Monday 31 December 2012

غصب ملکیت هائی دولتی وشخصی توسط زورمندان بافت اجتماعی افغانستان را تهدید می کند


قدرت فسادمی آورد وقدرت مطلق فساد مطلق می آورد
لارد اکتون
ابراهیم ورسجی
11-10-1391
افغانستان ازسه ونیم دهه بدین سو؛بخاطرتهاجم ودست اندازی هائی بیرونی،جنگ هائی گروهی ، تروریسم وآشوب درونی که این هاهم برخاسته ازچنان تهاجم هاودست اندازی هائی می باشند،دچارناهنجاری ها ونابسامانی هائی اجتماعی- اقتصادی وسیاسی فراوانی شده است که بیرون رفت ازآن توجه وکارکرد خرد مندانه ودرست کارانه ی نهادها وشخصیت هائی متعهد، وطن دوست وخدمت کارمردم جنگ زده وجفاکشیده ی این مرزبوم رامی طلبد.با این که درکشورما،غصب ها، زورگوئی ها،نابسامانی ها وناروائی هائی بی شماری صورت گرفته ومی گیرد وهمه روزه روبه گسترش هم می باشند؛بدبختانه،حکومت بجائی جلوگیری به دامنه ی آن هافزونی می بخشد.ازاین رو، لازم است که برائی بیرون رفت ازچنان ناهنجاری هاوتباه کاری هائی بی شماری بارکرده شده برمردم افغانستان که عامل آن هااغلباً زورمندانِ درون وبیرون حکومتی می باشند وبخاطرجنگ وآشوب وتروریسم به قدرت مطلق دست یافته وفساد مطلق نیزآفریده اند،نگاهی به عقب انداخته وناروائی هائی کنونی درمقایسه باگذشته بررسی وراه بیرون رفت نیز پیش کش کرده شود.
زمانی که سخن ازمقایسه میان ناروائی ها وغصب گری هادر دوره ی حکومت کنونی دربخش ملکیت هائی دولتی وشخصی،وچنان کارکردهائی دردوره ی حکومت هائی گذشته به میدان می آید،هدف این است که استدلال حکومت درمانده ی کنونی رد کرده شود که برائی شانه خالی کردن ازپذیرش مسئولیت، به مصیبت هائی بازمانده ازگذشته پناه می برد.اگردرزمینه بدرستی وبی طرفانه نگرش صورت بگیرد،مصیبت هاوناروائی هائی دوره هائی جنگ آلود حکومت هائی کمونیستی وجهادی، حتااداره ی طالبان، هرگزبامصیبت هائی بارکرده شده توسط حکومت کنونی برمردم افغانستان قابل مقایسه نمی باشند.ازهمه مهمتراین که این حکومت11است که باامکانات بی شمارمالی وسیاسی ونظامی کشورهائی غربی مجهزمی باشد،ودراغلب بخش هائی کشورهم آرامش برقرارمی باشد.امکانات وآرامشی که هیچ حکومتی درگذشته ازآن برخوردارنبود.
بطورنمونه، دردوره ی دولت مجاهدین که ازهمه جهت هاحمله ودرگیری درهمه بخش هائی کشورادامه داشت،به جزکابل آن هم دراداره ی شهرازسال71تاماه اسد74، پیش ازاین که اینجانب مسئول اداره ی شهرشوم؛بخاطرسلطه ی داردودسته ی دزدان وغارتگران برشهرداریی ، دست اندازی هائی برملکیت هائی دولتی وشخصی صورت گرفته بود.دست اندازی هائی که درمقایسه باغارت گری هائی حکومت کنونی غیرقابل مقایسه می باشند.ازجمله غارتگری هائی صورت گرفته درشهرکابل،آزارواذیت هند وهاوسیک هاوخانه سازی هائی زورمدارانه وبدون نقشه ی شهری وتوزیع ساحه هائی تجارتی وتوزیع نمرات برائی خانه سازی اغلب درروی کاغذ ونابود کردن ساحه هائی سبز،کارهائی جنایت باری بودند که غرض اخاذی وپول درآوردن وافزودن به دشواری هائی مردم، صورت گرفته بود.
ازمیانه ی ماه اسد1374تاروزفراردارودسته ی غارتگرجهادی که نویسنده مسئول اداره ی شهرداریی کابل بودم،باقانع ساختن استاد ربانی بسیاری فرمان هایش توسط خودش باطل اعلام کرده شد وازتبدیل کردن ساحه های سبزباقی مانده به ساحه هائی رهایشی تاحدامکان جلوگیری به عمل آورده شد.دردوره ی حکومت خلقی ها وپرچمی هاهم،برخی ناروائی هاتوسط حفیظ اله امین درشهرصورت گرفته بود.بطورنمونه، روزی یک خلقی سرخ نزدامین رفته ازبی خانگی شکایت می کند.امین برایش می گوید که بروبه اداره ی شهرداری/شاروالی!خلقی می کوید که درشهرداری زمین برای خانه وجود ندارد.امین برایش می گوید که ببین که درکدام جائی شهریاپیوسته به آن زمین سفید وجود دارد،خلقی می گوید که درنزدیک قرغه یک ساحه وجود دارد،برایش می گوید که بروآنجابرائی خود خانه بساز!
درواقع،امین باچنان فرمان لفظی، نخستین گام را درجهت ویران کردن ماسترپلان شهری بر داشته بود.گام هائی که پس ازاو زورمندان درشهرها وبیرون آن ها ادامه دادند وادامه میدهند.بطورنمونه، درروزهائی که مسئول اداره ی شهرکابل بودم،شخصی ازخانواده ی غلام فاروق عثمان آمده شکایت نمود که زمین هائی آن ها رادرقرغه زورمندان غصب کرده اند وده بسوه زمین شان راهم انورهفت بلایک ملیشه ی مشهوردرمنطقه ی شهرنوغصب وخانه آباد کرده است.دربازگردانی زمین هایش درقرغه ، برایش کمک کردم ودرتلافی زمینش درشهرنوبه اوگفتم که اگردرپل چرخی زمین می خواهی، همین اکنون برایت زمین میدهم که نه پذیرفت.پس ازنپذیرفتن،برایش اطمنان دادم که اگرمن اینجاماندم، درپروژه سازی درغرب میدان هوائی زیان تان راتلافی می کنم که قانع شد ورفت.درتباه کاری وغصب ،انورهفت بلاتنهانبود، ملیشه سیداحمد درهرات،عصمت مسلم درکابل وقندهار،ملیشه هائی فرقه ی53ودیگرملشه هائی خرد وبزرگ درکابل،شمال ودیگربخش هائی کشوررامردم هرگزفراموش نخواهند کرد.این ها وده هانمونه ی دیگردردوره ی حکومت کمونیستی صورت گرفته بود؛ بدبختانه، کار هائی ناروائی آن دوره درمقایسه بادوره ی جهادی، هاقابل مقایسه نبودند.بطورنمونه،روزی یک قاضی بدفترشهرداری آمد واحکام استاد ربانی رابرایم داد که درآن امرشده بود که:"برایش61نمره زمین داده شود"،وروزی دیگرچندتفنگ دارآمدند وعریضه ی باحکم استاد ربانی به این مضمون داشتند:زمین آن ها درجبل السراج زیرسرک رفته است وشهرداریی کابل تاوان آن هارابپردازد.واستادهم نوشته بود که" شهرداری اجرا آت نماید"!برائی تفنگ داران گفتم که من شهردارکابل هستم نه جبل السراج.برایم گفتند که ما جنگیدیم تاشماشهردارشوید.برایشان گفتم که من به شهرداربودن خوداحساس حقارت می کنم وشماهم فوراً دفترمراترک بگوئید!رفتند و به ربانی گفتند که امضائی شمادرشهرداری نمی ارزد.وقتی ربانی ازمن مسئله راپرسان کرد،برایش گفتم که شمااین گونه فرمان داده بودید!چون مرد حلیم بود وریاست جمهوری رادفترجمعیت درپشاوروتوزیع کمک هائی سازمان هائی اطلاعات امریکا،انگلیس،عربستان و...به تفنگ داران فکرکرده بود،حق داشت که چنان فرمان هائی رابدهد.
باوجود بسیاری دشواری هائی که داشت، دربرابرتفنگ داران باصطلاح جهادی ایستادگی می کرد.وقتی که برایش گفتم که ازکارمل ونجیب الله فرمانی درهیچ اداره ی دولتی یافت نمی شود واخیری بسیاری اسناد جنایت خود رادرخاد/دستگاه امنیت دولتی به آتش کشیده است تاازچنگ تاریخ فرارنماید،برایم گفت که برخی فرمان هائی راکه ملاحظه داری بیارتاباطل کنم وکرد!درباره ی خورد وبردها،غصب کاری هاوقانون شکنی هادربیرون کابل،باید گفت که گمرک تورخم بدست حاجی قدیروالی ننگرهار،ازتنظیم مولوی خالص بود،گمرک بولدک درقندهارهم وضع همانندی تورخم ودراختیارزورمندان بومی قرارداشت.گمرک هائی اسلام قلعه وسیاه تپه/تورغندی بدست اسماعیل خان بود که باکابل همکاری داشت.گمرک حیرتان وبندرآقینه زیراداره ی دوستم وشیرخان بندرزیراداره ی کابل بود.به سخن دیگر،این منابع بزرگ درآمد حکومتی به جیب افراد ودسته هائی قانون گریزوسود جومی رفت.سبکتریاسنگین ترازهمه،درچنان شرایطی،دربرخی یاهمه شهرها،فرماندهان جهادیی پیاده شده ازکوه هاودره ها به شهرها ،باغصب یازورگیریی زمین هائی دولتی بدون نقشه ی شهری خانه ساخته ازاین طریق، دست اندازی هائی دربرهم زدن نقشه ی شهری هم نمودند.به سخن دیگر،دوکارخراب کردند:نخست،دست به غصب زمینه هائی دولتی وتااندازه ی غیردولتی زدند.دوم،پلان شهری راویران کردند.
بافرارمجاهدان دربرابرطالبان که برائی آن هاهم پول داده بودند وهم به کابل مسلط شان ساختند ،ادار ی طالبان درکابل روی کارآمد.این که اداره ی طالبان درسیاست چگونه کارکرد،موضوع بحث این نوشته نیست.امااین قدرباید گفت که درغصب ملکیت هائی دولتی وشخصی، طالبان کاری نادرستی نکرده اند.بطورمثال، دردِه افغانان کابل یک ایستاد گاه موترها راپیش ازمسئولیت من درشهرداری به چند نفربنام تاجرتوزیع کرده بودندکه ساختمان تجارتی بسازند.بااین که خرید کننده هاکندن کاری هم کرده بودند،ساحه ی نامبرده راباسرازیرکردن آشغالی هائی شهرپُرکردم.پس ازآمدن طالبان به کابل،همان افرادعریضه ی ترتیب داده نزدملاعمرآخوند رفتند وازمن شکایت کردند که گویابرایشان ظلم کرده ام.ملاعمرنوشته بود که:"موضوع تحقیق شود"!پس ازتحقیق، مهندسان شهرداری نوشتند که ساحه درماسترپلان شهری، ایست گاه موترها است وشهردارقبلی تصمیم درست گرفته است.ملاعمرهمان تصمیم قبلاگرفته شده راتاییدکرد.
بدبختانه،باآغازکارحکومت کرزی، همان افراد مفسد ونابکارباپرداخت یک مقدارپول بالائی دلاری که درآن به گفته ی منابع شهرداریی کابل برا دران نفرهائی اول ودوم حکومتی دست داشتند،همان ایست گاه راساختمان تجارتی ساختند.درتابستان، زمانی که یک روزازهمان بخش شهرکه ازدحام ترین بخش هم می باشد،گذشتم، دیدم که چه دست اندازیی ناروائی دراین ودیگربخش هابه کابل وکابلی هارواداشته شده است!بهرصورت،این نمونه ی ناچیزی ازتباه کاری درحق مردم کابل می باشد که یادآوری شد.با این همه،دراول ژانویه ی2002-10جدی1380خورشیدی که اکنون زمان نوشتن این نوشتارباآن هم زمان شده است،حکومت درمانده ی کنونی آغازبکارکرد.حکومتی که هم سرمایه ی ملی وهم وقت وسرمایه ی بادارانش رابهوده به هدرداده وپس از11سال،برائی یک روزهم بدون حضورسربازان خارجی درقدرت مانده نمی تواند.
دراین باره که چراکشورشوربخت ما،به چنین روزسیاه تری گرفتارشده است؟سخن هابرائی گفتن بی شمارمی باشند.اما،اگرعلت ها رابه طورمختصرجمع بندی نمایم،همه برمی گردندبه سه دسته افرادی که جورج بوش بنام مبارزه باتروریسم برافغانستان بارکرده بود :نخست،جاسوسان،هتل چی هاونادانان ازغرب وارد کرده شده که تنهابه انگلیسی وکمپیوتردانی خود مباهات می کردند وتوان آن ها درانگلیسی دانی هم به اندازه ی کمرنگ بود که ژنرال غلام سخی اتمرترجمان استاد ربانی که درروزهائی اول دراداره ی مطبوعاتی کرزی حضورداشت، می گوید:"عبدالرحمن وزیرهوانوردی کشته شد وشماری ازخبرنگاران خارجی وداخلی آمدند وپرسان هائی داشتند.انگلیسی دان هائی تازه وارد ونصب کرده شده در دستگاه ریاست جمهوری،آنقدرانگلیسی نمی دانستند که به آن هابگویند که چه واقع شده ودولت چه می خواهد بکند؟بانگاهی به وضعیت،کرزی به من گفت که:"شما باخبرنگاران سخن بگوئید"،ومن برایشان گفتم که کمیسیونِ تحقیق تشکیل شده وموضوع رابررسی می کند.پس ازبررسی،شمارادرجریان می گذاریم."دوم،نهادهائی غیردولتی که این ها،هم غارتگربودند وهم مزدور.سوم،تفنگ بدستان شکم پرست وبی فرهنگ که پیشتردرغارتگری وتباه کاری امتحان داده بودند!
بانگاهی هرچند سرسری به ترکیب سه گانه ی بالاکه توسط جورج بوش به قدرت بالاکشیده شده بودند،به آسانی می توان ابرازنمود که وضعیت فلاکت بارکنونی افغانستان ازپیش قابل پیش بینی بود.به سخن دیگر،انگلسی- کمپیوتردان هائی بی سواد وبسیاری گواهی نامه ی تحصیلی داران بی سوادشده درغرب،استفاده جویان متمرکزدرنهادهائی غیردولتی وتفنگ داران بی فرهنگ،غیرازاین که کرده اند ومی کنند چیزی دیگری ازآن هاانتظاربرده نمی شد.دررابطه باتفنگ داران بی فرهنگ جهادی نما،نویسنده دیدگاه بسیارمنفی دارد.ازاین رو،خالی ازفایده نخواهد بود اگرازدومثال زیرکارگرفته شود:نخست،عبدالرحیم خان صافی والی حبیب الله کلکانی درهرات وشخصی محترمی بود.بابقدرت رسیدن نادرخانِ غدارتوسط انگلیس ها،نادراورا درولایت هرات نگهداشت.اما،پس ازنادر،هاشم خان، صافی رازندانی واذیت هائی فراوانی نمود.روزی که هاشم درگذشت،چند نفربه خانه صافی رفته به اوتبریک گفتند.اوبه آن هاگفت که:"اگرمنظورتان این است که هاشم خان مرا اذیت کرده است وبه مردنش خوشحال شده ام،اشتباه کرده اید! برای تان می گویم که من به مرگ هاشم خان هرگزخوشحال نشدم.چرا؟به این خاطرکه او دو دیوانه بنام هائی داودخان ونعیم خان راپرورش داده است وظاهرشاه آن ها راکنترول کرده نمی تواند ودقیقاًگفته می توانم که فاجعه می آفرینند!وطوری که دیده شد،بابازیی ناپاک باشوروی فاجعه ی کنونی راآفریدند.همانند دیدگاه صافی،من ازمرگ احمدشاه مسعودبا این که اختلاف نظربا او داشتم وبه قطع رابطه شخصی مان هم منجرشد،بسیارغم گین شدم.البته به این خاطرکه ازروئی قصد یاسهوافرادی را دربخش هائی نظامی وامنیتی دولت مجاهدین ازپنجشیری هابالاکشیدکه نه به نفع خود اوبودند ونه هم به نفع ملت ونه هم به نفع پنجشری ها.اگرامروز،برائی پنجشیری ها درکابل خانه ی کرائی نمی دهند ودرشمالی زمین برائی خانه سازی ودرهمه بخش هائی کشورفراوان ازآن هانفرت دیده می شود،برمی گردد به کارکردهمان افرادشکم پرست ودارائی اشتهائی سیری ناپذیر،نه همه ی پنجشری هاکه مجبورند امروزوفردا تاوان گناهان بدنامان وبد کارانی چندی رابپردازند!
جالب این است که شهادت مسعودهم برائی بالاکشیده شدن دوباره ی این گونه افرادصورت گرفت.درواقع،مسعود تااندازه ی زیادی می توانست آن هارالجام بزند.وقتی که درگذشت،مارمولک هائی بدسرشت یک دم افعی شدند وناتوانی ودرماندگی وفقدان پایگاه مردمی کرزی حتا درمحل تولدش کرزِقندهارخوبترتوانست آن هاودیگر افعی ها را افعی ترنماید.طرفه این که این افعی ها درتبانی بانهاد کاران غیردولتی واستفاده جویان باصطلاح انگلیسی- کمپیوتردان بی سوادِ تازه وارد کرده شده وشماری دیگری ازاراذیل واوباش، پس ازنشستن برصند لی هائی باد آورده ی حکومتی، درنخستین گام، منطقه ی شیرپورکابل رابرائی خود مصادره وباپول هائی بی شماری که جورج بوش بنام مبارزه باتروریسمِ القاعده دراختیارشان گذاشته بود وبا دستبرد درکمک هائی جامعه ی جهانی برائی مردم افغانستان، برائی خود کاخ وقصرسازی کردند وزمین هائی زیادی رابزوروفشاربه قیمت ارزان درمرکزوولایت هاخریداری نمودند.چه سرمایدارشدن مسخره ی، آن هم به قمیت بی خانه سازیی وویران کردن خانه هائی مردم کابل وبی سرنوشت ماندن6میلون آواره درایران وپاکستان وپرسه زدن هزاران گداگردرگوشه وکنارکشوروسرگردانی بی نتیجه ی فرزندان وزنان شهیدان ومعلولان جنگ دروزارت شهداومعلولین وزیرشاخه هائی آن درولایت ها!
پس ازآنکه مارمولک ها افعی شدند،بجائی اداره سازی که توان آن راهرگزنداشتند،با ازمیدان بیرون کردن نقش انتفاعی شهرداری هابویژه شهرداریی کابل،ساحه هائی تجارتی رابرائی خود ،وابستگان ودوستان خود تقسیم کردند.پس ازتقسیم ناجوان مردانه ی بخش هائی تجارتی شهرکابل ،باغصب زمین هائی دولتی به شهرک سازیی بدون ماسترپلان شهری دست زدند.دراین راستا،شهرک ده سبزرانزدیکان استادربانی به گونه ی بازارسیاه راه اندازی کردند،و ازکتل خیرخانه تاکاریزمیرتانزدیک کلکان وقره باغ راسیاف وچندجنایت کاردیگربدون پلان شهرساختند وبه وابستگان خودودیگران دربازارسیاه تقسیم کردند،واز دارالامان به سوئی لوگرودرجهت دشت برچی راکریم خلیلی ودیگرجوجه مارمولک هاکه اکت افعی راپیدانموده بودند،مصادره کردندودربازارسیاه سودآورپول آن هارابجاهائی انتقال دادند که همه می دانند.بنابرآن، غارت وغصب زمین هائی دولتی به اندازی بیداد کرد که یوسف پشتون وزیرباصطلاح شهرسازیی وقت گفت که:"6میلیون جریب زمین هائی دولتی رازورمندان غصب کرده اند."
طرفه این که، کشورما درهمه ی این10یا11سال، شورائی ملی داشت وگاهی هم دیده نشد که مسئله ی غصب زمین هائی دولت ومردم توسط زورمندان دولتی وبیرون دولتی درآن به بررسی گرفته شود! اکنون،جائی خوشحالی می باشد که روزشنبه9جدی "رویترز"خبرگزاریی انگلیس گزارش داد که:.... کمیسیون پارلمانی "نظارت بر کارکرد حکومت افغانستان" اعلام کرده که اسنادی در اختیار این کمیسیون قرار گرفته است که حاکی از غصب گسترده زمین‌‌های دولتی است. سید اکرام عضو مجلس نمایند گان که معاونت این کمیسیون به عهده او است، به بی‌بی‌سی گفت که بررسی‌های این کمیسیون نشان می‌دهد که تنها در شش ولایت افغانستان نزدیک به ۱۴۰ هزار جریب زمین دولتی غصب شده است. سید اکرام: "ما تلاش داریم در قانون زمین داری افغانستان که در پارلمان تصویب می‌شود، برای غاصبان زمین هائی دولتی و غیردولتی مجازات سنگینی تصویب شود"
به گفته او، اسنادی که در اختیار این کمیسیون قرار گرفته است، نشان می دهد که بیشتر زمین های دولتی در ولایت های کابل، ننگرهار، بلخ، قندوز، قندهار و هرات، غصب شده اند. این عضو مجلس افزود که بیش از ۲۰۰ نفر در غصب این زمین‌ها دست دارند که از آن جمله، یازده نفر، هر کدام بیش از هزار جریب، شانزده نفر دیگر هر کدام از صد تا هزار جریب و ۵۷ نفر دیگر هر کدام حدود صد جریب زمین دولتی را غصب کرده‌اند. این عضو کمیسیون ویژه نظارت بر کارکرد حکومت افزود که اسناد دیگر نشان می‌دهد که یک میلیون و ۲۰۰ هزار جریب زمین دولتی دیگر هم غصب شده، اما اسناد آنها تا حال بررسی نشده است. سید اکرام افزود، بررسی اسناد مربوط به غصب این زمین ها هم بزودی نهایی خواهد شد و این کمیسیون اسامی غاصبان زمین‌های دولتی را به اطلاع عموم خواهد رساند. به گفته معاون کمیسیون ویژه نظارت بر کارکرد حکومت، شمار زیادی از مقام‌ها و ماموران قدرتمند دولت در غصب زمین دست دارند.
این در حالی است که در خصوص چگونگی رسید گی به پرونده‌های غصب زمین‌ دولتی قانون مشخصی وجود ندارد و آن گونه که سید اکرام معاون کمیسیون نظارت بر کارکرد دولت در مجلس نمایند گان می گوید، مذاکرات در مجلس برای تصویب قانونی در این مورد ا دامه دارد. او گفت: "ما تلاش داریم در قانون زمین داری افغانستان که در پارلمان افغانستان تصویب می‌شود، برای غاصبان زمین دولتی و غیردولتی مجازات سنگینی تصویب شود." غصب زمین‌های‎ دولتی و خصوصی از مسا یل مورد بحث در یازده سال اخیر بوده، اما آگاهان می‌گویند برای جلوگیری از آن، اقدا م‌ عملی قابل توجهی صورت نگرفته است. فساد اداری در نهادهای مختلف دولتی به گسترش این نوع مشکلات در جامعه کمک کرده است. پیچید گی روند رسید گی به پرونده‌های جعل اسناد و غصب زمین، باعث شده که افراد سود جو با خاطر آرامتری به کار خود ادامه دهند.(1)
دراین بخش ازنوشته که پسین بخش نیزمی باشد،باتایید وتشویق اعضائی "کمیته ی پارلمانی نظارت برکارکرد حکومت "که دوسیه ی غصب زمین هائی دولتی وغیردولتی توسط زورمندان حکومتی رابه بررسی گرفته وآن رارسانه ی نموده اند،نویسنده دوپیشنهاد دیگرهم دارد:نخست،به اعضائی شورائی ملی.دوم،به نسل جوان افغانستان.دررابطه با اصل نخست، باید گفت که نمایند گان کاری خوبی راروئی دست گرفته اند،به شرطی که ادامه بدهند.ادامه ی این دوسیه وتصویب قانون زمین داری وپافشاری درجهت تطبیق آن وهمچنان بازنگری دربود جه که پیشتربه ردآن پرداخته اند ، ازهرنگاه به نفع مردم و خود اعضائی پارلمان هم می باشد.چراکه درگذشته، درارتباط با این مسئله که درهراستیضاح ازوزیران ورائی دهی به آن ها،گویا نمایند گان براست یا دروغ پاکت هائی دلاری بدست آورده اند.موضوعی که من بدرستی ونادرستی آن کاری ندارم،امابه نمایند گان می گویم که بیشترازاین، تحمل غصب،غارت وتباه کاریی زورمندانی نشسته برصندلی هائی بالائی حکومت ، نه تنهابه نفع ملت که به نفع هیچ یک ازاعضائی پارلمان هم نیست.اگرنمایند گان درزمینه، طوری که آغازنموده اند،کاری درستی انجام بدهند،هم منافع ملت رامحترم داشته اند وهم به احترام خود نزد مردم افزوده اند وهمچنان بسیاری شک وتردیدهائی راکه نسبت بکارکردهائی گذشته ی خود ایجاد نموده اند،برطرف ونزد مردم سرخرومی شوند.دراخیر،باتاکید بایدعرض نمود که ازهمه غاصبان باید نام گرفته شود وپارلمان درزمینه باید باجدیت کارنماید که این گونه غصب ها بافت اجتماعی افغانستان رابه طورجدی تهدید می نماید.
درارتباط با اصل دوم،باید به نسل جوان وطن پیشنهاد نمود که می بینند که هم سویه هاشان درکشورهائی عربی درجهت براندازیی حکومت هائی فاسد وستمگرچه کرده اند؟ وبراین اصل نیزآگاه باشند که برائی موفقیت درامروزوفردا بکوشند فرزند زمانه ی خود باشند.فرزند زمانه بودن به این معنا می باشد که آینده نگرشوند وتاکه می توانند ازگروه هائی مفسد ی که حکومت کنونی راغرق نموده اند،دوری گزیده دنبال اندیشه وسازمان امروزین راه بیفتند.نگاهی به ترکیب گروهی ی حکومت درمانده ی کرزی نشان میدهد که سازمان هائی زیردرفسادآن سهم هائی شیر، ببر،کفتاروکرگس رابازی نموده اند:جبهه ی نجات ملی مجددی که کرزی به آن پیوند دارد،محاذملی پیرگیلانی،اتحاداسلامی سیاف،بخشی ازطالبان،حزب هائی اسلامی خالص و حکمتیار، سازمان نام نهادافغان ملت،شعله ی جاوید،افرادی ازخلقی هاوپرچمی ها که به آی اِس آی ودیگرشبکه هائی جاسوسی پیوسته اند ،هردوشاخه ی حزب وحدت اسلامی ،حرکت اسلامی،شورائی نظار،جمعیت اسلامی ،جنبش ملی- اسلامی وچند ین سازمانک هائی خرد دیگر.ازاین رو،این سخن نغزفارسی که"آزموده راآزمودن خطااست"!به همه مردم جفاکشیده ی افغانستان بویژه جوانان هشدارمیدهد که برائی بیرون رفت ازبحران وفسادگسترده ی که گروه هائی نامبرده درکشورایجاد نموده اند،برائی بعدازآن ها اندیشه شود.اگرچنان اندیشه ی صورت نگیرد،سازمان هائی نامبرده همان گونه نسل دیروزِکشوررافاسد ودرمانده نموده اند،نسل هائی امروزوفرداراهم فاسد خواهند کرد.
پانویس:
1- فارسی بی بی سی شنبه29دیسامبر-09دی-جدی1391،"ماموران قدرت مند دولت افغانستان درغصب زمین دست دارند"
www.bbc.co.uk/persian/afghanistan/2012/121229/_k02-afg-land-grabbing.shtml










