآن هاتمرکزگرا-نفرت انگیزمی باشد؛امادریک مسئله ازبسیاری فرهنگ های تمرگزگرائی همانند خود پاازگلیم بیرون گذاشته است وآن اینکه،دراین فرهنگ،زمام داران کوشیده اند ادامه ی زمام داریی خود را با ایجاد بدبینی وکشمکش درمیان قبایل وقوم هاتضمین نمایند.تضمینی که هم ازبدمنشی- کنشی زمام داران وهم ازناآگاهی- بدگمانی وحکومت گریزی- حکومت ترسی ای مردم مایه می گیرد.بطورنمونه،روابطِ میان قبایلی- میان قومی ای قوم ها وقبایل افغانستان دوستانه نبود ونیست وهمچنان،بدگمانی درمناسبات آن هاباحکومت موج می زند.
ازاین رو،حکومت هابویژه حکومت کرزی کوشید ومی کوشد که ازبدگمانی وکشمکش های میان قبایلی- میان قومی ای قبایل وقوم هابهره برداری نموده موقعیت خود را استوارتربسازد که ناکام شد.درسوئی دیگرمعرکه،هرزمانی که حکومت مرکزی راناتوان دیدند،قبایل برآن شوریدند.ازاین سبب،حکومت های مرکزی هم به تفرقه های میان قبایلی- میان قومی دامن زده خود رانگهداری کرده اند وهم درموارد زیادی به سرکوب های قبایل وقوم ها پرداخته ودرجاهایی که لازم دانسته ازدشمنی یک قبیله علیه قبیله ی دیگروازقومی علیه قومی دیگربهره برداری نموده است.بنابرآن،پدیده ی را که مابنام فرهنگ سیاسی افغانستان می شناسیم،چیزی نیست جزدامن زدن به نفرت وانزجارمیان قبایلی- میان قومی توسط حکومت ها وخیزش هاوپرخاش گری های حکومت شوندگان علیه حکومت گران فاسد ونابکاروتمرکزگرائی ترسناکِ قدرت.درحالیکه،بد کنشتی- پلشتی ای حکومت کننده هاعلیه حکومت شونده ها درافغانستان بیشترازدیگرکشورهای پس مانده خود نمائی داشته ودارد؛اما دردیگرکشورهاکمترنمونه ی سراغ داریم که طبقه ی حکومت گرخود رابرحکومت شونده هابرتربشمارد.مثلن،گروه منحط محمد زائی که دردوسده به کمک انگلیس واتحادِ شوروی برشانه ی مردم افغانستان سوارشده بود،می کوشید دوکارزیررابه گونه ی بسیاربرجسته به نمایش بگذارد:نخست،برترانگاشتن خود برمردم ودربسیاری موارد تحقیرآن ها.دوم،ایجاد نظام اجتماعی- سیاسی ای سه طبقه ی درجامعه ی چند قومی.بطورنمونه،پشتوزبان های سدوزائی- محمدزائی به حیث طبقه ی اول ودارای پیشوند سردار؛درحالیکه،همه مزدورقدرت های استعماری وبهره ی ازمفهوم سرداربودن نداشتند.غلزائی هابه حیث طبقه ی دوم.تاجیک هابه حیث طبقه ی سوم.ازبک ها،هزاره ها و...به حیث طبقه ی چهارم اخدموقعیت کرده بودند.البته که،درمیان خرده قوم ها،نورستانی هاازاین سبب که محل زیست شان درنزدیکی پشتوزبان های غلزائی واقع وزبان پشتورا آموخته بودند،هم رتبه ی غلزائی هاشده بودند.دراین راستا،برای نمایش بهتربرتری خواهی طبقه ی حاکم محمدزائی،لازم است که نگاهی به پوشاک و برخورد های رایج آن هابامر دم افغانستان انداخته شود،تا روشن شود که آن ها خود راچه چه می پنداشتند ونسبت به مردم این کشورچگونه رفتارمی کردند.پس ازمطالعه ی برخورد مدیران سیاسی- اداری- انگلیسی ای هند بریتانیابامردم بومی،دریافتم که عین برخورد را محمدزائی ها بامردم افغانستان می کردند.