Sunday 30 December 2012

افغانستان:کالبد شکافی یک بحران


ابراهیم ورسجی
10-10-1391
بروقوی شواگرراحت جهان طلبی که درنظام طبیعت ضعیف پامال است
بخش نخست،بررسی عامل هائی درونی بحران
درپیش نویس این نوشته، به عامل هائی درون وبیرونی بحرانِ دوام دارافغانستان که مردم این کشورراهرروزبیشترازپیش رنج میدهند،ازعامل درونی به حیث عامل تعیین کننده یادآوری شد.ازاین رو،این عامل بطورگسترده واکاوی وکالبد شکافی می شود.اگربتاریخ گذشته ی دورونزدیک افغانستان که درآن غم برشادی غلبه دارد،نگاهی انداخته شود،به حکومت هائی نالایق،متعصب،قبیله گراومزدورِبیگانگان بسیارسروکارپیدامی کنیم،امافرق آن هاباحکومت کنونی این است نالایق،وابسته وقبیلگی بودند،امابه اندازه ی حکومتِ تحمیلی فعلی،عقب گرا، فاسد،نالایق،قبیلگی ،مزدور، بحران ساز، مسخره ویاوه سرا نبودند.
زمانیکه ازبحران زائی حکومت کنونی افغانستان سخن به میان می آید، نباید ازاین اصل غفلت ورزید که بحرانزائی آن هم عامل هائی درونی وبیرونی دارد که بدون بررسی ای همه جانبه ی آن ها این نوشته به گونه درست وهمه جانبه، ادای مطلب کرده نمی تواند.ازاین رو، درکناربحرانزائی حکومت کنونی کابل،ازنقش برخی منابع بیرونی هم درگسترش فساد ما لی- اداری وسیاسی درافغانستان یاد آری خواهد شد.تاجائی که به نقش دولت کابل جدا ازنقش فساد گسترانِ بیرونی آن درجامعه،سیاست واقتصاد افغانستان ارتباط می گیرد، به صراحت می توان گفت که درمقایسه باعامل هائی بیرونی،عامل درونی سهم شیررا دربی بندوباری،قانون شکنی وبحرانزائی بازی می کند. بنابرآن، دربررسی عامل هائی بحرانزاوفسادگستر،کارکرد حکومت فربه ترازهمه به نقد گرفته خواهدشد.
دراین راستا،حکومت افغانستان دربخش هائی زیرکارهائی تباه کارانه ی بسیاری انجام داده است.کارهائی که به ژرفنائی بحران ، فسادپروری وناباوریی مردم به حکومت وکارگزارانِ آن افزوده است:نخست،دربخش سیاسی – اداری- امنیتی بیش ازاندازه ناکارگی ازخود نشان داده است.غفلت درامرسیاست ونهاد سازی وبازگردانی امنیت هم ازعامل هائی زیرسرچشمه می گیرد:نخست،نادانی ، بی تجربه گی وفساد مالی وخویش خوریی مقام هائی بالائی حکومتی درامرسیاست،اداره بویژه مدیریت مالی وقضائی درافغانستان جنگ زده..دوم، نادانی وبی خردیی آن ها به نهادهائی بیرونی بویژه نهادهائی باصطلاح اِن جی اوئی- امنیتی- فرامرزی موقع داد تابرخرِمراد خود سوارشده ویل خرجی- وقت کشی وکمک هائی بیرونی رادرهمسازی باحکومت به هدردهند.دوم، تباه کاری دراقتصاد ملی افغانستان به بهانه ی خصوصی سازی وهزینه ی بهوده ومنفعت جویانه وغیرملی ای کمک هائی جامعه ی جهانی درتبانی بانهادهائی غیردولتی- بومی وبیرونی .سوم،باتباه کاری ،خویش وقوم بازی وبهره برداریی نادرست ازکمک هائی جامعه ی جهانی به زیان مردم، دسته ی قبیله گرائی حاکم آگاهانه ومتعصبانه به فایده ی تروریستان بویژه طالبانِ هم تبارش عمل نموده است.واین کاراباید می کرد، چراکه پیشترازیازدهم سیپتامبر،هردو،درکاسه ی آی اِس آی یک جا نان می خوردند!چهارم،بافربه کردن حضورِاوباشان، تباه کاران وقاچا قبران، دربخش هائی سیاسی،اداری،بازرسی،قضائی،امنیتی ،نظامی ، شورائی نام نهاد ملی ودامن زدن به تفرقه هائی زبانی،نژادی ومذهبی ،مانع ازبرآمدن احزاب سیاسی ی دارائی ویژگی فراقبیلگی،قومی ، زبانی و مذهبی شد تابتواند به کمک بیرونی هائی غرض ورزبه عمرسیاه وننگین خود بدون بدیل درونی بیفزاید.درواقع،احزاب سیاسی فراگیروفراقومی- مذهبی وجامعه ی مدنی می باشند که درجهان امروزبه ایجاد ملت کمک می نمایند وازطریق پرورش سیاسی مردم وکانال شدن به شرکت آن ها درانتخابات درونی حزبی،شورائی ملی ، ولایتی وریاست جمهوری به دولت ها مشروعیت ملی وثبات می بخشند.موردهائی که حکومت فاسدودرمانده ی کابل بانیرومندی دربرابرآن هاسنگرگیری ومانع تراشی نموده است ومی نماید.
باتوجه به آنچه گفته شد،این بخش ازنوشته رابابررسی ای ناکامی وتباه کاریی حکومت کابل درامرملت سازی که خیرازعهده ی آن به فرسنگ ها دورمی باشد، درامردولت سازی که درمقایسه باملت سازی بسیارآسان می باشد،ادامه می دهم.ودرعلم هائی سیاست وجامعه شناسی سیاسی هم پرسمان دولت سازی آسان وملت سازی کارد شواری ارزیابی شده است.ازاین رو،اکنون، درسراسرجهان ملت به معنای پایداروباثبات که درآن ،همسوئی بدون ناراحتی وجود داشته باشد،دیده نمی شود.حتا درکشورهائی باثباتی مانند:بلژیک، اسپانیا ،بریتانیا وایتالیاتمایل هائی جدائی خواهی به فراوانی دیده می شوند که کشمکش زبانی دربلژیک،خیزش مسلحانه ی دوام دارِباسک ها وهمه پرسی ای جدائی خواهی در"کاتولینا"دراسپانیا،خیزش هائی جدائی خواهی در"ایرلند شمالی وپافشاریی اسکاتلندی هابه برگزاریی همه پرسی درجهت جدائی ازانگلیستان، دال براین مدعامی باشد.دراین رابطه،یک نظریه این بود که توسعه ی اقتصادی تمایلات جدائی طلبی رانابود یاکاهش میدهد.اما، در شمال ایتالیا،منطقه ی بنام"پادانیایاپارانیا"که مرکزصنعتی آن کشورهم می باشد،خود مختاری می خواهد، ودربرخی مناطقی هم مرزی اتریش که زبان آلمانی رایج است،تفاوت هائی فرهنگی وزبانی نه لزوماًبرتری خواهی هائی نژادی،مانع یک پارچگی است.ازهمان منطقه ی صنعتی شمال ایتالیایک سیاست مدارکه بخشی ازائتلاف حاکم هم بود،درماه مارس2011،صریحاًبه سرودملی وپرچم کشورتوهین نمود.چون فرهنگ کثرت گرائی درکشورهائی اروپائی نهادینه شده است،این گونه موضع گیری هابه کشمکش وبرخورد نمی انجامد.برخوردیکه کشوررابه جدائی سوق بدهد.
بهرصورت،ملت به معنای قومی، زبانی حتامذهبی درهیچ گوشه ی ازجهان ایجاد نشده ودرواقع پدیده ی سیاسی- سرزمینی می باشد که باانقلاب فرانسه سربرافراشته است.برآمدن ملت به معنائی سیاسی ازاین روپس ازانقلاب فرانسه سربرافراشت که پیش ازقرارداد وستفالی در1648که درآن مرزهائی سرزمینی دولت هائی ملی تا اندازه ی مشخص شده بود،باانقلاب بزرگ فرانسه درسال1779، رنگ وخصلت نوی به خود گرفت.به این معناکه، پیش ازویستفالی وانقلاب فرانسه، اغلب ازملت دراروپا به حیث ملت مسیح که جامعه اعتقادی بود ومرزهائی سرزمینی رابرسمیت نمی شناخت،نام برده می شد.دراین راستا،کاری راکه انقلاب فرانسه کرد، این بود که ملت به معنائی سرزمینی ودارائی حاکمیت ملی بدون درنظرداشت دین وزبان رابه میدان می آورد.پدیده ی که توسط استعمارغربی به جهان غیراروپائی ازجمله کشورهائی اسلامی صادرکرده شد.درشرایطی پیشااستعماری، درجهان اسلام هم ازملت به معنائی اسلامی نامبرده می شد.یعنی جامعه اعتقادی یا"امت".ازاین رو،خلافت عثمانی دراستانبول برای هرمسلمانی بدون پرسش ازجائی پیدایش، قومیت وزبانش، تنهابه این خاطرکه مسلمان است،گذرنامه/پاسپورت صا در می کرد.برخلاف،اگرافغان درایران آخوندی توهین می شود،توهینی که درفضای مجازی باعث شدکه بسیاری ایرانی هائی طرفدارهویت فرهنگی – زبانی- تاریخی می باشند،این شعاررابرجسته نمایندکه"ماهمه افغان هستیم"،وبرائی زیارت "مکه"و"مدینه"درعربستان،همه ی مسلمان هاروادید بگیرند!درواقع،همه برمی گردد به این که ملت به معنائی سیاسی- اروپائی خوب یاخراب واردسرزمین هائی اسلامی شده است.
بنابرآن،به صراحت می توان گفت که ملت به معنائی جامعه ی اعتقادی- مذهبی نه نژادی- زبانی- فرهنگی که دراسلام، امت اسلامی ، ودرمسیحیت، امت مسیح نامیده می شود،ریشه ی مذهبی- تاریخی- فرهنگی ، وملت به معنائی سرزمینی – قومی- زبانی – فرهنگی باحاکمیت ملی وحکومت هائی مجریی قانون هائی ملی، پدیده ی تازه وبه نهضت رنسانس/نوزائی، مدرنیته/نواندیشی ، مدرنیسم /نوسازی ،نهضت روشنگری ومیوه ی آن یعنی قرارداد وستفالی وانقلاب فرانسه ارتباط می گیرد.درواقع،هم قرارداد وستفالی وهم انقلاب فرانسه کاری که کردند،این بود که ملت هائی مسیحی- ایتالیائی- مسیحی- فرانسوی- مسیحی- جرمنی و....راکه زیراثرکلیساوپادشاهان فرمان بردارپاپ وکلیسا بودند ومشروعیت خود را ازآسمان می گرفتند،به ملت هائی ایتالوی- مسیحی- فرانسوی- مسیحی- جرمنی- مسیحی و...دیگرگونه ساخت. به سخن دیگر،مذهب وکلیسا وشمروعیت گیری ازآن ها درگام دوم ؛ ملت ومشروعیت ملی برخاسته ازآرائی مردم،درگام نخست قرارگرفتند.این اخیری،باکمال افسوس که تاکنون درفرهنگ سیاسی مسلمان هاریشه ندوانده ونهادین نشده است!
درواقع،آنچه که یادآوری شد،تجربه ی اروپائی دولت- ملت بود که توسط استعماراغلب وارونه وارد سرزمین هائی اسلامی شد،وکوشید به نام دولت مدرنِ سکولارمذهب رابه عقب براند.کارنامه ی که توفیق نداشت وتنها نتیجه ی آن دولت هائی ستمگری سکولاری بظاهرملی گرابود که هم ستمگری کردند وهم دین ستیزی.دین ستیزیی که دستاوردآن سربرافراشتن بنیاد گرائی مذهبی می باشد.نتیجه ی دولت های ملی نام نهاد ملی گرایان ستمگرضد ملی سرازیرشدن انسان هابه اروپا،امریکاواسترالیاوغرق شدن دردریائی مدیتران واقیانوس آرام وجان باختن درزندان هائی کشورهائی اروپائی می باشد که یک نمونه ی دردناک آن راباوارد کردن جسد شماری ازافغان ها ازیونان به کابل درروزهائی نزدیک دیدیم ، ونتیجه ی کارکرد ستمگرانه ، آزادی ستیزانه وعقل گریزانه ی بنیادگرائی مذهبی- آخوندی درافغانستان، ویرانگری وبرآمدن دارودسته ی تفنگ دار،تروریست،بداخلاق،دزد وبی فرهنگِ باصطلاح جهادی- طالبی ورفتن ازاشغال شوروی،نخست، به اشغال پاکستان درپوشش دین وطالب،دوم، به اشغال امریکاوشرایط غمبارکنونی، ودرایران،خرافات، دین گریزی وایجاد یک طبقه ی ممتازوبهره کش آخوندی- بازاری می باشد.اگرنگاهی به کارکرد ملی گرایانی مقلدِ تجربه ی ملی- سکولار-لائیک غربی درکشورهائی اسلامی بیندازیم،تنهاتجربه ی ناکام ترکیه،عراق وسوریه بسنده می کند که بگوئیم، ملت خواهی وملت سازی درجهان اسلامی به کجارسیده است.درترکیه،ملی گرائی لائیک/جداخواهِ دین ازدولت تاکه توانست دین ستیزی وباتکیه برقوم ترک،هویت کردها راکه بخش بزرگی مردم آن کشورراتشکیل می دهند،انکارورزید.نتیجه راهم دیدیم که با هویت خواهی کردها وجنگ هائی گوریلائی درد سربرائی انقره شده است.درعراق هم که ملی گرائی سکولارعرب به هویت زدائی کردهاکوشش نموده بود،نه تنهاتوفیق نیافت،بلکه عرب هاراهم به عرب هائی شیعه وسنی تقسیم وجاده رابرای شرایطی تروریستی وآشوب زده ی کنونی درجنوب وبرآمدن دولت نیمه خودگردان کرد درشمال هموارکرد.درسوریه که مانندعراق،حزب جنایت کاربعث شعاروحدت ملت عرب رابلند کرده بود،فرقه ی علوی به کمک ارتش زاده ی استعمارفرانسه ، درسال1969به فرماندهی حافظ اسد به قدرت رسید ودربیشترازچهاردهه بامشت آهنین وقانونِ توحش واضطراربرمردم آن کشورفرمان راند،تااین که بهارعربی به سراغش رسید.درجهت مهاروسرکوب نهضت بهارعربی سوری ها،ازمارس2011تاکنون،حکومت بشاراسد که درواقع فرقه گراونماینده ی فرقه ی علوی بود وشعارملی گرائی رامانند پدرش بلند کرده بود،تاکه توانست باکمک رژیم آخوندیی ایران وروسیه، توحش ، فرقه گرائی ،کشتاروتباه کاری رابرمردم آن سامان بارکرد.نتیجه ی توحش وفرقه گرائی فرقه ی علوی درسوریه هم چیزی نخواهد بود جزویرانی کشور،خیزش جدائی طلبانه ی کردهاوتمایل آن به پیوستن به برادران کرد خود درشمال عراق که دولت نیمه خود گردان راتشکیل داده وکوشش درجهت برآمدن یک کردستان بزرگتربه شمول کردهائی ترکیه وایران درخاورمیانه نخواهد بود.درواقع، آنچه که پس ازملی گرائی دروغین درسوریه شکل خواهد گرفت،یک حکومت اسلامی سنی، زاده ی خشونتِ حکومتِ باصطلاح ملی ودرواقع فرقه گراودهشت گرد بشاراسد وپدرجنایت کارش خواهد بودکه برائی سال هاباید بکوشد که ویرانگریی ملی گرائی دروغین اسدهائی فرقه گراراجبیره نماید.واقعیت تلخ این است که درتوحش وبربریتِ به اصطلاح ملی گرایانه،ملی گراهائی سکولار- مستبد وتباه کارتنهانیستند،بلکه سیاست کاران ونظامی هائی اسلام شعارپاکستان هم پاجائی پائی آن گذاشته اند.بطورنمونه،اگرملی گرائی سکولاردرجهان اسلام نتوانست ملت سازی نماید،اسلام شعاریی دروغین سیاست کاران ونظامیان وملایان پاکستانی هم شکست خورده وزیرپوششی اسلام به تروریسم روی آورده کشورخود وافغانستان رابه پایگاه ترریسم وتجارت تریاک درسطح منطقه وجهان تبدیل کرده اند!
دررابطه باتجربه ی دولت- ملت یاملت سازی ،باید اذعان کرد که این تجربه نه تنها درجهان اسلام ناکام شده است،بلکه درغرب هم که گهواره ی چنان تجربه ی به شمارمی آید،میوه دلپذیری ببارآورده نتوانسته است.بطورنمونه،تنش هامیان ایرلندشمالی ولندن وتمایل جدائی طلبی درسکات لند درکشور انگلیس،خیزش مسلحانه ی باسک هاو همه پرسی درکاتولینا،دراسپانیاکه به جدائی رائی داد،تجزیه ی آرام ومسالمت جویانه ی جمهوریی چِکو سلواکیا بدوکشورجمهوری چِک وسلوواک، وفروپاشی جانکاه وویرانگرانه ی یوگوسلاوی که ازشکم آن کشور چندین کشورِ باهم دشمن ورقیب سربرآوردند،نشان داد که بجائی تکیه برملت آرمانی وخیالی برخاسته ازاروپا،باید به ایجاد دولت وحکومتِ پیرومصلحت واراده ی مردم کوشید.تجربه ی که هم آسان است وهم کم هزینه.واین پرسمان ازاین نگاه هم دارائی اهمیت می باشد که اکنون درجهان پس مانده که فرهنگیان وروشنفکران آن مصروف خوانش سرودملی کشورهائی خود می باشند؛فرهنگیان وروشنفکران وسرمایداران کشورهائی پیشرفته شعارجهانی سازی رازمزمه می نمایند.درچنین شرایطی ، درکشورهائی اسلامی که ملی گرایان نظامی- سکولارجنایت راازحد واندازه گذشتانده اند،وبنیاد گرائی وتروریسم هائی مذهبی- قومی رابه حیث میوه ی تلخ تحویل جامعه ی مسلمان داده اند،چاره ی درپیش باقی نگذاشته اند،مگر تن دادن به ساخت وبافتی دولت وحکومتی که مصلحت واراده ی مردم راپاس بدارد.وتنها دراین صورت، می توان گفت که راه ترقی وتوسعه بازشده وملت هائی دینی یاچند قومی وچند زبانی می توانند باچنان دولتی کنارآمده مانع ازرخ دادهائی دردناکی یوگوسلاوی وبی دردسری چکو سلواکیاوکاتولینا دراسپانیاشوند.اگرچه همه پرسی جدائی خواهانه ی این پسینی راکشوراسپانیاتاکنون نه پذیرفته است،اماهمین که مردمی دربخش ازآن کشوردرجهت جدائی همه پرسی وبه آن رائی مثبت داده اند،پرسمان تکان دهنده می باشد.
اما درافغانستان،باوجوداین که حکومت هائی قبیلگی دردوسده ی گذشته ی این سرزمین ستم هائی بی شماری رابرجامعه ی چند قومی روا داشته اند،وتمام تلاش هائی نوخواهانه، چه ملی گرایانه وچه کمونیستی وچه مذهبی درجهت دولت- ملت سازی ورسیدن به توسعه وپیشرفت به شکست انجامیده است.خوشبختانه،باوجود ترکیبی ناجوری قومی که این کشورباتاریخ ناشاد خود دارد، درآن تمایل به جدائی طلبی دیده نمی شود.پرسمانی که موضوع ساختن حکومتی پیرواراده ومصلحت مردم را درامروزوفردا آسانترمی نماید.وعلت نبود تمایل هائی جدائی خواهانه راهم باید دردوپدیده ی زیرجویاشد:نخست،دین اسلام که همه ی مردم به جزیک اقلیتِ کوچکِ سیک وهندو،پیروآن می باشند.دوم،آسان،فراگیروقابل فهم بودن زبان دری بامیراث پُربارتاریخی- فرهنگی- هنری وادبی اش برای همه مردم این کشور.اگرچه قبیله گرایان سیاسی- زبانی ای پس مانده که ازفقرتاریخی- فرهنگی درشکنجه می باشند،چه درسطح حکومتی- رسمی وچه درسطح ادبی- زبانی-فرهنگی وعلمی کوشیدند ومی کوشند که اهمیت اصل دوم رابرنتافته بافربه کردن زبان پشتووبالاکشیدن آن ازیک زبان گفتاری- محلی به یک زبان رسمی- ملی، به نابود یی آن بپردازند؛خوشبختانه که آقایان به گونه ی مرگباری شکست خورده اند ودرموارد بسیاری بجائی تقویه ی زبان پشتوکه درمهدپیدایشش یعنی پاکستان روبه مرگ دارد،سبب نفرت علیه آن درجامعه ی افغانستان هم شده اند!درواقع، قبیله گرایان به این خاطرشکست خورده اندکه بجائی ترجمه ی کتاب هائی علمی ازدیگرزبان هابه زبان پشتووغنی ساختن آن،بیشترین وقت خود رادردری ستیزی به هدرداده اند.اماشکست شان، بدون ضایعاتِ فرهنگی- زبانی- علمی وازهمه مهمتر، دشواری آفرینی درفرایند دولت – ملت سازیی نبوده است.
با اینکه درهردوعرصه ی بیرونی ودرونی، فاشیست هائی قبیلگی افغان شکست خورده اند؛ اماکارنامه شان دردرون افغانستان باجدائی انگاری میان حوزه ی فرهنگی ایران وافغانستان که فرهنگ وزبانِ دری ستیزی راباخود به همراه داشت ودارد،ودرسطح منطقه ، باراه اندازیی دشمنی باپاکستان درپرسمان پشتونستان، زیان های بی شماری رابرپیکرِ روندِ دولت- ملت شدن کشورما وارد کرده است.اگرقبیله گرایان افغان درسده ی بیستم باتفکرعقب مانده ی خود درراستائی رسیدن کشوربه یک دولت مدرن فرصت سوزی کردند،قبیله گرایان کنونی هم در12سال گذشته که همه ی کشورهائی غربی باپول،اسلحه وسربازیابانک وتانک خود به کشورما آمده اند وکمک نموده اند،نتوانستندکه درامرآسان ترین کارکه دولت سازی متشکل ازارتش،اداره ی عامه،دستگاه قضائی وپولیس می باشد،موفق شوند!اگرچه این قبیلگی هائی پس مانده می کوشند باپناه بردن به تئوری توطئه، علت شکست خود رابه مداخله گریی پاکستان منوط دانسته فرارنمایند،اما،واقعیت تلخ این است که این ذهن پس مانده ی قبیلگی می باشد که روند دولت سازی را درافغانستان دچاردشواری ساخته است، نه مداخله وصادرات تروریستی پاکستان.اگرپاکستان یاهرکشوری دیگری چه منطقه ی وچه فرامنطقه ی درافغانستان مداخله کردند ومی کنند،این اصل برمی گردد به منطق سیاست وروابط بین الملل که درآن، قدرت سخن می گوید وازمنافع ملی دفاع می کند.بنابرآن،یادآوریی ازاین شعرنغزفارسی ارزشمندی پیدامی نماید که:"بروقوی شواگرراحت جهان طلبی---- که درنظام طبیعت ضعیف پامال است"! با این که مفهوم شعرنامبرده برضعف درنظام طبیعت تاکید دارد که درسیاست وجامعه هم می تواند کاربرد داشته باشد،اماشوربختی ما ازاین واقعیت تلخ الهام میگیرد که سیاست گران قبیله گرای ما، نگاه روشنفکرانه ومدرن نسبت به خود ،جامعه ،حکومت وجهان نداشتند وندارند.وهمین نگاه کهنه ی برخاسته ازقبیله وقبیله سالاری درسیاست می باشدکه هم مانع رسیدن کشوربه دولت مدرن وتوسعه ی اقتصادی شده است وهمچنان درآستانه ی سده ی بیست ویکم طالبان وتروریسم رابه میدان آورده است.
باتوجه به تجربه ی ناموفق نامبرده،برآگاهان ، روشنفکران وفرهنگیان واقعاًفرهیخته ی این سرزمین است که گذشته ی ناشاد خود رابازیرکی ،هوشمندی ونقادانه بخوانند وبکوشندکه اوضاع اجتماعی- سیاسی- اقصادی- فرهنگی- امنیتی ودفاعی کشوربه سوی یک دولت ترقی خواه،مردم پسند وفراقومی- قبیلگی- مذهبی گام بردارد.تنها دراین صورت است که افغانستان می تواند دوتجربه ی تلخ زیرراتکرارنه نماید:نخست این که ازرزمش دربرابریک قدرت خارجی ولغزش بدامن قدرت خارجی دیگرنجات یابد.دوم این که،به سوئی دولت- ملت مدرن که دستاوردآن توسعه ی اقتصادی – علمی- فنی - فرهنگی ورفاه همگانی می باشد،گام هائی استواربردارند. دربخش دوم این نوشته،زیان هائی شکست حکومت کابل دربخش اجتماعی به بررسی گرفته می شود.