بطورنمونه،اکبرایس احمد،نویسنده ی پاکستانی واکنون رئیس صندلی ابن خلدون دردانشگاه واشنگتن دیسی درامریکا،چند سال قبل، فیلمی ساخته بود بنام"محمدعلی جناح".درآن فیلم که نمایشگرشخصیت محمدعلی جناح،قایداعظم پاکستان بود،برای من لباس ورفتارنایب الحکومت ها وکمیشنرها ومدیران بالای امپراتوریی هند بریتانیا باهندی های مستعمره بسیارجالب بود.وقتیکه لباس ،قیافه گیری ورفتار نایب السلطنته ها وکمیشنرهای انگریزیی هند را دربرخورد باهندی ها دیدم،بدون کم وکاست،لباس های محمد زائی های اشرافی،مغرور،پوک وتهی مغز بخاطرم آمد که مردم افغانستان رانوکرخود می شمردند.به سخن دیگر،همان لباسی راکه بادارانشان درهند می پوشیدند وهمان رفتاری را که آن هاباهندی ها می کردند،این نوکران زیب تن کرده وهمان گونه بامردم افغانستان رفتارمی کردند.رفتاریکه نمایش گرِمنشِ باداربانوکرودرمجموع ترسناک وتحقیرآمیزبود.مثلن،روزی کاربران مجله ی اردو،عکس خنده آلود محمد داودخان،رئیس جمهورکودتاچی- قلابی را درپشت مجله چاپ کرده به خانه ی برادرش نعیم خان بردند.نعیم خان که عکس خنده آلود برادرش را درپشت مجله دیده بود،بابسیارقهروغضب آورندگان مجله را ازخانه ی خود رانده بود.وقتیکه آن هابدفترمجله رسیده ازشیوه ی برخورد سردارنعیم یانوکربیرون مرزی وآقای درون مرزی حکایت کردند،شخصی محترمی که آنجابوده وازمنش اشرافی-انگلیسی نادرخانی ها آگاهی داشت؛ برای کاربران مجله گفته بود که فورن یک عکس خشم آلود داودخان راپیداکرده به پشت مجله پیوند زده برایش بدهید،خوشحال می شود.چون این سرداران درواقع بی سر،نمی خواهند بامردم افغانستان ازدرِ خنده وارد شوند! زمانیکه یک عکس میرغضبانه ازسرداربی سررا پیداکرده زِنت بخش پوشِ مجله کرده به خانه ی نعیم خان بردند،بی درنگ تمجید وازآن هاپذیرائی گرم کرده است.بنگرید! چگونه منشِ اشرافی- انگلیسی ای خود را دربرابرحکومت شوند گان به نمایش گذاشت؟ رفتارزشتِ حکومت گرانه - اشرافی ای که محمدزائی ها ازرفتارانگلیس هاباهندی ها درهند به ارث گرفته بودند،یک مسئله ازهمه درد تاک بود وآن اینکه،بادارشان درهند، درارتش از:جات ها،سیک ها،مرهته ها،پنجابی ها وپشتون ها درجهت سرکوب ومدیریت دیگرقوم هابهره برداری وخود شان درسرهرم قدرت اداری- سیاسی نشسته بودند.درواقع،عین سیاست رامحمد زای هابویژه نادرخانی ها این گونه درافغانستان تطبیق کردند که خود شان یااغلب قندهاری های زی پسوندی را درسرهرم شاهی- بروکراتیک وپکتایی های پشتوزبان را درسرفرماندهی ارتش نشاندند.ساختارارتجاعی- قبیله گرایانه- انحصارگرانه ی که تاکودتای خونین هفت ثور1357ادامه یافت.ازهمه جالب تراین که،چون ارتش به مصلحتِ قبیلگی- قومی، نه ملی ساخته شده واداره می شد،باپیاده شدن ارتش سرخ درافغانستان وبالاشدن جهادی هاازهمه قوم ها ومسایل قومی وناتوانی ای فرماندهی جنوبی ارتش دربرخورد باخیزش هائی مردمی درحالیکه قوم وقبیله ی فرماندهان ژنرال می شدند وسربازنمی شدند؛درپسین روزحکومت کمونیستی،همزمان بافروپاشی ای حکومتِ متکی براشغال،اردوهم متلاشی شد.