Thursday 27 December 2012

در همه پرسی قانون اساسی مصر،سکولار- لیبرال- چپ ها دررویاروئی با اسلامی ها شکست خوردند


ابراهیم ورسجی
7-10-1391
درسال2010میلادی-1389خورشیدی،نصرحامدابوزید دانشمند واسلام شناس جنجال برانگیزی مصری درگذشت.من پیش ازدرگذشت روان شاد ابوزید درباره ی شخصیت وطرزفکر دینی وسیاسی او آگاهی چندانی نداشتم.متکی براین اصل که بسیاری متفکران پس ازمرگ شان شناخته می شوند،ابوزیدهم واقعاپس ازمرگ درجهان، بویژه جامعه ی فرهنگی مسلمان هاشناخته شد.ابوزید که پیش ازپناهندگی جبری به کشورهلند، استاد دانشگاه قاهره بود،بخاطربرداشت هائی امروزینِ دینی اش مورد نفرین وتکفیرحوزه هائی سنتی دینی قرارگرفت ومجبورشد که به کشورهلند پناهنده شود.
ازآنجاکه پس ازیازدهم سیپتامبر2001میلادی، درغرب، هم اسلام هراسی قدبلند کرد وهم اسلام پژوهی،ابوزید دردانشگاه"لیدن"،یکی ازدانشگاه هائی مشهورکشورهلندبه حیث استاداسلام شناسی پذیرفته شد.درواقع،دشمنی محافظه کاران مذهبی درمصرباابوزید وپناهنده شدن او به کشورهلند وهمچنان پذیرفته شدنش دریکی ازمرکزهائی اسلام پژوهی درغرب وسهم گیری اش درگردهمائی هائی بین المللی برائی بحث وسخن درحول تفکرسنتی ومدرن اسلامی،هم درغرب وهم کشورهائی مسلمان، به شهرت اوافزود.
پس ازآنکه ابوزید درسال2010درگذشت،بحث ومناقشه درباره ی نوشته هاوبرداشت هایش از اسلام وپرسمان هائی جدید برجسته شد.ازاینکه درایران،پاکستان،افغانستان،صومالی،عراق و...سازمان هائی مذهبی درقدرت وبیرون ازقدرت گِل هائی بی شماری رابه آب داده ،جزاستبداد، ویرانگری ، زن ستیزی ،آزادی گریزی ودرواقع چیزی غیرازدشمنی باحقوق بشرودموکراسی ببارنیاورده اند،بحث درباره ی سکولاریسم،دموکراسی ،حقوق بشروسازگاری وناسازگاریی آن هابااسلام وپیشرفت،گستره ی روزافزون یافت.
درچنان شرایطی بود که مطالعه ی متون اسلامی به شیوه ی مدرن خود نمائی نمود که ابوزید به حیث یکی ازپیشگامان این گونه تفسیروبرداشت ازدین نمایان ترشد.نویسنده که درزمان مرگ ابوزید، نوشتن درباره ی اسلام ومدرنیته وسکولاریسم وپیشرفت راروی دست گرفته بود،به مواد خام نیازداشت تانوشته ی خود رازیرعنوان"اسلام وسکولاریسم"تکمیل نماید.درجریان نوشتن کتاب"اسلام وسکولاریسم"بودم که ابوزید درگذشت.ازاین که درگذشته بانوشته هائی نویسندگان متمایل به اخوان المسلمین آشنائی داشتم ومخالفان وموافقان آن ها راهم تااندازه ی می شناختم،وهمان شناخت به من موقع داد تانگاهی به نوشته هائی مخالفان اخوان وجماعت اسلامی ودیگرسازمان اسلامی بیندازم. زمانی دریکی ازنوشته هائی خود،سیدقطب مطلبی رانوشته وهشدارگونه گفته بود که:"به آن نویسنده ی فرانسوی نویس الجزایری می گویم"!بعدهامتوجه شدم که منظورش مالک بن نبی می باشد.
ازاین رو،به مطالعه ی نوشته هائی مالک بن نبی آغازکردم ودرتابستان امسال درکتاب خانه ی خود،درتالقان، کتابی ازبن نبی، بنام"مشکل فرهنگ"رابه مطالعه گرفتم ودانستم که مسلمان ها درفهم درست فرهنگ خود درجهان مدرن وفرهنگ مدرن غربی به چه مشکلی روبرومی باشند.اگرسید قطب درنوشته ی خود به بن نبی هشدارداده بود، ومذهبی هائی محافظه کارمصری ابوزید راتکفیرومجبوربه پناهنده شدن درهالند کردند،همگی برمی گردد به پس ماندگی فرهنگی ما وازمود افتاد گی برداشت هائی دینی- اجتماعی- سیاسی- اقتصادی-علمی وفنی حوزه هائی دینی- فرهنگی مان.
درواقع،پس ماندگی فکری- فرهنگی ما سبب شده است که به تقلیل کاری وتقلیل اندیشی درباره ی مفاهیم دینی ومد رن بپردازیم.بطورنمونه،زمانیکه سخن ازدموکراسی،سکولاریسم،حقوق بشر،حقوق زنان ،آزادی بیان ورسانه هابه میان می آید،فوراًپرسمان ناسازگاریی آن هابادین ودربرخی حوزه هاغربی بودن آن وپیوندآن ها بااستعمارغربی درمیان می آید.طرفه اینکه،همیشه ازمخالفت اسلام بادموکراسی وحقوق بشروسکولاریسم سخن به میان می آید،وگاهی هم ازمخالفت اسلام بااستبدادسیاسی- مذهبی ونظامی دوام دارحاکم برمسلمان هاسخن به میان نمی آید.اینجااست که پائی اسلام مسخ شده درقدرتِ شاه وشیخ به میان می آید،اسلامی که اسلام پیامبرراقرن هااست که پشت معرکه انداخته است!دراین راستا،اگرعلی شریعتی گفته بودکه:"چه تاریخ تلخی دارد اسلام که درآن، رهبران دروغین اسلام رهبران راستین آن راکشته اند"!حق با اومی باشد.
نگاهی به تاریخ سیاسی کشورهائی عربی روشن می سازد که بدترین وسیاه کارترین استبداد دردرازنا وفراخنائی تاریخ برعرب هابارکرده شده است، وهمه ی حکومت هائی استبدادیی آن هاهم مشروعیت خود رابجائی ملت ازدین گرفته اند ومی گیرند!خوشبختانه،بهارعربی که اوضاع مصرنتیجه ی آن می باشد،دومسئله ی زیررابسیاربرجسته پیش کش نموده است:نخست اینکه،اسلام اصلی چه می گوید وزمام داران وشیخان دینی چه گفتند وچه کردند وچه می کنند؟دوم اینکه،آیابرنامه هائی سازمان هائی مذهبی وسکولار- ملی گرائی عرب، حل کننده ی مشکلات مردم درجهان معاصرمی باشد یانه؟دربهارعربی که نسل نوپیشگام می باشد،آزادی،عدالت،دموکراسی،عزت نفس وبرون شدن ازبدبختی وفقررامی خواهند. پرسمان هائی که برنامه وکارنامه ی هردوگرایش مذهبی وسکولار- لیبرال جهان عربی پاسخ گوئی آن هانمی باشد.
دراین راستا،ازدوسال بدین سو،اسلامی ها،سکولار- لیبرال – چپ هاوجوانان عرب درمصردرگیرمی باشند ومی کوشند که مردم راباورمند بسازند که برداشت دینی- سیاسی- اجتماعی- اقتصادی-فلسفی و...آن هاپاسخ گوئی نیازمندی ها وخواسته هائی آن هامی باشد.اگراخوان ومتحدان ومخالفانش، یعنی سلفی ها،جماعت اسلامی وگروه وسط وسکولار- لیبرال- چپ ها،این روزها درخیابان هائی مصردرگیرمی باشند،همه برمی گردد به اینکه برداشت هاونگاه هائی گونه گون دربرابرهم ایستاده اند.برداشت هاونگاه هائی که دشواری هائی مردم مصررابه عینک حزب واندیشه ی خود می نگرند.
بطورنمونه،اخوان طرفداریک جمهوری یادموکراسی اسلامی می باشد،اماسکولار-لیبرال- چپ هائی ملی گرابه این باورمی باشند که اخوان طرفداریکجاسازیی دین وسیاست ودولت می باشد.ترکیبی که خود به خود به خود کامگی واستبداد مذهبی می انجامد.ونمونه ی کهنه ی استبدادمذهبی هم، عربستان، ونمونه ی تازه ی آن ایران آخوندی می باشد.بنابرآن،این پرسش به میان می آید که آیا اسلامی ها وسکولار- لیبرال- چپ ها،راهی بیرون رفت ازبزنگاه کنونی مصر دارند یانه؟اگردارند،چه می باشد؟واقعیت تلخ این است که جبهه ی سکولار- لیبرال- چپِ مخالف اخوان، بیشترازآن ، ازقاعده ی بازیی دموکراتیک فرارمی نماید.فرارکردن هم براین پایه استوارمی باشد که نفوذ مردمی اخوان واسلامی هائی متحد آن رادرجامعه ی مصری ندارند وآماده نیستند که حکومت آن برتابند.
پیشترازنصرحامدابوزید نامبرده شد،ابوزید باتاکید می گفت که سکولار- لیبرال هاودیگرهمفکران راستی وچپی شان درمصرآینده ندارند وآینده دردست اخوان می باشد.به سخن دیگر،بدیل حکومت نظامی- استبدادیی مبارک تنهااخوان می باشد.اکنون که سه سال ازدرگذشت ابوزید می گذرد،اوضاع مصرنشان میدهد که اواشتباه نکرده بود.وقتیکه سکولارهاودیگرنیروهائی غیرمذهبی نفوذاخوان راندارند، وسه انتخابات پارلمانی- ریاست جمهوری وهمه پرسی قانون اساسی به نفوذ مردمی آن مهرتاییدنیزگذاشت،پس اخوان ومخالفانش چگونه می توانند مصرراازبن بست کنونی بیرون نمایند؟اگراخوان بخاطرپیروزیی خود درهمه پرسی به بن بست قایل نیست،اما،واقعیت این است که جامعه ی مصردوپارچه شده است وهم سوئی می خواهد.
اگرچه دوپارچگی جامعه ی مصرازهمان روزهائی آغازین سرنگونی حکومت مستبدمبارک نمایان شده بود،اماوضعیت پیشرفته ی فرهنگ شهری درآن کشورنمی گذاشت که دوپارچگی راه دشمنی درپیش بگیرد.باوجود فرهنگ پیشرفته ی شهری،دوعامل دوپارچگی جامعه ی مصررافربه ترنمود:نخست،شورائی نظامی که نمی خواست تغییرسیاسی به تغییرساختاری منجر شود.دوم،تندروان مذهبی وسکولاردردوسوئی کشمکش به قواعدبازیی دموکراتیک تن نمی دهند.اگراخوان به گرایش روشنفکرانه ی درونی خود موقع داد که باساختن حزب "عدالت وآزادی" راه میانه رادرپیش گرفته باتن دهی به قواعد دموکراتیک مبارزه نماید.اما،تندروان سکولار- لیبرال- چپ گراباتکیه به امید خیالی اینکه غرب درنهایت بااخوان کنارنمی آید ودرهمراهی بابقایائی مبارک راه رسیدن آن هابه قدرت هموارمی شود،دررقابت بااخوان ازتن دهی به قواعدبازیی دموکراتیک سرباززدند.
بطورنمونه،پس ازسرنگون شدن حکومت مبارک،درسه انتخابات شورائی ملی،ریاست جمهوری وهمه پرسی قانون اساسی، اخوان واسلامی هائی هم فکرش موفق شدند.اماشورائی نظامی شورائی ملی منتخب رابرکنارکرد وبا بی میلی مرسی رابه حیث رئیس جمهور موفق درانتخابات معرفی نمود.وقتیکه،نظامی هاهمزمان بامعرفی رئیس جمهور،همه صلاحیت هائی اورا طی فرمانی به خود محول نمودند،روشن شده بود که بازیی سیاسی ، جائی بازیی دموکراتیک راگرفته است.این گونه بازی هائی ناپاک شورائی نظامی درحالیکه حکایت ازدموکراسی ستیزی داشت؛اما،مورد دلچسپی مخالفان سکولار-لیبرال-چپ گرائی اخوان هم بود.زمانیکه رئیس جمهوردرماه اگست، نظامی هائی نشسته درفرماندهی شورائی نظامی حاکم برکشوررابرکنارومقام ریاست جمهوریی منتخب رابالاکشید،سکولارهاازقوت گرفتن حکومت اخوانی ودشمنی آن بادموکراسی وسکولاریسم سخن به میان آوردند.
درحالیکه شورائی نظامی زیراداره ریاست جمهوری رفته بود،دستگاه قضائی بازمانده ازدوره ی حکومت مبارک، کارشکنی درفرایند قانون سازی را آغازنمود ومی خواست که مانند شورائی ملی منتخب،شورائی تدوین قانون اساسی رانیزمنحل نماید.دراین راستا،مرسی رئیس جمهوربتاریخ22نوامبر2قوس فرمانی موقتی صادرنمود.فرمانی که سبب شد، مخالفان رئیس جمهوررابالاترازقانون معرفی نمایند.درواقع،فرمان نامبرده آتش بیارمعرکه شده رقابت هائی اسلامی هاوسکولارهاررابد شمنی دیگرگون ساخت.ودشمنی چنان بالاگرفت که مخالفان رئیس جمهورمرسی را"فرعون"نامیدند!پس ازبالاشدن تظاهرات،مرسی فرمان راپس گرفت،امابه برگزاریی همه پرسی درجهت تایید قانون اساسی پافشرد.پرسمانیکه مورد پذیرش سکولار- لیبرال – چپ ها واقع نشد.درواقع،جبهه ی سکولارهاباتن ندادن به همه پرسی، ثابت نمودند که به قواعد بازیی دموکراتیک باورمند نیستند.
درحقیقت،اصل باورمندی به قواعد دموکراتیک این است که مخالفان رقیب رابه صندوق هائی رائی آورده به شکست محکوم نمایند،نه دست زدن به خشونت وتظاهرات خیابانی ویرانگر.بهرصورت،درحالیکه مخالفان مصروف مبارزه وشعاردهی بودند،مرسی همه پرسی رادردومرحله به پیش راند.دومرحله ی شدن همه پرسی هم به کارشکنی قاضی هائی دستگاه قضائی حکومت قبلی مربوط بود تااراده ی حکومت مرسی.بنابرآن، مرحله نخست همه پرسی در15دیسامبر-25قوس درولایت هائی(قاهره،اسکندریه،دقهلیه،الغربیه،الشرقیه،اسیوط،کفرالشیخ،سوهاج،اسوان،شمال وجنوب سینا)،ومرحله ی دوم آن بتاریخ22دیسامبر-2جدی درولایت هائی(الجیزه،القلیوبیه،المنوفیه،البحیره،کفرالشیخ،دمیاط،الاسماعلیه،پورسعید،سوئز،مطروح،الوادی الجدید،بنی سویف،القیوم،المنیا،والاقصروقنا)برگزارشد.درادامه ی آن،روزسه شنبه25دیسامبر-5جدی،سامرابولمعاطی رئیس کمیسیون انتخابات نتیجه ی همه پرسی قانون اساسی ودرصدآرائی ریخته شده به تاییدوردقانون اساسی را این گونه اعلام کرد:از50میلیون مصریی مستحق رائی دهی34درصدآن هادرهمه پرسی سهم گرفته اند.واز34درصدمردم شرکت کرده درهمه پرسی قانون اساسی،64درصدشان به تاییدقانون اساسی و34درصدشان خلاف آن رائی داده اند.
باتوجه به آرائی ریخته شده به تاییدقانون اساسی،دولت رئیس جمهورمرسی، همه پرسی راموفقیت برائی خودومردم مصراعلام کرد .اماحزب هائی مخالف دولت که ازگرایش هائی گونه گون تشکیل شده اند،قانون اساسی تاییدشده در همه پرسی رابه این خاطرردکرده اندکه درآن نقش دین دردولت غالب آمده وحقوق زنان ومسیحی هائی قبطی رابرسمیت نشناخته وهمچنان به تناسب مردم مستحق رائی دهی،درصدِکمی ازمردم درهمه پرسی سهم گرفته اند.برائی مخالفان همه پرسی بایدعرض کردکه دردموکراسی هائی پیشرفته ی غربی که درآن هاهم سطح سوادبالامی باشدوهم تن دادنِ حزب هائی رقیب به قواعدبازیی دموکراتیک تثبیت شده می باشد،شماری کمی ازمستحقان رائی دهی به سوئی صندوق هائی رائی می روند.امادرکشوری مانندمصرکه40درصدبی سواد داردو35درصدبیکار،اشتراک34درصدمستحقان رائی دهی موفقیت بزرگ درفرایندمبارزه ی دموکراتیک می باشد.
اکنون که باچنان درصدیی مردم درموافقت ومخالفت به قانون اساسی شرکت ورائی داده اندورئیس جمهورمرسی هم روزسه شنبه25دیسامبر-5جدی،قانون اساسی رائی گرفته درهمه پرسی را امضاوحیثیت قانونی داده است،مسئولیت حزب حاکم وحزب هائی مخالف است که بدواصل زیرین تن بدهند:نخست،گفت وگووتفاهم باهمی درجهت نهادینه کردن قانون وحکومت قانون وپرهیزازخشونت دررقابت هائی حزبی- سیاسی- انتخاباتی..دوم،پذریش اصل کثرت گرائی درسیاست وتفکر.دراین صورت،به یقین می توان گفت که مصربه سوئی یک آینده ی دموکراتیک وترقی خواهانه به پیش خواهدرفت.مرسی روزچهارشنبه26دیسامبر-6جدی طی سخن رانی به مردم مصر،قانون اساسی رابه آن هاتبریک گفت وازمخالفان خواست که به روندگفت وگوبپیوندند،وآماده است که درباره ی موادچالش برانگیزقانون اساسی باآن هاتفاهم نماید.دعوت مرسی ازمخالفان نشان میدهدکه مردگفت وگووچالش وسازش می باشد.ویژگی هائی که می تواندبه روندتازه ی دموکراسی درمصرکمک نماید.برخلاف مرسی،مخالفان اخوان درموضع گیری وتبلیغات خودثابت نموده اندبه بازیی دموکراتیک باورندارند.بطورنمونه، هتلر،موسولینی وفرعون نامیدن مرسی توسط مخالفان، حکایت ازدشمنی باقی مانده ازدوره ی جمال ناصربااخوان می کند،دشمنی بارئیس جمهورمرسی.نام گذاری ودشمنی ای که درفرهنگ دموکراسی ومدنی نمی توان جایگاهی برائی آن هاپیدانمود!ازاین رو،به صراحت می توان گفت که سکولارهائی مصری ومتحدانشان خیال سکولاریسم غیردموکراتیک ودین ستیزاتاترک وکمونیست هائی مسخره ی افغانستانی رادرسرمی پرورانند.پرسمانیکه سراغ آن رادرقاموس هاودانشنامه هائی سیاسی گرفت،تادنیایی واقعی که مابا آن سروکارداریم.البته ازاین مسئله هم نبایدغفلت ورزیدکه،سکولارهائی مخالف مرسی درهمکاری باساختاری باقی مانده ازدوره ی مبارک می کوشندکه ازاخوان ومرسی اهریمن سازی نمایند،تازمینه سازی به یک کودتائی نظامی کرده باشند.تنهادرصورت وقوع چنان کودتائی است که سکولارهائی دموکراسی گریزمی توانندبه کرسی هائی وزارت وریاست وپارلمان تکیه بزنند،نه رفتن به صندوق آراءی مردم.چراکه اگربه صندوق هائی رائی گیری می رفتند،بهترین جائی آن سهم گرفتن درشورائی تهیه ی پیش نویس قانون اساسی وهمه پرسی وانتخابات پارلمانی می باشدکه دوماه پس برگزارمی شود،نه شعاردادن،اهریمن سازی وتباه کاری وبه آتش کشیدن دفترهائی اخوان.