جالب این است که، دررده بندیی حضورقبایل وقوم ها درساختاربروکراتیک- نظامی کشور،شاخه ی چند زائی- قندهاری رتبه ی نخست،غلزائی ها رتبه ی دوم،تاجیک ها رتبه ی سوم وازبک ها،هزاره ها،پشه ی ها و...پس ازآن هاجای گرفته بودند.تاجیک هابه این خاطردررتبه ی سوم جای گرفته بودند که هم فرهنگ- زبانِ شهری- فراگیر داشتند وهم ازاداره آگاهی داشتند.ورنه،دررتبه ی سوم هم جای نمی گرفتند.درواقع،تجربه اداری- سیاسی فارسی زبان به زمان قبایل پشتون منوط نبوده،بلکه ریشه ی درازتاریخی دارد.بطورنمونه،حضوربرمکی ها ودیگرمدیران تجربه کارفارسی زبان دردوره ی عباسی ها،نظام الملک دردوره ی سلجوقی هاودهها نمونه ی دیگرنشان میدهد بیابان گردان ازبیابان گردان عرب گرفته تابیابان گردانِ مغل تاکنون، استعداد اداری نداشتند وندارند! اگرافغانستان،درسده ی بیستم که همه کشورهای پس مانده توانستند مدرنیسمی ازبالابزیرراپیاده وخود را با جهان نوتاحدی همخوان بسازند، نتوانست چنین نماید؛برمی گردد به اشرافی گری نادانِ قبیلگی- تفنگ دار- زورگو که افغانستان رافلج واکنون گریبان پشتون های آن سوی مرزراهم درقالب تروریسم قبیلگی- مذهبی گرفته است.ازبدِ رخدادها،حزب دموکراتیک خلق هم باوجود ایدئولوژی- کمونیستی- جهانی- خواهانه اش،نتوانست تغییربنیادی درساختارباقی مانده ازمحمدزائی ها ایجاد نماید.مثلن،گروه تره کی- امین بسیارپس مانده ترازمحمد زائی هاعمل کردند وگروه پرچم کارمل،شاخه ی هوشیارترحزب دموکراتیک/ وطن هم سرانجام ازکمونیسم به قبیله گرائی لغزیده پشتوزبان هایش، نخست، علیه کارمل؛ ودرگام دوم،حکومت نجیب الله قربانی پشتون گرائی کورِخود کردند که بازتولیدِ آن دربعدِ مذهبی- قبیلگی،طالبان می باشند.ازهمه خنده آورتر،کرزی می باشد که بعداز12سال وسه ماه حکومت دموکراسی مآب ودرواقع موبوکراسی/ حکومتِ ارذال – اوباش- غارتگر،باردیگرمسئله ی سدوزائی ودیگرزائی گری را دربرابراشرف غنی ازقبایلی غلزائی مطرح کرده نشان داد که افتضاح درفرهنگ سیاسی افغانستان دوام دارمی باشد.
اکنون که وضعِ فرهنگ سیاسی افغانستان دردهه ی دوم سده ی بیست ویکم این گونه خاروزارمی باشد،بنگریم که انقلاب رسانه ی زاده ی فن آریی جدید ومبارزه ی انتخاباتی ای کاندیدها ودرمجموع انتخاباتِ ریاست جمهوریی روزشنبه وتروریسم طالبانی، چه دیگردیسی ای را دراین فرهنگ سیاسی متحجر- قبیله زده- عصبانی می تواند بیاورد؟ فرهنگی که ازکله تاناخنِ پایش درعقده،تعصب،تاریک اندیشی ،انتقام گیری،واپس گرائی وبرتری جوئی های جاهلانه وعصبی غرق می باشد.درواقع، زمانیکه دردهه ی پسین سده ی بیستم،باصطلاح فرهنگی های پشتوزبان،دایرت المعارف بزرگ خود را زیرعنوان"دومه سقاوی دوره"، به بازارِبی فرهنگی ای خود عرضه کردند، دریافته بودم که وضع فرهنگ بویژه فرهنگ سیاسی افغانستان درآینده ی نزدیک ودورچگونه می باشد؟ ازبد یاخوب رخ دادها،همین "دومه سقاوی دوره "نویسان به تیم انتخاباتی- سیاسی ای اشرف غنی احمد زای پیوستند که نتیجه ی آن،واکنش برخی تاجیک هادرجریان مبارزه ی انتخابات ریاست جمهوریی کاندیدهای رقیب بود.درواقع،واکنش فرهنگی دربرابرکنش بی فرهنگانه درجریان مبارزات انتخاباتی کاندیدها،نشان داد که غلبه ی عنصرعصبانیت برفرهنگ سیاسی افغانستان مسئله ی نیست که بتوان ازکنارآن سرسری گذشت.