تاجائیکه به ماهیت اسلامی قانون اساسی جدیدوراندان مصربه سوئی یک دولت اسلامی مستبدِ اخوانی- حزبی ارتباط می گیرد،موضوعی که مخالفان ازهمه گرایش هابیان نموده اند،فکرنمی کنم که اخوانی هاوسلفی هاودیگرگرایش هائی مذهبی تاییدکننده ی قانون اساسی، چنان توهمی رادرسربپرورند!ازسوئی دیگر،دراین نگرانی تنهامخالفان مصریی اخوان نیستندکه ابرازنظرکرده اند،بلکه پنج شخصیت نواندیش دینی ایران هم که ازتجربه استبدادمذهبی ایران زیان هادیده اند،نگرانی خودرابه رهبران مصرطی یاد داشتی ارسال نموده اند.نویسنده که نامه ی نواندیشان دینی ایران راخواندم،برایم معلوم شدکه آن هاازقایل شدن نقش بیشتربه استادان دانشگاه ازهر درقانون اساسی شکایت نموده اندتادموکراتیک بودن ونبودن قانون اساسی جدیدمصر.برائی آگاهی ازجوهرنگرانی هائی نواندیشان دینی ایران که نویسنده هم باآن تااندازه ی هم نظرمی باشد،یاد داشت آن ها که نام شان نیزضمیمه ی آن می باشد،درزیر بازتاب داده می شود.
آقایان عبدالعلی بازرگان،محمودصدری،محسن کدیور، صدیقه وسمقی وحسن یوسفی اشکوری یاد داشت زیررابه دولت مصرارسال نموده اند: متن پیام عبدالعلی بازرگان، محمود صدری، محسن کدیور، صدیقه وسمقی و حسن یوسفی اشکوری به رهبران ملت مصر که اول دی ماه ۱۳۹۱، برابر با ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲ منتشر شده به شرح زیر است:
در آغاز، پیروزی ملت بزرگ مصر را در برداشتن گام های اساسی درمسیر استقرار نظامی مردم سالار برای تحقق بخشیدن به حاکمیت قانون، آزادی، عدالت اجتماعی و ارزش های اخلاقی و دینی تبریک و تهنیت می گوئیم.
جایگاه کلیدی کشور تاریخی مصر در میان ملل مسلمان و تاثیری که سرنوشت این ملت بزرگ بر سایر کشورهای منطقه و بر کل امت اسلامی می گذارد، نویسندگان این نامه را - که اسلام‌پژوهانی هستند که نیم نگاهی هم به سیاست دارند - به اتکاء "اِنَّمَاالمُومِنونَ اِخوَهٌ" وادار کرد پاره ای از تجربیات ملت ایران را پس از انقلاب ۱۹۷۹ و برپائی جمهوری اسلامی با شما در میان نهند، باشد این تجربیات فراراهتان گردد و به مصداق ضرب المثل: "مَن جَرَّبَ المُجَرَّب حَلَّتْ بِهِ النَّدامَه" (آن کس که آزموده ای را بیازماید نادم گردد) از گام گذاشتن در مسیری دین و دنیا سوز پرهیز کنید.
ملت ایران افزون بر یک صد سال است که برای اصلاح ساختار نظام سیاسی حاکم بر کشور خود و نجات از استبداد سیاسی و دینی و وابستگی سیاسی و اقتصادی تلاش می کند و در این مدت سه جنبش مترقی اصلاحی را تجربه کرده است.
همانطور که می دانید، این ملت در سال ۱۹۷۹ استبداد شاهنشاهی را سرنگون و جمهوری اسلامی را بنیان نهاد و با اتکاء به این باور ایمانی که اسلام مدافع حقوق محرومان و مخالف ستمگران است ، به تاسیس نظام جمهوری اسلامی رای " آری" داد.
این رای که با ۹۸/۲٪ آراء مردم در طیف گسترده‌ی آن با عقاید متفاوت وبا اعتماد به سخن رهبر روحانی آن که صریحا وعده داده بود روحانیون قصد حکومت ندارند و خود به حوزه‌های علمیه باز خواهد گشت، تثبیت شد، در واقع رای به برچیده شدن بساط استبداد و برپائی آزادی، عدالت اجتماعی و ارزش های اخلاقی و دینی بود، اما نه توده های مردم و نه رهبران دینی، طرح تدوین شده ای از حکومت اسلامی نداشتند و جز کلیاتی از حکومت عدل علوی چیزی ارائه نکردند.
به این ترتیب رژیم سابق، قبل از آنکه نظامی نوین طراحی و تدوین گردد، برچیده شد و در غیاب احزاب و نهادهای مستقل مردمی که دردوران استبداد سلطنتی سرکوب شده بود، بخشی از نهاد مستقل روحانیت شیعه که با ساختار ویژه و تشکیلات سنتی خود باقی مانده بود، توانست قدرت را با تکیه بر تقلید سیاسی اقشار سنتی و با سوء استفاده از عواطف و احساسات مذهبی مردم در انحصار گیرد و با حذف و سرکوب و تسویه‌ی تدریجی بقیه‌ی نیروها اعم از روحانی و غیرروحانی، مذهبی و غیر مذهبی، به قدرت بلامنازع "ولایت مطلقه‌ی فقیه" دست یابد.
به این ترتیب نهاد رسمی دین (بخشی از حوزه های علمیه، مساجد و روحانیت) که قرن ها نزد ملت ایران معتبر و محترم بود با قدرت سیاسی (دولت) در هم آمیخت و رفتارآن عده از روحانیون که به قدرت تکیه کرده و از دین برای توجیه عملکرد مستبدانه خود بهره می گرفتند، به حساب اسلام و شریعت حقه‌ی آن نوشته شد. در حالی که آنچه به نام دین در این ثلث قرن توسط روحانیون حاکم (که در میان روحانیون کشور اقلیتی را تشکیل می دهند) عرضه گشته، نه مبتنی بر معیارهای اصیل کتاب و سنت، اجماع وعقل بوده نه تجربه بشری، عقل جمعی، مصالح اسلامی و منافع ملی ایرانیان را رعایت کرده، بلکه نظریات نیازموده جمعی از فقیهان و دیدگاه های تنگ نظرانه‌ی آنان بود که تعصب و تخاصم و تجاوز به بدیهی ترین حقوق مردم را برآنها وهوادارنشان مباح ساخته است.
شوربختانه آنچه بیش ازهمه در این آزمون نامیمون آسیب دید، شریعت اسلام و باورهای دینی مردم و امیدهای ملتی بود که به یاس تبدیل گردید و به رهبری متولیانی خودکامه و مستبد به دوران خرافه پرستی و ارتجاع هبوط کرد.
بر شما آشکار است که سیاست ورزی و کشور داری اقتضائاتی دارد که غالبا فروتر از شان نهاد دین که هدایت عالیه‌ انسان ها و ترویج اخلاق و معنویت است می باشد، نهادی که صیانت آن اقتضا می کند همواره در امور زودگذر و موقت روزمره بیطرف و در برابر نهاد قدرت، فساد احتمالی و تجاوز آن به حقوق ملت، مدافع مردم باشد.
آمیختن نهاد دین، یعنی دستگاه های رسمی آن (مساجد، حوزه های علمیه و روحانیت) با قدرت سیاسی، دین و روحانیت را در جبهه صاحبان قدرت و درمقابل ملت می نشاند. بدیهی است حرمت متولیان دین وقتی نزد مردم معتبر است که بدون چشمداشت به قدرت و تمتعات مادی و غیرمادی آن به ارشاد معنوی آنان بپردازند، این فاصله که ممکن است با زاویه ای نامحسوس، و حتی با توافق مردم و نهاد دین آغاز شود، به زودی بیشتر و بازتر شده و بیش از همه اعتبار دین را مخدوش می سازد. رژیم سیاسی و حاکمان را می توان جابه جا کرد، اما وجهه‌ی از دست رفته‌ی دین به زودی و به آسانی ترمیم شدنی نمی باشد.
قصد ما تبلیغ جدائی دین از سیاست نیست، چرا که تعالیم اصیل اسلامی عرصه‌ی اجتماع و سیاست را نیز در بر می گیرد. مسلما دینداران نیز حق، بلکه وظیفه شرعی دارند همچون بقیه‌ی مردم در سیاست دخالت کنند و حتی در صورت احراز اکثریت آراء به قدرت برسند ( همچنانکه در ترکیه رسیدند)، اما آمیختن نهاد دین با نهاد قدرت و حق ویژه‌ قائل شدن برای نهادهای رسمی دین (از قبیل تقدم رأی یک نفر بر آراء عمومی به عنوان ولایت یا تقدم رأی فقهای منصوب وی بر آراء نمایندگان ملت در مجلس شورا به عنوان حق وتو) خارج از نظام اکثریت و حاکمیت ملت، مخالف اساس دین و معیارهای کتاب و سنت است.
تجربه تلخ ملت ما اینک فرا روی شماست، آزموده را بار دیگر نیازمائید. شما دراصل چهارم پیش نویسی که به عنوان قانون اساسی مصر تهیه کرده اید، شیخ الازهر و علمای این دانشگاه و حوزه‌ی علمیه‌ی بزرگ اسلامی را در جایگاهی قرار داده اید که قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران برای فقهای شورای نگهبان، که منصوب رهبری هستند، قرار داده است، در همین بند وابستگی مادی نهاد دین به نهاد دولت را که در ایران نتیجه ای بسیار مخرب بخشیده است گنجانده اید.
در جمهوری اسلامی ایران کار نهاد دین و روحانیت و مراجع وابسته به قدرت بدانجا رسیده که در برابر ظلم و جور و جنایات آشکار حاکمیت، اگر خود همدست و همداستان نباشند، چاره ای جز سکوت و گاه توجیه ندارند! شوم ترآنکه حکومت به دلیل آنکه قانون اساسی، دین و دولت را در هم آمیخته، خود را پایگاه اصلی و بلامنازع دین شمرده و قرائت فقهی عقب افتاده‌ی خود از دین را، قرائت حقه می خواند و به اتکای این ادعای فریبکارانه، صدای هر مخالف و منتقدی را بی رحمانه خاموش می سازد.
چنین سرنوشت تلخ و ناهنجاری می تواند در انتظار هر حکومتی که به نام دین برپا می شود باشد و از این روی آنانکه دوستدار آزادگی هستند، از آمیختن مستبدانه نهاد دین و قدرت که ظرفیت تخریبی آن در تاریخ تجربه شده، به راستی می هراسند و این پیوند نامبارک را موجب تباهی توامان دین و دولت و کشور و مردمان آن می دانند.
ما دوست داران اسلام، ملت و کشور عزیز مصر امیدواریم دانشگاه بزرگ الازهر با حفظ استقلال نهاد دین از قدرت سیاسی، از حرمت و اعتبار دین صیانت کند. دانشگاه الازهر با اتخاذ چنین تصمیم تاریخی، به همه گروه هائی مانند: طالبان، القاعده، الشباب، بوکوحرام و مانند آن، که با ادعای اسلام خواهی اما با توسل به شیوه خشونت ورزی، تعصب، نقض حقوق انسانها و قتل و جنایت موجب وهن شریعت و اسلام رحمانی گردیده‌اند، درس اخلاقی و تاریخی بزرگی خواهد آموخت.(1)
دراین بخش ازنوشته که پایان بخش نیزمی باشد،بدومسئله اشاره نموده به موضوع پایان می بخشم:نخست،شکست سکولار-لیبرال- چپ هادربرابرمذهبی هادرمصر.دوم،نگاهی به یاد داشت نواندیشان دینی ایرانی به دولت مصر.دررابطه به اصل نخست،بایدگفت که به چندین دلیل سکولارهاشکست خورده اندوعملکردغیردموکراتیک انجام داده اند:نخست اینکه،مجلس تهیه ی پیش نویس قانون اساسی رابه این دلیل ترک کردندکه درآن اسلامی هادست بالاداشتند.اصل مبارزه ی دموکراتیک ایجاب ایستادگی ورقابت بارقیب رامی کندنه تخلیه ی میدان برائی آن.دوم اینکه،تجربه نشان داده است که خلاف کاران وبدنیتان همواره درشکاف هاحرکت می کنند.بطورنمونه،همه ی مصری هامی دانندکه مسیحی هائی قبطی درمصربه حیث یک اقلیت موثرحضوردارندوکارهم می نمایند.ومیان آن هاوجامعه ی اسلامی مصرشکافی وجود دارد.چون خودقبطی هامی دانندکه شکاف وجود داردومی دانندکه چه بایدبکنندومی توانندکه ازحق دموکراتیک خود دفاع نمایند.وقتیکه سکولارهامی خواهندبه نمایندگی ازآن هاسخن بگویند،به این معنااست که آن هاازحق خود دفاع کرده نمی توانندوبایدکسانی دیگری ازحق آن هادفاع نمایند.کاری که بدون شک توهین به شمارمی آید!وسکولارها این توهین رارواداشته اند.سوم اینکه،نخست،همه پرسی راردکردندوبعداوقتیکه دیدندباردکردن کاری به پیش نمی رود،گفتندکه شرکت می کنندورائی منفی میدهند.این کاراگرچه دموکراتیک است،امابه موقع انجام داده نشد!وقتیکه رائی منفی شان مانع تاییدقانون نشد،گفتندکه به مخالفت واعتراض خودادامه میدهند.سوم اینکه،مرسی روزچهارشنبه درجریان بیانیه ی تبریکیه ی خودبه مردم مصرازآن هاخواست که به گفت وگوهائی ملی بپیوندندوآماده است که درباره ی موادنزاع برانگیزقانون اساسی با آن هاگفت وگونماید.موضوعی که بی درنگ واکنشی منفی آن هارابدنیال داشت، وباواکنش آن چنانی، ثابت کردندکه هم بادموکراسی مشکل دارندوهم بااخوان.
باتوجه به آنچه گفته شد،به صراحت می توان گفت که سکولارهائی مصری نمی خواهندازسنت استبدادی- نظامی سکولار- مذهب ستیزطبقه ی حاکمه ی دیروزمصرودیگربخش هائی خاورمیانه بیرون شوند،وعلت هم این است که به پیروزی دریک نبرددموکراتیک باورندارند.اما،درباره ی یاد داشت نواندیشان دینی ایران که به رهبران مصرفرستاده اند؛باوجودتاییدبسیاری گفته هاشان،ملاحظاتی دارم که بایدابرازنمایم.روشن است که یاد داشت آن هابرخاسته ازتجربه ی مذهب شیعه می باشدکه بادلیل هائی چندمی تواندآخوندیسم راقدرت بخشد.اما،چنان تجربه ی درسنی ها کاربردنمی تواند داشته باشد.بطورنمونه،درمذهب شیعه برائی پیامبرجانشین ازخانواده اش قایل شده اند.مسئله ی که ریشه ی بسیاری نزاع هادرشیعه وسنی می باشد.دوم اینکه ازخاندان پیامبرکسی رابنام امام غائب بلندکرده اندکه تابرآمدن آن بایدفقیه یاملائی بزرگ رهبری شیعه هارابدوش داشته باشد.جالب این است که براساس برداشت مذهبی امام زمانی ها،همه رهبران سیاسی غاصب وظالم وغیرمشروع می باشند.ازنظرتاریخی- سیاسی،ملاهائی شیعه باجنایت کارترین حکومت درتاریخ مسلمان هاکه حکومت صفوی هامی باشدکمک کردند.پس ملاهائی که باچنان حکومتی نابردباری کمک نموده باشند،حق دارندکه خودبدترازآن مستبدشوند،به گونه ی که درایران کنونی شده اند.دراین راستا،اگرعلی شریعتی شیعه گریی ملاهائی ایرانی راشیعه گریی صفوی می دانست وکتابی هم درزمینه نوشت،حق بااومی باشد.شریعتی شیعه ی صفوی راخرافاتی ومخالف شیعه ی علوی معرفی وسرزنش کرده است.اما،دراین زمینه ،شریعتی،تنهانیست،بلکه مرتضی مطهری هم بااوهمنوامی باشد.بطورنمونه،مطهری کتابی کوچکی داردبنام"مشکلات درونی روحانیت شیعه"ودرآن هردوروحانیت شیعه وسنی رامقایسه نموده است.مطهری می گوید:"روحانیت سنی درکناردولت هامی باشندوازدولت هاتغذیه می کنند.ازاین دولت هامرکزتعلیم یافته گان می باشند،عالم سنی دربرابردولت هامحافظه کار،امادربرابرعوام روشن اندیش می باشند.برخلاف،عالمان شیعه ازعوام می خورندوبادولت مخالف اند وخوردن ازجیب عوام این هاراخرافاتی ساخته است."ازنظرسیاسی هم روشن است که حکومت هائی مستبدازخرافه هاونادانی عوم بهره برداری وپایه های خود رااستوارترمی سازند.اگرحکومت کنونی ایران برپایه ی خرافات وعوام زدگی،نفت وسپاه ستمگری می کند،برمی گرددبه تعریف مطهری ازعالمان شیعه.امادررابطه باعالمان ازهربایدگفت که بسیارمدرن ترازعالمان شیعه ی ایران وعراق می باشند.ازسوئی دیگر،درمصرنه نفت است ونه سپاه ،وارتش این کشورهم تمایل به سکولاریسم مستبد دارد.بنابرآن،تصوری اینکه اخوان تجربه ی ایران راتکرارنماید،عملی به نظرنمی رسد.
امادرباره ی دانشگاه ازهروخطرکمک شیخ هائی آن به استبدادمذهبی،می توان عرض نمودکه درقانون اساسی جدیدمصر،خود ازهرآزادشده است تاخود رااداره نماید.درتاریخ مصر،تابرآمدن نظامی هابرهبریی جمال ناصردرسال1952،رئیس دانشگاه ازهرراشورائی استادان انتخاب می کرد.بدبختانه،اشتهائی ناصرِ سکولار-مستبددراستبدادگری چنان گسترده وسیری ناپذیربودکه حق انتخاب استادان درگزیشن رئیس ازهرراهم ازآن هاسلب کرد.ازهمه مهمتراینکه،نقش ملایاآیت الله درجهان عرب باهمتایانشان درکشورهائی اسلامی غیرعرب بویژه ایران شیعه فرق می کند.به این خاطرکه همه ی عرب هازبان عربی رامی دانندومی توانند بامراجعه به قرآن وحدیث وروایت هائی دینی تصمیم بگیرندودربسیاری مواردنیازی به رفتن نزدملایاکردن نهادن به تقلیدکورکورانه ازملائی بزرگ راندارند.بنابراین اصل،خطراینکه ازهربه برآمدن استبدادمذهبی کمک نماید،کم ترمی باشد.ازجانب دیگر،شیخ یوسف القرضاوی ملائی بزرگ عرب واخوان که خودازهری می باشدونوشته هایش راخوانده ام،به دولت مدنی باارشادات اخلاقی-دینی تاکیدمی نماید.پرسمانیکه موردتاییدحزب"آزادی وعدالت"شاخه ی روشنفکروآزادمنش اخوان نیزمی باشد.حزبی که محمدمرسی هم به آن بستگی دارد.تاجائیکه نویسنده درسایت اخوان، نوشته هاونظریات این سازمان رادرباره ی دموکراسی،حقوق بشروانتخابات دموکراتیک خوانده ام،باورمندشده ام که حکومت اخوان ومحمدمرسی می تواند دموکراتیک به پیش برود.اما، باوردارم که سکولار-لیبرال – چپ- ناصری هائی مصری که درصف مخالفِ اخوان مانندگذشته سنگرگرفته اند،تهدیدی بزرگ برای دموکراسی به شمارمی آیند.
پانویس:
1- پیام به رهبران ملت مصر:ازتجربه ی تلخ جمهوری اسلامی ایران عبرت بگیرید
http://kadiver.com/?p=10048

Tuesday 25 December 2012

بازیی جدیدِ نظامی هائی پاکستانی درافغانستان


ابراهیم ورسجی
5-10-1391
درچندماه پسین،نمی خواستم مقاله ی راجع به نقش تباه کارانه ی نظامی هاوامنیتی هائی پاکستانی درافغانستان بنویسم وعلت نانویشتن هم دوپرسمان زیربود:نخست،دردوسال گذشته بیشترین مقاله هائی بازتاب یافته دروبلاک"اندیشه"دراطراف کارکرد ویرانگرانه ی پاکستان ازچهاردهه بدین سود درافغانستان دورمی زد.دوم،ناتوانی،درماندگی وفساد حکومت کابل بویژه دسته ی بالائی آن بیشترازدست اندازی هائی نظامی ها وامنیتی هائی پاکستانی به کشورما زیانمند تمام شده است.اگراین سخن نغزفارسی راکه"خانه ی خود را نگهداری کن وهمسایه رابد زدی متهم نه نما"راسنجه قراربدهم که باید بدهم،پس به صراحت می توان گفت که بی کفایتی وفساد حکومتی هائی ما درکابل است که مشوق فرماندهان ارتش وجاسوسان پاکستانی درراه اندازیی تروریسم وتباه کاردرافغانستان شده است.پس سخن گفتن وکاردراین زمینه، باید برتاکید برجنبه هائی بیرونی بچربد.
باتوجه به گفته بالا،درماه هائی پسین بیشترین تمرکزبنده درنوشته هامتوجه ناکار گی،درماند گی وفساد پیشگی حکومت کابل بوده ، ودرکنارآن، گه گاهی دست اندازی هائی پاکستان هم به حیث فربه کننده ی چنان درماندگی وفسادپیشگی به بررسی گرفته شده است.اکنون که به نوشتن این مقاله دست می زنم،علت این است که درشبانگاه یکشنبه23دیسامبر-3جدی مصروف مطالعه ی تحلیل هاوگزارش هادرباره ی مصردرسایت هفته نامه"الاهرام"بودم که ناگهان نظرم به عنوان زیرجلب شد:"پرویزکیانی فرمانده ارتش پاکستان به بازگشت صلح "در افغانستان اولویت قایل شده است"!
گذاشتن ندائیه دراخیرسخن کیانی ،نشانه ی این است که نه تنها نویسنده،بلکه هرافغانی که درچهاردهه ی پسین شاهد ریاکاری، دودوزه بازی وتباه کاریی نظامی هائی پاکستانی درافغانستان بوده می باشد،حق دارد که به سخن پرویزکیانی بدیده ی شک،بدگمانی ،تعجب وبازیی ریاکارانه ونوی دیگری درعرف دیپلماسی وجنگ نگاه کند.ازنوشته ی االاهرام که منبع خود را"رویترز"خبرگزاریی انگلیس یاد نموده بود،متوجه شدم که حتماًبازیی درمیان است.باوجود اینکه می دانستم ارتش پاکستان بازیی نوی رابرائی پس از2014درافغانستان روی دست گرفته است،اما دردنیائی پرازتردید،کوشیدم که دررسانه هائی پاکستانی هم موضوع نشرشده توسط "اهرام"راپیدانمایم.زمانیکه موفق به پیداکردن اثری ازگزارش نشرشده دراهرام دررسانه هائی پاکستانی نشدم،به یقین باورکردم که بازیی شیطانی نوینی نوی است که درمرحله ی دوم ریاست جمهوریی اوباما وبانزدیک شدن 2014، زمان عقب نشینی سربا زان ناتوازافغانستان راه اندازی شده است.
بربنیاد گزارش رویترزکه بتاریخ23دیسامبر-3جدی درسایت الاهرام به نشررسیده بود ونامی هم ازخبرنگاری خبرگزاریی رویترز برده نشده بود،درظاهرمی توان باورکرد که تغییری درسیاست افغانی ارتش پاکستان رونماشده است.ودلیل اینکه باید به رونماشدن چنان تغییری اندیشید،این است که اززمان بازسازیی طالبان افغانی وایجاد طالبان پاکستانی به حیث سنگرپشت جبهه ی آن ها درسال2004و2006،وآغازبرخورد ریاکارانه ی ارتش پاکستان باطالبان پاکستانی ای دست ساخت خودش که اوج آن درسال2009زیرفرماندهی پرویزکیانی بود،تاکنون هیچ خبرنگاری مستقلی حق نداشته است که ازمناطق قبیلگی دراستان خیبر- پشتونخواه درشمال غرب پاکستان دیدن وخبرتهیه نماید، وچند خبرنگاری هم که گزارشی ازدورونزدیک درباره ی اوضاع سیاسی- نظامی وامنیتی منطقه تهیه و به رسانه هائی درونی وبیرونی پاکستان داده بودند،توسط طالبان به اشاره ی آی اِس آی کشته، یاحداقل به خاموشی واداشته شدند.
ازاین رو،شناخت عملیات نظامی ارتش وبیان اوضاع سیاسی- نظامی وامنیتی ای منطقه هائی هفت گانه ی قبیلگی که"ایجنسی"نامیده می شوند،وپاگاه عملیات طالبان پاکستانی-افغانی درافغانستان می باشند،ازدسترسی گزارش گران دورمانده بود.براساس کزارش رویترزکه درالاهرام بازتاب یافته است،یک خبرنگارانگلیسی درماه گذشته توانسته به کمک نظامی هابرائی سه روزبه منطقه ی قبیلگی وزیرستان جنوبی سفرومصاحبه بافرماندهان مستقردرساحه وهمچنان گزارشی ازوضعیت حاکم برمنطقه مرزی تهیه نماید.فرماندهان وظیفه داردرمنطقه ی قبیلگی به گزارشگررویترزگفته اند که:"زمانی بود که مافکرمی کردیم که آقائی افغان هاهستیم.اکنون می خواهیم که آن هاآقائی خود باشند،ومادیگرتمرکزبه حل دشواری هائی خود می نمائیم"!یک فرمانده عمده در"وانه "مرکزوزیرستان جنوبی در30کیلومیتریی مرزافغانستان گفته است که پاکستان زمینه سازی برائی صلح وآشتی درافغانستان می کند وتوان این راهم دارد.فرمانده ارتش پاکستان به خبرنگارِ رویترزگفته است که :"ما دربرابرچالش ها ایستاد می شویم وتاحدامکان تلاش می نمائیم."وفرمانده دیگرگفته است که:"چگونه می توان این هایعنی جنگ جویان طالبان راواردزندگی عادی اجتماعی نمود؟فکرمی کنیدکه آن هاتاجروشهروند عادی می شوند!بهرحال،باید درزمینه کوشید"!علت تغییردرنگرش فرماندهان ازنظرگزارش خبرنگاررویترزاین گونه برآوردشده است که:"بی ثبات شدن افغانستان پس از2014،می تواند تند روان را درپاکستان تشویق نماید."
روشن است.درکشوری مانند پاکستان که نظامی ها همه کاره می باشند ودربیشترازنیمه ی تاریخ سیاسی آن کشورحکومت کردند وسیاست مداران هیچ کاره یانیمه کاره،یک یاچند فرمانده درمنطقه هائی مرزی نمی توانند بدون اطلاع وآگاهی ازسیاست هاوسخن هائی که درمرکزفرماندهی ارتش می گذرد،چنان سخنی رابزبان بیاورند.براساس گزارش نامبرده،بتاریخ7دیسامبر-17ماه قوس،پرویزکیانی فرمانده ارتش پاکستان درنشست فرماندهان ارتش درراولپندی گفته است که:"مامی کوشیم به بازگشت صلح درافغانستان ازطریق گفت وگوکمک نمایئم وتشویق گفت وگوهائی میان- افغانی، یکی ازاولیت هائی مامی باشد."این مطلب رایک افسرعالی رتبه ی ارتش که درنشست فرماندهان زیرفرماندهی کیانی حضورداشت،به خبرنگاران گفته است.
ازاین رو،رئیس جمهوراوبامامی تواند بگوید که سیاست هایش برنظامی هائی پاکستان اثرگذارواقع شده است.برکشوری که باکارکرد خود ثابت نموده است که متحدغیرقابل اعتماد می باشد.واقعاً، درصورتِ عملی شدن گفته هائی پرویزکیانی فرمانده ارتش پاکستان،می توان ابرازکرد که سیاست امریکا درافغانستان وپاکستان به موفقیت می انجامد.ازاینکه بارهافرماندهان نظامی پاکستان چنان سخنانی رابیان کرده اند وپس ازآن خلاف کاری نموده به کمک طالبان وتروریستان شتافته اند،دشواراست که باورمندشد که گربه ی مکاریک شبه عابد وصوفی می شود!تناقض میان گفتاروکردارپاکستانی هاسبب شده است که هم امریکائی هاوهم حکومت دست نشانده شان درکابل باملاحظه کاری بامسئله برخورد نمایند.بطورنمونه،رئیس شورائی عالی صلح که درهفته هائی اخیربریاست هیئتی به اسلام آباد سفرداشت،گفته است که نظربه اشاره هائی پاکستانی هامحتاطانه به گفت وگوهائی صلح خوش بین است،ودیگرمقا هائی حکومتی درکابل ازخود داریی حکومت پاکستان دررهانمودن ملابرادراززندان که شخص رابط میان کابل وطالبان بود،نسبت به کمک آن هابه روندصلح کم باورمی باشند.
طوریکه درگزارش پخش شده درالاهرام آمده است،مانند افغان ها، دیپلمات هائی اتحادیه ی اروپائی که دراسلام آباد ایفائی وظیفه می نمایند وباپاکستانی هاازنزدیک درتماس می باشند،نسبت بروند صلح ونقش پاکستان درآن ؛باوجود ابرازعلاقمندیی پرویزکیانی وکمک اوبه گفت وگوهائی صلح، بدبین می باشند.امایک مقام اتحادیه ی اروپائی گفته است که این باروضعیت پاکستانی هاچه سیاست مداروچه نظامی- امنیتی درمقایسه باپیش تغییرنشان میدهد.چون ازدوسال بدین سو،کشورآلمان وفرانسه به گردهمائی هائی افغان ها دلچسپی نشان داده اند ومیدهند،وآلمان وفرانسه میزبان برخی گردهمائی هاهم بودند،آشکاراست که دیپلمات هایشان دراسلام آباد ازبرخورد دوگانه ی پاکستانی هابدرستی آگاه می باشند.به گفته ی مقام اتحادیه ی اروپا،پاکستان تمایل پررنگ به تلاش هائی اروپائی ها درجهت برگزاریی نشست هائی بین الافغانی دردوبی،بن وپاریس نشان داده است.پاریس که میزبان گردهمائی برخی افرادافغانی ازگرایش هائی گونه گون ازجمله طالبان درروزهائی پنجشنبه وجمعه20و21دیسامبر-29قوس واول جدی بود که بدون نتیجه به پایان رسید،شایدبتواند بگوید که نقش پاکستان بهترشده است یامانند گذشته به بازیی دوگانه ادامه میدهد.ازنظراروپائی ها،دررفتارپاکستانی هاتغییرمشاهده می شود، وهرمقامی پاکستانی تمایل نشان میدهد که کاری درجهت به نتیجه رسیدن گفت وگوهائی آشتی جویانه ی افغان هابشود.وبرخی هم ازاشتباه ها درگذشته وجبیره کرده آن ها سخن گفته اند.
بااینکه دیپلمات هایی غربی وبرخی مقام هائی افغانی تغییراتی رادررفتارپاکستانی هامشاهده نموده اند،هنوزهم دوپرسمان زیرپرسش برانگیزمی باشد:نخست اینکه،آیاپرویزکیانی می تواند ومی خواهد که برتند روان ارتشی- امنیتی که به بهانه ی مبارزه بانفوذهند درافغانستان تروریسم پروری می نمایند، کنترول اعمال نماید؟درگزارش نشرشده درالاهرام آمده است که:"برخی تند روان ارتشی وامنیتی پاکستان متوجه می باشند که درنتیجه ی گفت وگوهائی صلح جویانه چگونه ساختاری درافغانستان ایجاد می شود،آیا ممکن است ساختاری ایجاد شود که نفوذهند درآن محدود کرده شود؟"درزمان هجوم شوروی درافغانستان،پاکستانی هابنام حمایت رسانی به مبارزان افغانی، هم تجارت می کردند وهم علیه منافع افغانستان تباه کاری می نمودند.اکنون که شوروی بتاریخ پیوسته است،پاکستانی هاتمام تباه کارئی هائی خودرا درافغانستان ، زیرنام مبارزه بانفوذ هند توجیه می نمایند! مبارزه ی که آن هارابابادارشان امریکا شاخ به شاخ نموده است.اکنون که دریافته اند امریکاپس از2014درافغانستان می ماند،کوشش می نمایند که دربازیی سیاسی ازنمد افغانستان پس از2014کلاهی برائی خود تهیه کنند!
برای نویسنده،همان گونه که تغییر،چه واقعی وچه نمایشی دررفتارفرمانده ارتش پاکستان وزیردستانش مهم می باشد، زمان نمایش این گونه تغییرات هم مهم جلوه می نماید.طوریکه دیده شد،درماه هائی پسین ،گسترش تروریسم وهجوم هائی خود کشانه درپاکستان وحملات طالبان غیرخودی به پسته هائی نظامی وامنیتی درمناطق مرزی وشهری، برائی نظامی هابسیارنگران کننده می باشد.نویسنده که همه روزه رویدادهائی پاکستان رادنبال می نماید،هیچ روزی نیست که درکراچی،کویته ،پشاوروبخش هائی دیگری پاکستان، بویژه مناطق هم مرزافغانستان ،بم گذاری، ترور،تباه کاری،کشتار،زورگیری وآدم ربائی برائی پول رخ ندهد.بطورنمونه،روزشنبه22دیسامبر-دوم جدی،دریک بم گذاری درمرکزگردهمائی ناسیونال عوامی پارتی درپشاورکه آن راطالبان بدوش گرفتند،چندین نفرازجمله بشیربلوروزیرولایت خیبرپشتونخواه کشته شدند،وپیشترازآن، در روزشنبه15دیسامبر-25قوس بم گذاری درمیدان هوائی پشاور،سبب کشته وزخمی شدن شماری بسیاری ازمردم شده بود. ودرعرصه ی بین المللی ،پیروزیی دوباره ی اوباما درانتخابات ریاست جمهوریی امریکا،کاندیدی که مورد تاییدپاکستان نبود،برای این کشوربسیارحایزاهمیت می باشد.طوریکه کیانی درنشست فرماندهان ارتش درراولپندی گفته است که پاکستان درمرحله ی حساس ودشواری قرارگرفته است،آشکارمی شود که خطر زمان پُرآشوب برائی پاکستان ،افغانستان ومنطقه رابدرستی دریافته است.باتوجه به همین دریافت بود که کیانی همراه ربانی کهروزیرخارجه ی پاکستان در20ماه نوامبر-30عقرب به کابل رفت تاباکرزی ملاقات نماید وپس ازبازگشت ازکابل درروزهائی اول دیسامبر،هردوبه بروسیلزمرکزناتورفتند تاباوزیران خارجه ی کشورهائی عضوبلاک نظامی نامبرده ملاقات ونشان بدهند که کشورشان تمایل به کمک درجهت رفع بحران افغانستان دارد.پرسمانی که زیاد برائی غربی هابخاطرعقب نشینی سربازانشان دراخیرسال2014ازافغاانستان دارائی اهمیت می باشد.افزون برگسترش تماس هابامقام هائی حکومتی درکابل،نظامی ها وامنیتی هائی پاکستان کوشش نموده اند تابا افرادی مخالف طالبان وابسته به اتحادشمال که اکنون دیگربه این نام موجودی وجود ندارد ،تماس برقرارنموده نشان بدهند که دیگردرافغانستان مانند گذاشته به حمایت پشتون ها تاکید نمی نمایند.رفتاری که دستکم درنمایش ازتغییرسخن می گوید.
بهرصورت،اینکه دررفتار پاکستان چقد رتغییرمثبت یامنفی رخ داده است،موضوعی می باشد که افغان هاازهرگرایش وتباری باید با آن هوشمندانه برخورد نمایند وازاین حقیقت غافل نشوند که به آسانی پاکستانی ها ازرفتاردوگانه ی خود درافغانستان دست برنمی دارند.همین که پاکستانی هابه امریکا،بادارخود درافغانستان درد سرآفرینی کرده اند،باورنمایند که به هیچ صورت به افغان ها راست نمی گویند ودرست کارنمی نمایند.وازرفتارامروزین پاکستانی ها آشکارمی شود که پرسمان هائی زیرآن ها را نگران ساخته است تادرواقع یا درنمایش بخاطرفراراززیرفشارغرب بویژه امریکا دررفتاریاسیاست افغانی خود تغییرنشان بدهند:نخست،نزدیکی حکومت بارک اوباما بادهلی نووسرمایه گذاریی گسترده ی اخیری دربخش هائی اقتصادی - سیاسی - آموزشی- فرهنگی افغانستان.دوم،پایگاه نظامی امریکا درافغانستان پس از2014،وتاکید تمام کشورهائی غربی به کمک به نهادهائی دفاعی وامنیتی افغانستان تاتوان دفاع ازکشورخود راپیدا نمایند.سوم،دیگرگونی اوضاع افغانستان درمقایسه بادهه ی1990سده ی گذشته که درآن، مخالفان پاکستان دراین کشورازموقعیتی بهتری برخوردارمی باشند،وطالبان وپاکستان بیشترازهرزمانی منفورترشده اند.این که حتاعرب هاهم نمی خواهند طالب گرائی وبه حمایت ازپاکستان بپردازند،نشانگرنفرت روزافزون ازطالبان وپدربزرگ آن یعنی ارتش پاکستان می باشد.ازهمه مهمتراین که،تروربد فرجام ملالی یوسفزای دختر14ساله ی پاکستانی بخاطردفاع قهرمانانه اش ازآموزش وپرورش دختران توسط طالبان، نفرت جهانی راعلیه طالبان حتادرداخل پاکستان دامن زد وسبب سرافگندگی نظامی هائی پاکستانی حامی طالبان وسازمان مذهبی آن کشورشد.چهارم،وضع نابسامان امنیتی- سیاسی واقتصادیی پاکستان.پنجم،بتاریخ22اکتوبر-اول عقرب،راسموسن نماینده ی امریکادرافغانستان وپاکستان گفته بود که کشورش مرز"دیورند"رابه حیث مرزرسمی میان افغانستان وپاکستان برسمیت می شناسد.پرسمانی که مورد پذیرائی اسلام آباد واقع شد.ازاین رو،معلوم می شودکه پاکستان باتغییرواقعی یانمایشی درسیاست افغانی خود،هم دنبال اعلام رسمی حکومت افغانستان درزمینه می باشد وهم تلاش می نماید که درافغانستان پس از2014،موقعیت خود رامستحکم نماید.بنابرآن، برائی افغان ها است که به کمک غرب، بویژه امریکابکوشند پاکستان راوادارنمایند که واقعاً ازفرایند صلح درافغانستان حمایت نماید،نه درنمایش وشعار.ونمایش درست کاری درمیدان کارزارو بسنده نکردن به سخن هاوشعارهاایجاب می نماید که پاکستان درعمل ازمداخله وصادرکردن تروریسم وتندروی به افغانستان دست برداشته به مناسبات برادرانه میان دوکشورهمسایه وخود گردان تن داده بجائی عمق استرتژیک بازی که سرِآن به عمق استراتژیک امریکابرخورده است،به توسعه ی تجارت وبهبود اقتصادی درسطح منطقه بویژه هردوکشورمسلمان وهمسایه بیندیشد.دراین صورت،افغانستان وپاکستان به حیث دوکشورباهم برادر،باحسن همجواری می توانندهم درصلح زند گی نمایند وهم ریشه هائی تروریسم راکه تهدید بزرگ برائی هردوجانب می باشد، براندازند.
Resourse:
-pakistan,s army chief makes afghan peace top priority,reuters,Sunday23december2012
www.english.ahram.org.eg/news content/2/9/61159/world/international/pakistans-army-chief-makes-afghan-peace-top-priori.aspx