باوجود این که،کنش های نادرست وواکنش های نادرست درجریان مبارزه ی انتخاباتی ای کاندیدها ودسته های دورونزدیک شان وضع نابسامان فرهنگِ سیاسی افغانستان رابه نمایش گذاشت؛امانباید ازاین حقیقت انکارورزید که انقلاب رسانه ی زاده ی فن آوریی جدید که گردن سانسورگریی فرهنگی- خبری- سیاسی ای بازمانده ازدوره ی انحصارطلبی ای قبیلگی- قبلی راشکسته است.پرسمانی که چهارپی آمدِ ستایش برانگیزدارد:نخست،سهولت های رسانه ی- آگاهی بخش این امکان را دراختیارفرهنگیان،نویسند گان،خبرنگاران،روشنفکران وسیاست کاران خوشنام،بدنام ونیمه بدنام گذاشته است تا ازنگاه نوبرفرهنگ سیاسی- سنتی- تمرکزگرای افغانستان حمله وزمین را درزیرپای هوادارانِ آن گرم نمایند.دوم،ارزش های دموکراسی- حقوق بشر- حقوق زن خواهانه خود رابه گونه ی حضورفربه مردم درصندوق های رائی دهی به نمایش گذاشت.سوم،زنان وجوانان افغانستان ثابت کرده اند که ازپدرانشان وهمچنان ازسازمان های مافیائی بازمانده ازدوره ی کمونیسم،جهادِ نوکرمنشانه به قدرت های بیرونی وطالبانِ تروریستِ پاکستانی- عربستانی پیشی گرفته به فرهنگ عامه بویژه فرهنگ سیاسی تمرکزگرائی جاری درافغانستان تکان عصبی داده اند.تکانی که نشان می دهد،تلاش های دسته های عقب مانده ی که دنبال بازسازیی حکومت های ستمگرِعبدالرحمن خانی- نادرخانی- حفیظ الله امینی بودند،ره به ترکستان دارد!
ازاین رو، درپسین بخش نوشته، ازفرهنگیان، روشنفکران، سیاست کارانِ فاسد ناشده، هنرمندان،نویسندگان خبرنگاران و...جدی خواهش می نمایم که به پرسمان های زیردرجهت راه بندان کردن تلاش های طرفداران استبدادِ قبیلگی وتروریسم طالبانی ودیگرگروه های شبهه قومی- مذهبی که فاشیستی- استالینی می اندیشند،توجه جدی نمایند:نخست،سهم گیری چشم گیرمردم درانتخابات ریاست جمهوری نشان داد که فرهنگ سیاسی افغانستان روبه دموکراتیزه شدن دارد.پرسمانی که امیدبخش است.ازاین رو،فرهنگیان روشنفکران و...درجهت هرچه بیشترفربه نمودن آن کارنمایند.دوم،فرهنگیان پشتوزبان دقت نمایند که فریب خیزهای دروغین- قوم گرایانه ی کرزی رانخورند.دراین راستا،بسنده می کند که به این سخن رابرت گیتس، وزیرسابق دفاع امریکا دقت نمایند که گفته است:"کرزی ادای مستقل بودن می کند؛درحالیکه،دست نشانده ی ماست."وقتیکه توجه آن ها را دراین زمینه می خواهم،هدفم این است که دغلکاری درفرهنگ سیاسی روبه نوگرائی-دموکراتیزه شدن افغانستان دیگر نمی تواند جای برای خود پیدانماید.سوم،اگرفرهنگیان پشتوزبان ازمتعصبانی "دومه سقاوی دوره" نویس فاصله بگیرند،به نفع شان می باشد.همچنان،تاجیکان هم متوجه باشند که واکنش نادرست دربرابرکنش نادرست،به هدف نمی رسد.چهارم،کرزی بداند که چه انتخابات بدوردوم برود یانرود،بکوشد درشمارش آرای مردم تقلب نکند! اگربکند که ممکن است بکند،بزیان خودش وثبات نیم بندِ سیاسی کشورتمام می شود.پنجم،بقایای لومپنیزم جهادی وتروریسم طالبانی بدانند که بازی با ورق جهاد وشریعتِ تروریسم زده کهنه شده وفرهنگ افغانستان بویژه فرهنگ سیاسی آن روبه آینده دارد نه گذشته.ششم،همه مبارزانِ مسلمانِ دیروزوامروز باید بدانند که دردین اسلام،سه پرسمان زیرجوهری می باشد:نخست،احترام به کرامت انسان ولوپیرواسلام نباشد.دوم،تحقق عدالت.سوم،حل دشواری های جمعی مسلمان هاازطریق شورومشوره.سه ارزش بزرگی که حکومت ها وسازمان های بنیاد گرانسبت به آنها بی اعتنایادشمن ولومپنیزم جهادی- ملائی- طالبانی درافغانستان صد درصد علیه آن کارکردند می کنند.هفتم،مولوی های افغانستان چه سنی وچه شیعه بدانند که مستقل بودن فردی وگروهی شان دربرخورد باحکومت وسیاست های نامردمی،هم به نفع خودشان است وهم به نفع دین وادین داران.هشتم واخیری اینکه، زنان وجوانان باید ازهمه بیشتربکوشند ازشرایط نوومدرنیزه کردن فرهنگ عامه بویژه فرهنگ سیاسی افغانستان بهره برداری نمایند؛وتنهادراین صورت است که، می توانند جایگاه خود رادرافغانستان امروزوفردا تعیین وتثبیت نمایند.