Monday 24 December 2012

درباره ی عامل هائی فساد مالی واداری درافغانستان،کرزی وارونه سخن می گوید


ابراهیم ورسجی
4-10-1391
روزشنبه22دیسامبر- 2جدی،کابل شاهد دورخ دادجالب وخواندنی بود:نخست، شورائی ملی بود جه ی پیشنهادیی حکومت کرزی برائی سال1392راکه درآن، بودجه ی دستگاه ریاست جمهوری بیشترازبودجه ی نهادهائی قانون گذاری وقضائی کشورپیش کش شده بود،رد نمود.دوم،کرزی درگردهمائی که بخاطر برگزاریی روزجهانی مبارزه بافساد درکابل راه اندازی شده بود،سهم گرفته گفته بود که:"خارجی هاعامل اصلی فساد درافغانستان می باشندکه بابیرون رفتن آن ها،فساد نیزازبین می رود.طرفه اینکه،درگردهمائی نامبرده،کرزی ازخارجی به حیث عامل اصلی فساد درافغانستان یادآورشد.اما، رئیس کمیسیون مبارزه بافساد اداری که دست چین شده ی کرزی می باشد، بجائی تاکیدبرنقش خارجی ها درگسترش فساد،ازعدم پیگیریی عدلی وقضائی دوسیه هائی مفسدین دربازرسی ها ودادگاه هائی افغانستان، به حیث عامل اصلی ای فساد گستری سخن گفته است.دراین باره که رئیس جمهوردرست سخن گفته است یارئیس کمیسیون مبارزه بافساداداری زیرفرمانش،داوری رابه مردم ، بویژه شرکت کنند گان درگردهمائی می گذارم.
درزمینه،شایان یادآوری می باشد که دررابطه باپرسمان نخست، نوشته ی دروبلاک"اندیشه"به نشررسیده است؛ازاین رو،درباره ی آن سخن نمی گویم.اما،درباره ی موضوع دوم ،بحث همه جانبه صورت می گیرد.کرزی به باورخودش به عامل هائی درونی فساد اشاره نموده وآن را به ناتوانی دولت درتطبیق قانون ومقررات منوط دانسته،امانگفته است که عامل ناتوانی دولت درتطبیق قانون چیست؟واقعیت تلخ این است که پذیرش قدرت وفرارازمسئولیت درکنارآن ازویژگی هائی کرزی ودست یاران ریزودرشتش می باشد،وهمین موضوع عامل اصلی ناتوانی دولت درتطبیق قانون ورساندن تباه کاران به کیفرکارکرد شان نیزمی باشد.اگرکرزی خارجی ها راعامل اصلی فساد می داند،باید درنظرداشته باشد که همان هامی باشندکه کرزی واداره ی ناتوان،درمانده وفاسدش رابرمردم افغانستان بارکرده اند!
جالب این است که کرزی گفته است که درصورت بیرون رفتن خارجی ها،فساد درافغانستان نابود می شود.اما،کرزی ازاین اصل دردناک شانه خالی نموده است که درصورت بیرون رفتن خارجی ها،اداره ی فاسد کنونی هم درچند روزنه که درچندساعت به تاریخ ناشاد افغانستان می پیوندد.سخن دیگراینکه،چندهفته پیش، سازمان شفافیت بین المللی پس ازبررسی ای گستره ی فسادورشوت در176کشوراز193کشورجهان،افغانستان را فاسدترین کشوردرجهان معرفی نمود.کرزی بررسی سازمان نامبرده رانادرست خوانده خواستارتعقیب عدلی آن شد.پرسش اصلی این است که اگرسازمان شفافیت بین المللی سزاوراپیگردعدلی می باشد که کرزی خواستارآن شده بود.چراکرزی خارجی هائی راکه عامل اصلی فساداداری ومالی درافغانستان می باشند،بداد گاه نمی کشاند؟
درافغانستان جفاکشیده،واقعیت تلخ این است که هرکس وناکسی ازگذشته هائی دورتاکنون خواسته است که به کمک خارجی هائی دورونزدیک به قدرت برسد که خود کرزی هم یکی ازآن هابه شمارمی آید.فرقی که وضع سیاست کاران گذشته ای افغانستان باسیاست کاران کنونی نموده، این است که درگذشته بخاطرسطح پایین فهم وآگاهی مردم وکاربرد بالائی سانسورتوسط حکومت ها،مردم نمی توانستند بدانند که چه برسرشان توسط زمام داران فرودآورده شده است ودرجهت تغییروضعیت چه باید بکنند؟اما،اکنون بخاطرانقلاب آگاهی بخش وگسترش آزادیی بیان ورسانه هاهیچ چیزی ازنظرودیدمردم پنهان مانده نمی تواند ومردم می دانندکه خرابی کاردرکجامی باشد.وخودی ها وناخودی ها درچه سویه هائی کوتاهی دارند وباید موردسرزنش واقع شوند!دراین باره که خارجی هاعامل اصلی یافرعی فساد درافغانستان می باشند یاخود حکومت کرزی،تجربه ،تاریخ وعلم سیاست باکرزی همراهی نمی کند.چرا؟این سخن نغزفارسی راهمگان می دانندکه:"هیچ گربه ی برائی خداموش نمی گیرد"! وخارجی هاهمگی منافع ملی خود را درماندن ورفتن ازافغانستان دارند،وتنهاچیزی که قربانی شده ومی شود،منافع ملی افغانستان درزیرفرمان کرزی می باشد،نه منافع ملی کشورهائی غربی که بنام مبارزه باتروریسم طالبی که کرزی هم درآغازعضویت آن ها راداشت،به این سرزمین شوربخت آمده اند ودرسال2014می روند وسرنوشت کرزی ویارانش رابه گرد باد حوادث می سپارند.
درواقع،کرزی اگربگوید یانگوید،مردم بویژه آگاهان وفرهنگیان افغانستان می دانند که بنام کمک هائی بشردوستانه وبازسازیی افغانستان چقدرپولی هنگفتی وارد افغانستان شده، چگونه هزینه شده وبه چه مقدارآن به خارج بویژه دوبی انتقال داده شده است؟آری!نهادهائی غیردولتی ونهادهائی امنیتی که این پسینی ها دردوره ی حکومت کرزی پابه عرصه ی افغانستان گذاشتند وچنان بازارشان رنگ ورونق گرفت که برائی افغان هازندان هم ساختند،وبجائی حکومت یادرکنارحکومت کرزی طرف قراردادهائی چندین میلیارد دلاری بامنابع کمک کننده یابه اصطلاح جامعه ی جهانی واقع شدند.به سخن کرزی درگردهمائی روزجهانی مبارزه بافساد که گفته بود:" خارجی هاقراردادهائی به ارزشی بیش از30میلیارد دلاررا بابیشتراز1500شرکت بیرونی ودرونی درافغانستان امضاکرده اند که کاربسیاریی آن هااکنون به تعلیق افتاده است وتنهاازمیان آن ها100شرکت شناسائی وگنه کارشناخته شدندکه شهروندخارجی ازجمله امریکائی هم درمیان آن هامی باشند.خارجی هانه تنهاباشرکت هائی خارجی،بلکه بامقام هائی دولتی کرزی ونزدیکان آن هاهم قراردادهائی بازسازی وساختمانی امضاکرده اند وپول هائی کلانی حیف ومیل شده است"،بدون اینکه نتیجه ی کارآن هادیده شود.
دراین بازارسیاه وتباه کارانه ی که ازدوازده سال بدین سودرافغانستان راه اندازی شده است،هم خارجی ها وهم حکومت درمانده وفاسد کرزی سخنانی درجهت شان خالی کردن ازپذیرش مسئولیت برائی گفتن دارند ومی گویند.بطورنمونه،درگردهمائی هائی که درماه هائی جون وجولای سال2012میلادی- جوزا وسرطان1391خورشیدی درکابل وتوکیوبرگزارشد،کشورهائی کمک کننده،کمک هائی 16میلیارد دلاری وعده شده به افغانستان رامنوط به مبارزه ی حکومت کرزی بافسادمالی واداری وراه اندازیی اصلاحات توسط آن ساختند.حکومت درمانده وفاسد کرزی که دررشوت وفساد زبانزدعام چه درداخل وچه درخارج می باشد،برائی عوام فریبی یک فرمان 64ماده ی بنام فرمان"اصلاحات"به نشرسپرد که درآن تنهاچیزی که بازتاب نداشت،مسئله ی اصلاحات وراه اندازیی آن بود.آری!درهمان فرمان مسخره ی اصلاحی یک ماده بنام واژه هائی ملی درج شده بود.ماده ی که بامیراث معنوی خوانده شدن چند واژه ی زبان پشتو وبارکردن آن برزبان دری باصطلاح راه اندازی شد، ودیوان عالی کشورکه دردست نهادکاران بیرونی وواپس گرایان قبیلگی طرفدارکرزی می باشد، درجهت تحقق اصلاحات موردنظرکرزی درزمینه کارکرد مسخره ی خود رابه نمایش گذاشت!
بهرصورت،پرسمان اصلاحات ومبارزه بافساد درافغانستان یکی ازپرسمان هائی پیوسته ی درونی وبیرونی می باشدکه بدون درنظرگرفتن همه عاملان وکارگزاران آن راه بدهی نمی برد، وبرائی اینکه اصلاحات ومبارزه بافساد درافغانستان به نتیجه برسد،به سه عامل زیرباید توجه جدی شود:نخست،نقش مردم.دوم،نقش حکومت بویژه حکومت گران رده هائی بالا.سوم،نقش خارجی هادرافغانستان که حکومت فاسد کرزی رابرمردم مابارکرده اند،واوهم به گونه ی خنده آوردرباره ی نقش آن ها درفساد وارونه سخن می گوید تا ازمسئولیت بزرگ خود وهمکاران فاسدش درگسترش فسادمالی واداریی جاری درکشور شانه خالی نماید.
اگرهردوعامل درونی یانقش بی تفاوتی مردم درگسترش فساد حکومت ولاابالی گری ومسئولیت ناپذیریی سران آن رابه گونه ی درست تعریف نمائیم،بایدعرض کردکه نمی توان مردم راخیانت کارقلمداد کرد.بهتراست کرختی مردم رادرزمینه درنظرگرفت که مستقیم وغیرمستقیم به فسادوتباه کاریی نخبه گان حکومتی خدمت به شمارمی آید.ازاین رو،راه مهارخدمت ناآگاهانه ی عوام به خیانت خواص یانخبه گان، راه اندازیی روشنگری وروشنفکری می باشدکه هم درغرب وهم درشرق میوه داده ونخبه گان خاین وستمگررا ازاریکه ی قدرت به زیرکشیده است.کسانیکه به این سخن تردید دارند،بسنده می کندکه به بهاعربی نگاهی نمایند تاروشن شودکه آگاهی ونترس شدن مردم بیدادگری رانابودمی نماید.ازآنجاکه درغرب،نهضت روشنگری وروشنفکری موفقانه به پیش رفته است،عامل عمده ی فسادکه حکومت هائی مستبدمی باشد،جائی خود رابه دموکراسی یاحکومت مردم سپرده است.اگرچه دموکراسی نهایت هوشمندیی مردم وزمام داران رامی طلبدتاانحراف صورت نگیرد که گرفته است؛امادورانی بودن زمام داری به مردم کمک نموده است تاپس ازهرچند سالی حکومت خود راعوض نمایند.عوض کردنی که خود بزرگترین عامل نابودی یاکاهش فساد می باشد.
بدبختانه،درکشورهائی جهان سوم که افغانستان ازپس مانده ترین آن هامی باشد،قبیله گرائی،برداشت تاریک وسده هائی میانه ی ازدین بویژه دین مسخ شده درقدرت شیخ،شاه ورئیس قبیله وناکارگی روشنفکران به ادامه ی استبدادکمک نموده است، واستبدادهم خودعامل عمده ی گسترش فساد،نادانی وخرافه هامی باشد.چون خواص دودسته می باشند:دسته ی مستبد وبهره جوازخرافه هاونادانی عوام برائی ادامه ی بهره کشی خود،ودسته ی خواص آگاه که باخرافه هاودیگرعامل هائی فربه کننده ی ستمگری مبارزه می نمایند.ازاین رو،لازم است که کارکرد نخبه گان یاخواص بویژه خیانت خواص درجامعه ی افغانستان بدرستی کالبد شکافی شود،وهمچنان لازم است که از خواص تعریفی روشنی هم داشته باشیم.
دراین راستا،بایدگفت که....خیانت و خواص، هر دو مفهومی متکثرند و از هر زاویه ای تعریفی جداگانه دارند. برخی از رفتارهایی که در عنوان خیانت می گنجند(ودرافغانستان به فراوانی دیده می شوند)، عبارتند از: کم کاری، بی تفاوتی در برابر رنج دیگر شهروندان، چشم پوشی از رسالت آگاهی بخشی و بیدارگری، همکاری پنهان و آشکار با دشمنان خارجی، همکاری پشت پرده با حاکمان ظالم و فاسد، ایجاد روابط ناسالم فرهنگی و اداری و اقتصادی با بدنه ی جامعه، زیور بخشی به زندگی شخصی از هر راهی و به هر قیمتی، سوء استفاده از موقعیت شغلی و مالی و تخصصی، ایجاد شیوه های نادرست مادی، دینی و فرهنگی در گستره ی جامعه.
مقصود از خواص می تواند چند دسته باشند: دارامندان، دانش آموختگان، نخبگان علمی و فکری و دینی، حاکمان، مدیران خرد و کلان و صاحبان مقام و منصب. در اندیشه ی مدرن، برخی شخصیت های حقوقی و نهادها و کانونهای دینی و حقوقی و سیاسی نیز به دلیل نوع نقشی که بر عهده می گیرند، در شمار خواص قرار می گیرند. به عبارتی می توان گفت مفهوم خواص، همه ی کسان و نهادهایی را در بر می گیرد که در زمینه های دانش و شغل و تخصص و توانایی خود در جامعه، دارای جایگاه و منزلتی باشند(بدبختانه،این پسینی هادرافغانستان کنونی نقشی ندارند،چراکه دست اندازی هائی بیرونی بخاطربارنکشیدنشان،تفنگ سالاران،قاچاقبران ،قبیله گرایان منحط وطالب- ملانمایان رابرآن هابارکرده اند).
خواص، هم از نظر عقلی، دارای رسالت اجتماعی هستند که نباید از آن شانه خالی کنند و هم به لحاظ دانش اجتماعی، به گروههای مرجع تبدیل می شوند که توده های مردمی از رفتار فردی و اجتماعی آنها تقلید می کنند و آنها را الگوی خویش قرار می دهند؛ از این رو، در صورتی که الگوها، رفتاری نادرست و زیانبار در پیش بگیرند، در برابر مردم و جامعه مسئول خواهند بود(مسئولیتی که انجام آن بیشترازدیگرکشورهادرافغانستان خودنمائی می نماید).
تاریخ بشر نمونه های فراوانی از خیانت خواص در همه ی نقاط جهان در سینه دارد، ولی در کشورهایی که امروزه به کشورهای پیشرفته و توسعه یافته معروفند، نخست، خواص آنها تا اندازه ای اصلاح شده اند و به رسالت خویش برگشته اند تا توانسته اند فرهنگ جامعه را بسازند؛ و به موازات آن در کشورهای عقب مانده و توسعه نیافته، هنوز بخش اعظم خواص – در همه ی اشکال و اصنافش – نه تنها اصلاح نشده اند که حتی به خیانت و جنایت مشغولند و شمار کسانی که به حقوق و مسئولیت و تعهد خویش می اندیشند و بر پایه ی آن رفتار می کنند، در اقلیت مطلق به سر می برند و این اقلیت هم چنان از سوی عوام و افکار عمومی و مافیای سیاسی – اجتماعی و حاکمان بیدادگر در فشار و تنگنا قرار دارند که یا خانه نشینند، یا در سرزمین های دیگر پناه گرفته اند، یا در زندانند و یا بر چوبه های دار و سینه ی گورستانها آرمیده اند.
«معروف است هنگامی که پروفسور محمود حسابی در یکی از کشورهای اروپایی تدریس می کرد، دانشجویی شرقی از وی پرسید: جناب استاد! تعریف شما از جهان سوم چیست؟ استاد پاسخ داد: جهان سوم جایی است که در آنجا هر کس بخواهد کشورش را آباد کند، خانه اش خراب می شود، و هر کس بخواهد خانه اش را آباد کند، کشورش را ویران می کند»(درواقع،افغانستان درشرایط کنونی نمادبرجسته ی این گونه کارکردمی باشد). نیز «در روزگار استیلای انگلیس بر هندوستان، کسی از چرچیل، نخست وزیر وقت انگلستان ایراد گرفته بود که چرا ازاینجا با رنج و هزینه ی بسیار، در اندیشه ی کشورگشایی در سرزمین های دوردست مشرق زمین همچون هندوستان هستید؛ در حالی که کشور ایرلند در همین نزدیکی قرار دارد و سزاوارتر است که نخست به فتح این کشور اقدام شود. چرچیل به این انتقاد، پاسخی بدین مضمون گفته بود: ما در آنجا به دلیل جهل عوام و خیانت خواص، کامیاب تریم؛ در حالی که در بیشتر نقاط مغرب زمین، هم توده های مردمی به آسانی سلطه ی ما را نمی پذیرند و هم خواص، کمتر از رسالت خود شانه خالی می کنند» !!!(1)
درحقیقت،افغانستان کنونی بهترین نمادگفته ی چرچیل نخست وزیروقت انگلیستان می باشدکه بابهره برداری ازنادانی عوام وخیانت خواص می توان برآن هاسوارشدوکشورشان رابه اسارت گرفت.درافغانستان که تاریخ ناشاد دارد ودرپس هرمبارزه ی آزادی خواهی شکست خورده واززیرسایه ی یک قدرت خارجی باپرداخت بهائی گزاف رهاوبه زیرسایه ی قدرت دیگری رفته است؛آزمونی تلخی که تاکنون ادامه دارد.البته که وضع کنونی درمقایسه باتجربه هائی تلخ گذشته، غمبارترهم می باشد.چرا؟به این خاطرکه درگذشته درپس هرتجربه ی تلخ وشکستِ جانکاه یک حکومت نیم بندبرکشورحاکم ساخته شده بود وازتروریسم وتوحش به گونه ی کنونی سخنی درمیان نبود،وزمام داران هم این طورمسئولیت ناپذیر،نالایق،غارتگر،مسخره ویاوه گونبودند.برائی بیرون رفت ازوضعیت نابسامان وغمبارکنونی،لازم است که آگاهان،روشنفکران،مبارزان،وطن دوستان وآزادی خواهان ازبازی هائی خردوکوچک قومی،مذهبی ،زبانی وقبیلگی دست برداشته دست بدست هم داده علیه فساد وغارت هستی مادی وفرهنگی کشورتوسط حکومت درمانده ی کنونی مبارزه نمایند،تاپس ازسال2014که خارجی هاوطن ماراترک می گویند،به حکومت مستقل،حقوق مدار،دموکراتیک ،پاسدارکرامت انسانی ومنافع ملی دست یابیم.
پانویس:
1- جهان توسعه نیافته؛جهل عوام وخیانت خواص
نویسنده:محمدحسین شمسای
دوشنبه10آبان-عقرب1391-15نوامبر2012
www.asre-nou.net/php/view.php?objnr=23843



Sunday 23 December 2012

دربود جه ی پیشنهادی برائی سال1392،کرزی به مردم افغانستان گفت:شاد باد خودم،فقرباد برشما


ابراهیم ورسجی
3-10-1391
درتاریخ سیاسی ،اجتماعی ومالی بشر،همواره قاعده براین بوده است که حکومت هامی کوشیدند و کوشند منافع ومصلحت مردم رابالاترازفایده ودرآمد خود ومقام هائی بالائی حکومتی جابزنند وفخرفروشی نمایند که درراه منافع مردم وکشورفداکاری می نمایند؛ودرمواردی هم که خود خواهی ، خود پرستی وسود جوئی درمیان بوده ومی باشد،نهایت کوشش وملاحظه کاری بکاربرده می شد ومی شود تامردم به ترفندها وریاکاری هائی سیاست مداران ،مدیران ودرباریانی شکم پرست پی نبرند.
برخلاف روند نامبرده،این روزها درافغانستان پرده هائی شرم وحیابزیرکشیده شده ورئیس جمهوروحلقه ی استفاده جوئی معاونان ودرباریانش تا اندازه ی ازبهره کشی هائی بی شمارخود درقالب بودجه ی پیشنهادی برائی سال1392،پرده برداشته نیت شوم ومردم ستیزانه ی خود رابرملابه نمایش گذاشته اند.بطورنمونه، روزشنبه22دیسامبر2012-2جدی1391خورشدی،شورائی ملی بودجه ی سال 1392راکه وزارت مالیه پیشتربه آن شورا که درآن عناصرملی کمتروغیرملی بیشترمی باشد،پیش کش کرده بود،رائی منفی داد.برخی اعضائی شورای ملی که ازآن هابه حیث عناصرغیرملی نام برده شد،ناراحت نشوند.چرا؟بدین منظورکه اگرآن هاغیرملی نمی بودند،این حکومت فاسد ودرمانده که ازسرتاناخن پا درناروائی ،بازی هائی ضدملی ، فساد مالی واداری مصروف می باشد ومیلیاردها دلارازکمک هائی جامعه ی جهانی راتاکنون دربهائی فقر،بیکاری،آوارگی ،مرض،اعتیاد ودرماندگی مردم حیف ومیل نموده است،این گونه بی رویه ووطن دشمنانه به منافع مردم افغانستان دست درازی نمی کرد.
بهرصورت،برائی به نمایش گذاشتن فسادبی پایان سران ووزیران حکومت ومردم ستیزی ودست اندازیی آن ها به منافع وسرمایه ی ملی، هیچ رخ داد وکارنامه ی به اندازه ی بود جه ی پیش کش کرده شان به پارلمان گواه نمی باشد.برای بررسی ای بهترموضوع،بودجه ی نامبرده وبخش بندیی آن ارائه می شود تاهم وطنان عزیزبدانند که حکومت شان دریازده سال گذشته چگونه به کمک هائی جامعه ی جهانی ودرآمد درونی دستبرد هائی غارتگرانه زده ونسبت به بودجه ی سال آینده ی کشور چگونه می اندیشد وبرخورد می کند؟دراین زمینه،روزشنبه22دیسامبر2012-2جدی1391،خبرگزاری هائی جهان ازجمله "رویترز"خبرگزاریی دولت انگلیس گزارش دادند که شورائی ملی افغانستان بودجه ی پیشنهادیی دولت برائی سال1392خورشدی راردکرده است.
اکنون که شورائی ملی بودجه ی پیشنهادیی دولت رانپذیرفته وردنموده است،لازم است که بدانیم ، چرانمایندگان ملت که شماری کم یابیشتری آن هادرشفاف کاری وزدوبندهائی مالی وبهره جوئی ازسرمایه ی ملی دست کمی ازبزرگان ونیمه بزرگان حکومتی ندارند،باچه دلیل هاواستدلال هائی به رد بودجه رائی داده اند؟ذرواقع، بودجه که چندروزپیش توسط وزارت مالیه به شورائی ملی پیش کش شده بود،پس ازبررسی درکمیته هائی گونه گون آن،بررسی وموردپذیرشی نمایندگان واقع نشد، وروزشنبه نامتوازن وناهماهنگ بابرنامه هائی زیربنائی کشوروصد درصد به نفع رئیس جمهوروبه زیان مردم برآورد وبا اکثریت آراء رد شد.ازنظرکمی، بودجه ی پیش کش کرده شده برائی سال1392خورشدی،7میلیارد دلارمی باشدکه بیشترین بخش آن ازکمک هائی کشورهائی کمک کننده تهیه می شود.
دررابطه به نقد وردبودجه توسط شورائی ملی،ازنظرنویسنده دومسئله شایان بررسی می باشد:نخست اینکه،اعضائی پارلمان چه ناهماهنگی وبی موازنگی درآن سراغ نموده اند؟دوم اینکه،چراطوریکه خبرگزاری هاگزارش داده اند،بیشترزنانِ عضوپارلمان به گونه ی آشکارورسانه ی صدائی اعتراض بلندکرده اند،ونمایندگان مردکمتر به اعتراضی رسانه ی دهن کشوده اند؟بطورنمونه،فوزیه ی کوفی گفته است که:"چهارصفحه دلیل برائی رد،پیشنهاد واعتراض به طرح بودجه ی 92داریم که موجه،فنی وکارشناسانه می باشند."وشکریه بارکزای بامقایسه ی مبلغ درنظرگرفته شده دربودجه برای دستگاه ریاست جمهوری ودوقوه ی دیگردولتی، یعنی قانون گذاری وقضائی، گفته است که:"نزدیک به86میلیون دلارتنهابخاطرمصرفِ نگهداری ودیگرمصرف هائی دستگاه طویل وعریض ریاست جمهور که شمارمشاوران مفت خوارش به شمارنفوس ولایت نورستان نزدیکی می کند،وهمچنان، مصرف دبیرخانه ی شورائی وزیران تخصیص داده شده است که همه ی این نهادهابرائی رئیس جمهورومعاونانش انجام وظیفه می دهند.براساس سخنان خانم بارکزای،582میلیون دلاردیگرهم زیرعنوان کد"متفرقه واحتیاط"دربودجه درنظرگرفته شده است که اختیارهزینه ومصرف آن هم بدست رئیس جمهورمی باشد."خانم بارکزای همچنان انتقادنموده است که:" جمع بودجه ی قوه ی قانون گذاری33میلیون دلار،وبودجه ی دستگاه قضائی31میلیون دلاربرآوردشده است که برابربابودجه ی دفتررئیس جمهور می باشد.طرفه اینکه،بودجه ی کمرشکن دستگاه ریاست جمهوری درواقع غیرازبودجه ی متفرقه واحتیاطی درنظرگرفته برائی آن می باشدکه سرجمع هردوباکمیت نامبرده چیزی برائی مردم باقی نمی گذارد.بارکزای باتاکیدابرازنموده است که چنین بودجه ی برائی مردم افغانستان قابل پذیرش نمی باشد.ازدیدخانم بارکزای،دربودجه، افزون براینکه به توسعه ی اقتصادی،کارآفرینی ونابودیی فقرتوجهی نشده است،تقسیم آن درسطح ولایت هاهم به گونه ی نامتوازن درنظرگرفته شده است."اما،دراین باره که دونماینده اززنانی عضو شورادرمخالفت با بودجه به گونه ی رسانه ی ابرازنظرکردند،ونماینده ی ازمردان پیدانشدکه بارسانه هاازاعتراض خودسخن بگویند،دوتعبیرمی توان کرد:نخست اینکه،نمایندگان مردبیشتراز زن هائی نماینده درزدوبندهائی مالی بادولت قراردارند.دوم اینکه،زن ها درجامعه ی افغانستان همیشه بی مقام ونسبت به آینده ناامیدمی باشند،حق دارندکه موضع رسانه ی درمخالفت بابودجه ی پیش کش شده توسط حکومت بگیرند.اما،وکیلان مرد که درجامعه ی مردسالارمصروف زدوبندهائی سیاسی برائی پس ازسال2014می باشند،مصلحت خود رادررسانه ی کردن چگونگی مخالفت خودبابودجه ندیده اند.بهرصورت،اعضائی پارلمان درنشست روزشنبه ، دوم جدی همچنان تاکیدنموده اند که تازمانیکه اصلاحات موردنظرآن هادربودجه ی ردشده درنظرگرفته نشود،به تاییدآن رائی نخواهند داد.
درحالیکه نمایندگان شورائی ملی به طرح بودجه ی پیشنهادیی حکومت رائی منفی داده اند،وحیدااله توحیدی سخن گوئی وزارت مالیه به خبرنگاربی بی سی درکابل گفته است که:"تازمانیکه انتقادهاوپیشنهادهائی نمایندگان رابه صورت رسمی دریافت نکند،درزمینه ابرازنظرنمی نماید."سخن گوئی وزارت مالیه این سخنان رادرحالی ابرازمی داردکه اعضائی شورائی ملی:"یازده وزارت رابخاطرکم کاری وهزینه نکردن بودجه ی سال91متهم وآمادگی برائی استضاح آن هاگرفته اند.براساس گفته هائی نمایندگان که تاکنون به رسانه هائی درونی وبیرونی درزنموده است،قراراست که نشست استضاح یازده وزیرکابینه ی کرزی روزچهارشنبه آینده به گونه ی محرم یابدورازحضورنمایندگان رسانه هاصورت بگیرد.همچنان،هفته ی گذشته دریک نشست شورائی ملی این گونه تصمیم گرفته شده بودکه:"رائی گیری درباره ی قناعت بخش بودن یانبودن اظهارات وزیران کابینه بدون حضورخبرنگاران برگزارشود.اگرشماری بیشتری ازنمایندگان ازتوضیحات وزیران کابینه قانع نشوند،مسئله ی سلب اعتماد آن هارانیزموردبررسی قرارمیدهد،ورائی گیریی دوباره درباره ی ردیاتاییدصلاحیت آن هابرگزارخواهدشد.
باتوجه به ناهماهنگی وبی موازنگی دربودجه ی پیشنهادشده توسط وزارت مالیه که درآن مبلغ قابل مصرف در پروژه هائی فایده بخش کمرنگ ورقم بالائی رابرائی مصارف دستگاه ریاست جمهوری درنظرگرفته شده است،باقاطعیت وصراحت می توان ابرازکردکه کرزی بافربه کردن دفترودیوان خود ولاغرکردن مردم افغانستان این گونه دربرابرآن هاشمشیرکشیده وشعاربلندنموده است که:"شادبادخودم وفقربادبرشما"!
دراین راستا،پرسش بنیاداین است که آیاپیش کش کردن بودجه ی به شورای ملی که درآن بودجه ی عادیی دستگاه ریاست جمهوری بدون بودجه ی گزاف وکمرشکن احتیاطی ومتفرقه ی آن برابریابیشترازبودجه ی قوه هائی قانون گذاری وقضائی می باشد،غیرسیلی زدن به رخسارمردم وتوهین نمودن آن هاتوسط حکومت کرزی چه معنائی می تواند داشته باشد؟نویسنده به این باوراست که این نخستین بارنیست که حکومت کرزی درمصرف سرمایه ی ملی گستاخی وویل خرچی می کند؛درواقع،دریازده سال گذشته وضع همین گونه ادامه داشته داشته است،البته نه به گونه وزبانی که دربودجه ی ردشده برائی سال1392،بکارگرفته شده است.درواقع،حکومت کرزی باپیش کش کردن چنان بودجه ی ضدمردمی وصد درصدبه نفع خود،ماهیت ضدملی ای خود رابه مردم به نمایش گذاشته است.اگراعضائی شورائی ملی که اکنون بودجه ی آن چنانی راردنموده اند،بدون دیگرگونی بنیادی درآن برخلاف فیصله ی قبلی ای خود رائی بدهند؛به گونه ی درگذشته، هم درموردبودجه وهم درمورد رائی دهی به وزیران که مسئله ی اخذپول راهم براست یابدروغ برجسته ساخته بود،عمل نمایند؛متوجه باشندکه بیشترین رازیان به مردم وشخصیت کمرنگ خود واردمی نمایند!

Wednesday 19 December 2012

رویاروئی اسلامی ها، سکولارها ولیبرا ل ها درمصر


ابراهیم ورسجی
29-9-1391
زمانیکه سخن ازحضوراسلام درمیدان سیاست درجامعه هائی مسلمان به میان می آید،بی درنگ نام جمعیت اخوان المسلمین/برادران مسلمان برجسته می شود.سازمان سیاسی- مذهبی سابقه داریکه ازنظرفکری الهام بخشِ همه یااکثریت سازمان هائی سیاسی- مذهبی درجهان اسلام می باشد واکنون درمصرمحمد مرسی رئیس جمهورمنتخب به آن پیوستگی دارد.رئیس جمهوری که باوجود منتخبِ مردم بودن، بادشواری هائی بی شماری درونی وبیرونی روبرومی باشد.سازمان اخوان بااینکه شهرت ،برنامه، کارنامه ، پیروان ووفادارانی درمصر،منطقه وجهان اسلام دارد؛به همان اندازه، دشمنانی رنگارنگی هم دارد که درمصروجاهائی دیگری ازجهانِ عربی- اسلامی حضورآن را درقدرت برنمی تابند؛ومخالفت ها باریاست جمهوریی مرسی درشرایطی کنونی درمصر،بخشی ازآن مخالفت ها می باشد.
دراین باره که چه انگیزه ها ، پیش وپس زمینه هائی درموافقت ومخالفت باحضوراخوان درقدرت وسیاست درجامعه ی مصر وجود دارد که نمادِ آن برنتابیدن مرسی درمقام ریاست جمهوری درمصرتوسطِ لیبرال- سکولار- ملی گراها می باشد،یگانگی نظر وجود ندارد ونبایدهم وجود داشته باشد.ازاین رو،نویسنده که سال ها به حیث یک کنشگرفرهنگی وسیاسی به مسئله ی حضوراسلام درسیاست دلچسپی داشته وهمچنان اندیشه ی دینی بویژه اندیشه وطرزفکراخوان وجماعت اسلامی پاکستان/برادرهمفکرآن درنیم قاره ی هند راهم مطالعه نموده است.بنابرآن،مسئله ی حضوراخوان به گونه ی حزب حاکمِ مصر، ونزاع هائی جاری میان گرایش هائی مذهبی وغیرمذهبی درآن کشورراپی می گیرد.دراین نوشته، هدف نویسنده تنهابررسی بحران مصرورویاروئی اخوان وسکولار- لیبرال – ملی گرا هائی مصری نبوده،بلکه بازتاب پیروزیی اخوان برسازمان هائی سیاسی- مذهبی کشورهائی عربی ،افغانستان و دیگرکشورهائی اسلامی نیز می باشد.
درواقع،بالاآمدن اخوان به مقام رهبریی مصر، مسئله ی سیاست وکارائی سازمان هائی مذهبی- سیاسی رابه حیث یک موضوع تعیین کننده وسرنوشت سازدرجهان اسلام برجسته ساخته است.بویژه، زمانیکه سیاست وحکومت مداریی اخوان وهرسازمان اسلامی دیگری مورد مطالعه قرارمی گیرد؛ پرسشی بنیادیی که پیدامی شود این است که آیا اسلام وسازمان هائی سیاسی- مذهبی باورمند به آن، می توانند بادموکراسی ، حقوق بشر، بویژه حقوق زنان وبرابریی آن هابامردان،آزادیی بیان ورسانه ها، رعایت حقوق اقلیت هائی قومی ودینی،جدائی دین ازدولت به گونه هائی لائیک/فرانسوی وسکولارانگلیسی ،رقابت شفاف و انتخابات آزاد و...کناربیایند؟پرسمانیکه این روزها درمصربه سخن روز مبدل شده وآگاهان رابدوبخشی اسلامی وسکولار- لیبرال تقسیم نموده است.درواقع،پرسش نامبرده،پرسشی می باشدکه اندیشمندان اصلاح طلب مسلمان مانند:سیدجمال الدین،محمدعبده،عبدالرحمن کواکبی،نامق کمال،سیداحمدخان،آیت الله نائینی،وآخوندخراسانی ازنیمه ی دوم سده ی نزدهم ، وشیخ علی عبدالرازق،اقبال،حسن البنا،حسن ابراهیم الهضیبی،سیدقطب،مودودی،حسن ترابی، نصرحامدابوزید، شریعتی ،بازرگان،آیت الله طالقانی،منتظری،شیخ یوسف قرضاوی و...تاکنون به آن پاسخ هائی سازگار،ناسازگارومتناقضی داده اند!
چون دیدگاه بسیاری اصلاح طلبان ونواندیشان نامبرده رادرکتاب"اسلام وسکولاریسم"که سال گذشته درکابل به نشررسید وکتاب هائی"اسلام،غرب ودموکراسی"و"اسلام،غرب وحقوق بشر"که درروزهائی آینده درکابل به بازاروارد می شوند،بازتاب داده ام،ازبحث درازدرباره ی آن هاخود داری واشاره ی کوتاه درزمینه صورت می گیرد.اما،درباره ی دیدگاه اخوان که به موضوع این نوشته بستگی دارد،تماس گرفته خواهدشد.درمصرکه هم خاستگاه اخوان واندیشه ی آن است، وهم اکنون، شماری برائی پذیرش رهبریی آن آماده وشماری دیگربه مخالفت برخاسته اند؛ نظام اسلامی مورد نظراخوان وگونه ی نگاه وبرخورد آن بادموکراسی ، حقوق بشر،آزادی بیان ورسانه ها، پرسمان نزاعی واختلافی هواخواهان ومخالفان آن می باشد.واقعیت تلخ یاشیرین این است که دررابطه با پذیرش وناپذیرش دموکراسی، مخالفان اخوان بیشترازآن هادشواری دارند!دشواریی که ازدومنبع سرچشمه می گیرد:نخست،فرهنگ سیاسی تمرکزگرا وحکومت هائی استبدادیی سکولار نگذاشته اند که مصریان ازهرگرایش وطرزفکری نسبت به آینده ی کشورخود فکروبرائی آینده بدیل اندیشی نمایند.دوم،استبدادی بودن آن حکومت هابویژه حکومتِ سکولارِسرنگون شده ی حسنی مبارک ، میوه ی شوم خود را ازطریق فرهنگ سیاسی دست پرورده ی خود درذهن ودماغ مخالفینش که اکنون به بازی گران سیاسی ای رقیب تبدیل شده اند،موفقانه انتقال داده است.ازهمه خنده دارتراینکه،رئیس دانشگاه ازهررادرهزارسال تاریخش شورائی علماتعیین می کرد.بابرآمدن حکومت نظامی- سکولارِجمال ناصراین حق هم ازآن هاسلب وبه حکومت منوط ساخته شد.به سخن دیگر،سکولارهائی مصری آزادیی شورائی علمادرانتخاب رئیس ازهرراهم سلب وحکومتی کردند.اکنون، ازسکولارهائی کنشگرعلیه حکومت اخوان درمصر،ناصری هاهم می باشند.
زمانیکه دوعامل یادشده راباطرزفکرمتناقض اخوان ومخالفانِ سکولار- لیبرالش وبا زمانده هائی حکومت سکولارِخود کامه و سرنگون شده که اکنون درکنارمخالفان اخوان ورئیس جمهورمرسی ایستاده اند؛ضمیمه نمائیم،نتیجه ، بحران وکشمکشی می باشد ژرف که سخن بسنده درباره ای آن زمانی بیشتری می خواهد که ازحوصله ی این نوشته بیرون است.با این همه،ناگزیرازبحث کوتاه درزمینه می باشیم.روشن است که سازمان اخوان ،جماعت اسلامی وسلفی ها ورقیبان یامخالفانشان که پسوند لیبرال- سکولاردارند،ازهمان روزنخست کناررفتن دیکتاتورمبارک بتاریخ11فوریه2011، دررابطه باموضعی درمیخ ونل بکوبِ فرماندهان ارتش زیرِفرماندهی مارشال حسین طنطاوی دشواری داشتند.به این معناکه نسبت به موضع ارتش درمبادرت نکردن به سرکوب مبارزانِ مخالفِ حکومت در میدان تحریر/آزادی خوش بینانه داوری کردند!
درحقیقت،بسیاری پرسمان هائی نزاعی درمناسبات کمپ اخوان ومخالفانش درشرایطی کنونی، ریشه دربازیی دوگانه ی شورای عالی نظامی زیرفرمان مارشال طنطاوی دارد.مارشالی که هنرش مادام العمروزیردفاع بودن درحکومت سکولار- ستمگرمبارک وشرکت درکناراودرسرکوب30ساله ی مردم مصرمی باشد،نه چیزی دیگری.دردوره ی پسامبارک هم که رئیس شوارئی عالی نظامی ورئیس دولت شده بود،تاکه توانست کوشید مخالفان راچند دسته ومانع اداره سازی درشرایط نوشود.دربرخی موارد،سربازان وامنیتی هائی زیرفرمانش جنایت علیه مردم رابیشترازحکومت مبارک به پیش بردند وبرائی شکستن روحیه ی ایستادگی ای مبارزان مصری،بویژه زنان ، ازمرزاخلاق هم گذشتند.بطورنمونه،"بتاریخ25مارس2011-5حمل1390خورشیدی،به گزارش رویترز، عفوبین المللی اعلام کرد که درجریان تظاهرات درمیدان تحریر،نظامیان زنان جوان رادستگیر،زندانی،شکنجه،توهین و معاینه ی بکارت کرده اند.وساعت 7ونیم شام همان روزبوقت کانادا،جی جی ابراهیم، خانم مبارزمصری ویکی ازمبارزان میدان تحریردرگفتگوباتلویزیون بی بی سی این گزارش راتاییدکرد.سرباز هائی زیرفرمان طنطناوی که به جنایت عادی شده بودند،بتاریخ19دیسامبر2011-28ماه قوس،طوریکه تلویزیون بی بی سی گزارش داد،بدن یک زن جوان رادرمیدان تحریربرهنه کرده ولت وکوبش کردند.به لت وکوب وبرهنه کردن زنان بسنده نکرده به سراغ بازیگران اولمپیک مصرهم رفته بتاریخ3فوریه2012-14دلو1390خورشیدی،درپورت سعید برخورد تیم هائی ساکرراببارآورده سبب کشته وزخمی شدن دههانفرشدند که درتاریخ ورزش مصرسابقه ندارد.درعین روز،پروفیسورخالد فهمی استاد تاریخ دانشگاه امریکائی قاهره درگفتگوبابی بی سی گفت که:"نظامی هاوامنیتی هاپشت سرفاجعه ی ساکردرپورت سعید قراردارند."
درواقع،تمام کوشش هائی شورائی عالی نظامی زیرفرماندهی طنطاوی دراین محوردورمی زد که مبازران میدان تحریرچند دسته شوند، ودرجهت چند دست سازیی آن ها، مسئله ی نزاعی میان اسلامی هاوسکولار- لیبرال هایانقش دین درحکومت وسیاست درپوشش خطرانحصارقدرت توسط اخوان برجسته ودامن زده شد.زمانیکه آن هاچند دسته شدند،درواقع، تغییرساختاری که هدف اصلی انقلاب مصربود، صورت نمی گیرد،وساختارسیاسی- اداری – اقتصادیی باقی مانده ازدوره ی دیکتاتورمبارک زیرنظارت ارتش به زندگی تباه کارانه ی خود ادامه میدهد.به سخن دیگر،دیکتاتوررفته است،امادیکتاتوری بکارخود ادامه میدهد،مردم وانقلابیون میدان تحریرهم خوشحال باشندکه به پیروزی رسیده اند.اما،مبارزان که کارشکنی نظامیان رامشاهده کرده بودند،وکارشکنی هم بانقض وعده توسط نظامی هاهمراه بود.بطورنمونه،درماه مارس یک ماه پس ازکناررفتن مبارک،شورائی عالی نظامی وعده داده بودکه درمدت شش ماه انتخابات پارلمانی وریاست جمهوری رابرگزاروقدرت ازشورائی نظامی به یک حکومت منتخب انتقال داده می شود.وپارلمان منتخب100عضوکمیته ی تدوین قانون اساسی راتعیین می نماید تابکارخود بیاغازند.این برنامه درهمه پرسی19مارس2011،77درصد رائی کمائی کرد.نتیجه راکه به انتقال قدرت مربوط بود،نظامی به مشروعیت حکومت خود تفسیرکردند.شورائی نظامی این موضوع راسطحی انگاشته بود که اتخابات دشوارریاست جمهوری ،پارلمانی وقانون اساسی ازهرنگاه توان فرسامی باشد.
ازپیش روشن بود که نظامی هائی پیرومفلوک که برای شش دهه ستمگرانه وبهره کشانه برمصرفرمان رانده اند،به آسانی عرصه ی سیاست راترک نمی کنند.زمانیکه خانم تهانی الجبالی یگانه قاضی زن دراول ماه مه2011گفت که:"به تهیه کردن اصول قانون اساسی برای شورائی نظامی که درآن آزادی هائی مدنی رعایت وقدرت نظامی هاحفظ وبودجه ی ارتش بدورازکنترول ومحاسبه ی سیاست مداران ونمایند گان مردم بماند وارتش به حیث مدافع قانون وکشورهم جازده شود ودرپروسه ی قانون سازی هم دست بالاداشته باشند.ازهمان روز،سرمایه گذاری بالای دیدگاه هائی متناقض اسلامی هاوسکولارهاشروع شده بود."چندین ماه ازهمه پرسی ماه مارس وانتقال قدرت درمدت شش ماه گذشت ونظامی هاازکناروعده ی خود سرسری گذشتند.زمانیکه وقت کشی نمایان ترشد،ونظامی هادریافتند که باید با وعده ی دیگری کله ی مردم راگرم نمایند.درماه نوامبر2011علی السلمی توسط شورائی نظامی به حیث وزیرانتقال به دموکراسی معرفی شد.این آقا اصول قانونی راپیش کش نمود که درآن به نظامی هااختیارتعیین اعضائی کمیته ی تهیه ی قانون اساسی رامی داد وبودجه ی ارتش هم ازبررسی سیاست مداران ونمایندگان ملت بدورمی ماند.مطلبی که خانم الجبالی ازآن نیزیادآورشده بود.قاضی البشری که پنل نظامی راکه پس ازهمه پرسی ماه مارس ایجاد شده بود، ریاست میکرد،اصول قانونی نامبرده ونظامی هاوسیاست مداران طرفدارشان بشدت مورد انتقاد یاحمله قرارداد.درواقع، بازی سیاسی شورائی عالی نظامی وحمله ی قاضی بشری علیه آن هامردم رابیشترازپیش عصبانی ومبارزین راکه روزتاروزبه بازیی دوگانه ی نظامی هاپی می بردند، دوباره درماه نوامبر2011به میدان تحریربرگشتاند.البته بااین فرق که این باردرمیدان تحریر،سهم وشرکت اخوان ودیگرسازمان هائی اسلامی ازهمه بیشتروداغتربود.این بارکه واقعاً مبارزان درمیدان تحریرخاطرفرماندهان نظامی راپریشان کردند،آن ها دریافتندکه کارشکنی ووقت گذرانی دربرگزاریی انتخابات شورائی ملی،شوارئی تدوین قانون اساسی وانتخابات ریاست جمهوری دیگرفایده ی ندارد.ازاین سبب،درگرماگرم سروصداها درمیدان تحریر،انتخابات شورائی ملی برگزارشد که درآن اخوان 47درصد،وحزب سلفی 24درصدصندلی هائی شورائی ملی رابدست آوردند،وبقیه به لیبرال- سکولار- مسیحی هاتعلق گرفت .زمانیکه پارلمان درآغازسال2012،بکارآغازکرد،دومسئله ازهمه برجسته ترخود نمائی کردند:نخست،اخوان وسلفی هابویژه اخوان یک پایگاه بزرگ برای مبارزه ورقابت بانظامی هاپیدانمودند وتوانستندکمیته ی 100عضوی تدوین قانون اساسی راهم تعیین نمایند.پرسمانی که درتناقض باخواست نظامی هاقرارداشت.دوم،نظامی هاکه کارکردشورائی ملی رابه نفع خود نمی دانستند،توسط دادگاه قانون اساسی بازمانده ازدوره ی مبارک آن را منحل اعلام کردند.
اما،همان شورائی ملی منحل شده یک قانونی راتصویب کرده بود که مانع تقلب نظامی هاوبروکرات هائی هم نظرشان درانتخابات ریاست جمهوری ودیگرانتخاب هامی شد،ویک ماده ی آن این بود که:"درهرحوزه ی انتخابی، رائی شماری هم صورت بگیرد."بهرصورت،پرسش بنیادی این است که اگریک دادگاه باقی مانده ازدوره ی دیکتاتورسرنگون شده می تواند به فرمان شورائی نظامی پارلمان برگزیده ی مردم رابرکنارنماید،پس انقلاب چه معنامی تواند داشته باشد؟نظامی هادرحالیکه پارلمان منتخب رابرکنارکرده بودند،به آن هم بسنده نکرده بدوتلاش مذبوحانه ی زیر دست زدند:نخست،کوشیدند که درتعیین اعضائی کمیته ی تهیه وتدوین قانون اساسی آینده بایدسخن اول رابزنند.و بود جه وکارکردِ ارتش بالاترازقانون وبدورازساحه ی کارِسیاست کاران ونمایند گان مردم نگهداشته شود که گفته های قاضی الجبالی برملاکننده ی دسیسه گریی آن هامی باشد.دوم،شخصی برای ریاست جمهوری برگزیده شود که مزاحم ساختارموجود نشود.باوجود نیرومند شدن دوباره ی نهضتِ میدان تحریر،نظامی ها هم به خشونت علیه آزادی خواهان دست زدند وهم درجهت برگزاریی انتخابات ریاست جمهوری کارشکنی کردند.هدف ازکارشکنی هم این بود که مانع پیروزشدن کاندید ناموافق به خواسته هائی خود شوند.دراین زمینه،نظامی ها بیشترین سرمایه گذاری رابالای اختلاف درمیانی اسلامی هاوسکولار- لیبرال ها ومسیحی هائی قبطی کردند وشماری ازسیاست کاران نظامی زده هم بودندکه به سود آن هاکارودرمیان مردم پیام رسانی می کردند.
درواقع،نظامی هابه این باورشده بودند که دامن زدن به اختلافات میان میان اخوان،جماعت اسلامی وسلفی هادردرون کمپ اسلامی واسلامی هاومسیحی هاوازهمه مهمترمیان اسلامی هاوسکولار- لیبرال هاکه این پسینی هاحمایت بقایائی حکومت مبارک وشورائی عالی نظامی راهم باخود داشتند ودارند،برآمدن احمدشفیق اخیرین نخست وزیرمبارک رابه حیث رئیس جمهورممکن می سازد.طرفه اینکه،نظامی ها درگام نخست به سراغ شفیق نرفته عمرسلیمان رئیس سازمان امنیت مبارک رابه حیث کاندید پیشنهاد کردند که باعث خرابی بیشترِ اعصابی انقلابیون شد.زمانیکه عصبانیت مردم رانسبت عمرسلیمان دیدند،عمروموسی واحمدشفیق راپیش کش کردند ودرضمن خیرات الشاطرکاندیداول اخوان رابه بهانه ی اینکه زندانی دوره ی مبارک بود،ازدوره برون کردند.ازهمه مهمتراینکه،دردوراول انتخابات ریاست جمهوری، رائی اخوان میان دوکاندید ازخودش یعنی مرسی وابوالفتوح تقسیم شد.باوجود دوبخش شدن رائی اخوان،کاندید آن دررقابت باعمروموسی واحمد شفیق بیشترین رائی رابدست آورد.ازاین که دردور اول رائی بیشتراز50درصد برای ریاست جمهوری به حساب هیچ کاندیدای واریزنشده بود،انتخابات به مرحله ی دوم کشیده شد،ودرمرحله ی دوم انتخابات در17ژُون 2012،دوکاندید باقی ماند که مرسی ازاخوان وشفیق ازنظامی هابود.دراین مرحله،مرسی برنده شد،امانظامی ها درمعرفی اوبه حیث رئیس جمهورتعلل کردند که به افزایش فشارهابرخود شان منجرشد.ازآنجاکه نظامی هاازپیش می دانستند که شفیق باوجود رائی بسیاری سکولار- لیبرال هائی مخالفِ اخوان رائی نمی آورد، وموفقیت مرسی حتمی می باشد،درروز17ژون ، روزانتخابات ریاست جمهوری، لحظه ی پس ازبسته شدن صندوق هائی رائی دهی وحوزه هائی انتخابی،شورائی عالی نظامی فرمانی راصادرکرد که براساس آن رئیس جمهورمنتخب توانی درامورجنگی وکنترول ارتش ندارد واین دوامربه شورای عالی نظامی منوط ساخته شد.درعین حال،ارتش اختیارتعیین اعضائی کمیته ی تدوین قانون اساسی رادارامی باشد وحامی قانون هم می باشد.بااین فرمان،درواقع، نظامی فکرکرده بودند که برخرمرادخود سوارمی شوند.ازاین رو،وقتیکه در30ژُون2012-10سرطان1391،مرسی به حیث رئیس جمهورمعرفی شد،روشن شده بود که به ریاست جمهوریی او، نظامی هاتمکین نمی کنند،تااینکه در5ماه اگست-15سنبله بخاطریک حمله تروریستی درجزیره نمائی سیناکه درآن16سربازکشته شدند،اول مرسی رئیس دستگاه امنیت وفرمانده پولیس راکه هردوازنظامی هابودند،برکنارودرگام دوم،بتاریخ10اگست 20سنبله بامعرفی وزیردفاع ،طنطاوی ودوستانش راکه شمارشان به70نفرمی رسید بازنشسته ساخت؛اما، شورائی عالی نظامی رامنحل اعلام نکرد.به این معناکه نهادی زیراداره ی رئیس جمهورمی باشد.
پس ازبرکناریی طنطاوی وهم دستان نظامی اش،مردم مصرمتوجه شدند که رئیس جمهورمنتخب می تواند پاسدارانقلاب ونگهدار اهداف آن یعنی آزادی،عدالت واستقلال وعزت نفس آن هابوده باشد.مرسی که وزیردفاع ورئیس شورائی نظامی رابرکنارودرحدود70نفرازبزرگان وزارت دفاع راکه همه ازنزدیکان مبارک بودند،خانه نشین کرده بود،درفکرتصفیه یادیگرگونی ساختاری برآمد.دراین برهه،بزرگترین دشواریی مرسی ،تدوین قانون اساسی ، همراهی باسکولار- لیبرال ها،مهاردستگاه قضائی ورفع نگرانی مسیحی ها بود که درواقع ازحکومتی زیراداره ی اخوان نگرانی داشتند .ازدشواریی نامبرده، اخیرینِ آن کاری بسیارتوان فرسامی باشد.درتمام دوره ی سه ماهه ی پس ازبرکناریی نظامی هاواستواربخشی سیاست بدوراززیرسایه ی آن ها،کارشکنی دستگاه قضائی بازمانده ازدوره ی دیکتاتوری دربرابرمرسی ادامه داشت؛ ودرواقع، دستگاه نامبرده بویژه بخش زیرین آن یعنی دادگاه قانون اساسی می خواست که مانند شورائی منتخب ملی، مجلس تدوین قانون اساسی ای معرفی شده توسط آن راهم که پیشترنمایندگان مسیحی وسکولار- لیبرال ها ازآن بیرون شده بودند،منحل نماید.
ازاین رو،مرسی بتاریخ22نوامبر2قوس طی فرمانی موقتی خواست که موقعیت ریاست جمهوری رادربرابردسیسه گریی ساختارباقی مانده ازدوره ی مبارک بویژه نهادقضائی آن نیرومند بسازد.فرمان مرسی راکه متن آن را درویب سایت"الاحرام"خواندم،درواقع،سزاوارآن نبود که توسط مخالفانِ اخوان"فرعون"خوانده شود!بهرصورت،هیزم برای آتش زدن ازپیش آماده شده بود وتنها آتش بیارمی خواست .دروقع،فرمان نامبرده بهانه شد که مخالفین چند دسته یک صداشده دست به تظاهرات بزنند.طرفه اینکه،تظاهرات علیه فرمان مرسی بابه میدان آمدن پیش نویس قانون اساسی همزمان شد.به سخن دیگر،هردومسئله بهانه ی خوبی برای مخالفان داد که درتظاهرات معیارهائی دموکراتیک راکه دورازخشونت می باشند، زیرپانمایند!مرسی که دوهدف رادریک زمان دنبال می کرد،یعنی استوارسازیی موضع رئیس جمهوروتصویب قانون اساسی،فوراًفرمان راپس گرفت،امامتن قانون اساسی رابه همه پرسی سپرد.مخالفان که تنهاسیاستِ رد ولعن رادنبال می کردند،هم خواستارلغوهمه پرسی شدند وهم به خشونت دست زدند.خشونتی که درآن دفترهائی اخوان دربسیاری شهرهاغارت وبه آتش کشیده شد و10نفراعضائی آن به شهادت رسیدند.دراوج مبارزات خشونت بار مخالفان سکولار- لیبرال وباقی مانده هائی حکومت مبارک، رفیق حبیب یک سیاست قبطی وحسنین هیکل ابرازنظرکردند.رفیق حبیب که مصاحبه ی اورادرتارنمائی"الاحرام"خواندم، گفت:"60سال حکومت هائی مستبد- سکولاراخوان سرکوب کردند واکنون سکولار- لیبرال هایک عضو آن ها دررهبریی منتخب کشورهم برنمی تابند.اومخالفان مرسی راتوصیه کردکه به حق انتخاب مردم تن بدهند."هیکل به مخالفان مرسی گفت که:"مشروعیت زدائی ازمرسی گزینه ی خطرناکی می باشد واین امرزمانی میسرمی شود که خیانتی درمیان باشد که نیست وتنهاخطائی صورت گرفته است وهردوطرف راتوصیه کردکه ازطریق تفاهم مسایل راحل نمایند.
درحقیقت،فرورفتن مبارزات مسالمت جویانه به خشونت ونابردباری نشان داد که کشورهائی پس مانده بویژه مسلمان هاچه دشواری هائی دربهره برداریی درست ازآزادی وحکومت قانون دارند!بهرصورت،ازهمان آغازبهارعربی درمصرروشن شده بود که مخالفان وجوانان گِردآمده درمیدان تحریردرقاهره متشکل ازگرایش هائی گونه گون باهدف ها ومرام هائی گونه گون می باشند ودربرابرخود حکومت مستبد مبارک وسازمان استواروتجربه کاروباهدف هائی ازپیش تعیین شده ی اخوان رادارند.روشن است.زمانیکه درمصری استبداد زده حکومت مستبد ازطریق مسالمت آمیزیاخشونت بارمرخص می شود،همان سازمانی بالامی شود که تجربه ی سازمانی وسیاسی دارد،نه مخالفان پراکنده ودارائی هدف هائی خوب که ابزارلازم برایی تحقق آن ها راندارند.
درواقع،پیش کش کردن قانون اساسی به همه پرسی توسط مرسی وردآن توسط مخالفانش، بزرگترین چالشی بود که رودرروئی آن ها ایستاده بود!مرسی که ازفرمان نزاع برانگیزخود دست برداشته بود،روزشنبه15دیسامبر-25قوس همه پرسی قانون اساسی رابرگزارکرد.مخالفان که درآغازسخن ازعدم سهم گیری درزمینه گفته بودند،باتغییرموضع اعلام کردند که درهمه پرسی سهم ورائی منفی میدهند.سیاستی که دموکراتیک وستودنی می باشد.بهرحال،مرحله ی نخست همه پرسی درولایت هائی قاهره،اسکندریه،شرقیه،غربیه،دقهلیه،اسیوط،سوهاج،اسوان،سینائی شمالی وسینای جنوبی برگزارشد.نتایج غیررسمی همه پرسی که درویب سایت اخوان وحزب عدالت وآزادی شاخه ی سیاسی آن اعلام شد،حکایت ازاین داشت که 56ونیم درصدرائی مثبت و43ونیم درصدرائی منفی به صندوق هاریخته شده است ومرحله ی دوم همه پرسی دردیگرولایت هاقراراست که روزشنبه22دیسامبر-2جدی برگزارشود.بااینکه،مخالفان مرسی ازتقلب وسهم گیریی شمارکمی ازمردم درهمه پرسی سخن به میان آوردند،اما،منابعی بیرونی ای ناظربراوضاع حاکم برهمه پرسی سخنی درباره ی چنان تقلبی ابرازنکردند.
ازنتایج دورنخست همه پرسی آشکارمی شود که دردوردوم هم پله ی موافقان بر پله ی مخالفان سنگینی کرده قانون اساسی مورد نظراسلامی هارائی تایید بدست می آورد.اکنون که نماد موفقیت مرسی درهمه پرسی آشکارشده است،پرسش بنیادی این است که آیاقانون اساسی ای برآمده ازهمه پرسی تاچه اندازه می تواند موضع موافقان ومخالفان خود ونیازهائی فوریی مردم مصررا برآورده نماید؟بربنیادبرآورد بانک جهانی،مصردارائی 35درصد بیکارو40درصدبی سوادمی باشد.وبرخی منابع 40درصد مردم مصررازیرخط فقربرآورد نموده اند که تکان دهنده می باشد.روشن است که برای اکثریت مردم ثبات کشوروسروسامان دادن به وضع اقتصادی پرسمان مهم وتعیین کننده می باشد.ومصرهم که مانند ایران نفت وگازسرشارندارد که کمک به دوام یک حکومت مستبد مذهبی نماید؛به گونه ی بابهره برداری از نفت ،سپاه،خرافات وآخوندیسم،استبداد برشانه مردم ایران باروادامه یافته است.برائی اینکه بهتربدانیم که بارکردن استبدادحزبی- مذهبی مانندایران برمصرکارکرد نمی تواند داشته باشد،نگاهی به منابع درآمدمصرضروری می باشد.آمارهانشان میدهند که منابعی عمده ی درآمد مصراین هامی باشند:عرضه ی خدمات به مسافران وگردشگران بیرونی،مالیه ازکشتی رانی درکانال سویز،صادرات پیداوارزراعتی،صدورگازومقدارکمی نفت،وپول هائی ارسالی بیش از3میلیون مصری که دربیرن کارمی کنند.ازهمه اسفبارتراینکه،شماری بسیاری مصری ها درعربستان وامارت هائی جنوب خلیج فارس کارمی کنند که این روزهابخاطرتهدید ی که اسلام همسازبا دموکراسی مورد نظراخوان درمصرحکومت هائی مستبد شیخی ای باصطلاح اسلامی ودرواقع نفتی رازیرفشارقرارداده است.ازاین رو،می کوشندکه مصری هاراخوشامدید نگویند وازشمارآن هابکاهند.این تهدید زمانیکه باحضورسازمان هائی اسلامی هم فکراخوان درمنطقه ضمیمه شود،واقعاًبه نگرانی حکومت هائی شیخی- نفتی- وهابی- قشری می افزاید.دررابطه باتهدید برآمدن استبداد مذهبی اخوان به گونه ی ایران آخوندی که سکولار- لیبرال هائی مصرازآن نگرانی دارند، به این موضوع باید توجه کردکه،عرب هاهمه عرب زبانند ونیازی کمتری به آخوند مانندایرانی هاودیگرغیرعرب ها دارند.ازاین رو،شکل گیریی حکومت آخوندی درمصربه گونه ی ایران که سبب نگرانی سکولار- لیبرال هاشده است،بی مورد می باشد.
ازهمه مهمتراینکه،بتاریخ اول ماه فوریه ی2011-12ماه دلو1390خورشیدی،برپایه ی گزارش رویترزخبرگزاری انگلیس،سخن گوئی اخوان المسلمین/برادران مسلمان اعلام کرده بود که ماقانون اساسی خود راتغییردادیم که درآن حقوق مدنی مسلمان ونامسلمان یامسلمان ومسیحی برابرمی باشد.دموکراسی می خواهیم ودولت اسلامی باخواست مردم!روشن است.دولت اسلامی باخواست مردم هرگزسازگارباولایت فقیه ودیگربنیادگراهاکه بجائی مشروعیت ملی که ازصندوق های رائی بیرون می شود،ازامام زمان وخدامشروعیت می گیرند،همسازنمی باشد.درواقع،تغییرقانون اساسی جمعیت اخوان/برادران مسلمان، کوبیدن سیلی کشنده بررخساربنیادگرائی مذهبی وبازگشت به این دیدگاه محمدعبده مصلح مصری(وفات1905)می باشدکه گفته بود:"دولت خصلت مدنی داردتاشرعی"،وتایید این دیدگاه شیخ یوسف قرضاوی رهبراخوان نیزمی باشدکه بدولت خصلت مدنی ودموکراتیک قایل است تا شرعی.اما،هم ازنظرعبده وهم ازنظرقرضاوی،شرعیت می تواندنقش ارشادی،تبلیغی ، اخلاقی وتا اندازه ی حکمی دردولت دموکراتیک ومدنی داشته باشد.به سخن دیگر،بجائی آسمان،مشروعیت خود را ازاراده ی ملت می گیرد.آیت الله منتظری نیزدرپسین نوشته هائی خود این برداشت راتایید،تبلیغ وحکومت ولایت فقیه ایران رانه جمهوری ونه اسلامی خوانده بود!
دراین بخش ازنوشته،می خواهم پیشنهادنمایم که اخوانی ها،سلفی هاوسکولار- لیبرال هائی مصری گزینه ی بهترازپذیرش یک دموکراسی واقعی ندارند.اگربه این گزینه تن ندهند، روشن است که راه رابه یک دیکتاتوریی نظامی هموارمی نمایند.دیکتاتوری نظامی که در60سال گذشته ازناصرتامبارک آزمون سیاه وناکام داده وپس ماندگی وبحران کنونی مصررابه بارآورده اند.وقتیکه ازدموکراسی سخن می گویم،منظورم ازدموکراسی هائی مورد کاربرد راین یا آن کشورغربی نیست،بدودلیل:نخست اینکه،درغرب دموکراسی وناسازگاریی آن باسرمایداری زیان هائی بی شماری رابردموکراسی واردکرده است؛ ودرواقع،سرمایه سالاری/پلوتوکراسی درجائی دموکراسی نشسته تناقض هاوغلط فهمی هائی فراوانی نسبت به آن ایجاد نموده است.دوم اینکه،درجهان پس مانده بویژه کشورهائی اسلامی حتامستبدان هم برائی مردم فریبی شعاردموکراسی میدهند.ازاین رو،برکنارازهردونمونه،باید به دموکراسی واقعی تن داد.ودومکراسی واقعی هم مبتنی بردواصل هنجاری- رفتاری ودرواقع دواصل الزامی متمایزوبرجسته ی زیرمی باشد که سری هم بندی یاتدوین نمودن آن اهمیت بیش ازاندازه رادارا می باشد:نخست،اصل وفاق یاهمسوئی عاقلانه وخرد مندانه است که به منافع همگانی بنا دارد.دوم،دموکراسی متکی برآرائی آگاهانه وآزادانه ی شهروندان،نهادینه کردن حقوق وآزادی هائی دموکراتیک وسازگارنمودن قوانین کشوربامعیارهائی حقوق بشرومشروعیت ملی بخشیدن به نظام هائی سیاسی- حکومتی می باشد.
باچنان برداشتی،دموکراسی حق تعیین سرنوشت،حق انتخاب،حق مشارکت درقدرت،حق اعتراض،حق آزادیی بیان وآزادیی رسانه هاوبرابریی حقوقی زنان ومردان وآزادی هائی مدنی می باشد.دموکراسی ای که هم سازمان هائی اسلامی وهم سازمان هائی سکولارنیازمبرم به آن دارند.دررابطه به سازگاری وناسازگاری بادموکراسی بایدعرض کرد که سکولارهاتاریخ تاریک ترنسبت به سازمان هائی مذهبی درجهان اسلام دارند.بطورنمونه،مذهبی هاتنهادر34سال گذشته توانستندکه یک حکومت مستبدمذهبی را درایران ایجادنمایند؛درحالیکه،سکولارهادرطول سده ی بیستم حکومت هائی خودکامه ی سکولار-لائیک رابرمسلمان هابارکرده اند.درترکیه وتونس که پیشگام حکومت هائی لائیک وسکولارمی باشند،تجربه شدکه بنام سکولاریسم هم استبداد رابرقرارکردند وهم دین ستیزی کردند.درواقع،سکولارستیزیی سازمان هائی اسلامی وتلقی ای کفری کردن ازآن، میوه ی تلخی دین ستیزیی سکولار-لائیک ها می باشد.درحالیکه درفرانسه ی بنیان گذارلائیک گری ،لائیک گری تنهاجداکردن کلیساازدولت رامعنامیدهد نه بیرون کردن دین ازعرصه ی عمومی، ودرانگلیستان سکولار،ملکه رئیس کلیسائی انگلند وعضوکلیسائی سکاتلند ورئیس دولت می باشدکه درآن دین وعرف یادین وسکولاریسم درکنارهم موفقانه به پیش می روند.دررابطه به پذیرش دموکراسی توسط سازمان هائی اسلامی،این قدرمی توانم بگویم که درمصرکه اکنون اخوان وسکولارهاشاخ به شاخ شده اند،حسن بناء بنیان گذاراخوان به شاهی مشروط تاکید وخودش آماده ی مبارزه ی انتخاباتی برای رسیدن به کرسی پارلمان شدکه تروریسم شاه فاروق کارش راتمام، وکارشاه نامبرده را استبدادسکولارجمال ناصرتمام کرد.درکشورپاکستان، جماعت اسلامی سازمان هم فکراخوان می باشد.سازمانی که رهبری اش پس ازهرچند سال توسط اعضایش انتخاب می شود.اما،برخلاف آن،حزب مردم که مدعی سکولار- دموکراتیک بودن می کند،درخانواده ی بوتوموروثی شده است.سه شاخه ی مسلم لیگ هم که خیزسکولارمیزنند،درخاندان هائی پیرپگارو،چودری شجاعت حسین ونوازشریف بدون پذیرش اصل انتخابات دموکراتیک حزبی به میراث خانوادگی مبدل شده اند.دربنگله دیش هم حزب هائی سکولارعوامی لیگ وناسیونالیست میان دوبیوه ی مفلوک بنام هائی شیخ حسینه واجد، وبیگم خالده ضیامیراثی شده اند.ازاین رو،به صراحت می توان گفت که درکشورهائی اسلامی بیشترازاسلامی ها،سکولارها دموکراسی گریزمی باشند.اگردموکراسی گریزنیستند،حکومت مرسی منتخب مردم است، برایش اجازه بدهندکه دوره ی قانونی خود راسپری نماید.درترکیه هم سکولاریسم مستبدمیراث سکولار-نظامی ها،وسکولاریسم دموکراتیک،میراث نوگرایان مسلمان است که نماد آن حکومت کنونی اردوان می باشد.